مرگ ناگهانی ابراهیم عالی پور ،شاعر جوان +آخرین شعر

0

ابراهیم عالی پور از شاعران جوان کشورمان، در روز سه‌شنبه پنجم مراد درگذشت.

ابراهیم عالی پور نویسنده و شاعر جوان متولد ۱۳۶۸ و از اهالی ایذه، جزء شاعران تجربه‌گرایی است که بنیان شعرهایش بر سه محور«فضا، زبان و لحن» استوار بود.

شعرهای کوتاه او ساختار «روایی ـ تصویری» دارند. معناگرایی و ثبت روایت‌های تصویری از شاخصه‌های بارز شعر عالی‌پور شمرده می‌شود.

علت مرگ ابراهیم عالی پور شعر عاشقانه بیوگرافی ابراهیم عالی پور اخبار ایذه

در آخرین نوشته‌اش، این چنین خداحافظی کرده است که: «همیشه این روز را پیش خودم تجسم می‌کردم که بعد از خواندن عاشقانه‌ترین شعر وقتی دارام برای کسانی که دوستشان داشتم ولی نتوانستم مراقبشان باشم اشک می‌ریزم زندگی‌ام تمام می‌شود، و دلهره‌ام مرا عذاب می‌دهد که هنوز کتاب‌های زیادی هست که نخوانده‌ای که هنوز فیلم‌های زیادی که ندیده‌ای، اما چیزی عمیق‌تر مرا با تاریکی می‌کشاند که تمام شد، باید خود ات را در تاریکی خاک کنی. باید بتوانم و قطعاً می‌توانم، می‌توانم

اخبار غیررسمی مرگ او را با شلیک گلوله به سرش در اتومبیل شخصی و در مقابل بیمارستانی در ایذه گزارش کرده‌اند.

آخرین شعری که او در کانال شخصی تلگرامش و لحظاتی پیش از مرگ منتشر کرده است، از این قرار است:

در تنفس
تند که می شود قلبت
تازه می فهمی که
رو گردان که می شوی
همه ی خاطرات ات عاشقانه اند
حتی اخرین نفرتت که به گلو بغض برده ای
این گریه
دیدی آخرش مرا کشت
دیدی آخرش مرا کشت
آخر قائله بود
غیبت هر چه لبت
توی خواب این گلو
جویده در تو همین که نبودی
این مرگ است که در نبض من برای لخت تن ات
دارد که آخر تو را
“ختم این قائله است “
ختم این قائله است
ختم این…

شعر دیگری از ابراهیم عالی پور با عنوان «زنی که من دوست دارم»:

زنی که من دوست دارم
شبانه از ترانه و اغتشاش پر است

در اضطراب و فرار
تلو تلو می‌خرامد تنم را
کسی که در دامن کوتاهش
انفرادی و شکنجه‌گاهم را به گردن می‌گیرد
در تسلیم، هم تیرباران شده است
در تسلیم، هم شلاق خورده است
روسری اش را در بازداشتگاه به خاطر نمی‌آورد
در نفی اعتراف مداوم است
کسی که من دوست دارم

گلویش پر از چوب‌خط‌های انفرادی است
در دل من اما
لبش تضمین بوسیدن است
زنی که در تباهی، کنار یک ناکام گیر می‌افتد
در سپیده‌دم

در یقینم از چشمش، بر می‌گردد
کسی را که دوست دارم
از تن گلوله‌خورده‌اش
دوباره به دنیا می‌آید و
در آزار و گاز اشک‌آور عاشقی می‌کند
زنی که از لبش
پوزبند و اغتشاش را دوباره می‌شوم

زنی که در واژه‌های بی‌قرار
گیس می‌بافد
و در سن و سالش
چریک‌های زیادی را از بر است

کسی که من دوست دارم
آشپزخانه را سم‌خور کرده و
در مفاهیم و دغدغه
از باور و ایمان خون‌دماغ شده است.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ