محمدتقی جان محمدی کارآفرین برنامه پایش
در جریان بازدید از بافت فرسوده هزار دستگاه محله نازیآباد تهران محمدتقی جان محمدی، مدیر عامل شرکت توسعه ایرانیان، با بیان این که در کشور رویکردهای مختلفی در خصوص بافتهای فرسوده بوده اما نتیجهای که مورد نظرمان بود توسط هیچکدام از آنها حاصل نشد، اظهار داشت: باید در کشورمان نگاه مسأله شناسی به مشکلات بافت فرسوده داشته باشیم زیرا نداشتن تبیین درست از مشکلات موجب شده تا کشور امروز در این مرحله قرار داشته باشد.
مدیر عامل شرکت توسعه ایرانیان ادامه داد: نگاه به ساختمانها نباید نگاه فیزیکی باشد؛ زیرا مسأله اصلی مواجهه با انسانها وزندگی آنهاست و وجوه مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی را شامل میشود.
جان محمدی تأکید کرد: مشکلات بافتهای شهری را باید بر اساس مشارکت حل کرد که مشارکت خود به سه مؤلفه آزادی، عدالت و کارایی بستگی دارد.
وی تصریح کرد: ازآن جاییکه دولتها نمیتوانند در امور مربوط به به سازی و نوسازی بافت فرسوده وارد شوند درنتیجه این وظیفه نهادهای خصوصی است که به این امر وارد شوند.
جان محمدی در خصوص بازسازی بافتهای فرسوده منطقه ۱۶ گفت: منطقه ۱۶ در جنوب شرقی تهران قرار گرفته و بیش از ۲۹۰ هزار نفر جمعیت و ۴۲ هزار پلاک شهری دارد که از این تعداد ۳۶ هزار پلاک آن ناپایدارند.
جان محمدی با اشاره به اینکه بافت فرسوده محله هزار دستگاه یکی از مناطق ناپایدار با کوچههای باریک است و در خانههای این منطقه صدای مترو نیز شنیده میشود، ادامه داد: تلاش شده تا خانههای این منطقه مشمول طرح بهسازی و نوسازی شده و به همین خاطر با همکاری و موافقت صاحبان خانهها این واحدهای مسکونی خریداریشده و با هزینه شرکت خصوصی تخریب و ساخته میشود و واحدهای مسکونی نو به این خانوارها تحویل داده میشود.
وی افزود: در این ساختمانها به مقاومت و استحکام این واحدها توجه ویژه شده و همچنین در معماری این ساختمانها از مؤلفههای ایرانی استفاده میشود.
جان محمدی نحوه ساخت و تحویل این خانه را اینگونه تشریح کرد: شرکت توسعه گر ابتدا این خانهها (در اصل زمین شان) را از صاحبان شان میخرند و سپس بهعنوانمثال بهجای ۵ واحد،۱۰ واحد ساخته و از این تعداد دو واحد را بهعنوان سود برمیدارند و بقیه را به صاحبان خانه تحویل میدهند.
جان محمدی گفت: اگر در زمانی که ساختمان نویی ساخته می شود، همسایه این ساختمان نیز مشمول بافت فرسوده است علاقه مند به مشارکت در این طرح باشد میتواند از واحدهای آماده در طرح قبلی استفاده کرده و زمین و خانهاش را در اختیار شرکت توسعه گر قرار دهد.
او را پرسیدند آفاق به چه بینیم؟
فرمود، بسا که انا الیه راجعون بدانید، سر در خود اندازید تا جلال او آفاق به جمال بگشاید، پس چنان خیزید که جوینده را سزد در سلم بر جلال.
طوفانزدگی انسان؛ غربت کشتیبان
بازماندگان طوفان به دو گروه تقسیم شده بودند، گروهی در شمال جزیره و گروهی در جنوب. قسمت جنوبی جزیره پُر از درختان مثمر و امکانات طبیعیِ مورد نیاز برای زندگی بود. جنوبیها به لحاظ نیرو و نفرات چربش داشتند و توانسته بودند منطقهی جنوب را تصاحب کنند. شمالیها که قصد ماندن در جزیره را نداشتند از پایان درگیری خوشحال بودند و راضی از اینکه دستکم در تقسیم اراضی جزیره، سرشان بیکلاه نمانده بود تا بتوانند «خواست» خود را تدارک کنند. شمال جزیره هیچ مزیتی به جنوب نداشت، الا اینکه به دلیل ارتفاع بالاتر، مشرف به جنوب بود و درختهای تنومندی داشت که از ستبری به تبر نیشخند میزدند.
از همان روزهای اول، میان جنوبیها که خود را ناگزیر از ماندن در جزیره میدیدند و هیچ امیدی به نجات نداشتند نزاع درونی برای بهرهگیری از منابع درگرفت. آنها جزیره را خانهی ابدی خود میدیدند و باید در این خانه جایگاهی برای خود دست و پا میکردند. محدودیت منابع و زیادهطلبی افراد، مایهی نزاع و درگیری بود؛ اما با نزاع نمیشد زندگی کرد. قرار شد بر اساس یک برنامهی دستوری که «جبار» صادر کرده بود، امکانات طبیعی بر اساس نقش و میزان کار افراد در ساخت تأسیسات مورد نیاز، تسهیم شود. با این کار علاوه بر امکانات طبیعی، جنوبیها از امکانات جدیدتری که ساخت خودشان بود نیز برخوردار میشدند. طبق برنامه چندین پروژهی ساختوساز با مدیریت عالی «جبار» شروع شد و همه برای اینکه سهمیاز امکانات طبیعی و مزایای تأسیسات ساختهشده داشته باشند موظف به کار در آن پروژهها شدند. ولی بعد از اتمام پروژهها باز هم دعوا بود. مشکل بر سر معیار تعیین نقش و اثرگذاری افراد به منظور سهمبری و اولویت استفاده از امکانات بود. نه افراد مشابه هم بودند و نه امکانات و مزایای حاصله. مسئله این بود که چه کسی، به چه میزان و چگونه، از کدام امکانات باید استفاده کند. کار به مسائل قضایی و تعیین قیود استفاده و اولویتها کشید. سر «جبار» حسابی شلوغ شده بود؛ زیرا تنها قدرت و نفوذ او بود که دیگران را مجاب میکرد. او که در جنوب محور همه چیز شده بود یا در دادگاه بود یا در جلسهی اولویتبندی و سهمبندی. «جبار» که پیش از این قانونگذار جنوبیها بود، اکنون قاضی و مجری هم شده بود. ولی این همه کار از او ساخته نبود؛ بنابراین تشکیلاتی را برای این کارها ایجاد کرد و کسانی را بر مسند آنها گمارد. اکنون بخش زیادی از منابع و امکانات جنوب، برای نوشتن و تصویب قوانین و اجرای احکام صرف میشد؛ شغلهای تازهای هم شکل گرفته بود که هیچ ربطی به ایفای نقش در پروژههای ساختوساز نداشت، ولی صاحبان آن بر خلاف قرار اولیه از امکانات و مزایا سهم میبردند.
اما شمالیها؛ شمالیها که چیزی نداشتند باید سخت کار میکردند. آنها بخشی از روزها را کار میکردند و بخش کوچکی را به تماشای اوضاع اهالی جنوب اختصاص میدادند. این «تماشا» از سر «تفنن» نبود، بلکه توصیهی «خالد» بود. «خالد» پیرترین اهالی جزیره و کشتیبان کشتی طوفانزده بود. او تاریخ را از ابتدا میخواند نه مثل «جبار» از کمیبعد از میانه. این «تماشا»، اهالی شمال را آمادهی «شنیدن» کرده بود. «خالد» آنها را به دوستی در کار و مشارکت و همدلی توصیه کرده بود و ایشان پذیرفته بودند. «خالد» میدانست که زندگی خوب اهالی، منوط به «ساختن کشتی» است تا امکان بازگشت به وطنشان را فراهم کند؛ و ساختن کشتی، زمان، صبر و مهارت لازم دارد و همهی اینها با مشارکت و همدلی اهالی شمال ممکن است. این ایده را «خالد» از همان ابتدا به همهی بازماندگان طوفان گفته بود، ولی «جبار» و نوچههایش او را به سادهاندیشی متهم میکردند و میگفتند تو هنوز باور نکردهای که در این جزیره گرفتارشدهای و راهی برای فرار نیست. جدایی و نزاع شمالیها و جنوبیها هم از همین اختلاف ریشه گرفته بود.
اهالی جنوب در این فضا همه مشغول کار بودند؛ موضوع مشغولیت آنها «ماندن در جزیره و بهرهمندی از مزایای موجود» بود. اهالی شمال هم مشغول کار بودند؛ اما مشغولیت آنها «تدارک برای بازگشت به وطن» بود؛ جایی که از آن دور افتاده بودند. هر دو گروه برای «حیات» نقشه داشتند: نقشهی جنوبیها دعوا و نزاع بر سر منابع جزیره بود؛ و نقشهی شمالیها مشارکت برای ساختن کشتی و ترک جزیره.
شاید شمالیها به این زودی موفق به ساختن کشتی نشوند؛ شاید تبرهای ایشان برای انداختن آن درختهای تنومند و ستبر باید هزاران بار شکسته شود، ولی ساختن کشتی بهانهای برای خوب زیستن آنها شده است. زیستن آنها معنایی یافته است که در متن زندگی جنوبیها گم است. گاهی «خالد کشتیبان» به اهالی شمال میگوید: کمیبه ساختن کشتی بیندیشید و ببینید چه میسازید، آنگاه از بلندای شمالتان به تماشای جنوب و جنوبیان بنشینید. دربارهی این شیوهی زندگی بسیار تأمل کنید و پس از آن، باز دست به کار ساختن کشتی شوید.
«خالد کشتیبان» به اهالی شمال میگوید: گمان میکنم جنوبیها «کشتی» را از یاد بردهاند، آنها معنای «جزیره» را نمیفهمند؛ معنای «ساختن کشتی» را هم نمیفهمند.
و من نویسنده هر لحظه با خود میگویم: گویا روی سخن «خالد کشتیبان» به من است…