بازیگری که به خاطر «عشق»، مرتکب قتل شد!

0
ساعت هشت و ۳۰ دقیقه شب ۲۸ بهمن از طریق پلیس ۱۱۰ به کلانتری ۱۵۲ خانی آباد خبر داده شد که یک مرد ۳۲ ساله به نام مرتضی در بزرگراه آزادگان هدف ۲ گلوله یک موتور سیکلت سوار قرار گرفته و با اصابت گلوله‌ها کشته شده و جوان موتور سوار هم به سرعت فرار کرده است.
 پس از تشکیل پرونده و با حضور بازپرس کشیک قتل پایتخت و تیم جنایی پلیس پایتخت رسیدگی فوری به جنایت آغاز شد وتحقیق برای شناسایی موتور سوار ناشناس کلید خورد. در شرایطی که همه چیز حکایت از وقوع جنایت در یک زورگیری داشت، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی به تحقیق از راننده یک خودرو عبوری در محل جنایت پرداختند که موفق به مشاهده لحظه فرار قاتل شده بود.او به کارآگاهان گفت: «با خودرو شخصی در حال عبور از بزرگراه بودم که متوجه شدم فردی روی زمین افتاده و نفر دوم نیز با اسلحه بالای سرش ایستاده است همان موقع برای بررسی موضوع دنده عقب گرفتم و به صحنه نزدیک شدم که همزمان فرد مسلح با موتو سیکلتی از محل متواری شد. پس از پیاده شدن از ماشین متوجه شدم شخصی که روی زمین افتاده به قتل رسیده و خانم جوانی هم که همسرش بود درخواست کمک می‌کرد.
در ادامه تحقیقات اظهارات همسر مقتول در خصوص پنچر شدن خودرو مورد بررسی قرار گرفت. این زن در اظهاراتش مدعی پنچری لاستیک عقب خودرو ۲۰۶ شده بود. اما کارآگاهان با بررسی لاستیک‌ها وزاپاس اطمینان پیدا کردند که هیچ‌کدام از لاستیک‌های خودرو دچار پنچری نشده است. بنابراین کارآگاهان اداره دهم به تحقیق از المیرا – همسر مقتول – در خصوص علت حضورش در اتوبان آزادگان پرداختند. اما او با شیون و زاری و جوسازی حاضر به ارائه توضیحات به کارآگاهان نشد.
بدین ترتیب با توجه به تناقضات موجود در اظهارات این زن و همچنین نتایج به‌دست آمده، او در ساعت ۳:۳۰ بامداد جمعه با دستور بازپرس محسن مدیرروستا از شعبه ششم دادسرای جنایی تهران دستگیر شد و برای انجام تحقیقات به اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ انتقال یافت. در ادامه تحقیقات و پس از ارائه دلایل و مستندات، زن جوان به قتل همسر با همدستی مرد جوانی اعتراف کرد. سپس کارآگاهان با شناسایی محل سکونت علیرضا- متهم ۳۶ ساله – در یکی از محله‌های جنوب شهر او را نیز دستگیر کردند.
در بازرسی از محل سکونتش نیز یک اسلحه شکاری ساچمه زنی کشف کردند که مقتول بوسیله آن به قتل رسیده بود.علیرضا پس از انتقال به اداره آگاهی و رویارویی با المیرا، به طرح نقشه و ارتکاب جنایت اعتراف کرد.سرهنگ کارآگاه حمید مکرم- معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ- با اعلام این خبر گفت: با اعتراف صریح متهمین به مشارکت در ارتکاب جنایت، قرار بازداشت موقــــت از سوی بازپرس مدیر روستا برای متهمان صادر شد و هر دو متهم برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفتند.

نمی خواستم آدم بکشم

جوانی لاغر اندام، با موهایی مش شده، دستبند به دست در کنار مأمورآگاهی نشسته بود. وقتی پرسیدم چرا موهایش این رنگی است گفت «قراربود در یک سریال بازی کنم. البته قبل از آن هم در فیلم‌های کوتاه تبلیغاتی بازی می‌کردم. لیسانس ادبیات دارم و ۲۰ کتاب هم در زمینه هنر نوشته ام.»علیرضا، مدام تأکید می‌کرد که قصد کشتن شوهر المیرا را نداشته و اتفاقی قاتل شده است. مرد جوان در گفت‌و‌گو با خبرنگار جنایی «ایران» جزئیات تازه‌ای از قتل را شرح داد.
با المیرا چطور آشنا شدی؟
سال هاست که او را می‌شناسم. ۱۷ سال قبل، زمانی که المیرا، یک دختر دبیرستانی بود، عاشق‌اش شدم و به خواستگاری‌اش رفتم. ابتدا خانواده‌اش با این ازدواج موافق بودند اما نمی‌دانم چه شد که ناگهان بشدت مخالفت کردند. مخالفت آنها در حدی بود که نامزدی ما به هم خورد و چند بار اصرار من و خانواده‌ام هم به جایی نرسید. خانواده المیرا مدتی بعد از آن محل رفتند تا به قول خودشان من دیگر برایشان ایجاد مزاحمت نکنم و از آن روز به بعد من از المیرا بی‌خبر بودم.
چطور او را پیدا کردی؟
من، المیرا را پیدا نکردم. او مرا پیدا کرد. در اینستاگرام اسم مرا جست و جو کرده و برایم پیام گذاشته بود. من هم بلافاصله او را شناختم و شماره‌ام  را برایش گذاشتم. درپی تماس‌هایی که داشتیم المیرا ازسرنوشت‌اش ومشکلات با همسرش گفت. المیرا از زندگی‌اش صاحب یک پسر ۲ ساله بود و من هم از زندگی ۷ ساله‌ام زیاد راضی نبودم. اما المیرا خیلی ناراضی بود و مدام از کتک‌های همسرش می‌گفت و…
می‌توانست از همسرش جدا شود. قطعاً انتخاب دیگری بجز قتل شوهرش وجود داشت؟
بله، به او پیشنهاد جدایی از شوهرش را دادم اما قبول نکرد. جرأت نمی‌کرد اسم طلاق را بیاورد. المیرا با کوچکترین اعتراضی طوری کتک می‌خورد که تا سه روز بستری می‌شد. یکبار همین طوری از طلاق گفته بود و شوهرش هم تهدیدش کرده بود که او را می‌کشد و جسدش را داخل خانه چال می‌کند.
پیشنهاد قتل از طرف تو بود یا المیرا؟
اصلا نمی‌خواستم شوهرش را به قتل برسانم. فقط می‌خواستم زهر چشم بگیرم تا دست از اذیت و آزارهای المیرا بردارد.
تو اسلحه داشتی اما قصد قتل نداشتی؟
واقعاً فقط می‌خواستم او را بترسانم. چند وقت پیش وقتی ماجرا را برای یکی از دوستانم تعریف کردم به من گفت بهتر است که شخص مورد نظر را بترسانی. حتی خودش اسلحه را به من داد و گفت این اسلحه شکاری است و تیرش قوی نیست. حتی اول به جای اسلحه می‌خواستم شوکر تهیه کنم اما دوستم به من گفت با شوکر نمی‌توانی چنین آدمی را بترسانی. به هر حال نمی‌دانم آن روزچطوری شلیک کردم و چه اتفاقی افتاد، باور کنید نمی‌خواستم او را به قتل برسانم. فقط می‌خواستم تهدیدش کنم که با المیرا مهربان باشد.
به نظرت فردی که به گفته ات این همه وحشتناک و خشن بوده، با یک تشر و ترس کنار می‌کشید؟
او آدم ترسویی بود، اگر نوچه‌هایش در کنارش نبودند؛ بی‌شک قبول می‌کرد که با خواسته ما راه بیاید.
ازچه زمانی تصمیم به این کارگرفتید؟
یک ماهی می‌شد. از همان لحظه‌ای که اسلحه تهیه کردم.
از نقشه‌ات بگو؟
برای اجرای نقشه‌ام نیاز به یک موتورسیکلت داشتم. اما نه موتور داشتم و نه موتورسواری بلد بودم. برای همین به یکی از شاگردانم گفتم ۵۰۰ هزار تومان بهت می‌دهم تا برایم کاری انجام دهی. البته روح شاگردم  از ماجرا خبر نداشت، روز قبل نقشه‌ای که در سر داشتم را با المیرا مرور کردم و بعد از شاگردم خواستم برای چند ساعتی مرا با موتور به جایی ببرد و برگردد.
از قتل بگو؟
طبق نقشه با المیرا راهی محلی شدیم که حادثه در آن رخ داد. من و شاگردم سوار بر موتورسیکلت جلو می‌رفتیم و المیرا سوار بر خودروی ۲۰۶ پشت ما حرکت می‌کرد. به او گفتم پشت سر ما حرکت کند تا به محلی مناسب برسیم.بالاخره در کنار بزرگراه آزادگان، محلی را پیدا کردم که مناسب بود.
به شاگردم گفتم در محلی که اصلاً به محل اشرافیت نداشته باشد توقف کند و خودم را به محل مورد نظر رساندم. به المیرا گفتم لاستیک خودرواش را با میخ سوراخ کند که نشان دهد پنچر کرده است. اما موفق نشد لاستیک را پنچر کند. درنهایت من باد لاستیک جلوی ماشین را خالی کردم. المیرا با همسرش تماس گرفت و گفت پنچر کرده است. حدود ۲۰ دقیقه بعد ازآن مرتضی-مقتول – سوار بر خودروی پرایدی خودش را به المیرا رساند. به طرف صندوق عقب رفت و خواست لاستیک زاپاس را بردارد که من به طرفش رفتم. در فاصله ۴ یا ۵ متری‌اش بودم که تیر اول را شلیک کردم که به پایش خورد. مقتول دهانه اسلحه را گرفت و خواست آن را از دست من بگیرد که دو تیر دیگر به شکم و صورتش برخورد کرد و روی زمین افتاد. در همین هنگام چند راننده عبوری متوجه ما شدند و با توقف خودروهایشان به سمت ما آمدند. من نیز درحالی که کلاه کاسکتی به سر داشتم و چهره‌ام مشخص نبود فرار کردم و سوار موتور شاگردم شدم و از آنجا دور شدیم.
موهایت را برای چه مش کرده ای؟
برای بازی در یک فیلم تبلیغاتی. من بازیگر هستم و قرار بود در یک سریال هم بازی کنم.
شغلت چیست؟
نویسنده هم هســــــتم تا به حال ۲۰ کتاب در زمینه هنر نوشته‌ام و مقام و رتبه هم کسب کرده ام.
با کسی صحبت نمی‌کنم

المیرا، زن جوان که به اتهام معاونت در قتل شوهرش بازداشت شده است، تمایلی به صحبت نداشت. اما در چند کلمه کوتاه گفت: اصلاً نمی‌دانستم که علیرضا اسلحه دارد و می‌خواهد مرتضی را به قتل برساند. به من گفته بود که می‌خواهد از او زهر چشم بگیرد و  بترساندش . زمانی هم که تیر‌اندازی شد من جلوی ماشین داشتم با مادرم صحبت می‌کردم. بچه‌ام را نزد مادرم گذاشته بودم و داشتم از او در رابطه با پسرم می‌پرسیدم که صدای تیر را شنیدم.

روز حادثه کجا بودید؟از صبح حدود ساعت ۶:۳۰ از خانه خارج شدم و به آرایشگاهی رفتم که در آنجا کارآموزی می‌کردم. بعد از آن به چندین آرایشگاه سر زدم تا ببینم می‌توانم برای خودم کار پیدا کنم یا نه. بعد هم با علیرضا قرار گذاشتم و آن اتفاق افتاد.
زمانی که دستگیر شدی به قتل اعتراف نکردی؟
بله، فکر می‌کردم با صحنه‌سازی بتوانم مسیر تحقیقات را عوض کنم. در ابتدا سعی کردم خودم را به مریضی بزنم، اما بازپرس پرونده بلافاصله متوجه شد و دستور بازداشت مرا صادر کرد. درنهایت حدود ۱۲ ساعت بعد از مرگ همسرم، به قتل اعتراف کردم.
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ