بیوگرافی علیرضا دلبریان ،مهمان امشب برنامه خندوانه +عکس

6

بیوگرافی کامل علیرضا دلبریان، مهمان امشب (چهارشنبه ۲۲ دی ۹۵) برنامه خندوانه شبکه نسیم

نام : علیرضا دلبریان
فرزند : محمد حسین
صادره از : کاشمر (مشهد)
متولد ۱۳۴۴
اولین اعزام به جبهه سال۱۳۶۱ که تا آخر جنگ …
مربی تخریب و آموزش غواصی (گردان غواصی یاسین) …
در عملیات کربلای۵ در ساحل نهر خین جزیره بوارین روی مین رفته و پای چپش از مچ قطع شده …
از سال ۱۳۸۴ بطور تخصصی و دائم در عرصه روایتگری است …
مستند سازی جبهه …
بهترین مزد و دلگرمی اش تاییدات رهبری ولایت فقیه در این کار است …

مهمانان خندوانه روایتگری دلبریان بیوگرافی علیرضا دلبریان اینستاگرام خندوانه 175 شهید غواص

علیرضا دلبریان، جانباز و راوی دوران دفاع مقدس است. از یاران گردان غواصی یاسین؛ هم‌رزم و دوست شهید جلیل محدثی‌فر. با او که به صحبت می‌نشینی، ابتدا و انتهای کلامش به شهدا ختم می‌شود. عشق به شهدا و راه شهدا را در همه ارکان زندگی‌اش به‌وضوح می‌توان دید.

هنوز بوی جبهه و جنگ می‌دهد؛ بوی صداقت و ایثار و شهادت. به خانه بی‌ریایش که قدم می‌گذاری، روزهای دفاع و ازخودگذشتگی مردان و زنان این مرزوبوم را چنان به‌تصویرکشیده می‌بینی که بوی خاکریزها و باروت و صدای انفجار خمپاره‌ها و زنجیر تانک‌ها را در ذهنت احساس می‌کنی و می‌شنوی اما خوب که گوش می‌سپاری، در حس سرمای مرطوب این سنگر، تنها سکوت در گوش‌هایت می‌پیچد؛ سکوت سنگین بزرگ‌مردانی که رفتند تا ما سالم زندگی کنیم، درست بیندیشیم و خوب عمل کنیم.
علیرضا دلبریان، جانباز و راوی دوران دفاع مقدس است. از یاران گردان غواصی یاسین؛ هم‌رزم و دوست شهید جلیل محدثی‌فر. با او که به صحبت می‌نشینی، ابتدا و انتهای کلامش به شهدا ختم می‌شود. عشق به شهدا و راه شهدا را در همه ارکان زندگی‌اش به‌وضوح می‌توان دید.
او که سال‌ها پیش جانش را بر کف دستش گرفته و رفته بود که آن را در راه خدا و به‌خاطر حفظ مملکت و مردمش وقف کند، این روزها بازهم در راستای همان هدف، از مالش وقف شهدا کرده است. به این بهانه به‌سراغش می‌رویم و گوش دلمان را به دریای صفا و معرفتش می‌سپاریم.
مهمانان خندوانه روایتگری دلبریان بیوگرافی علیرضا دلبریان اینستاگرام خندوانه 175 شهید غواص
پله‌های عروج به سوی خدا
از او درباره نیتش از این کار خداپسندانه می‌پرسم. با لهجه شیرین کاشمری و خیلی صمیمی و بی‌ریا می‌گوید: مرا می‌شناسید؛ به همان قصد و نیت که در جبهه دیروز ایستاده بودم، امروز هم به میدان آمده‌ام. با همان هدفی که به دفاع پرداختم و خداوند برایم مقدر کرده بود، امروز هم هر گامی که برمی‌دارم و هر کاری که می‌کنم، با همان نیت است. هدف، پیمودن راه کمال الهی و رسیدن به خداست و این‌ها پله‌های این عروج به سوی خدایی هستند که بر قله سعادت قرار گرفته است. همین نماز، روزه، حج و کمک به فقرا همگی راه‌های رسیدن به خدا و حضور در بهشت او در کنار پیامبران الهی است. ان‌شاءا… بتوانیم نیت و اعمالمان را برای خداوند خالص کنیم که درنهایت باعث کمالمان شود.
وی ادامه می‌دهد: امیدوارم اعمال و نیاتمان، معاملات و دلخوشی‌های دنیایی نباشند. هرآنچه از جان و مال هست، همه امانت الهی است که دیر یا زود به خدا برمی‌گردانیم، درحالی‌که خیلی‌ها در این مملکت جانشان را در راه خدا دادند، امیدوارم خداوند این قدم‌های کوچک را قبول کند و ما را هم در انتهای صف نیک‌اندیشان بپذیرد.
وی عنوان می‌کند: با همین هدف، طبقه پایین و حیاط منزلم را به حسینیه و سنگر شهدا تبدیل کرده‌ام و به دوستان هم گفتم که برای حسینیه، یک یادمان هم بزنند. طبقه بالا هم مسکونی است که به اتفاق خانواده و مادرم ساکن هستیم. یک مغازه تجاری هم در قاسم‌آباد داشتم که به‌شرط صَرف منافع آن در راه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت وقفش کردم.به مرگ فکر کنیم
وی توضیح می‌دهد: هر وقت شش‌دانگ حواسم یاد مرگ می‌افتد، حقیقتا تکان اساسی می‌خورم. به‌دور از همه مسائل اقتصادی، سیاسی، جناحی، قوم‌وخویشی و همه‌چیز این دنیا، از زن، بچه، خانه، ماشین و پست و مقام باید به لحظه‌ و اتفاقی که از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است و هیچ قدرتی هم مانع آن نیست، به سفر آخرت و به مرگ فکر کنیم؛ کدام‌یک از ما به‌دنبال سرمایه‌گذاری نیستیم؟ کدام‌مان به‌دنبال سود بیشتر و ضرر کمتر نیستیم؟
اما گذشته از همه این مسائل، وقتی کلمه وقف را شنیدم، به آن فکر کردم؛ با این هدف که اگر به‌فرض، من عمل خوبی را انجام دهم، حفظ آن از انواع آفات و ریا خیلی سخت است. معلوم هم نیست در عالم بالا چقدر پذیرفته شده است و شاید هم خدای‌نکرده با گناهی، ثوابش را نابود کنم اما به قول یکی از دوستان، بهترین امتیاز و آثار شگرف «وقف» این است که تا قیام قیامت، پاداش آثار آن یک‌طرفه به حسابت واریز می‌شود. چون پرونده گناهانت بسته و پرونده ثواب‌ها باز است و اگر کم‌وکسری داشته باشی، ازآنجاکه گناه تعطیل است و فقط ثواب برایت می‌ریزند… کفه ثواب‌ها سنگین و سنگین‌تر می‌شود؛ مثل کارمندی که نه سر کار می‌رود و نه مخارجی دارد اما ماهیانه حقوقی به حسابش واریز می‌شود. فکرش را بکنید، چه پس‌اندازی می‌شود!
وی تاکید می‌کند: چه بسیار افرادی را می‌شناسم که کلی ملک و املاک داشتند، اما خساست به خرج دادند و ذره‌ای را وقف نکردند. بیچاره‌ها سال‌هاست زیر خاک هستند. وراث هم پی مشغله‌های زندگی خود رفته‌اند، بنابراین خیلی بهتر است که تا خودمان هستیم، کاری کنیم که فردای محشر خیلی نیازمندیم؛ چه وصیت‌هایی شد و به هیچ‌کدام آن‌ها عمل نکردند.

شوق بهشت و ترس از جهنم
می‌گویم چگونه است که علیرضا دلبریان پس از گذشت ۲۷سال، با وجود همه تغییراتی که در نگاه و سبک زندگی جامعه ایرانی ایجاد شده، هنوز از حال‌وهوای جبهه و ایثار و شهادت بیرون نیامده است؟ لحظه‌ای مکث می‌کند و با لبخند می‌گوید: از کجا می‌دانید که بیرون نیامده‌ام؟ ان‌شاءا… خدا ما را عامل به حرف‌هایمان کند؛ شوق بهشت و ترس از جهنم. من واقعا می‌ترسم، قیامت و جهنم حق است، این تنها عشق به شهدا نیست، شاید بیشتر آن از ترس عقوبت الهی باشد.
او ادامه می‌دهد: لذات دنیا مقطعی هستند. بهترین غذا را که می‌خوری، تا وقتی در دهان باشد، خوشمزه است و به‌محض اینکه آن را فرودادی، لذتش تمام می‌شود. حالا اگر به کم قناعت و این غذا را انفاق کنی، لذتش ابدی می‌شود.
وی اظهار می‌دارد: من با فکر و عقل خدادادی زندگی می‌کنم. این سبک زندگی نه‌تنها برای روح که برای جسم هم مفید است؛ چرا‌که آدمیزاد هر چقدر از مال دنیا جمع کند، سیر نمی‌شود. ماشین خوب که می‌خری، دلت می‌خواهد بهترش و باز هم بهترش را داشته باشی. خانه و لوازمش هم همین‌طور است، پس کی و چطور به آرامش می‌رسی که از داشته‌های دنیایی‌ات لذت ببری. پس بی‌خیال دنیا؛ باور کنید برای بعضی مردم خیلی غصه می‌خورم؛ چون دائم بیهوده می‌دوند. بسیاری از مردم از فکر غافل هستند. بعضی‌ها را می‌بینی که در مراسم عزاداری امام‌حسین(ع) شرکت کرده‌اند اما دائم این‌پا و آن‌پا می‌کنند که نماز تمام شود. جلوی آن‌ها را که می‌گیری و می‌پرسی «این همه عجله برای چیست؟ کجا می‌دوی؟» می‌گویند «فلان‌جا پلو می‌دهند»؛ نمی‌دانند چیزی که برایش می‌دوند، دربرابر آنچه از دست می‌دهند، هیچ ارزشی ندارد. آخر، در مهلت کوتاه زندگی، همیشه دنبال مرغ و گوشت و برنج و یک لقمه نان دویدن چه ارزشی دارد؟

بسیاری از مردم ناشکری می‌کنند
او می‌افزاید: آدم، گرسنه اما آسوده باشد؛ خیلی‌ها سیر هستند اما همیشه می‌دوند و هیچ‌وقت آرامش ندارند. در ماشین میلیاردی می‌نشینند، اما همیشه دلهره دارند که الان به ماشینم می‌زنند. مبلمان و خانه‌های آن‌چنانی دارند اما از بس ناآرامند، همیشه بیمارند.
وی ادامه می‌دهد: با خدا باش، همه دنیا را داشته باش. حتی اگر برای انجام کاری وزیر و وکیل را واسطه موفقیتت می‌کنی، باید با توکل به خدا نزد آن‌ها بروی. بسیاری از مردم ناشکری می‌کنند؛ وَاکثرهم لایعقلون، لایتفکرون و لایشکرون… و این باعث می‌شود مردم از زندگی‌شان لذت نبرند و به‌دنبال خوشبختی، به فکر طی کردن مرحله بعدی باشند و با هم بدرفتاری و نامهربانی کنند.
دلبریان خاطرنشان می‌کند: شهدا ما را به یاد خدا و آخرت می‌اندازند. هرچند به گفته شما از دوران دفاع مقدس ۲۷‌سال گذشته است، دفاع ما در جبهه دیگری ادامه دارد و من امروز سلاحم، کلام و خط است تا به قدر بضاعت، گوشه‌های نادیده بسیاری از راه و رسم شهدا را معرفی کنم و به سهم خود، دربرابر هجمه‌های سنگین و پی‌درپی به آن، به مدد خدا، به دفاع برخیزم.

اولین درس کربلا، همراهی خانواده است
از او درباره برخورد مادر و سایر اعضای خانواده‌اش با شرایطی که در منزل مسکونی‌شان برای تبلیغ فرهنگ شهدا ایجاد کرده، سوال می‌کنم. با شوخ‌طبعی خاصی پاسخ می‌دهد: من بدون اجازه خانمم آب نمی‌خورم.
ولی درواقع ما هر کاری می‌کنیم، اول باید اهل خانه‌مان را راضی کنیم. کار خیری که باعث نگرانی و عذاب خانواده آدم بشود که فایده‌ای ندارد. اهل منزل باید با رضایت در کار خیر شریک باشند. امام‌حسین(ع) هم همه خانواده‌اش را به کربلا برد؛ اولین درس کربلا همراهی خانواده است. مادرم از این کار من بسیار راضی است. وقتی هم به جبهه رفتم، اول رضایت ایشان را جلب کردم و حلالیت خواستم، بعد راهی شدم. درباره همسرم نیز اعتقاد دارم که از اول در انتخاب ایشان درست عمل کرده‌ام. بسیاری از جوانان امروز وقتی قصد تشکیل زندگی مشترک دارند، اول پول و مهریه و مال دنیا را واسطه قرار می‌دهند، بنابراین خیلی زود سر از دادگاه درمی‌آورند اما شهید جهان‌آرا وقتی به خواستگاری رفت، قرآن را وسط گذاشت و به همسرش گفت وکیل و معیار زندگی من و تو این کلام خداست. من هم با همسرم از ابتدا شرط کردم که مرا در راه عمل به هر آنچه خداوند گفته است، همراهی و یاری کند و او نیز پذیرفته است و خودش به آن معتقد است. به‌هرحال ماشین زندگی برای اینکه خوب بتواند مسافرش را به مقصد برساند، باید چرخ‌های بالانس داشته باشد و نمی‌شود یک چرخ ماشین، فرغون، یکی تراکتور و دیگری پراید باشد و چپ نشود.
دلبریان یادآوری می‌کند: مادرم در این راهی که پیش گرفته‌ام، مرا دعا می‌کند و همسرم نیز همان‌طور‌ که من خادم شهدا هستم، خادمه شهداست. اگر او نباشد، من هیچ‌کاری نمی‌توانم انجام دهم و به‌واقع عشق و زندگی من است.
وی در پایان با خنده می‌گوید: من اگر یک روز همسرم را نبینم، واقعا افسرده می‌شوم و با او شرط کرده‌ام که در قیامت و بهشت هم با هم همراه باشیم. گفته‌ام من در بهشت هم، نه حوری می‌خواهم و نه پری؛ چراکه پای سختی و سستی زندگی دنیای من این بانو بوده و از همه لذات دنیا به‌خاطر من چشم پوشیده است، پس هم‌سفر و همراه بهشت من هم فقط اوست؛ این عشق واقعی است که جوان‌های ما باید بیاموزند.
سخن که به اینجا می‌رسد، خاکریز و سنگر دلبریان را با احساس سبکی و لبخند، ترک می‌کنم.

ممکن است شما دوست داشته باشید

نظرات شما ( 6 )
  1. ناشناس می گوید

    هر کی ندیده ببینه این قسمته خندوانه رو. واقعا قشنگ بوذ. پر از اشک و خنده.

  2. امین می گوید

    عاااااااااااااالی بود

  3. امیرحسین می گوید

    سلام
    عاااااالی بود
    به جرات میتونم بگم یکی از آموزنده ترین و کمدی ترین قسمت های خندوانه بود
    واااااقعا لذت بردم
    درود بر علیرضا دلبریان

    1. امیرعلی می گوید

      دقیییییقااااا

  4. احمد عابدی می گوید

    آقای دلبریان عزیز را همیشه برای ما حفظ کنه اگر امثال آقای دلبریان نبودن ما هم الان نبودیم ایرانی نبود شهدا شرمنده ایم

  5. حامد می گوید

    این جمله که گفت ” لذت غذا تا زمانیه که توی دهانه و وقتی رفت پایین دیگه لذتش تموم میشه ” قشنگ ترین و کامل ترین جمله ای بود که تو عمرم شنیدم و درسی بود که تنها با کمی تفکر و تعمیم دادنش به کل زندگی اسباب سعادت انسان می تونه باشه