نوعروس بودم و شوهرم بداخلاقی می کرد تا اینکه با رامین آشنا شدم و ..!

0

از روز اول با خواهرشوهرم مشکل داشتم. انگار جای او را تنگ کرده بودم. هرموقع خانه‌شان می‌رفتم اشکم را درمی‌آورد.

در برابر این رفتارها من هم به او بدبین شده بودم. بعد از آنکه سر خانه و زندگی خودمان رفتیم خوشحال بودم. می‌گفتم به‌قول مادر‌بزرگم دیگر به هیچ کس اجازه نمی‌دهم برایم گربه برقصاند و در زندگی‌ام دخالت کند.

مادرم خوشحال بود و می‌گفت اصلا به خواهرشوهرت رو نده و لازم نیست حتی جواب سلامش را هم بدهی. روزهای اول زندگی مشترکمان با محبت شوهرم خیلی شیرین و رؤیایی گذشت؛ اما خواهرش که با دیدن این همه توجه برادرش به من حسودی‌اش می‌شد، دنبال فرصتی می‌گشت حرف نیش‌داری بگوید و عذابم بدهد. به‌خاطر این رفتارها اختلاف من و خواهرشوهرم بالا گرفت. با مادرشوهرم درد دل کردم. او با حمایت از دخترش و تعریف تجربیات تلخ زمان ازدواجش گفت: «خواهرشوهر بداخلاق و فولاد‌زره ندیده‌ای تا قدر بدانی.» این حرف‌ها بیشتر حرص مرا درمی‌آورد. شوهرم بعد از مدت کوتاهی فهمید من و خواهرش سایه هم‌دیگر را با تیر می‌زنیم و چقدر اختلاف و لج‌بازی داریم. او سعی می‌کرد بی‌طرف باشد.

اما تحت‌تأثیر بدگویی‌های خانواده‌اش قرار گرفت و با بد‌اخلاقی و بی‌توجهی می‌خواست یک‌جوری از من انتقام بگیرد. از این رفتارها عذاب می‌کشیدم. متأسفانه در فضای مجازی با پسری جوان به نام رامین آشنا شدم. فقط به‌خاطر سرگرمی  با او ارتباط مجازی پیدا کردم. این پسر بعد از چند روز وقتی فهمید چه مشکلات و اختلاف‌هایی با شوهرم و خانواده‌اش دارم چهره واقعی‌اش را نشانم داد. قصد اخاذی داشت و می‌گفت به شوهرت اطلاع می‌دهم که چه حرف‌هایی به من زده‌ای و از خانواده‌اش بدگویی کرده‌ای. مانده بودم چکار کنم. نمی‌دانم چه شد که به خواهرشوهرم اعتماد کردم و او را در جریان قرار دادم.

مثل یک خواهر واقعی کنارم ایستاد و گفت: «کمک می‌کنم مشکلی به وجود نیاید.» تازه فهمیدم چقدر دوستم دارد و می‌توانم روی او حساب کنم. امروز به مرکز مشاوره آرامش پلیس آمده‌ایم. ای کاش از اول به‌جای لج‌بازی‌، با خواهر شوهرم رفاقت کرده بودم. او دختر خوب و نازنینی است. امیدوارم با کمک مشاور مشکلی پیش نیاید. غرور و لج‌بازی و ندانم‌کاری و از همه مهم‌تر حماقت باعث شد دچار چنین مشکلی شوم.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ