زندگی تلخ مردی که همسرش را بخاطر خیانت طلاق داد و حالا دخترش هم گرفتار رابطه نامشروع است

2

۱۸ سال قبل عاشق دختر زیبایی شدم به طوری که خوشبختی را فقط در چشمان او جست و جو می کردم آن روزها خانواده ام به شدت مخالف ارتباط من با آن دختر بودند و راضی به این ازدواج نبودند. اما احساسم بر عقل غلبه کرده بود. به خانواده ام می گفتم او دختر پاکی است و عشق بی آلایشی دارد چرا که ارتباط او تنها با من است آن هم به دلیل این که قصد ازدواج با یکدیگر را داریم! بالاخره به حرف هیچ کس گوش ندادم و با «سمیرا» ازدواج کردم.

چند سال از زندگی مشترک ما می گذشت که آرام آرام به رفتارها و حرکات همسرم مشکوک شدم و زمانی به ارتباطات خارج از عرف او با مردان غریبه پی بردم که دیگر دیر شده بود و نمی توانستم دو دخترم را از وجود مادر محروم کنم اما شرایط زندگی ما به گونه ای پیش رفت که دیگر اعتبار و آبرویی بین همسایگان و فامیل نداشتم. آن ها همواره به چشم مردی «بی غیرت» به من می نگریستند که نمی توانم همسرم را از این کارهای زشت بازدارم.

در نهایت چهار سال قبل دیگر تحمل ام به سر رسید و مجبور شدم برای فرار از نگاه های سرزنش آمیز دیگران سمیرا را طلاق بدهم. با وجود این دیگر نمی توانستم در آن محله زندگی کنم چرا که همه اهالی محل متوجه خیانت همسرم شده بودند، به همین دلیل به حاشیه شهر نقل مکان کردم تا به همراه دخترانم زندگی آرامی را تجربه کنم غافل از این که دختر ۱۶ ساله ام از رفتارهای زشت مادرش الگو گرفته بود و با یکی از پسرهای محل ارتباط داشت و من از این موضوع بی خبر بودم. فکر می کردم دخترم که تحصیل می کند سرش با درس و مدرسه گرم است و به این گونه موضوعات توجهی ندارد تا این که شب گذشته حادثه تلخی رخ داد که داغ دل مرا تازه کرد.

آن شب من به دلیل استفاده از داروهای اعصاب که بعد از ماجرای طلاق گریبانگیرم شده است به خواب سنگینی فرورفته بودم، ساعت حدود دو بامداد بود که دختر کوچکم مرا بیدار کرد و گفت: شکوفه (خواهر بزرگ ترش) در خانه نیست، هراسان به داخل حیاط رفتم در نیمه باز بود و درون کوچه نیز کسی دیده نمی شد با نگرانی به طبقه بالای ساختمان رفتم اما ناگهان پسر جوانی مرا هنگام بالا رفتن از پله ها هل داد و به پایین پرت کرد. مستاجرمان که با سر و صدای ما از خواب بیدار شده بود سعی کرد جلوی آن جوان را بگیرد ولی او با چاقو صورت وی را زخمی کرد و از محل گریخت.

وقتی ماموران کلانتری به محل رسیدند و با شکایت من، دخترم را به کلانتری آوردند مشخص شد که آن جوان با دخترم رابطه نامشروع دارد و از حدود دو ماه قبل شبانه به منزل ما رفت و آمد می کند.

منبع : روزنامه خراسان

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

نظرات شما ( 2 )
  1. امیراحسان،ل می گوید

    وقتی زنی زن گری نداشته باشد و تربیت فرزند یاد نداشته باشد شوهرش را بیچاره می کند و همچین زنی کارش به طلاق می کشد و بدنبال آن آسیب اجتماعی و مسایل زن های مطلقه ………………….

  2. رحمه می گوید

    أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ
    …وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّـهِ عَلَیْکُمْ وَرَ‌حْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿٨٣﴾ «نساء»… و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود، مسلماً جز [شمار] اندکى، از شیطان پیروى مى‌کردید. (۸۳)