چرا لادن طباطبایی از ایران رفت و مهاجرت کرد؟ +عکس

4

لادن طباطبایی بازیگر سینما و تلویزیون با انتشار متنی در صفحه شخصی اش اعلام کرد که به خاطر توهین‌هایی که در این چند سال به او شده ایران را ترک کرده است.

لادن طباطبایی که چند سالی است از فضای سینما و تلویزیون ایران دور بود،به دلایل شخصی ایران را ترک کرد.

همسر لادن طباطبایی دختر لادن طباطبایی خانواده بازیگران پسر لادن طباطبایی بیوگرافی لادن طباطبایی بیماری اوتیسم

او ۵ روز قبل با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش،دلیل این تصمیم را توهین‌هایی عنوان کرد که در این چند ساله به دلیل داشتن یک دختر اوتیسمی به او شده است.

ما داریم میریم…
دور و دورتر…
جایی که شاید آینده سها روشن تر باشه…
بخاطر ترس همیشگی مادران اوتیسم؛ من نباشم چه بر سر فرشته ام میاد؟
نه…دلتنگ نمیشم، اگر خیالم راحت باشه… همه جای دنیا خونه من خواهد بود، اگر بتونم مفید و مثبت باشم….
خیلی صبوری کردیم….چهار سال…
چقدر حرف شنیدیم، دشمنی دیدیم، دروغ شنیدیم.
چه سنگها که جلوی راهمان ننداختند، چه اشکالاتی که نتراشیدند. …چقدر انرژی من بیهوده تلف شد و وقت گرانبهای سها از دست رفت..
چقدر گذاشتمش کلاس، مربی گرفتم، حتی مدرسه اوتیسم گذاشتم و چقدر دوست داشت…
نگذاشتند. ..
هزار حرف و تهمت و توهین
هزار انگ و نفرین
جایی رسید که دوستان معدودی دیگه به من باور داشتند…
میگفتن با مسخره؛ یهودی سرگردان! متوهم ! روانی!
میگفتند؛ نمیتونی! عرضه نداری! غیرممکنه!
ولی دوستان واقعی ام رو شناختم…
و این صفحه …. و شما دوستان و همراهان جان… هرگز فراموش نمی کنم که چقدر در بدترین زمانها کنارم بودید…بهم انرژی دادید….دعا کردید…
و من بودم و هستم….
من از پا نمی نشینم…
زندگی زیباست. ..
با همه چالش ها و نبردهاش. ..
خدایا شکرت….
خوشحالم که همیشه فقط و فقط به تو توکل کردم. …
دست همه شما رو میبوسم???
هشتم جولای دوهزار و شانزده
هجدهم تیر ماه نود و پنج

همچنین یک روز بعد متن زیر را منتشر کرد.

همسر لادن طباطبایی دختر لادن طباطبایی خانواده بازیگران پسر لادن طباطبایی بیوگرافی لادن طباطبایی بیماری اوتیسم

با بعضی آدمها یک عمر زندگی میکنی….
همخون و فامیلند. ..
بزرگشون کردی، دل دادی، رو سرت گذاشتی ، حلوا حلوا کردی ….
به آدمهای دیگه با القابی که خیلی گنده تر از خودشون بود، معرفی کردی….
پناه دادی، عزت دادی، محبت دادی…
اما… به وقتش ازشون خیانت دیدی، دروغ شنیدی، دزدی و هیزی دیدی ، آبرو تو بردن، حالت رو گرفتن….
ناله کردی، گریه کردی ، رنجیدی ، غصه خوردی…
تو سرت زدی و رو به آسمون ، با حس قیصری فریاد کشیدی ؛
آی خدا…. چرا من…. ؟
خدا هست و همیشه هست و خواهد بود….
تو اوج تنهایی و کلافگی ، همراه با سها رسیدیم آنکارا….
قرار بود ویزای سها رو سریع بگیریم و بریم. اما، باز هم نتیجه تاخیر ها و سر دوندن های پدر سها خودش رو نشون داد! سه ماه دیر شده بود و من باز نمیتونستم سها رو ببرم با خودم…
تو سر زنون و گریه کنون….تصمیم گرفتم بمونم آنکارا…
کسی رو نداشتم اونجا. سها هم درست حسابی غذا نمیخورد. با بدبختی تو به ذره جا، میپختم، نمیخورد. غذای ترک، لب نمیزد، فست فود که متنفره. ..هیچی دیگه…
سرچ کردم اینترنت،؛ رستوران ایرانی آنکارا….
رستوران زعفران اومد…زنگ زدم به شماره، یک صدای خیلی مهربون و گرم آدرس داد …و ما رفتیم…
اینطوری با وحید آزرمی و همسرش ژیلا آشنا شدم. دو تا فرشته که انگار از آسمون آمدن تا به داد آدمهای گرفتار برسن… زعفران خونه امید خیلی هاست تو آنکارا… گاهی فکر میکنم اگر اونها رو پیدا نمیکردم، تو زمستون آنکارا و روزهای اوج نا امیدی ، چه میکردم؟؟؟
وحید و ژیلای عزیزم….دل تون همیشه شاد ، که دل تنگ دیگران رو شاد میکنید و کمکشون میکنید❤
خدا خودش خوب میدونه که جواب خوبیهات رو کی و کجا بده….بهش اعتماد کن….همین…

و

همسر لادن طباطبایی دختر لادن طباطبایی خانواده بازیگران پسر لادن طباطبایی بیوگرافی لادن طباطبایی بیماری اوتیسم

سلام بر یاران مهربان
در جریان مهاجرت من و سها ،سوالات زیادی برای تعدادی از دوستان پیش آمده و من به چند دلیل نمیدونم چکار کنم؛
حرف برای گفتن و تعریف کردن خیلی زیاده. دوستانی که از سال قبل در کنارم بودن، تا حدودی میدونن جریان چیه و یا آنقدر ارتباط قلبی دلنشینی با ماجراهای من و سها برقرار کردن که انگار در کنارم هستند. حرف زدن با اونها و پست گذاشتن براشون، برای من مثل درددل کردن با یک دوست قدیمیه.
برخی از دوستان از میانه راه به ما پیوستن. آنقدر محبت داشتن که پستهای قبلی رو تک به تک خوندن ( دمشون گرم واقعا) و در جریان ماوقع هستند.
تعداد زیادی هم مرتب اضافه میشن، که من رو حیرتزده میکنند، چون من چند ساله فعالیت بازیگری ندارم، و خیلی از حجم فالورها حیرتزده و شرمنده ام.
مطلب اینجاست که عده ای در جریان اتفاقات نیستن . حالا من هرچیزی بگم، ممکنه سوءتعبیر بشه. از طرفی وارد کشور جدیدی شدم که باید به شدت و به سرعت تلاش کنم تا زمان از دست رفته سها جبران بشه…پس مثل سابق وقت پاسخ دادن به کامنت ها و دایرکت ها رو ندارم. که همین جا عذرخواهی میکنم.
امیخوام تعریف کنم…ولی کمک لازم دارم! اونایی که میدونن برای اونایی که نمیدونن اگر تعریف کنن، کار من سبک میشه خیلی! ?
جمعه بعد از ظهر ما رسیدیم به لس آنجلس. ..چرا آمریکا؟ چرا لس آنجلس؟ بعد از سالها تحقیق فهمیدم بزرگترین مهد تحقیقات و آموزش اوتیسم در دنیا اینجاست. البته سوئد هم هست، ولی چون من با فکر کردن به سوئد هم از سرما فلج میشم! کلا بهش فکر هم نکردم!
*خب ، این حرکت اول…ببینم عکس العملها چیه، اگر زنده موندم، قبل و بعدش رو تعریف میکنم!
پ.ن.یک. این هفته سها رو میبرم برای سنجش، قطعا مراحل رو توضیح میدم.
پ.ن. دو. قصد پیوستن به هیچ کانال، فیلم و سریال رو ندارم! کلا قصد بازیگری ندارم!
پ.ن.سه. اگر بخاطر سها و وضعیت خاصش در ایران نبود، عمرا از ایران تکون نمیخوردم که سر پیری خودم رو آواره کنم!
پ.ن. چهار. نخیر . هیچ راه دیگه ای نبود!
دوستتون دارم همیشه❤

 

 

لادن طباطبایی ایرانی متولد ۱۳۴۹ در تهران از دانشگاه هنرهای زیبا دانشگاه تهران در رشته بازیگری فارغ‌التحصیل شده‌است. او در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۹۱ در برنامه هفت اعلام کرد که قصد دارد برای همیشه از سینما و تلویزیون خداحافظی کند.از لادن طباطبایی فیلمهای «خواهران غریب» و سریال «ولایت عشق» در خاطره ها مانده است.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

نظرات شما ( 4 )
  1. سیامک تارخ می گوید

    حضور.هنرمند بی بدیل عرصه سینما.سرکارخانم لادن طباطبایی گرامی.این نوشته من بعنوان یک برادرهموطن برایتان نگارش کردم.خدا کند.به دست شما مادر مهربان برسد.من ازشیراز خدمتتان سلام ودرود میفرستم.منم چند سالی بیماری دوران جنگ خانه نشینم کرده.وقتی مدتی پیش یکی ازدوشتانم از شما نقل قول کرد.که ایشان بخاطردخترشان از هزارتوی مشکلات گذشتند.واکنون درامریکاساکن شده اند.بسیار تحت تاثیر قرارگرفتم.نمی دانید هم خوشحالم که بادخترعزیزتان برای ادمه درمان به امریکا رفته اید.که چون همیشه ازشخصیت گویا شما سیمای مادری فداکارومهربان وکوشادیده میشد.هم غمگینم که سینمای ملی مادرکمال بی انصافی ستاره ای که متعلق به مردم وایران بود راپاسنداشت.نگم جایتان خالی که امید وارم روزی حاجت روابه سرزمین مادریتان برگردید.روزی که پیامهای قشنگ وشادی رهتوجه رنج نامه شماست.ازبی مهری گفتید.وقبول دارم.اما بخدایی ایمان دارم که درکارگاه هستیش معجزه گوشه ای از اعجاز خداوندیش هست.خدایی که خوشبختی روبه همه بندگانش جدایی ازرنگ وپوست نژاد.زشتی وزیبایی به همدنگاه خواهد.کرد.من ایمان دارم که خواهرگل من اولین کسی خواهدبودکهخوشبختی رودرچهره زیبا ومعصوم دخترش خواهد.دید.دعایت میکنم.وازخدامیخواهم.درمشکلاتت فرشتهای اودرکنار خودت وفرشته ات باشد.شما بهترین لحظه ای زندگیتان را فدای مردمی کردید.که می دانم.دعایتان میکنند.منهم برای دخترتان دعا میکنم.هرشامگاه وهربامداد.راه سختی طی کردید.اماخدادرکنارشماست.مادرخودش فرشته دعاست.هم برای دخترتا دعا کنید.هم برای خودتان.گوش خدانزدیک دهان مادراست.ماهم دعا میکنیم.هم برای سلامتی سهای عزیزهم برای خودشما.الهی خواهرم حاجت رواباشی

    1. سیامک تارخ می گوید

      درستایش یک زن.یک مادر.وهنرمنی جاوید

  2. علی می گوید

    برو بابادروغ گو بچت بهونه کردی از ایران بری کاش میشد منم برم دیگه بر نگردم هیچ وقت

  3. حمید می گوید

    علی حرف مفت نزن