قطع کردن پای نوجوان با ساطور در کهگیلویه و بویراحمد +عکس

1
روز شنبه در پی اختلافات خانوادگی در یکی از روستاهای دهدشت کهگیلویه و بویر احمد پای یک نوجوان را با ساطور قطع می کنند، و پس از دوازده ساعت عمل برای پیوند پا، بدن پا را پس می زند و پیوند با موفقیت انجام نمی شود.
پس از آنکه در درگیری پیشین در سال گذشته، پای یکی از اهالی قبیله مقابل تیر خورده و در اثر در نیاوردن گلوله، پای آن شخص عفونت کرده و در نهایت قطع می شود، سه برادر و یک پسر عموی آن شخص با هدف انتقام جویی، دست به قطع پای این کودک زده اند.

علی الظاهر یکی از سه متهم دستگیر شده و دو متهم دیگر همچنان متواری هستند. این اشخاص که پس از بریدن پای این کودک، ناحیه بالایی آن را بسته اند تا نمیرد، این حرکتشان را عین قصاص تلقی کرده اند، حال آنکه این کودک نقشی در تیر خوردن پای برادرشان نداشته است.

حوادث واقعی تعصب قومی و قبیله ای اخبار کهگیلویه و بویراحمد اخبار دهدشت

سامان راستینه قربانی یک اختلاف طایفه ای و عشیره ای بود که این اختلاف آنها در یک سال پیش منجر به یک نبرد تمام و کمال بین دو طایفه شده بود. نه عموی سامان، نه برادرش، نه یکی از بستگان دورش و نه حتی نفر اول شورای شهر منشأ و دلیل این درگیری را نمیدانند.

پایی که امروز در بیمارستان شهید رجایی شیراز بعد از پس زدن پیوند دوباره از بدن سامان جدا شد، فقط فهمید قربانی یک انتقام شده است. پارسال در چنین روزهایی روز هفتم مرداد سال پیش نبردی که کسی دلیل آن را نمی‌داند یا می‌داند و نمی‌گوید. منجر به درگیری مسلحانه در روستایی در پنج کیلومتری دهدشت از توابع کهگیلویه و بویراحمد شد.

به گفته خانواده راستینه زمانی که قرار بود طایفه مقابل حمله کنند، ریش سفید عشیره زنان و کودکان را در خانهای جمع میکند و سامان که آن روز ۱۵ سال بیشتر نداشت با سلاحی در دست پست نگهبانی از این خانه را میگیرد.

درگیری با سلاح گرم ادامه پیدا میکند تا اینکه تیری به پای یکی از سربازان طرف مقابل میخورد. گلوله در پای او میماند و به دلیل عفونت قطع میشود. قوه قضائیه رای به پرداخت ۱۸میلیون دیه میدهد ولی شاکی اصرار به قصاص دارد. رستم عزیزی شهردار دهدشت که به تازگی از این سمت استعفا داده است، با ریش سفیدان و معتمدان محلی طی جلساتی طرفین دعوا را آرام میکنند. غائله فروکش میکند اما خانواده مقابل همچنان قصاص را حکم عادلانه ای میدانستند که باید اجرا میشد. عزیزی انتظار نداشت این پرونده در نهایت با چنین خشونتی ادامه پیدا کند.

او اصرار دارد این شهر و مردم نباید متهم به خشونتگری شوند: این اتفاقات در تهران و در دیگر شهرها هم میافتد. ما همه تالشمان را برای خاتمه این دعوا کردیم. متاسفانه تعصبات قومی و قبیلهای و روحیه جسور و جنگاور مردم در کنار جوانی کار دستشان میدهد و یک درگیری دونفره به سرعت تبدیل به یک نزاع دستهجمعی مسلحانه میشود. انتقام با آخرین متد پزشکی جنایت قطع عضو یا قصاص شخصی سه روز پیش توسط سه برادر و یکی از پسرعموهایشان اجرا شد. سامان برای گرفتن کارت ملی از روستای خود خارج شده است که به این چهار نفر برمیخورد. آنها از او میخواهند سوار ماشین شود تا او را به روستا برسانند. آنها یک سال بود نه درگیری با هم داشتند و نه البته رابطه دوستانه و تعاملی. سامان این تعارف را رد میکند که یکی از سرنشینان ماشین با چوبی به سر او میکوبد و سه نفر دیگر او را سوار ماشین میکنند و روی او مینشینند تا به محل خلوتی برسند. آنها ران سامان را طبق یک متد حرفه ای و پزشکی با شلنگ کولر میبندند تا خونریزی باعث مرگ سامان نشود و جریان پا از خط قرمز عدالت فراتر نگذارند. پای سامان را با ساطور و قمه قطع میکنند و او را با پایی قطع شده و دستی که در برخورد با قمه زخمی شده رها می کنند. مردم سر میرسند و طبق معمول یک نفر فیلم می گیرد و سامان خود به خانواده اش زنگ می زند و جریان را اطلاع می دهد.

خانواده راستینه در بیمارستان فرزند نوجوانشان را میبینند. سامان ۱۲ ساعت را در اتاق عمل برای پیوند پایش میگذراند. عمل نتیجه ای نمیدهد و پای او دوباره از تنش جدا میشود. سجاد عموی سامان است. او با شرح ماجرا میگوید ما به دنبال عدالتیم. یک نفر از این چهار نفر دستگیر شده اند و سه نفر دیگرشان فراری هستند. آنها وقتی پای سامان را قطع میکردند گفته اند این کار هم شرعی است و هم قانونی، دولت باید این کار را میکرد و حالا که نکرد خودمان زحمتش را میکشیم.

البته به نظر نمیرسد قانون هیچ وقت چنین حکمی را صادر میکرد. عدم رسیدگی به پای گلوله خورده منجر به قطع عضو شده بود. از سوی دیگر در نه دادگاه و نه مدارک پلیس هیچگاه مشخص نشد که گلوله از سلاح چه کسی شلیک شده است.

طایفه مقابل هم مدعی بودند که پدر سامان گلوله را شلیک کرده است. عموی سامان بارها شاهد چنین نزاعهایی بوده است اما مدعی است چنین قساوتی در درگیریهای محلی بی سابقه بوده است. همه اینها یک طرف، این بچه روزه بود. با زبان روزه این بال را سرش آوردند. عزیزی ریاست شورای شهر و سمت معاونت در شورای عالی شوراهای ایران دارد. او هنوز از اینکه اختلافی که به مصالحه رسیده بود به چنین سرنوشتی گرفتار شده، شوکه است. به گفته او سلاح هایی که در روستاها وجود دارد همگی قاچاق و بدون مجوزند.

تعداد محدودی سلاح بامجوز در اختیار عشایر است که صرفاً به دلیل زندگی عشایری و برای مقابله با حیوانات درنده در اختیار تعداد محدودی قرار میگیرد مطرح میکند: خواهش عزیزی دغدغه خود را مجددامیکنم این نکته را ندیده نگیرید که مردم این خطه جزء دلاوران و سلحشوران ایران هستند. جسارت و غیرت این مردم بود که باعث شد بالاترین حضور را در جبهه های جنگ داشته باشند.

جسارت و شجاعت از ارزشهای این طایفه هاست و نباید کارکرد مثبت این ارزشها را ندیده گرفت. به زعم او عدم تخصیص اعتبارات فرهنگی در کنار رشد ۹۰ درصدی شهرنشینی در این مناطق است که دردسرساز شده است: ما تحقیق کردیم و دیدیم در هر روستا و محله ای که یک فرهنگی، یک معلم باتجربه و یک مسجد یا روحانی معتمد وجود دارد چنین مواردی رخ نمیدهد و اختلاف به زودی منجر به صلح میشود.

دولت در این روستاها امکانات زیرساختی و رفاهی مثل آب و برق و تلفن داده است اما امکان فرهنگی هنوز وجود ندارد. عزیزی منشاء اختالفات عشیره ای در این مناطق را در بیشتر موارد اختالفات ملکی میداند و دیگری تضاد خرده فرهنگی و تعصبات قومی است که گاه به چنین خشونتهایی منجر میشود.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

1 نظر
  1. علی می گوید

    اگر چنین جنایاتی در مناطق تحت تصرف داعش اتفاق می افتاد،تا این حد مایه تاسف نبود!!
    ما در کدام مملکت زندگی میکنیم؟
    باید افتخارکرد؟
    چرا باید دستگاه قضا اجازه دهد کار به اینجا بکشد؟
    پس آنهمه افتخارتان بخاطرچیست؟
    حکم راندن بر مردمی که خودشان قانونمدارند افتخارنیست!