شعرهای زیبا به مناسبت عید غدیر خم ،دکلمه زیبا برای عید غدیر

0

دکلمه بسیار زیبا عید غدیر خم

اقیانوسی به وسعت ازل و ابد

یک روز دلم به جشن مولا علیه السلام می رفت
در عیدِ غدیرِ خُم به صحرا می رفت
هر کوه که در برابر می‏دیدم
چون دستِ علی علیه ‏السلام بود که بالا می رفت
غدیر ، برکه نیست ؛ دریایی است که از دلش ، اقیانوسی به وسعتِ ازل و ابد وَ به عمقِ تاریخِ درد ، سر برآورده است .
غدیر ، سر آغاز رسالتِ آسمانی تمام پیامبران خداست .
درختِ دین ، در غدیر است که سر به ملکوت می‏ ساید .
امامتِ دوازده خورشید ، در روشنِ چشم های غدیر ، طلوع کرده است .
اینک ، دستِ تمامتِ اسلام است که بالا می‏رود .
اینک ، دستِ نورانیِ قرآنِ ناطق است که تا عرش خدا اوج می‏ گیرد .
اینک ، زمین است که به آسمان می‏بالَد
اینک ، خورشید است که بر تابشِ خود بر علی علیه السلام ، به زمین فخر می کند .
و اینک این کلماتِ آسمانی، از ملکوتِ کلامِ پیامبر علیه السلام منتشر می‏ شود که :
? هر که را من مولا و سرپرستِ اویم، پس علی علیه السلام نیز مولا و سرپرست اوست ؛ خدایا ! دوست بدار هر که او را دست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد ? .
علی علیه السلام ، آن نورِ اَزَلی است که پیش از آفرینشِ جهان، در ارگانِ هستی ، جاری بود .
علی علیه السلام ، آن هدایت ‏کننده بزرگِ بهشت است که اگر دست ‏های بیعت ، با او راستین بودند ، کام زمین ، در عطش عدالت نمی ‏سوخت .
اگر جهان ، قدر غدیر را می‏دانست ، اکنون آسمان‏ ها آرزو می کردند که ای کاش لحظه ‏ای به جای این کُره خاکی باشند !
هجدهم ذیحجه سالِ دهمِ هجری ، روزی‏ست که هستی ، تمامتِ خود را به غدیر بخشید .

این عید بزرگ بر شما مبارک باد .

” روزبه فروتن‏پی ”

*****************************

مولودی عید غدیر خم متن سرود عید غدیر عید غدیر خم شعر کوتاه عید غدیر شعر عید غدیر شعر زیبا دوبیتی عید غدیر دکلمه برای عید غدیر اشعار زیبا اس ام اس عید غدیر

فصل تازه ولایت

چیست این بهار خجسته ؟ چیست این لحظه شگفت زیبا ، زیبای شگفت ؟
انگار این شگفتی تنها در آسمان نیست ؛ گویی کره زمین را هاله ‏ای از انوار سبز ، احاطه کرده است ! گویی تکامل واپسین زمین ، در حال شکل‏گیری است ! این تنها معجزه نوروز نیست . این تنها شکوه آغازین بهار نیست . این نور ، برای آسمانیان ، آشناتر از زمینیان است . امروز ، روز تمام زیبایی ‏هاست ؛ روز تبلور عشق در تمام آینه ‏هاست ؛ روز زیبای ? ولایت ? است ؛ روز تکامل مادی و معنوی آفرینش . امروز ، روز شکوفایی ولایت در قاموس خلقت است ؛ یک روز ? توحیدی ? زیبا که ترجمان ? عدل ? الهی در قامت ? امامت ? است ؛ ترجمان صداقتِ ? معاد ? در بلاغتِ ? نبوت ? ، نتیجه تلاش هزاران پیام ‏آور الهی .
صدای دلنشین حضرت جبرئیل علیه السلام است و جان مشتاق حضرت رسول صلی الله علیه و آله  .
ندای وحی ، جان و تن حضرت را می‏ آشوبد و تبسمی دل‏نشین ، بر لب‏های مبارکش می ‏نشیند . احساسی سبک و شعف‏ناک ، سراسر وجودش را فرا گرفته است .
? کیست مولا ، آنکه آزادت کند ! ?
اینک زمان ، آغاز دیگری را تجربه می ‏کرد . فصلی تازه در حال شکفتن و تبلوری تازه در حال شکل گرفتن بود ؛ آغاز فصل عشق ، فصل ارادت ، فصل زیبای ولایت ؛ فصلی که می‏ طلبید دست‏ های حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله  را برای توسل ؛ برای دعا : دعایی به زیبایی اجابت :
? اللهم وَالَ مَن وَالاهُ و عَادِ مَن عاداهُ ، وانصُرْ مَن نَصَرَهُ ، وَاخْذُلْ مَن خَذَلَهُ ?
… اندک اندک جمع ‏ها به هم پیوست . نجوا ها به زمزمه ‏های بلند بدل شد . آن‏گاه ، چشم‏ ها فراتر از نگاه ‏ها به چهره زیبا و متبسّم پیامبر صلی الله علیه و آله  دوخته شد . سکوت … سکوتی در نهایت زیبایی ، آسمان و زمین را در بر گرفت . اینک ، پیام آور خوبی ‏ها بود و پیامی دیگر ؛ پیامی که باعث شادمانی اهل دل و غمگینی نفاق‏ پیشگان بود . پیام پیام آور مهربانی به همه رسید . اینک کائنات باید شاهد پیوند ? امامت و نبوت ? می ‏شد ؛ پیوندی که انوار آن ، با گره خوردن دست ها در همدیگر ، تمامی آسمان و زمین را در برگرفت و ذره ذره هستی ، شروع به تسبیح ذات اقدس باری ‏تعالی کردند .
اینک خداوند ، آرمانی ‏ترین اندیشه را به پیامبر خویش ارزانی داشته بود ؛ اندیشه ای که در جهان خاکی ، تحولی عظیم و در جهان افلاکی ، ذوقی سلیم ، برای عبادت حضرت پرورگار به وجود می آورد . گویی هنگام عاشقانگی‏ ها بود ؛ هنگام به وجد آمدن تمامی سلول‏ها ، با ذکر ? یا علی ?.
فرمود : هر کسی را که من مولای اویم ، علی مولای اوست ؛ مولایی که شما را از بند خودپرستی ‏ها آزاد خواهد کرد ؛ ? کیست مولا ؟ آنکه آزادت کند ?.
هر دو دست ، نشان عظمت همدیگر بودند ؛ عظمتی که خداوند ، آن را در ادیان دیگر بشارت داده بود ؛ بشارت امامت و حکومت صالحین بر زمین ! بشارت فصلی که عدالت الهی را در نقطه نقطه زمین مستقر کند . بشارت ولایت مولا امیر المؤمنین ، عدل مجسم خداوند در زمین .
درود خداوند بر امین وحی الهی و کشتیبان نبوت ، حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله  و روح نماز ، مولای جوان‏مردان ، حضرت علی مرتضی باد .

آحاد ملک چو سجده بر آدم کرد
بر نام علی و شوکت خاتم کرد
در روز غدیر خم نه تنها آدم
بر قامت مرتضی فلک سر خم کرد
” سید علی اصغر موسوی ”

**************************

سکوی جاودانگی

غدیر ، دورنمایی از حقایق امامت بود در دقایق آن صحرا .
کاروانیان از حج بازگشته‏ اند و سوغاتی از ? توحید ? به همراه دارند . با استماعِ بیاناتِ رسولِ مهربانی ، رو به ? نبوت ? آورده ‏اند و اینک ? امامت ?.
کدامین طنین ، با آهنگی از دیار آینه ، می‏ تواند گل و گلشن را به سینه‏ ها مهمان کند ؟ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاه .
کنارِ برکه ، سکوی جاودانگی بود که از یک سو اتمام دین را دید و از دیگر سو ، آغاز معرفیِ همگانیِ علی را .
غدیر نشان داد خدا عادل است و ولایت را در وجود سزاوارترین ، مستقرّ می ‏سازد . دستی ، جانشینِ دستی شد و از این گل تازه ، افسردگیِ آن صحرا زدوده شد .
غدیر ، برکه ‏ای از تدبیر بود برای رسیدن به رستگاری ‏های پیاپی ، رسیدن به هم‏ صدایی و هم سویی .
غدیر می ‏خواست تمامیِ فاصله ‏ها را به صفر برساند و به مار های خفته و مترصد ، طعم گس هلاکت بچشاند .
می خواست تحریف ، در جامعه نیفتد .
کدام زخم ، با فراموشیِ این میثاق برابری می کند آیا ؟!
عیدی آمد و سوزندگیِ آن بیابان ، خنکایِ بهار را لمس کرد .
برکه‏ ای که ماناتر از اقیانوس بود ، امامت را به جریان انداخت .
غدیر ، آبراهه ‏ای بود به خشک‏زار اندیشه های تمام اَعصار .

” محمد کاظم بدر الدین ”

 

**************************
غدیر ، عید می شود ؟

این آخرین نظاره ‏های خورشید است . شلاق شن‏ های روان و صدای زنگ بی‏گاه شتران ؛ آخرین تصویر دست ها و چشم های داغدار .
کویر ، دو زانو نشسته است ، سنگ‏ریزه‏ ها و شن های داغ ـ حجه الوداع ـ نفس ‏های گلوگیر . صدایی نیست ؛ سکوت ، هیاهوی حوالی را می ‏شکند .
سرهای آوار بر زانون ، محزون و ماتم ‏زده ؛ ? خداحافظ مکه ، مدینه ، شعب … ?
این آخرین کلماتی‏ست که از گلوی خورشید شنیده می شود .
گرمای تابستان بر تن دقایق، عرق کرده است . خداحافظ ، هوای نفس‏گیر مکه ، خداحافظ مدینه !
چشم می‏ چرخاند از زاویه وداع ، دست بالا برده است و چشم های نظاره‏ گر را شاهد می ‏گیرد به پیمانی که دست هایش را در دست های علی گره می‏زند .
آرام آرام هیاهو رنگ می گیرد ـ لبخند ها و کینه‏ ها ـ . دست های بیعت و خنجر های گره شده در مشت . سر بر گریبان های ‏های اشک می‏ ریزند وداع با رسول را و رسول که صدایش در بیابان ‏های تفتیده ، خواب خاک را می ‏شکافد که :

 

افراشتم دو دست که می‏ خواهمت علی
این برکه شاهد است که می‏ خواهمت علی
وقتی رسول دست علی را گرفته بود
لبخند می‏زد و دلش اما گرفته بود
بغض‏ هایی تنومند ، زائرانی خسته ، چشم هایی بارانی ، سر بر گریبان اندوه ، آخرین نظاره ‏های خورشید .
خداحافظ ، رسول ! پس از سال‏ ها تلاش ، سفرت را آغاز کرده ‏ای به سوی آرامش ، به سوی معبود .
خداحافظ ، رسول ! بیست و سه سال سکوت علی ، نشانی از بیعت در این هنگامه تاریخ‏ساز است .

 

یک لحظه محو شد اثر سنگ‏ریزه ‏ها
خاموش شد دو چشم تر سنگ‏ریزه ‏ها
مرگ ستاره ‏ها همه یک یک شروع شد
از آن دقیقه مرگ ملائک شروع شد
ماهِ بدون پرتو خورشید می شود ؟!
حالا شما بگو که غدیر عید می شود ؟!
” حمیده رضایی ”

**************************

ادامه اشعار و دکلمه ها در صفحه ۲

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ