بیوگرافی محمدعلی بهمنی +اشعار کوتاه ،ترانه ها و همسرش
محمدعلی بهمنی مهمان برنامه دورهمی (متولد ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ در دزفول)، شاعر و غزلسرای ایرانی است. بسیاری بر این عقیدهاند که غزلهای او وامدار سبک و سیاق نیما یوشیج است. نخستین شعر بهمنی در سال ۱۳۳۰، یعنی زمانی که او تنها ۹ سال داشت، به چاپ رسید.
بستری شدن در بیمارستان
پروانه میرعلی همسر استاد محمدعلی بهمنی با ابراز رضایت از وضعیت جسمی این شاعر پیشکسوت گفت: عمل جراحی موفقیت آمیز بوده است و استاد در حال حاضر بسیار خوب هستند و به تازگی توسط دکتر معاینه شده اند.
وی همچنین افزود:اگر اتفاق خاصی نیفتد ایشان فردا از بیمارستان مرخص میشوند.
میرعلی در پایان گفت: از دکتر سلیمانی رئیس بیمارستان مدرس و رئیس بخش اورولوژی و همچنین از آقای شکری و خانم رویا عبدالله و همچنین از همه پرسنل برای مراقبت و رسیدگی دقیق تشکر میکنم.
* آقای بهمنی میخواهیم از زندگی شخصی شما بیشتر بدانیم، درباره خودتان بگویید. از محل تولد، شهر و سالها پیش بگویید.
حقیقت این است که بنده در جایی استثنایی متولد شدم، البته شنیدم که آنجا به دنیا آمدهام؛ «در قطار»
* چطور؟
دو ماه به زمان تولدم فرصت باقی بود، اما برادرم در دزفول بیمار میشود، خانواده هم از این فرصت استفاده میکنند تا به عیادتش بروند. این است که در قطار متولد شدم و در شناسنامهام درج شد «متولد اندیمشک»، چون دایی من در ثبت احوال آن منطقه بود، شناسنامهام را همان زمان میگیرد. البته زیاد آنجا نبودم، همان زمان ۱۰ روز یا یک ماه را در آنجا سپری کردیم، در اصل تهرانی هستیم، پدرم برای ده ونک و مادرم برای اوین است. من متولد ۱۳۲۱ هستم و روزگاری را در ۷۱ سالگی میگذرانم.
* از محله خود بندرعباس بگویید.
ساکن خود بندر بودیم. دوران کودکی را ولی در تهران، بخش شمیرانات، شهر ری، کرج و …به صورت پراکنده بودیم، چون پدرم شاغل در راهآهن بود، مأموریتهای ایستگاهی داشتند.
* تا چه زمان بندرعباس بودید؟
من هنوز هم بندرعباس هستم، از سال ۱۳۵۳ به بندر رفتم.
* شعر حرکت با بهمنی به دنیا آمد
* پیش از آن کجا بودید؟ چه شد باز برگشتید بندرعباس؟
در کرج، شهر ری، تهران بودم. همین که در قطار به دنیا آمدم؛ یعنی همیشه در سفر بودهام. اتفاقاً یکی از دوستان که از شاعران خوب کشورمان است به نام آقای سیدعلی صالحی میگوید: «شعر حرکت با بهمنی به دنیا آمد.» البته به طنز، چون من در این راستا هیچ تأثیری نداشتم.
* شعر در خانواده ما همانند سفرهای بود که در روز چند بار پهن میشد
* از چه زمان متوجه شدید میتوانید شعر بگویید؟
اولین شعرم نزدیک ۹ سالگی چاپ شد. این شعر در یک مجله منتشر شد، آن شعر را برای مادرم سروده بودم.
* خانواده شما علاقمند به شعر بود؟
سه ماه تعطیلات در دوره ما بچهها مشغول به کار میشدند، ما هم شرایط خانوادهمان به شکلی بود که در همان سنین باید کار میکردیم. بیشتر افراد خانواده من در چاپخانه کار میکردند، من هم در چاپخانهای کار میکردم، اول خیابان توپخانه (امام خمینی) چاپخانهای بود، آنجا کار میکردم. شعر در خانواده ما همانند سفرهای بود که در روز چند بار پهن میشد و غذای روح میخوردیم، مادرم خیلی علاقمند به شعر بود، برادرهایم هم همینطور. ما یک نوع اجبار به شنیدن شعر در زمان کودکی داشتیم، مادرم این اجبار را نداشت چون ما شوق شنیدن داشتیم او خوب شعر میخواند.
علاقه من به شاهنامهخوانی بود. برادرم وقتی شاهنامه را باز میکرد بخواند ما مجبور بودیم بنشینیم و گوش کنیم، والا کتک میخوردیم.
* برادرتان چقدر از شما بزرگتر بود؟
برادر اولم بود، شاید ۳۰ سال از من بزرگتر بود. ما ۸ بچهایم، ۶ برادر و سه خواهر؛ ۲ خواهر و ۳ برادر ما را تنها گذاشتند و در قید حیات در حال حاضر ۳ نفریم.
* چرا کتک میخوردید؟
آنها دوست داشتند گوش فرادهیم، از ۵ سالگی شاید هم زودتر شعر گوش میکردیم.
* سخن از خانوادهای تحصیلکرده و اهل شعر
* پدرتان چطور؟ او هم به مانند مادرتان اهل شعر و کتاب و مطالعه بود؟
او کمتر در این جمعهای ما بود، کارش سخت و در سفر بود، اما مادر و برادر و خواهرهایم همگی شعر میخواندیم.
* گفتید مادرتان اهل شعر بوده، خودشان شعر میگفتند؟
نه به آن شکل ولی مادرم خانم باسوادی بود، جزو اولین افرادی بود که فرانسه را در ایران تمام کرد، او جزو فارغالتحصیلان اول بود. هم به زبان عربی مسلط بود، هم فرانسه و هم فارسی؛ شعرها را هم ترجمه میکرد تا آن متن هم در گوشمان باشد.
زندگینامه محمدعلی بهمنی
فهرست مطالب
وی دربارهٔ تولّد خود میگوید: «دو ماه به زمان تولّدم باقیمانده بود، که برادرم در دزفول بیمار میشود. خانواده هم از این فرصت استفاده میکنند تا به عیادتش بروند. این است که در قطار بهدنیاآمدم و در شناسنامهام درج شد متولّد اندیمشک، چون دایی من در ثبت احوال آن منطقه بود، شناسنامهام را همان زمان میگیرد. البتّه زیاد آنجا نبودم، همان زمان ۱۰ روز یا یکماه را در آنجا سپری کردیم، در اصل تهرانی هستیم. پدرم برای ده ونک و مادرم برای اوین است. در اصل ساکن خود بندرعباس بودیم. دوران کودکی را تهران، بخش شمیرانات، شهر ری، کرج و… بهصورت پراکنده بودیم، چون پدرم شاغل در راهآهن بود، مأموریتهای ایستگاهی داشتند. از سال ۱۳۵۳ به بندرعباس رفتم.»
او در چاپخانه با فریدون مشیری که آن روزها مسؤول صفحهٔ شعر و ادب هفتتار چنگ مجلۀ روشنکفر بود، آشنا شد و نخستین شعرش در سال ۱۳۳۰، یعنی زمانی که او تنها ۹ سال داشت، در مجلهٔ روشنفکر به چاپ رسید. شعرهای وی از همان زمان تاکنون بهطور پراکنده در بسیاری از نشریات کشور و مجموعه شعرهای مختلف و جُنگها، انتشار یافتهاست.
بهمنی از سال ۱۳۴۵ همکاری خود را با رادیو آغاز کرد و برنامهٔ صفحهٔ شعر را با همکاری شبکه استانی خلیج فارس ارائه دادهاست. بهمنی در سال ۱۳۷۴ همکاری خود را با هفتهنامهٔ ندای هرمزگان آغاز میکند و صفحهای تحت عنوان تنفس در هوای شعر را هر هفته در پیشگاه مشتاقان خود قرار میدهد.
وی از سال ۱۳۵۳ ساکن بندرعباس شد و پس از پیروزی انقلاب، به تهران آمد و مجدداً در سال ۱۳۶۳ به بندرعباس عزیمت کرد و در حال حاضر نیز، ساکن همانجاست. محمدعلی بهمنی مسؤول چاپخانهٔ دنیای چاپ بندرعباس و مدیر انتشارات چیچیکا (در گویش بندرعباسی به معنی قصّه) در بندرعباس است.
جنجالها
در سالهای اخیر حضور محمدعلی بهمنی در شعر امروز با حواشی همراه بوده است که از آن جمله میتوان به دفاع سرسختانهٔ او از غزل پست مدرن با جملهٔ «اگر حافظ هم امروز بود غزل پست مدرن میگفت»، حضور او در مراسم شعرخوانی «نه دی» و نامه یغما گلرویی و پاسخگویی خود او اشاره کرد.
آثار محمدعلی بهمنی
- باغ لال (۱۳۵۰)
- در بیوزنی (۱۳۵۱)
- عامیانهها (۱۳۵۵)
- گیسو، کلاه، کفتر (۱۳۵۶)
- گاهی دلم برای خودم تنگ میشود (۱۳۶۹)
- غزل (۱۳۷۷)
- شاعر شنیدنی است (۱۳۷۷)
- عشق است (۱۳۷۸)
- نیستان (۱۳۷۹)
- کاسهٔ آب دیوژن، امانم بده (۱۳۸۰)
- این خانه واژههای نسوزی دارد (۱۳۸۲)
- من زندهام هنوز و غزل فکر میکنم (۱۳۸۸)
- غزل زندگی کنیم (گزیده غزل) (۱۳۹۲)
– ترانه های محمدعلی بهمنی
نام ترانه | خواننده | آهنگساز | تنظیم کننده |
---|---|---|---|
مثل روزای بارونی | ناصر عبداللهی | بهنام ابطحی | بهنام ابطحی |
هوای حوا | ناصرعبداللهی | فرزاد فرومند | فرزاد فرومند |
طعنهٔ ناشنیده | ناصرعبداللهی | شادمهر عقیلی | شادمهر عقیلی |
دهاتی | شادمهر عقیلی | شادمهر عقیلی | شادمهر عقیلی |
دل خوشی | شادمهر عقیلی | بهروز صفاریان | بهروز صفاریان |
نبض تپنده | رضا آریایی | رضا آریایی | محمدرضا چراغعلی |
جایزهها و تقدیرها
محمّدعلی بهمنی در سال ۱۳۷۸ موفّق به دریافت تندیس خورشید مهر بهعنوان برترین غزلسرای ایران گردید. در سال ۱۳۸۳ با همّت اداره کلّ فرهنگ و ارشاد اسلامی استان هرمزگان، همزمان با برگزاری ششمین کنگرهٔ سراسری شعر و داستان جوان در بندرعباس نکوداشت محمدعلی بهمنی برگزار گردید. همچنین در کنگرهٔ سراسری شعر دفاع مقدس از او تقدیر شدهاست.
در آثار دیگران
بهروز ثروتیان کتابی تحت عنوان لذت بهتزدگی در شعر محمدعلی بهمنی نوشتهاست و در آن به تجزیه و تحلیل شعر محمدعلی بهمنی میپردازد. ویراستاری آن را مهدی نصیری دهقان انجام داده و در سال ۱۳۸۹ توسط انتشارات شانی چاپ و منتشر شدهاست.
نمونه غزل و اشعار کوتاه محمدعلی بهمنی
- دراین زمانهی بیهایوهوی لالپرست
- خوشا به حال کلاغان قیلوقالپرست
- چگونه شرح دهم لحظه لحظهی خود را
- برای این همه ناباور خیالپرست
- به شبنشینی خرچنگهای مردابی
- چگونه رقص کند ماهی زلالپرست
- رسیدهها چه غریب و نچیده میافتند
- به پای هرزهعلفهای باغ کالپرست
- رسیدهام به کمالی که جز اناالحق نیست
- کمال دار برای من کمال پرست
- هنوز زندهام و زنده بودنم خاریست
- به تنگچشمی نامردم زوالپرست
———————
نشد سلام دهم – عشق را جواب بگیرم
غـــرور یـــخ زده را ، رو بــــه آفتاب بگیرم
نشد که لحظه ی فرّار مهربان شدنت را
بـــه یادگار ، برای همیشه قاب بگیــــرم
نشد تقاص همه عمــر تشنه جانـــــی خود را
به جرعه ای ز تو – از خنده ی سراب – بگیرم
چرا همیشه تو را ، ای همه حقیقتم از تو
من از خیال بخواهــــم و یا ز خواب بگیــرم
چقدر می شود آیا در این کرامت آبی
شبانــه تـــور بیاندازم و حباب بگیــرم
حصــــار دغدغه نگذاشت تا دقیقـه ای از عمـــر
به قول چشم تو : « حالی هم از شراب بگیرم »
خلاصه مثل مترسک گذشت زندگی من
نشد که عرصه ی پروازی از عقاب بگیرم
محمد علی بهمنی
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم ،کافی ست
قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو؟
گاه گاهی که کنارت بنشینم،کافی ست
گله ای نیست،من وفاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی!تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال وهوایت –گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا، خوبترینم ! کافی ست
محمد علی بهمنی