ماجرای جالب ازدواج پروفسور کردوانی و همسرش فریده گلبو +عکس
پروفسور پرویز کردوانی (متولد ۱۳۰۸ در روستای مندولک گرمسار) جغرافیدان ایرانی است. او به عنوان چهره ماندگار در زمینه جغرافیا معرفی شدهاست. پدرش حسینعلی بلوکباشی از ملاک منطقه بود و فریده گلبو همسر اوست.
پروفسور پرویز کردوانی از افرادی است که بسیاری از دوستداران محیط زیست و حتی مردم عادی هم او را با نظریات جسورانهای که در زمینههای مختلف زیستمحیطی داشته است، میشناسند. او فرزندی از دل کویر است که سالهای طولانی در این زمینه به تحقیق و تحصیل پرداخته است. پدر علم کویرشناسی ایران متولد سال ۱۳۱۰ در شهرستان گرمسار است.
فریده گلبو (متولد ۱۳۱۹) داستاننویس و پژوهشگر ایرانیست. او همسر پرویز کردوانی است.
فعالیتها
فهرست مطالب
- استخدام در دانشکده کشاورزی ارومیه (رضائیه) ۱۳۴۵.
- انتقال به گروه آموزشی جغرافیا در دانشگاه تهران و آغاز تدریس در تهران ۱۳۴۸.
- مدیرکل دفتر مطالعات آموزشی دانشگاه تهران ۴۸ تا ۵۴.
- بنیانگذار و رئیس مرکز تحقیقات مناطق کویری و بیابانی ایران ۵۴ تا ۵۸.
- راهنمایی بیش از ۱۵۰ پایاننامه فوقلیسانس و ۷ رساله دکترا.
- مطالعات میدانی در مناطق کویری و بیابانی ایران.
- استاد نمونه دانشگاه تهران در ۲ سال ۷۸ و ۸۰.
- برنده جایزه «مهرگان علم» بهخاطر تألیف بهترین کتاب سال در زمینه محیطزیست.
- عضویت در بنیاد مطالعات آسیایی، شبکه آب خاورمیانه، عضو هیئت امنای صلح سبز، رئیس کمیته بیابانزدایی انجمن متخصصان محیطزیست ایران.
- تألیف بیش از ۲۰ جلد کتاب و دهها مقاله علمی به زبانهای فارسی، انگلیسی و آلمانی و سخنرانیهای متعدد در مجامع علمی داخلی و خارجی.
پس از بازگشت به ایران به عنوان اولین عضو هیئت علمی دانشکده جدیدالتاسیس کشاورزی ارومیه استخدام شد. پس از ۲ سال تدریس در این دانشکده در سال ۱۳۴۷ به گروه آموزشی جغرافیای دانشگاه تهران انتقال یافت و در همین سالها است که مطالعه میدانی خود روی مناطق کویری ایران را با جدیت فراوان دنبال کرد.
پژوهش و انتشارات
کردوانی بیشتر به نگارش کتاب پرداخته است، کتابهایی که علاوه بر رشتهٔ تحصیلی ایشان، گاه وارد حوزههای بسیار دور از رشتهٔ ایشان نیز میشود. این کتابها عبارت است از عمران کویر (کویر (نمکزار) بزرگ مرکزی ایران و مناطق همجوار آن)، موضوعهای بسیار متنوعی از خاکشناسی، (جغرافیای خاکها؛ حفاظت خاک)، اکولوژی (اکوسیستمهای طبیعی)، آبشناسی (اکوسیستمهای آبی؛ آبهای شور؛ آبهای سطحی و زیرزمینی؛ ژئوهیدرولوژی)، مرتعشناسی (مراتع ایران)، و سرانجام خشکی و مسایل آن (مناطق خشک: ویژگیهای اقلیمی، علل خشکی، مسائل آب و غیره (!)؛ خشکسالی و راههای مقابله با آن در ایران) را شامل میشود (آثار پرویز کردوانی).
نظریات بحثبرانگیز و جنجالی
کردوانی در مصاحبههای تلویزیونی و مطبوعاتی خود نظرات جنجالی و بحثبرانگیز زیادی مطرح نموده است. از جمله این ادعاها میتوان به معرفی کویر لوت به عنوان گرمترین نقطه کره زمین، حتمی بودن مرگ تهران و مانند فرزندی معتاد بودن تهران،[۳] خشکاندن دریاچه ارومیه، پنهان کردن بیابانها زیر خاک رس اشاره کرد.
طرح پیشنهادی برای حل مشکل گرد و غبار در ایران
کردوانی برای حل مسئله گرد و غبار در ایران و تثبیت خاک بیابانها، پاشیدن ریگ را به جای مالچ پیشنهاد میکند
طرح خشک کردن دریاچه ارومیه
پرویز کردوانی دربارهٔ خشک شدن این دریاچه میگوید «همین که میگویند اگر این دریاچه خشک بشود، علاوه بر کشاورزی، روستاها و شهرها هم از بین میروند؛ و یا این که از بس کشاورزی را توسعه دادهاند، دریاچه خشک شده است، غلط است. گویا که آب از دریاچه برداشتهاند و زراعت را گسترش دادهاند.» وی از مخالفان احیای دریاچه ارومیه است و معتقد است دریاچه ارومیه بیمار است و مداوا نمیشود بایستی از آن دل کند و به جایش پارک انرژی، گیاهی، حیوانی درست کنیم. وی وجود چاههای بسیار زیاد در پیرامون دریاچه را یکی از علل کم شدن آب دریاچه بر میشمرد. وی بر این عقیده است که در اطراف دریاچه ارومیه فقط ۴ هزار چاه باید وجود داشته باشد نه ۲۴ هزار. وی همچنین میگوید «نباید آب به دریاچه ارومیه بدهید. باید گذشت کنید از این دریاچه. اگر آب ببندید، همه جا را خشک میکند. هیچ کجای دنیا مشابه دریاچه ارومیه نداریم. اصلاً این دریاچه از نظر اقتصادی به مفت هم نمیارزید. فقط منظره قشنگ داشت. از این آب کسی استفاده نمیکرد. از لحاظ اقتصادی، اجتماعی، بخصوص زیست محیطی و از نظر سیاسی این دریاچه باید خشک شود و تبدیل شود به چیز دیگری. بایستی کاربری مکانی این دریاچه تغییر کند. دو تا از دریاچههای آمریکا هم خشک شد، اما تغییر کاربری داد و یکی را کرد مسابقه اتومبیل رانی.»
رد نظریه نقش سایر کشورها بر خشکسالیهای ایران
او عقیده دارد به هیچ وجه هیچ کشوری با هر قدرتی که باشد نمیتواند تغییر در آب و هوای کشورها ایجاد کند. بر طبق نظر وی تنها دورانهای طبیعی مانند عصر یخبندان میتوانند تغییرات آب و هوایی ایجاد کنند. وی با رد تئوری توطئه هارپ امکان تغییر آب و هوای کره زمین توسط انسان را رد میکند.
بخشهایی از گفتوگوی متفاوت «جام جم» با پروفسور کردوانی در پی میآید:
* چه عاملی باعث شد به کویر و تحصیل در زمینه کشاورزی کویر علاقهمند شوید؟
همسر من داستان زندگی پدرم را در کتاب زندگینامه او نوشته است. مادرم همسر چهارم پدرم بود و زمانی که میخواست با او ازدواج کند برای او شرطهایی در نظر گرفتند. یکی از این شرطها این بود که پدرم باید یک دانگ از ده را میخرید و قلعهای برای مادرم میساخت. جلوی این یک دانگ زمین یک کویر بزرگ بود. پدرم این شرطها را پذیرفت و با مادرم ازدواج کرد. پدرم مالک هشت ده بود که این دهها از او به ما به ارث رسیده است. ما در دهی که زندگی میکردیم مدرسه نداشتیم و در مکتب درس میخواندیم. من از هفت سالگی در کارها به پدرم کمک میکردم. برای زهکشی در کویر، پدرم تعدادی کارگر استخدام کرده بود که تهیه فهرست و مشخصات این کارگرها به عهده من بود. به هر یک از این کارگرها روزی ۱۸ ریال مزد میدادیم. کلاهی بر سرم میگذاشتم و بالای سر آنها بودم. سایه این کلاه از سایه خودم بزرگتر بود.
مادرم در شش سالگی برای من اسب خرید. سال بعد برای درس خواندن به مدرسهای در ده ریکان میرفتم. آن زمان کسی درس نمیخواند. من همراه بچههای یکی از آشنایان، پسردایی و خواهرم با یک مادیان برای درس خواندن به ریکان میرفتیم. آن زمان خرمن را باد میدادند و من به عنوان مباشر ارباب سر خرمن میرفتم و به این ترتیب در انجام کارها به پدرم کمک میکردم.
وقتی باید به کلاس دهم میرفتم با توجه به اینکه مدرسه ریکان فقط تا کلاس نهم داشت به واسطه یکی از آشنایان پدرم که آن زمان در کارهای سیاسی فعالیت میکرد راهی تهران شدم و در مدرسه فرانسویها به تحصیل ادامه دادم. سه روز در هفته تعطیل بودیم. دیگر خواهرها و برادرهایم فقط تا مقطع معادل راهنمایی درس خوانده بودند و من نخستین فرزندی بودم که برای گرفتن دیپلم به تهران آمده بودم. قلعهای که در آن زندگی میکردیم بسیار بزرگ بود و همه مردم ده برای حل مشکلاتشان نزد پدرم میآمدند. تا وقتی در ریکان درس میخواندم وقت زیادی برای درس و مدرسه نمیگذاشتم. دبیران به خانه ما میآمدند و پذیرایی میشدند و در مقابل در مدرسه هوای پسر ارباب را داشتند. مادر من در چهارده سالگی با پدرم ازدواج کرده بود و در سن بیست و شش سالگی زمان تولد هفتمین فرزندش از دنیا رفت. روزی که مادرم از دنیا رفت من خانه نبودم و به ریکان رفته بودم. وقتی از مدرسه به خانه برمیگشتم، دیدم جمعیت زیادی در نزدیکی خانهمان جمع شده بودند. پس از فوت مادرم عمه ما سرپرستی از خواهر و برادرهایم را برای دو سال برعهده گرفت و پس از آن پدرم با پنجمین همسرش ازدواج کرد.
ما ۱۰ برادر و هشت خواهریم که بسیار با هم صمیمی هستیم و هیچگاه در این سالها با هم مشکلی نداشتهایم و من وکیل همه خواهرها و برادرهایم هستم. قرار بود به عنوان پسر اربابی که هشت روستا داشت وقتی پزشک شدم به آنجا برگردم اما همان سالی که دیپلم میگرفتم پدرم از دنیا رفت. من تصمیم گرفتم کار پدر را ادامه دهم. هشت سال ترک تحصیل کردم. من سال ۱۳۲۹ یعنی یک سال بعد از فوت پدرم به ده برگشتم. تا سال ۱۳۳۷ در ده بودم و به امور و کارهای پدرم رسیدگی میکردم تا اینکه همه خواهر و برادرهای تنی خودم را سر و سامان دادم. یعنی به عنوان یک پدر به همه آنها کمک کردم. بعد از آن راهی خارج از کشور شدم تا تحصیلاتم را ادامه بدهم. برادر کوچکترم که اکنون جراح است قبل از من به آلمان رفته بود. او مقدمات لازم برای سفر من را فراهم کرده بود. تصمیم گرفتم در رشته مهندسی کشاورزی ادامه تحصیل دهم.
وقتی در مقطع دکتری بودم درخواست کردم برای تحقیق، یک تن خاک از ایران برایم ارسال کنند. پدرم عملا کویر را آباد کرده بود و من همین کار را از نظر علمی مورد بررسی قرار دادم. آن زمان میخواستند ۱۵دانشجوی آلمانی و یک دانشجوی خارجی را از آلمان به آمریکا بفرستند و من برای این سفر انتخاب شدم. تابستان سال ۱۳۴۱ موفق شدم از ۹ ایالت آمریکا دیدن کنم. در مطالعه چهار ساله روی خاک ایران برای شناسایی بهترین اثر کود، انواع مختلف کودهای شیمایی و حیوانی روی نمکزارهای آبادشده ایران را مورد بررسی قرار دادم. با بهترین نمره قبول شدم. آلمانیها تخت روانی درست کردند و من را به عنوان دانشجوی نمونه با این تخت روان در شهر گرداندند.
* چگونه شما که یک کویرشناس از فرنگ برگشته بودید با دختری که عاشق ادبیات و نویسندگی بود، ازدواج کردید؟
وقتی به تهران آمدم به عنوان پسر بلوکباشی گرمسار که شاگرد اول شده بود و بنز و تحصیلات عالی داشت بسیار مورد توجه بودم و هر شب به مهمانی دعوت میشدم تا تصمیم بگیرم با یکی از دخترهای دوستان و آشنایان ازدواج کنم. آن زمان خانه یکی از دوستانم در تهران بودم تا مقدمات کارهای انتقالی انجام شود. قرار شد به پیشنهاد همسر دوستم با یکی از دوستان آنها آشنا شوم. وقتی با فریده گلبو آشنا شدم متوجه شدم دختر بسیار متین و باسوادی است. فریده آن زمان در دانشگاه تهران در رشته خبرنگاری درس میخواند و در روزنامه کیهان کار میکرد و پاورقی مینوشت. او بسیار فعال بود و آن زمان کتاب «جاده کور» را نوشته بود. قرار شد به اصرار همسر دوستم با دوست فریده آشنا شوم. فردای آن روز به دانشگاه تهران رفتم و فردی را که همسر دوستم پیشنهاد کرده بود، دیدم اما پس از سلام و احوالپرسی از او خداحافظی کردم. به این نتیجه رسیدم فریده که از خانوادهای فرهنگی و متین بود از نظر من برای ازدواج بسیار بهتر است. اگرچه وقتی این موضوع را با خانوادهام مطرح کردم با مخالفت روبه رو شد اما به آنها گفتم من تصمیم خودم را گرفتهام. به همراه تعدادی از اعضای خانواده و آشنایانم که از گرمسار به تهران آمده بودند به خواستگاری فریده گلبو رفتم و با او ازدواج کردم.
* میگویند بیابان، عروس طبیعت است. آیا همسر شما با عروس طبیعت کنار آمده یا به آن حسادت میکند؟
او همیشه میگوید شوهرم عاشق کویر است. در این ۴۸ سال فقط چهار بار با هم سفر رفتهایم. او خودش همه دنیا را گشته است اما در این سفرها یا با دوستانش بوده یا با بچهها و خواهرهایش. دخترم ۲۰ سال است در فرانسه زندگی میکند اما من به علت مشغلههای کاری تا به حال به خانه دخترم نرفتهام. البته او هر سال یک بار به ایران سفر میکند. بنابراین ما در این زمینه مشکلی نداشتهایم و هر دو در زندگی مشترک به فعالیتهایی که علاقه شخصیمان بوده است، پرداختهایم.
* حسینعلی بلوکباشی در تعیین مسیر زندگی فرزندانش نقش بیشتری داشته است یا پروفسور پرویز کردوانی که چهره سرشناس و معروفی است؟
بچههای من مسیر زندگی را خودشان انتخاب کردند. دخترم بسیار مستقل بود. پسرم در کودکی بسیار بازیگوش بود اما امروز برای من بهترین پسر است. ما با هم حساب مشترک داریم و همه کارهای من و مادرش را انجام میدهد.
* آیا در زندگی پرمشغله شما جایی برای ورزش وجود دارد؟
من روزی نیمساعت صبحها از ساعت ۳٫۵ تا ۴ و همینطور شبها ورزش میکنم. همسرم هم روزی یک ساعت و نیم ورزش میکند. اگر مهمانی دعوت باشد ترجیح میدهد اگر مسیر خیلی دور نباشد پیاده برود. روزهایی که خانه هستم روزی پنج شش بار از ۷۴ پله خانه بالا می روم. دانشگاه علوم و تحقیقات ۱۲۰ پله دارد و من هرگز در دانشگاه از آسانسور استفاده نمیکنم.
* آیا در زندگی شما اتفاقی افتاده که بخواهید آن را برای خودتان یک شانس بزرگ بدانید؟
من خودم را خوشبختترین آدم دنیا میدانم. همسر خوب و مهربان و فرزندان خوبی دارم. شهرت دارم. موفقیتهای علمی بسیاری داشتهام. چهره ماندگار شدهام. به عنوان محقق برگزیده و استاد نمونه انتخاب شدهام. همه دانشجویانم مرا دوست دارند. عاشق کلاس و دانشگاه هستم. بعضی روزها از صبح تا بعدازظهر در دانشگاه علوم و تحقیقات کلاس دارم و اصلا احساس خستگی نمیکنم. هیچ دانشجویی حق ندارد بعد از کلاس به من بگوید خسته نباشید. کسی که عاشق کارش باشد احساس خستگی نمیکند. من عاشق کارم هستم. هر گاه هر درخواستی برای مصاحبه مطرح شده موافقت کردهام و اصلا نپرسیدهام برای چه موضوعی قرار است با من مصاحبه کنند.
* کاری بوده است که بخواهید انجام بدهید و تا کنون موفق به انجام آن نشده باشید؟
تنها آرزوی من مرگ است. معتقدم آدم باید تا وقتی روی پای خودش است زنده بماند. دوست ندارم روزی مزاحم خانوادهام باشم. همسرم معتقد است من بهترین پدر دنیا هستم. بچههایم را لوس بار نیاوردهام. دانشجویانم را هم مانند بچههایم دوست دارم و اولین روز کلاس شماره تلفن همراه و تلفن خانه را به همه دانشجویانم میدهم تا هر زمان کاری داشتند در دسترس باشم.
بر اساس گزارش جام جم، پروفسور پرویز کردوانی اگرچه زندگی بسیار مرفهی دارد اما همیشه طرفدار سادهزیستی بوده است. با اینکه هشتاد و سومین سال زندگی را پشت سر میگذارد، اصلا پیری را باور ندارد. او میگوید من به لطف خدا در سلامت کامل هستم و از ۱۵ سال پیش دکتر نرفتهام. اسید اوریک، کلسترول و قند نداشته و حتی سردرد هم ندارد. از یک سال پیش که دیده است در هندوستان پوست میوه را میفروشند، هر روز مقداری پوست میوه یا حتی سبزیجاتی مثل بادنجان و هسته خرما را میجوشاند و روزی شش تا هفت لیوان از آب این جوشانده میخورد. او فقط یک دندان پر کرده دارد که این دندان را هم ۴۸ سال پیش پر کرده است.
وقتی او و همسرش هر دو درخانه هستند، صبحانه و ناهار و شام با هم غذا نمیخورند. استاد چهار صبح و همسرش دو ساعت بعد از او صبحانه میخورد. او ساعت ۱۲ ناهار میخورد اما همسرش همزمان با خبر ساعت دو بعدازظهر ناهارش را میخورد. همسرش ساعت شش عصر شام میخورد و او هم یک ساعت بعد از او شام میخورد. وقتی خانه باشند معمولا برای ناهار از رستوران غذا میگیرند اما شبها شام ساده برای خودشان درست میکنند. استاد ظهرها هفتهای سه روز دانشگاه است که در این سه روز غذای دانشگاه را نمیخورد و برای خودش خوراک سبزیجات درست میکند و همراهش میبرد.
ثمره زندگی کویرشناس ایران پرویز کردوانی و نویسنده معروف فریده گلبو دو فرزند است. دختر آنها دکتر هاله کردوانی در رشته رادیولوژی تحصیل کرده است و در پاریس زندگی میکند. پسرشان نیز در رشته مهندسی مکانیک درس خوانده و در بخش خصوصی فعالیت میکند. کردوانی ۲۲ جلد کتاب علمی نوشته است. همسرش فریده گلبو نیز ۲۲ کتاب نوشته است و دو کتاب دیگرش هم در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حال بررسی است. یک کتاب جدید او به نام «لغزش ساقی» در مرحله چاپ است. یکسری از کتابهای گلبو در حوزه ادبیات کلاسیک است. فریده گلبو کتابهای لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، هفت پیکر و ویس و رامین را از شعر به نثر درآورده است. عباس کیارستمی براساس کتاب خسرو و شیرین او فیلمنامهای نوشته است. دیگر کتابهای فریده گلبو همه رمان است. فریده گلبو تا پیش از ازدواجش اصلا آشپزی نکرده بود. البته کردوانی نیز هیچگاه انتظار نداشته است همسرش هر روز از صبح برای او غذا بپزد. پیش از این همیشه فردی در کارهای خانه و آشپزی به آنها کمک میکرد اما این روزها دیگر کسی به آنها کمک نمیکند و معمولا از بیرون غذا میگیرند چراکه دوست دارند در خلوت خودشان زندگی کرده و به اصطلاح کسی مزاحمشان نباشد. این زوج پس از نزدیک به نیمقرن زندگی مشترک همچنان به علاقههای شخصیشان عشق میورزند و دست از تلاش برنداشتهاند. هرگاه کسی برای آنها غذای نذری میآورد، فریده گلبو در مقابل به او کتابی هدیه میکند و میگوید دستپخت من نویسندگی است. به گفته کردوانی او زنی بسیار خوب و مهربان است و آنها در این ۴۸ سال که با هم زندگی میکنند اصلا با هم دعوا نکردهاند. اگرچه کردوانی معتقد است که آنها اصلا با هم توافق نظر ندارند اما فریده گلبو اصلا حاضر نیست با همسرش بگو مگو کند و به قول معروف اهل دعوا نیست. او همیشه سکوت میکند و بسیار قانع است.