چگونه زینب (س)، قیام حسینی (ع) را به فرجام رساند؟

0

امروز مصادف با پانزدهم رجب، روز رحلت حضرت زینب کبری (س) است؛ بانویی که اگر در قیام عاشورا حضور نداشت و پس از حماسه حسینی با کلامی تاریخی، این قیام را برای مردم روایت نمی‌کرد، کربلا در کربلا می‌ماند.

از روزی که حضرت سیدالشهدا تصمیم گرفت بانوان و فرزندان خود را به کربلا ببرد بسیاری از صحابه و بزرگان می گفتند: حالا که خودت در این تصمیم خطیر تجدید نظر نمی کنی و از این مسافرت چشم پوشی نمی نمایی لااقل زنان و فرزندان را با خود نبر، چرا که یزید و اطرافیان وی به هیچ کس رحم نمی کنند.

این افراد از سر دلسوزی و شفقت این مسائل را با حضرت در میان گذاشتند و فقط ظاهر قضایا را می دیدند و البته درست هم می گفتند. حتی پس از حادثه خون بار سال ۶۱ هجری، کثیری از مورخان، عالمان و عموم شیعیان گفته اند و نوشته اند: ای کاش امام بانوان را در آن گردباد هولناک نمی برد، ای کاش بانوان به ویژه حضرت زینب کبری و فرزندان خردسال به اسارت ظالمان و شب پرستان نمی رفتند.

اما امام حسین(ع) باطن قضایا را می دید که از چشم بسیاری، به ویژه زمان وقوع حادثه کربلا پوشیده بود. نهضت عاشورا دارای دو مقطع مهم است که بدون فهم این دو مقطع و ارتباط تنگاتنگ این دو، تفسیر انقلاب عاشورا ناقص و ابتر خواهد بود.

مقطع اول از بعد از شهادت حضرت امام حسن(ع) تا ظهر عاشورای سال (۶۱) هجری را در بر می گیرد. در این مقطع امام حسین و یاران و اصحاب اندکش که در صلابت و استواری و وفاداری بی نظیر بودند، رسالت خود را از ابلاغ پیام تا شهادت به انجام رساندند.

مقطع دوم انقلاب بعد از ظهر عاشورا شروع می گردد، در این مقطع بانوی بزرگ اسلام زینب کبری و امام سجاد(ع) رسالت عظیم و تاریخی ابلاغ پیام شهادت امام حسین(ع) و اصحاب وفادارش را در دشت خونین نینوا به عهده گرفتند. نظر به این که در آن ایام امام سجاد بیمار بودند، نقش حضرت زینب بسیار برجسته و بنیادی بود.

وفات حضرت زینب زندگینامه حضرت زینب حضرت زینب کبری

اگر بعد از واقعه عاشورا افشاگری، سخنرانی و خطبه های حضرت زینب نبود آیا امروز نامی از انقلاب عاشورا بر جای بود. آیا جان فشانی امام حسین و اصحاب نستوهش بی اثر نمی گردید؟ آیا جهانیان از بیدادگری یزید و یزیدیان مطلع می شدند؟ زینب کبری در مجلس یزید و در بارگاه وی او را خوار و خفیف نمود.

ایشان ضمن خطبه ای آتشین فرمود: «…به زودی تو و آن کسی که تو را بر کرسی نشانید و بر گردن مؤمنین مسلط نمود، خواهید دانست کدام یک از ما بدکارتر و از حیث تعداد لشکر ناتوان تریم، در آن روزی که قضاوت کننده خدا طرف و دشمن تو جد ما و اعضای تو گواهی دهنده بر علیه تو خواهند بود، اگر چه در این جهان ما را به غنیمت گرفتی ولی به زودی غرامت خویش را از تو خواهیم گرفت.

قسم به خدا که جز خدا از کسی نمی ترسم و جز او به نزد کسی شکایت نمی برم تو هر چه توانی مکر و حیله خود را به کار بر… هرگز نمی توانی از ننگ و عار رفتاری که با ما نمودی خویشتن را مبرا سازی…»

دکتر عایشه بنت الشاطی می نویسد: «زینب خاموش شد و یزید و اطرافیانش نیز چنان بی حرکت و خاموش بودند که گویی پرنده بر سرشان نشسته بود و از ترس پریدن آن تکان نمی خوردند. یزید یارای نگریستن به زینب را نداشت و هنوز از آنچه از او شنیده بود لرزان بود.»

کیفیت ورود زینب و وضع لباس و جامه او را در مجلس ابن زیاد به گونه ای رقت بار و غم انگیز نوشته اند. شیخ مفید در ارشاد می نویسد: «هنگامی که زینب به مجلس ابن زیاد آمده، پست ترین جامه را پوشیده بود و به طور ناشناس وارد شد». اما به هر صورت ابن زیاد متوجه شد و پرسید: «این زن ناشناس کیست»؟ کسی پاسخ او را نداد، برای بار دوم و سوم سؤال کرد، در این وقت یکی از کنیزان پاسخ داد: «این زن زینب دختر فاطمه دختر رسول خدا است». ابن زیاد با کمال بی شرمی گفت: «سپاس خدای را که شما را رسوا نمود».

اما زینب (س) برای خنثی کردن تمام نقشه های عوام فریبانه او فرمود: «ستایش خدای را سزاست که ما را به وسیله پیغمبرش گرامی داشته و از پلیدی به خوبی پاک گرانید، آن کسی که رسوا شود بی شک و تردید فاسق است و آن کس که دروغ می گوید، فاجر و تبهکار است و چنین کسی ما نیستیم و دیگران هستند و الحمدلله».

پسر زیاد که انتظار نداشت، با چنین زنی دانشمند و با شهامتی روبه رو شود، سخن خود را این گونه تغییر داد و گفت: «رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟» حضرت زینب با لحنی افتخار آمیز فرمود: «من جز نیکی ندیدم، آنان مردمانی بودند که خداوند کشته شدن را برای آن ها مقدر فرموده بود و آنان نیز با کمال افتخار به آرامگاه خود شتافتند. ولی بدان که به زودی خدا میان تو و ایشان جمع خواهد کرد و تو را مورد بازخواست و احتجاج قرار خواهد داد پس نگران باش که در آن روز پیروز چه کسی خواهد بود؟ (تو با آن ها) ای پسر مرجانه مادر به عزایت بنشیند».

سخن گفتن ابن زیاد با حضرت زینب در این مجلس به درازا می کشد و سرانجام ابن زیاد به مصلحت خویش نمی بیند که با زینب سخن بگوید و بیش از این خود را در مقابل چشمان حاضران رسوا و شرمنده سازد، از این رو متوجه امام سجاد(ع) که به صورت اسیران در مجلس آورده بودند، شد و با او به گفت و گو پرداخت. اما حضرت سجاد ابن زیاد را مفتضح ساخت تا آنجا که ابن زیاد قصد جان حضرت را نمود و دستور قتل او را صادر کرد.

در این جا نیز زینب (س) از جا برخواست و دست های خود را حلقه وار به گردن امام سجاد (ع) انداخت و گفت: «ای پسر زیاد! این اندازه خون که از ما ریخته ای تو را بس است… به خدا سوگند من از او جدا نخواهم شد تا اگر او را بکشی مرا هم با او به قتل رسانی!»

ابن زباد اندکی به آن منظره رقت بار نگاه کرد و دستور داد امام را رها کنند و بدین ترتیب، حضرت زینب(س) از جان امام زمان خود محافظت کرد. آری اگر زینب (س) نبود، شاید تاریخ به گونه دیگری رقم می‌خورد و زینب (س) صدای مظلومیت شیعه در طول تاریخ است.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ