ازدواج سفید دختر ۲۰ ساله مشهدی با پیام / ۲ سال با او بودم و!!!

0

اگرچه بزرگ ترین آرزوی من در زندگی این است که روزی «پیام» مرا به طور رسمی و به عنوان همسر آینده اش بپذیرد تا از این بلاتکلیفی و سردرگمی نجات یابم که به دلیل اشتباهات متعدد در زندگی به آن دچار شده ام اما در واقع همه این فلاکت ها، بدبختی ها و سرنوشت تاریک من ریشه در طلاق پدر و مادرم دارد و از آن مهم تر این که پدرم مسئولیت پذیر نبود و بعد از جدایی از مادرم هیچ گاه احساس مسئولیتی در برابر فرزندانش نداشت تا جایی که برادرم در یک روز سرد زمستانی …

دختر ۲۰ ساله ای که در پاتوق یکی از خرده فروشان مواد مخدر دستگیر شده بود درحالی که لیوان آب را روی میز می گذاشت به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: آن زمان در کلاس دوم ابتدایی درس می خواندم و بعدازظهرها نیز وظیفه نگهداری از برادر سه ساله ام را برعهده داشتم.

روزی هنگام بازگشت از مدرسه وقتی کیف و کتاب هایم را در گوشه اتاق گذاشتم متوجه گریه های مادرم شدم. می دانستم اتفاق مهمی افتاده است اما از جمله مادرم که می گفت طلاق گرفته است چیزی نمی فهمیدم خیلی زود همه چیز تغییر کرد دیگر پدرم را ندیدم و از آن منزل که برایم پر از خاطره بود اسباب کشی کردیم مادرم منزل کوچکی را با پول مادربزرگم اجاره کرد.

ولی من هنوز درک درستی از طلاق نداشتم برادر کوچکم بیمار شده بود و من دلم برایش می سوخت ولی مادرم پول نداشت تا او را معالجه کند با این وجود من با کمک اطرافیانم به تحصیلاتم ادامه دادم. این درحالی بود که مادرم به خاطر دوستان متفاوتش معتاد شده بود و دیگر یادی از ما نمی کرد از سوی دیگر نیز برخی از همکلاسی هایم مدام از دوست پسرهایشان سخن می گفتند و من هم تحت تاثیر حرف های آنان برای ارتباط با جنس مخالف قرار می گرفتم.

سال آخر دبیرستان بودم که روزی یکی از دوستانم مرا به یک مهمانی شبانه دعوت کرد من هم که دختری آزاد بودم به آن مهمانی مختلط رفتم آن جا بود که نگاهم به چشمان پیام خیره ماند و خیلی زود عاشق شدم او مهندس ساختمان بود و در زمینه ساخت و ساز فعالیت داشت ارتباط من و پیام به آن جا کشید که تصمیم گرفتم از مادرم جدا شوم و با او زندگی کنم در همین روزها وضعیت روحی و جسمی برادرم وخیم تر شده بود تا جایی که در یک روز سرد زمستانی دست به خودکشی زد و جان سپرد من که دیگر گویی در گورستان زندگان متحرک ادامه حیات می دادم و بیشتر از همیشه احساس تنهایی می کردم، به مصرف سیگار، مشروبات الکلی و انواع مواد مخدر روی آوردم ولی در این میان تنها به این می اندیشیدم که پیام با من ازدواج کند.

دختر جوان در حالی که آخرین قطرات آب لیوان را سر می کشید اشک های جاری شده در پهنه صورتش را پاک کرد و ادامه داد این درحالی بود که هیچ گاه پیام از ازدواج با من حرفی نزد و من بعد از دو سال ارتباط همچنان در بلاتکلیفی به سر می برم در همین شرایط برای دیدن یکی از دوستانم به منزلشان رفتم ولی او در منزل حضور نداشت به همین خاطر پدر دوستم مرا به داخل منزل تعارف کرد من هم در آن خانه منتظر دوستم بود که ناگهان منزل آن ها در محاصره پلیس قرار گرفت و …

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ