دردسر عشوه گری های یک زن برای مرد جوان پس از ازدواج با یک دختر
نمیدانم تاوان یک اشتباه را چندبار باید بدهم. ماجرا به شانزده سال قبل برمیگردد. جوان بودم و خام. در دوران مجردی فریب عشوهگریهای زنی جوان را خوردم. دوسههفتهای با او در ارتباط بودم. وقتی متوجه شدم به موادمخدر اعتیاد دارد و با آدمهای ناجور رفتوآمد میکند، خودم را کنار کشیدم؛ البته او چندمرتبه مرا تلکه کرده بود.
همانسال به خواستگاری دختر یکی از اقوام رفتم. ازدواج کردم و دل به زندگی داده بودم که سروکله آن زن معتاد پیدا شد. حق سکوت میخواست؛ من هم از ترس آبرویم یکبار با پول، دهانش را بستم، اما او دستبردار نبود و دوباره موی دماغم شد.
برای اینکه از شر آزارهای این زن راحت شوم، خیلی صادقانه موضوع را به همسرم اطلاع دادم.
مرضیه گُر گرفته بود و نمیتوانست با این مسئله کنار بیاید. حتی تهدید میکرد طلاق میخواهد. با وساطت عموی بزرگم و قسمهایی که خوردم، حاضر شد به خانه برگردد.
حدود سهچهار سال بعد خبردار شدم زن معتاد در حادثه رانندگی از بین رفته است؛ اما اسمش همیشه در خانه ما زنده بود.
من و مرضیه صاحب دو فرزند شدیم؛ یک پسر پانزدهساله و دختری که الان یازدهساله است.
متاسفانه همسرم همیشه و سر هر مسئلهای ماجرای زن معتاد را پیش میکشد و آبرو و حیثیت مرا جلوی بچههایم لگدمال میکند. هر چه میگویم دست از این حرفها بردار، فایدهای ندارد. این دعوا و مرافعههای تکراری، پسرم را یاغی و سرکش بار آورده است. این بچه ضعفم را میداند و میگوید تو در جوانی خوشگذرانی کردهای و من هم میخواهم خوش بگذرانم.
نمیتوانم کنترلش کنم. با افراد ناباب راه میرود. تازه فهمیدهام که چندوقتی هم سیگار میکشد.
منبع: رکنا