زندگینامه حاج احمد متوسلیان + گفتگو با خانواده
حاج احمد متوسلیان یزدی Ahmdad Motevaselian (متولد ۱۳۳۲ در تهران)، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله در جنگ هشت ساله ایران و عراق بود. وی یکی از ۴ فرد ربوده شده ایران در لبنان در سال ۱۳۶۱ است.
امیر متوسلیان (چپ) در کنار برادر بزرگترش محمد و خواهرش
احمد متوسلیان یزدی در سال ۱۳۳۲ در خانوادهای مذهبی از اهل یزد در یکی از محلات جنوب شهر تهران به دنیا آمد. دوران تحصیل ابتدایی را در دبستان اسلامی مصطفوی به پایان رساند و ضمن تحصیل، به پدرش که در بازار به شغل شیرینی فروشی اشتغال داشت، کمک میکرد. پس از پایان دوره ابتدایی، وارد هنرستان صنعتی شد و در سال ۱۳۵۱ موفق به اخذ دیپلم گردید. سپس به خدمت سربازی اعزام شد و در شیراز دوره تخصصی تانک را گذراند و پس از آن، به سرپل ذهاب اعزام شد. در سال ۱۳۵۶ در رشته مهندسی الکترونیک دانشگاه علم و صنعت ایران پذیرفته شد.
در دوران انقلاب اسلامی
فهرست مطالب
- در دوران انقلاب اسلامی
- در جنگ هشتساله
- در لبنان
- ربوده شدن
- نصب تندیس احمد متوسلیان یزدی در مرز فلسطین
- در سینما
- مادر سالهاست از سرنوشت یوسف گمگشتهاش هیچ اطلاعی ندارد و کوهی از درد فراق بر دلش سنگینی میکند اما وقتی حرف «هدف احمد» به میان میآید. با قاطعیت میگوید: او به راه خوبی و درستی رفته است.ما که ماندهایم چه کردهایم؟
متوسلیان یزدی در دوران خدمت سربازی، فعالیتهای مذهبی و سیاسی داشت و مخالفت خود را با رژیم پهلوی بیان میکرد. پس از پایان دوره سربازی، در یک شرکت تأسیساتی خصوصی استخدام شد و بعد از چند ماه، به خرمآباد منتقل گردید و فعالیتهای سیاسی- تبلیغی خود ادامه داد. در سال ۱۳۵۴ توسط اکیپی از کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک دستگیر و روانه زندان شد و پنج ماه در زندان فلکالافلاک خرمآباد در یک سلول انفرادی زندانی بود. پس این که از زندان آزادی شد، در قیامهای خونین قم و تبریز در سال ۱۳۵۶، نقش رابط و هماهنگ کننده تظاهرات را در محلات جنوبی تهران برعهده داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مسئولیت تشکیل کمیته انقلاب اسلامی محل خویش را عهدهدار شد. پس از شکل گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این ارگان پیوست و به سازماندهی نیروها همت گماشت.
پس از شروع آشوبهای ضد انقلابیون در کردستان در اسفند سال ۱۳۵۷ داوطلبانه عازم بوکان شد و بخشی از نا آرامیهای آنجا را سامان بخشید. پس از تثبیت مواضع نیروهای انقلاب در بوکان، به شهرهای سقز و بانه رفت. پس از آن به همراه گروهی از رزمندگان برای آزادسازی سنندج راهی این شهر شد. در زمستان سال ۱۳۵۸ به او مأموریت داده شد تا جاده پاوه – کرمانشاه را که در تصرف نیروهای کرد بود، آزاد کند. بعد از این عملیات مسئولیت سپاه پاوه به او سپرده شد. در اوایل خرداد ۱۳۵۹ موفق شد شهرستان مریوان را که در تصرف نیروهای کرد بود، آزاد کند. از این روی مسئولیت سپاه مریوان بر عهده او گذاشته شد.
در جنگ هشتساله
در دی ماه ۱۳۶۰ عملیات محمد رسولالله از دو محور مریوان و پاوه بر روی منطقه خرمال توسط وی و ابراهیم همت رهبری شد که این عملیات سنگ بنای تأسیس تیپ ۲۷ رسولالله به شمار میرود. احمد در سال ۱۳۶۰ پس از بازگشت از مراسم حج، از طرف محسن رضایی (فرمانده کل سپاه) مأمور فرماندهی سپاه مریوان و پاوه تیپ محمدرسولالله شد. او به همراه بروجردی راهی جبهههای جنوب شد
در شب ۱۰ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ عملیات الی بیتالمقدس به فرماندهی احمد متوسلیان از منطقه دارخوین به سمت جاده اهواز–خرمشهر آغاز شد که موجب آزادسازی خرمشهر شد. در پی آزادسازی خرمشهر، او به همراه دیگر فرماندهان فتح خرمشهر نزد امام خمینی رفته و خمینی آنها را، به ویژه احمد را به گرمی مورد تفقد خاص قرار داد.
در لبنان
او در اواخر خرداد سال ۱۳۶۱ در مأموریتی به همراه هیأتی رسمی از مسئولین سیاسی-نظامی ایران راهی سوریه شد تا راههای مساعدت به مردم لبنان علیه حمله و اشغالگری صهیونیستها را بررسی نماید.
در فیلم ایستاده در غبار موضوع سفر به لبنان بدین شکل بیان می شود: به دستور محسن رضایی فرمانده وقت سپاه و با تایید آیت الله خامنهای (رییس جمهور وقت) در بحبوحه جنگ ایران و عراق احمد متوسلیان به همراهی تعدادی رزمنده به سوریه اعزام می گردند تا از آنجا برای یاری حزب ا.. لبنان و مبارزه با اسراییل به جنوب لبنان بروند. سپس در فیلم صدای واقعی محسن رضایی پخش می شود و اعلام می کند که امام خمینی وقتی از موضوع مطلع می شود ابراز نارضایتی کرد بنابراین دستور بازگشت به نیروهای اعزامی داده می شود. اما متوسلیان برای آنکه نگویند ترسیده است به بیروت و سفارت ایران رفته و از آنجا با همراهی موسوی (سفیر وقت ایران در لبنان) برای بررسی وضعیت می رود که دیگر از سرنوشت او و همراهانش خبری در دست نیست.
ربوده شدن
در ۱۴ تیر سال ۱۳۶۱، اتومبیل سفارت که حامل مسئولین سیاسی-نظامی ایران بود هنگام ورود توسط فالانژیستها متوقف و توسط نیروهایی اسرائیل ربوده و گروگان گرفته شدند. سمیر جعجع یکی از رهبران فالانژها پس از آزادی از زندان اعتراف کرد که گروگانهای ایرانی به نیروهای وی تحویل داده شده و سپس توسط آنان کشته شدهاند ولیکن مقامات ایرانی این ادعا را مشکوک دانستهاند.
هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال ۱۳۶۷ خود مینویسد:
- «فرستاده رئیس جمهور کنیا آمد. اطلاع داد که گروگانهای ما در لبنان همان سال ۶۲ شهید شدهاند و خواستار مبادله گروگانهای انگلیسی و سه اسرائیلی با ۹۰ اسیر شیعه در اسرائیل شد. گفتم اسامی اسرای مورد نظر و آثار گروگانهای ما را بیاورند.»
وی در خاطرات سال ۱۳۶۹ در جریان کمک به آزاد سازی گروگانهای آمریکایی در لبنان به پیامی از جرج بوش -رئیس جمهور وقت ایالات متحده- اشاره میکند و مینویسد:
- «اطلاعات آمریکا میگوید گروگانهای ایرانی در دست مارونیها در همان روزهای اول کشته شدهاند ولی باز هم آنها آمادگی دارند که پیگیری مسئله آن گروگانها را ادامه دهند.»
به گفته مرکز اسناد انقلاب اسلامی «اگرچه ابتدا گفته میشد که سید محسن موسوی کاردار جمهوری اسلامی ایران در بیروت و همراهانش کشته شدهاند؛ اما شواهد و مدارک موجود، حاکی از آن است که آنها در اسارت اسرائیل میباشند.»
سید حسن نصرالله دبیر کل حزبالله لبنان به مناسبت روز آزادی اسرا در بیروت گفت:
- «نشانههایی وجود دارد که دیپلماتهای ایرانی در زندانهای رژیم صهیونیستی بسر میبرند. اسرائیل در گزارش خود ادعا میکند که چهار دیپلمات ایرانی توسط نیروهای لبنانی (فالانژهای سابق) ربوده شده، به دست این نیروها کشته شدند و اجساد آنان دفن شده است. اسرائیل دشمن ماست و ما نمیتوانیم به گزارشهای آن اعتماد کنیم. همانطور که اسرائیلیها در گذشته هم حضور بعضی اسیران در زندانهای خود را تکذیب میکردند، اما مشخص شد که این اسیران در زندانهای این رژیم بودهاند.»
حسین دهقان (وزیر دفاع ایران) سوم خرداد ۱۳۹۵ خبر داد احمد متوسلیان و دیپلماتهای ربوده شدهٔ ایرانی زندهاند و در اسارت اسرائیل هستند.در هفته نامه ۹دی در تیراژهفتم تاچهاردهم تیر ماه ۱۳۹۳تحریریه ایی با عنوان ۳۲سال فقدان سردار مظلوم اسلام احمدمتوسلیان به قلم کامران غضنفریان به تحریر درآمد که تا الآن واکنشهای زیادی داشته و دارد که در آن چگونگی به اسارت درآمدن ایشان و سه دیپلمات دیگر وامتناع و تعلل بعضی از مسیولین نظام جمهوری اسلامی ایران برای آزادیشان به طور خلاصه شرح داده شده است.
نصب تندیس احمد متوسلیان یزدی در مرز فلسطین
تندیس احمد متوسلیان یزدی در مارونالرأس در مرز فلسطین نصب شد تا یادبودی از ربوده شدن این فرمانده ایرانی باشد. انگشت اشاره احمد متوسلیان یزدی در تندیس ساخته شده به سمت سرزمینهایی از کشور فلسطین است که در حال حاضر توسط اسرائیل اشغال شده است. عبدالمجید فراهانی طراح این تندیس است و در مورد متوسلیان یزدی بیان کرده است که امام موسی صدر و احمد متوسلیان یزدی سربازان و پرورش یافتگان مکتب روحالله خمینی هستند و هر دو آنها به دست دولت لیبی و اسرائیل ربوده شدهاند. وجه اشتراک آنها این است که خبری از سرنوشتشان در دست نیست.
در سینما
فیلم ایستاده در غبار به کارگردانی محمدحسین مهدویان محصول سال ۱۳۹۴ ساختهٔ ایران، با محوریت زندگی احمد متوسلیان ساخته شده است. اکران این فیلم در ایران از تاریخ ۱۹ خرداد ۱۳۹۵ آغاز شد.
فریده متوسلیان خواهر جاویدالاثر حاجاحمد متوسلیان
شهدا نمونه کامل ولایتمداری هستند
به عنوان خواهر شهید ولایتمداری حاجاحمد را چطور توصیف میکنید؟
برادرم دقیقاً در خط امام خمینی(ره ) حرکت میکردند. پشتیبان ولایت فقیه بودند. من هم به عنوان خواهر شهید حاجاحمد به ولایت فقیه و وجود امام خامنهای ایمان دارم. حاجاحمد نه یک مو این طرف ولایت بودند و نه یک مو آن طرف.
حاجاحمد تأکیدهایی هم در امر ولایت داشتند؟
حاجاحمد عاشق ولایت فقیه بودند. هرچه رهبر میگفتند انجام میدادند. در یکی از عملیاتها که مجروح شده بود و با عصا در منطقه حاضر بود را همه به خاطر دارند، با همان وضعیت برای دیدار امام خمینی رفته بودند و زمان استراحت امام بود. تا امام متوجه میشوند که احمد متوسلیان برای دیدن ایشان آمده، اجازه ورود میدهند و احمد میرود کنار امام مینشیند و امام میگویند: احمد جان انشاءالله پایت خوب میشود. حاجاحمد وقتی بیرون آمد عصا را کنار میگذارد و میگوید:«من شفا پیدا کردم.» برادرم عاشق امام خمینی بود.
همه دغدغه شهدا ولایتمداری و ولایت پذیری بوده است و نباید خدای ناکرده برخی از شیطنتهای دشمن ما را از مسیر الهی و ولایی بازدارد.
مهمترین وظیفه همه ما در کنار خانواده شهدا و ایثارگران توجه به بحث ولایتمداری است که البته خانواده شهدا تاکنون به این وظیفه مهم خود که خواسته همه شهدا بوده است، عمل کردهاند و ما نیز باید در ادامه راه دنبالهرو تفکر شهدا در ولایتمداری و حفظ این ستون خیمه انقلاب باشیم.
شهدا از جان خود گذشتند تا ما در آزادی و استقلال همه جانبه زندگی کنیم و ما باید قدر لحظهلحظه زندگی خود را بدانیم و در ادامه راه شهدا و نهادینه کردن فرهنگ شهید و شهادت در جامعه تلاش کنیم.
مرور بر وصیتنامه شهدایی چون همت و باکری تأییدی بر این سخنان است، آنجا که شهید همت، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) فرمودند: پیام من فقط این است، در زمان غیبت اطاعت محض از ولایت فقیه داشته باشید. یا پیام شهید باکری که گفتند: برادران میدانند که ولایت محور اصلی جامعه ماست. یعنی همه چیز ما حول محور ولایت شکل میگیرد و امام امت این را دقیقاً تفهیم کردهاند و به ما گفتهاند که چگونه این محور را نگه داریم و حول آن حرکت کنیم تا اینکه جامعه اسلامی و حرکت صحیح اسلامی داشته باشیم.
خانم متوسلیان خواهر حاج ‘احمد متوسلیان’ دیپلمات ربوده شده ایرانی در مراسم گرامیداشت سی امین سالگرد ربایش این عزیزان که عصر شنبه در منطقه ‘مارون الراس’ در جنوب لبنان برگزار شد، طی سخنانی گفت: باعث افتخارم است که در جمع مجاهدین فلسطینی و لبنانی حضور دارم و در مکانی با شما صحبت میکنم که از نظر سیاسی و استراتژیک، پیامهای مهمی برای غده سرطانی جهان بشریت یعنی رژیم صهیونیستی دارد.
وی گفت: اقدام غیر انسانی ربایش این عزیزان نقض فاحش حقوق بینالملل است که جرم آن کمتر از جنایات خونبار رژیم صهیونیستی در اردوگاه های فلسطینی صبرا و شتیلا و کشتارهای دیگر از جمله قانای یک و دو و ضاحیه و غزه نیست.
خواهر حاج احمد متوسلیان، موضوع ربایش دیپلماتهای ایرانی در لبنان را صرفا یک موضوع ایرانی و لبنانی یا یک جنایت عادی از سوی رژیم اشغالگر قدس ندانست و گفت: این گونه مسایل موضوع توسعه طلبی و تسلط صهیونیسم بینالملل بر مقدرات ملل منطقه است و قطعا بی توجهی مدعیان حقوق بشر و نهادهای مسئول به چنین جنایتی، باعث شده تا رژیم صهیونیستی همواره مرتکب این چنین جنایاتی شود.
وی ادامه داد: ملتهای مسلمان و عرب از رزمندگان مجاهد و مقاوم فلسطینی و لبنانی گرفته تا جوانان رشید ترک در کشتی مرمره و دانشمندان هستهای ایران همگی قربانی ترور و عملیات ربایش رژیم صهیونیستی و مزدوران این رژیم بوده اند.
مراسم سی امین سالگرد ربایش دیپلمات های ایرانی امروز (شنبه) در ‘پارک ایران’ واقع در منطقه ‘مارون الراس’ در نقطه صفر مرزی لبنان با فلسطین اشغالی از سوی سفارت جمهوری اسلامی ایران برگزار شد.
همزمان با این مراسم تندیس حاج ‘احمد متوسلیان’ نیز با حضور وزیر خارجه لبنان و حجه الاسلام پناهیان در نقطه صفر مرزی لبنان با رژیم صهیونیستی نصب شد.
روز چهاردهم تیر ماه ۱۳۶۱ خودرو سیاسی سفارت جمهوری اسلامی ایران که در حمایت پلیس دیپلماتیک لبنان از شهر بندری طرابلس به بیــروت باز می گشت، برخلاف قوانین بین المللی و مصونیت دیپـلمات ها در منطقه ‘برباره’ توسط مزدوران مسلح تحت امر رژیم صهیونیستی موسوم به ‘نیروهای لبنانی’ متوقف شد و سه دیپــلمات ایرانی و خبرنگار همراه آنها ربوده شدند.
از آن زمان تاکنون از سرنوشت ‘سید محسن موسوی’ (کاردار)، ‘احمد متوسلـــیان’(وابسته نظامی)’، تقــی رستـــگار مقــدم’ (کارمند) و ‘کاظم اخوان’(خبرنگار و عکاس ایرنا) خبری در دست نیست.
مادر سالهاست از سرنوشت یوسف گمگشتهاش هیچ اطلاعی ندارد و کوهی از درد فراق بر دلش سنگینی میکند اما وقتی حرف «هدف احمد» به میان میآید. با قاطعیت میگوید: او به راه خوبی و درستی رفته است.ما که ماندهایم چه کردهایم؟
خبرگزاری تسنیم- نجمه السادات مولایی
۳۴ سال پیش وقتی ارتش اسرائیل قصد حمله به سوریه را کرد و سوریه از کشورهای اسلامی تقاضای کمک کرد، رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی(ره) با مشورت مقامات عالیرتبه نظامی و جنگی کشور، دستور اعزام بخشی از لشگر ۲۷ محمد رسول الله که از زبده ترین نیروهای رزمنده بودند را به فرماندهی حاج احمد متوسلیان و حاج ابراهیم همت ،صادر کرد. البته با وقایعی که بعد از ورود نیروهای لبنانی به قصد برخورد با صهیونیستها پیش آمد و ترس غیر قابل وصفی که آنها را در درگیری با سپاه ایران دچار تردید کرد، برخورد نظامی حاصل نشد. در ساعاتی که تمام پاسدارها به خاک ایران بازمیگشتند، برای حاج احمد خبر آمد سفارت ایران در بیروت در خطر محاصره صهیونیستها و فالانژهای لبنانیست، حاج احمد هم بعد از راهی کردن تمامی پاسدارها به ایران با کاردار وقت ایران در سفارت لبنان،”سید محسن موسوی” و دو تن دیگر به نامهای “تقی رستگار” و “کاظم اخوان” با ماشین پلاک سیاسی سفارت و اکیپهای حفاظت دیپلماتیک ژاندارمری لبنان عازم بیروت شدند. اما در میانه راه در یک ایست بازرسی به اسارت فالانژهای لبنانی و در واقع به اسارت صهیونیستها در آمدند.
دقایقی بعد از ربوده شدن احمد متوسلیان و همراهانش، رادیو اسرائیل اعلام میکند: ژنرال احمد متوسلیان، طراح عملیات فتح المبین و بیت المقدس، در پست بازرسی «برباره» به اسارت گرفته شد. این نشان میدهد که او را خوب میشناختند. این تمام داستانی است که کسی همچون مادر حاج احمد متوسلیان از فرزندش در این ۳۴ سال مرور کرده است.میبرند.
کمپینها، واکنشها و رویاهای مردم برای بازگشت احمد متوسلیان
سوم خرداد ماه امسال وزیر دفاع یک مصاحبه میکند و در بخشی از آن با اشاره به سرنوشت چهار دیپلمات ربوده شده ایرانی میگوید: «ادعای ما این است که اینها زنده و در اسارت رژیم صهیونیستی هستند و مدارکی دال بر این موضوع وجود دارد. آن ها مسئولیت سلامت و امنیت چهار دیپلمات را باید بر عهده بگیرند و هم از لحاظ حقوقی و هم از لحاظ سیاسی دنبال میکنیم تا بتوانیم اینان را آزاد کنیم. دولت این مساله را پیگیری خواهد کرد.»
بازتاب مردمی و رسانهای این خبر از زبان وزیر دفاع گستره وسیعی پیدا میکند. از سایتها و خبرگزاریها تا شبکههای اجتماعی همه بهت زده، خبر را دست به دست میچرخانند و به دنبال آن رویاهایشان را برای ورود حاج احمد متوسلیان مرور میکنند. رویاهای شیرینی که با بازگشت حاج احمد تحقق خواهد یافت. کمپینها و هشتکهایی برای آزادی او در صفحات مجازی تشکیل میشود و هر کسی به نوعی نسبت به این خبر واکنشی نشان میدهد. برخی شخصیتهای سیاسی کشور هم با اشاره به اظهارنظر جدید وزیر دفاع ماجرای اسارت او و اسنادی که از سالها پیش نشان دهنده احتمال بالای زنده بودن این دیپلماتها هست را مرور و اتفاقات ۳۴ سال پیش را یادآوری میکنند.
خبری که در میان هیاهوی رسانه گم شد
هیاهوی این اخبار برخی از اخبار دیگر را کمرنگ میکند. یکی از اخبار گم شده در این هیاهوی جدید اینست : “مادر سردار جاویدالاثر احمد متوسلیان در بیمارستان بستری شد.” بیبی معصومه حسینیزاده ۲۶ اردیبهشت ماه ۹۵ در بخش آیسییو در بیمارستان آریای تهران بستری شد. او چند روز قبل از اینکه موج خبری زنده بودن احمد متوسلیان بعد از سه دهه اسارت، در فضای رسانهای کشور بپیچد به علت شکستگی لگن در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار گرفت و حالا چند روزی میشود که در بخش جراحی این بیمارستان بستری شده است. او همچنان غریبانه و آرام با صبری مثال زدنی روی تخت دراز کشیده است و نظاره گر واکنش اطرافیان است. رویاهای شیرینی که مردم این روزها با بازگشت حاج احمد متوسلیان در صفحات اجتماعی خود میپرورانند، این مادر ۳۴ سال است که در ذهن مرور میکند. رویاهایی که تحقق نیافتنش برای یک مادر به مراتب سخت تر از یک ملت است.
مادر حاج احمد متوسلیان سالهاست که نماد مقاومت مادران مفقودالاثر ایران زمین است. کسی که ۳۴ نفهمید جگر گوشهاش زنده و در اسارت رژیم بعث به سر میبرد یا به شهادت رسیده است. ۳۴ سالی که فراز و نشیب زیادی را برای او ثبت کرد. یک روز تلخ و یک روز شیرین. یک روز امیدواری و یک روز ناامیدی. یک روز خبر خوش و یک روز بی خبری ماجراهاییست که تمام این ۳۴ سال را برایش رقم زده است.
مادر تمام قد از هدف احمد دفاع میکند
مادری که بعد از گذشت ۳۴ سال هرچند معتقد است منتظر خبر جدیدی از فرزندش نیست اما هنوز وقتی از احمدش حرف میزند، بغض امانش نمیدهد و قطرات اشک، حرارت و غمگینی دل مادرانهاش را لو میدهد. مادری که هرچند سالهاست از سرنوشت جوان رعنایش، هیچ اطلاعی ندارد و کوهی از درد فراق بر دلش سنگینی میکند اما وقتی حرف «هدف احمد» به میان میآید. آب دهانش را قورت میدهد. ابروهایش را در هم میکشد و با قاطعیت میگوید: “او به راه خوبی و درستی رفته است… ما که ماندهایم چه کردهایم؟” او تمام قد از هدف احمد دفاع میکند.
مادر حالا بستری شده و عیادت از این مادر بهانهای برای دیدنش و واکنشهایش در فضایی که همه منتظر اتفاقات خوبی درباره ۴ دیپلمات در بند رژیم صهیونیستی هستند، شده است.
بیمارستان آریا- بخش جراحی- اتاق ۴۵۱:
دخترش تلفنی میگوید: «عکس و فیلمی در کار نباشد. مادر این روزها تحمل این فضاها را ندارد. اگر خواستید فقط یک عکس از او بیندازید.» قبول میکنیم و برای دیدنش به طبقه سوم میرویم. مادر آرام روی تخت دراز کشیده است و ملحفههای سفید رنگ بیمارستان تمام قامت او را پوشانده است. اما باز اصرار دارد روسری را محجوب تر از همیشه جلو بکشد و بخشی از چهرهاش را هم بپوشاند. همین عفت و پاکدامنی او بوده که توانسته فرمانده بی نظیری چون احمد متوسلیان را در دامان خود پرورش دهد.
چین و چروکهای زیاد چهرهاش نشان از رنج سالهاییست که حالا به پیری رسیدهاند. و چشمهای نافذی که همه را در همان برخوردهای اولیه به یاد عکسهای به جامانده از ژنرال احمد متوسلیان میاندازد. مادر همانطور آرام و با صدای پایین و لهجه زیبای یزدی از آمدنمان استقبال میکند و سلام و احوال پرسی کوتاهی میکند.
با لهجه یزدی میگوید: پیری که خوب نمیشود
روال درمان و احوالات مادر را از فرزندش که همراه او از او پرستاری میکند، میپرسیم. فریده متوسلیان خواهر حاج احمد متوسلیان میگوید: «حالش به نسبت چند روز پیش که تازه بستری شده بود بهتر است. طی یک عمل جراحی وزنه گذاشتهاند تا حالت کششی آن به بهبود شکستگی کمک کند و این خیلی برایش سخت بود. با جابجایی درد زیادی داشت. مادری که این همه قدرت تحمل بالایی دارد، ابتدا نمیتوانست این درد را تحمل کند. اما حالا اوضاعش بهتر است. دو ماه باید در بیمارستان بستری باشد. این برای آن است که تحت نظر رسیدگیهای بیشتر پزشکان و سهولت در انجام آزمایشات و فیزیوتراپی باشد.»
رو به مادر از اشتیاقمان برای دیدارش میگوییم. و حالش را از خودش نیز جویا میشویم. سری تکان میدهد و آرام میگوید: «پیری که خوب نمیشود.» همین طور هم وقتی عکس از او انداخته میشود میگوید: «عکس پیری من به چه درد میخورد؟» به او میگوییم: «خیلیها دوست دارند شما را ببینند. شما خیلی عزیز هستید. همه مشتاقند تصویر شما را ببینند.» مادر میگوید: «قدیمترها خیلی ها میآمدند و میرفتند برای دیدارم. اما دیگر سنم بالا رفته و نمیتوانم مثل گذشته باشم.»
عکسهای یادگاری با مادر
ساعت غیر ملاقات است و گاه و بی گاه پزشک معالج مادر به اتاق او سری میزند. دستورات پزشکی خاصی هم برای فیزیوتراپش دارد. پرستار و فیزیوتراپ نیز به اتاق رفت و آمد دارند. چند دقیقهای از فیزیوتراپ وقت گرفتهایم تا مادر را خوب ببینیم و بعد از اتاق بیرون برویم. چند دقیقه گپ دوستانه داشتیم. کم کم همه به این نتیجه میرسند. ثبت تصویرهای متعدد از چهره این بانوی استقامت و مادر آزادگی ایران زمین میتواند یاد او را در ذهنهای فراموشکار مردم زنده کند.
مادر گاهی با نگرانی به دوربین خبری نگاه میکند و میپرسد: «این عکسها به چه دردی میخورند؟» همه در پاسخ میگویند: «عکس یادگاری است. دوست داریم با شما برای یادگاری عکس داشته باشیم.»
آقای دکتر میآید و با لحن طنزآمیزش سعی میکند حساسیت مادر را کم کند و میگوید: «با من عکس بگیرید. اصلا من میخواهم با ایشان یک عکس داشته باشم.» بعد کنار تخت مادر مینشیند و عکس میاندازد. بعد رو به مادر میگوید: «میخواهید اگر ناراحتی بگویم هر کدام که میخواهی بروند بیرون. کدام را بگویم برود؟» مادر با لهجه شیرین یزدی خیلی جدی میگوید: «هیچ تاشون»
دکتر هم با همان لهجه یزدی به مزاح جوابش را میدهد و میگوید: «هیچتاشون؟ یعنی یَکتاشون هم نره» فریده متوسلیان میگوید: «دکتر اهل نائین است و مادر یزدی. همطراز هستند. عکس مادر با آقای دکتر عکس نابی است.» عکاس عکس را به همه از جمله مادر نشان میدهد. همه تعریف میکنند اما مادر میگوید: «خیلی بی ریخت شده.» همه میخندند.
ترجیع بند مادر: هرچه خدا بخواهد…
مادر با همه کم حرفی و نجابتش یک ترجیع بند زیبا در صحبتهایش دارد که نشان از توکل بالای اوست. دستش را بالا میگیرد و ابروهایش را بالا میاندازد و میگوید: «هرچه خدا بخواهد. با خداست…» وقتی برایش آرزوی سلامتی میکنیم همین رامیگوید:«هرچه خدا بخواهد. با خداست…» وقتی از اشتیاقش برای بازگشت احمدش میپرسیم. تکرار میکند:«هرچه خدا بخواهد. با خداست…» وقتی از انتظارش برای بازگشت پسرش میپرسیم باز هم قبل از هر سخن دیگری همین را میگوید: «هرچه خدا بخواهد. با خداست…»
میپرسم: «مادر! دیگر خواب احمد آقا را نمیبینی؟» میگوید:« ۳۴ سال گذشته است. نه؛ خوابش را نمیبینم.» دخترش میگوید: «اما مادرم واقعیات احمد آقا را میبیند. مادر من بیشتر با واقعیات حاج احمد و خاطرات او زندگی میکند.»
ماجرای حضور ۱۲ پرستوی مهاجر کنار عکس حاج احمددر شب اسارتش/یوسف گمگشته مادر میان آنها بود
فریده متوسلیان از یک خاطره جالب شب قبل از اسارت برادر میگوید و تأکید میکند. مادر این تصاویر را به خوبی در ذهن دارد. از خودش بپرسید و مادر هم همراه روایت او سر تکان میأهد و لبخند میزند. او میگوید: «شب اسارت حاج احمد. ۱۲ پرستوی خیلی قشنگ آمدند روی سیم برق نزدیک خانه ما نشستند. دو تا دو تا میآمدند داخل سالن دور عکس احمد میچرخیدند و بعد روی سیم برق مینشستند. یکی رفت توی اتاقی که مادر نماز میخواند رفت پشت پشتی و گیر افتاد. مادر گفت: «اسیر شده؛ فریده بگیر و ببر آزادش کن.» من آن را گرفتم تا کنار ایوان بگذارم و آزادش کنم. آن پرستو به من نگاه خاص و مظلومانهای میکرد. آزادش کردم. رفت پیش دوستانش و پرواز کردند و رفتند. فردای همان روز اعلام کردند که حاج احمد متوسلیان و سه دیپلمات همراهش به اسارت فالانژهای لبنانی درآمدند. من مطمئنم یوسف گمشده مادرم میان آنها بود.»
بغضی که دلتنگی مادر را لو میدهد: منتظر نیستم؛ شاید شهید شده باشد
مادر مفیدترین سالهای عمرش را با رسیدگی به بچهها گذرانده است. میگوید: «۷ تا بچه داشتم که با رفتن احمد ۶ تا شدند. احمد بچه سوم من بود.» پیری برای مادر فراموشی را هم به دنبال آورده. شاید برای همین است وقتی به او میگوییم از احمد آقا بگویید: پاسخ میدهد: «یادم نیست. دیگر بعد از گذشت ۳۴ سال چیزی یادم نمیماند.» شاید هم مرور خاطرات آزارش میدهد و ترجیح میدهد بسیاری را به خاطر نیاورد یا حداقل با دوباره تعریف کردن آنها غصههای گذشته را مرور نکند. میپرسم: «هنوز منتظرید؟ » بغض راه گلویش را میبندد و در چند ثانیه چشمهایش قرمز میشوند و قطره اشکی از چشمش میچکد و با همان حالت و با صدای ضعیفی میگوید: «منتظر که نه. شاید شهید شده باشد.»
یزدیها معتقدند مادر حتی اگر یک بند انگشت از بچهاش داشته باشد ارام میشود
فریده متوسلیان به ضرب المثل زیبایی از اهالی شهرشان اشاره میکند و میگوید: «یزدیها میگویند، یک مادر اگر یک بند انگشت از بچهاش را پیدا کند وقتی آن را زیر خاک دفن کند. خاکی که روی آن میریزد، آتش مشکلات مادر و غم او را سرد میکند. اما مادر ما چیزی هم نداشته است که با آن آرام بگیرد. ۳۴ سال است که اوضاع به این منوال گذشته است. هر چند وقتی یکبار بعضیها گفتهاند شهید شده و بعد برخی دیگر گفته اند زنده است. مادر هم تا میآمده امیدوار شود، ناامیدش میکردند و تا میآمده شهادت را قبول کند با خبر دیگری امیدواری به او میدادند.»
اخبار جدید در مورد زنده بودن حاج احمد، باب خیری شده که مسئولین کمی به خودشان بیایند
از خواهر متوسلیان درمورد زمزمههای جدید و موجهای رسانهای در مورد زنده بودن حاج احمد میپرسم. او میگوید: «هم من و هم مادر این حرفهای جدید در مورد اسناد زنده بودن آنها را شنیدهایم. و حرکتهای خوبی که از طرف مردم برای یادآوری جریان اسارت چهار دیپلمات ربوده شده، به راه افتاد را دیدهایم. به نظرم این حرفها باب خیری شده که مسئولین کمی به خودشان بیایند. و باعث شده موج قشنگی از جانب مردم راه بیفتد. این جزر و مدها باید وجود داشته باشد. متاسفانه در برههای از زمان برخی آقایان و مسئولین میتوانستند برای آزادی آنها کاری بکنند اما اهمال کردند.»
درست حدس میزدیم. این خبرهای جدید در مورد حاج احمد برای هر کسی که جدید و تکان دهنده باشد برای خانواده حاج احمد طبیعی است. آنها روایات جدید از زنده بودن حاج احمد را زیاد شنیدهاند. اما واکنششان مثل همیشه صبر و آرامش است تا روزی که خبر قطعی از سرنوشت او بیابند. فریده متوسلیان میگوید: «درست قبل از اینکه این حادثه برای مادر اتفاق بیفتد و مریض شود. یک نفری با ایشان تماس گرفت و گفت ما مدارکی داریم که نشان میدهد این بچهها زنده هستند. من تلفن را گرفتم و گفتم: اینطوری مادر را چشم انتظار نگذارید. مریض میشود.»
مادر حاج احمد: برای آمدنش دعا نمیکنم. خوشا به سعادتش که رفت
از مادر میپرسم: برای آمدن حاج احمد دعا میکنید؟ مادر خیلی قاطع میگوید: «نه؛ این راه، راهی بوده که خودش دوست داشت برود و رفت. خوشا به سعادتش… مگر ما که امروز اینجا ماندهایم چه کردهایم؟» و این همان روحیه مقاومت مثال زدنی اوست که او را تبدیل به نماد استقامت مادران چشم انتظار کرده است. او اما میداند فرزندش را به میدان جهاد فرستاده و ایستادگی او اثر دارد. میداند چه فرزندی را در دامنش پرورانده که توانست با سخنان و فتح و ظفرهایی که آفرید لرزه بر اندام رژیم صهیونیستی بیندازد تا جایی که حضورش را خطری برای خود احساس کنند و اقدام به ربودنش کنند. مادر میداند که صبر او نیز همچون جهاد فرزندش اجری عظیم دارد.
از او میخواهیم برای همه جوانان دعا کند. دستهایش را بالا میگیرد و میگوید:«خدا انشاالله همه جوانان را به راه راست هدایت کند و خوشبختشان کند. سلامت باشید و انشاالله خدا هر چه میخواهید به شما بدهد.» بعد به فیزیوتراپش اشاره میکند که مدتیست منتظر در اتاق نشسته است. او هم جلو آمده و با مادر عکس یادگاری میگیرد. یادگاریهای مادر ژنرال قدرتمند ایرانی و طراح عملیاتهای بیت المقدس و فتح المبین، حتما یادگاریهای ارزشمندی است که هر کسی به آن فخر میکند و دوست دارد داخل آلبوم شخصی خودش هم داشته باشد.