دور از چشم زنم با دختری ارتباط داشتم تا اینکه بلایی سر دخترم مینا آمد!
بچه که بودم، پدر و مادرم میگفتند همیشه با «بسما…» سر سفره بنشین. روزی که به خواستگاری رفتیم، پدرم وقتی میخواست از من تعریف کند گفت: «این پسر سر سفره من بزرگ شده و لقمه حلال خورده است.» ولی هیچوقت معنای این حرفهای پدرم را نفهمیدم. ازدواج کردم و تصمیم گرفتم زندگی خوب و مرفهی داشته باشم.
من برای رسیدن به این هدف به بیراهه رفتم. بهظاهر موفق بودم و با قاتی کردن حلال و حرام، توانستم خانه و زندگی و ماشین خوبی تهیه کنم. برایم مهم نبود که با دروغ و کلک سر چند نفر کلاه میگذارم. از همه اینها بدتر، در این راه به کم هم قانع نبودم. اوضاع زندگیام خیلی خوب شده بود. غرور و خودخواهی سرتاپایم را فراگرفت. پدرم نصیحتم میکرد که غرور بیماریای هلاککننده است که درمان ندارد و آدم را بدجور زمین میزند اما جیب پرپول و عینک دودی و بوی عطر و ادکلنهای گرانقیمت از من آدم دیگری ساخته بود.
آه و نفرین مردم بالأخره دامانم را گرفت. مشکلات زندگیام از روزی شروع شد که همسرم فهمید با دخترخانمی از طریق فضای مجازی در ارتباط هستم. من که خودم را یک سر و گردن از شریک زندگیام بالاتر میدیدم، با بیتفاوتی حقش را زیر پا گذاشتم. طلاقش ندادم اما از نظر عاطفی کیلومترها فاصله گرفتیم. سالها بهسرعت سپری شدند. پسرم بزرگ شد. شد جوانی لاقید و بیمسئولیت که پا جای پای من گذاشته بود. پول مفت و جو سرد خانه ما از او یک معتاد مفنگی ساخت. خیلی سعی کردم از منجلاب مواد مخدر بیرونش بکشم اما نتیجهای نداد. دلم به مینا دخترم خوش بود. یک داماد برایم آمد که انگار باید تاوان همه خطاهایم را با دیدن او میپرداختم. نیمی از مال و منالم را بالا کشید و دخترم را رها کرد. فهمیدم در مشهد مخفی شده است. به اینجا آمدم و با هزار بدبختی پیدایش کردم. تازه فهمیدهام زن و بچه هم دارد.
میخواهم هرچهزودتر طلاق این بچه را بگیرم و به خانه برگردم. همسرم نیز به خاطر حرص و جوشهایی که خورده، با اینکه سن و سالی ندارد، دچار بیماری دیابت و چربی خون شده است. من خیلی دیر فهمیدم حرمت نان حلال یعنی چه و پول حرام خیر و برکت ندارد. زندگیام داغان شده است. اعتراف میکنم بازنده و روسیاهم
أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ
وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَىٰ ﴿٨٢﴾ «طه» و به یقین، من آمرزنده کسى هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته نماید و به راه راست راهسپر شود.» (۸۲)