نامه پوران ناظمی دختر راننده اتوبوس سربازان کشته شده در نی ریز

0

دختر راننده اتوبوس سربازان حادثه سقوط اتوبوس به دره با انتشار یک متنی خواست تا پدرش را نفرین نکنند

سقوط اتوبوس در دره راننده اتوبوس سربازان تصادف اتوبوس اخبار نی ریز

پوران ناظمی، دختر راننده اتوبوسی که بر اثر بی مبالاتی در حادثه تصادف در اطراف شیراز، باعث کشته شدن سربازان وظیفه شد، خطاب به مردمی که به پدرش نفرین و لعنت میفرستند، نامه‌ای با تیترِ «بمیر پدر بمیر تا عذاب این آتش را در دنیایی دیگر دستان مهربان وپسرانه‌ی همان سربازان خاموش کند» منتشر کرده است:
«برای مردی که قربانی گناه دیگران شد اگر پدرمن بودی ؟؟ همه جا صحبت از این است که تو باعث کشته شدن سربازان وطن شده‌ای میگویند سرعتت بالا بوده، میگویند وقتی اعتراض کردند پرخاش کردی، میگویند ومیگویند ومیگویند …نفرین میکنند، فحش میدهند ولعنتت میکنند هیچکس از اینکه کجایی ودر چه حالی، سراغی نمیگیرد! همه نفرین ولعنت بر تو فرستادند اما هیچکس نپرسید چرا یکمرد ۷۰ ساله باید در این سن کار کند؟؟

چرا در حالی که بیشتر همسالانت در پارکها نرمش میکنند، تو باید چنین شغل سختی را انتخاب کنی؛ کسی نمیپرسد تو چه مشکلاتی داشتی که هم تو وهم ما قبول کردیم ..نه قبول نه ، مجبور شدیم اجازه بدهیم هنوزهم در سفر باشی تمام کودکی‌هایم بی تو گذشت.
همیشه تو درجاده بودی ومن در کابوسهای شبانه ام تصادف میدیدم. بریدن فرمان، نگرفتن ترمز، دره و واژگونی. در رویاهایم اما میدیدم که برگشته ای از مدرسه میرسم وتو در هال بیحال وخسته در خوابی …رویا وکابوسهایم باهمه فرق میکرد ..
چرا کسی نمیپرسد چرا فریاد کشیدی چرا کسی نمیفهمد مردی در سن تو که شرافتش ،جوانمردی اش ونیازش هنوز در جاده ها سرگردانش کرده اهل خشونت نیست .سرعت شاید، میدانم تو اهل سرعت بودی همیشه مجبور بودی سریع باشی روزها زود میگذشت اگر سرعت نداشتی اجاره خانه وقسط وهزینه درمان مادر و جهاز خواهرم از تو جلو میزدند …باید سریع میرفتی تا شاید یکساعت زودتر برسی به دردهایت …پدر، چرا هیچکس به ما تسلیت نگفت …؟ چرا کسی نگفت این درد وعذاب بیش از تاب وطاقت تو هست..؟ مگر میشود بیادت بیاید و آتش نگیری مگر میشود ؟؟؟

بابا همیشه رویایم بود وقتی به خانه میرسم در هال بیحال وخسته خوابیده باشی اما دیشب رویایم فرق میکرد در رویا دیدم تو هم مرده ای و اطرافت را همان سربازانی که همه تورا مسبب مرگشان میدانند گرفته اند تو سرت را باشرمندگی پایین انداخته بودی اما انها دستت را میگیرند میبوسند و میگویند پدر جان چرا تو ؟؟
چرا تو شرمنده ای ؟؟ تو فقط بدنبال لقمه ای بودی که از دهانت گرفتند ، همانهایی که در ۷۰ سالگی بی هیچ بیمه وبازنشستگی رهایت کردند تا وقتی لازم بود گناه خطاهایشان را بر گرده ی تو افکنند … پدر دستت را میبوسم همان دستی که شاید خطاکار باشد اما گناهکار نیست همان دستهایی که تمام عمر در حسرت دستان من و خواهرم بود ..

تا بحال شنیده ای فرزندی برای پدرش آرزوی مرگ بکند ؟؟ پدر جبران تمام فداکاریهایت، پدرانه هایت، خطاهایت و راستی هایت آرزوی مرگت است .. بمیر پدر بمیر تا عذاب این آتش را در دنیایی دیگر دستان مهربان وپسرانه ی همان سربازان خاموش کند .
سخت است …میفهمید سخت است! پدرم را لعنت نکنید .. پدرم هم یک قربانی است … قربانی ظلم وبیعدالتی !! تو رو خدا پدر را لعنت نکنید»

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ