بیوگرافی احمدی نجفی +مصاحبه و ماجرای ازدواج با همسر خارجی اش

0

سید احمد نجفی شوشتری (متولد ۲ فروردین ۱۳۲۷ در خرمشهر) بازیگر سینما و مجری برنامه تلویزیونی است.

او در برنامه صندلی داغ به مجری گری پرداخت.

خاندان وی از شوشتر به خرمشهر کوچیدند و وی در سال ۱۳۲۷ در این شهر به دنیا آمد.

نجفی در سال ۱۳۵۲ پس از اخذ دیپلم راهی امریکا شد. وی در رشته طراحی صحنه تحصیلات دانشگاهی خود را به پایان رساند.

احمد نجفی در سال ۱۳۵۹ معاون شبکه دو سیما شد.

همسر احمد نجفی سید احمد نجفی شوشتری دختر احمد نجفی خانواده احمد نجفی پسر احمد نجفی بیوگرافی همسر احمد نجفی بیوگرافی احمد نجفی ازدواج مجدد بازیگران

احمد نجفی در برنامه دورهمی

برنامه دورهمی با اجرای مهران مدیری شب گذشته ۲۷ دی ماه ۱۳۹۶ ساعت ۲۳ روی آنتن شبکه نسیم رفت. مهران مدیری در این برنامه میزبان احمد نجفی بازیگر سینما و تلویزیون و مجری برنامه صندلی داغ بود.

مهران مدیری گفتگو با احمد نجفی را با سوال درباره سن او آغاز کرد . مجری صندلی داغ درباره سنش گفت :من به اندازه سنم زندگی کرده ام و از زندگی لذت برده ام ، من در دوم فرورردین ماه ۱۳۲۷ به دنیا آمده ام و همیشه به مادرم میگفتم که خدا در دومین روز عید به تو عیدی داد.

حضور احمد نجفی در دنیای سیاست

مهران مدیری از حضور پررنگ احمد نجفی در دنیای سیاست گفت و از او خواست در این باره صحبت کند. مجری صندلی داغ ضمن تکذیب بسیاری از صحبت ها درباره او گفت:من یک هنرمندم و کار فرهنگی میکنم و از هر راهی برای انجام این کار استفاده میکنم، اینکه گفته میشد من نور چشمی دولت هستم اصلا و ابدا درست نیست . من تنها از سیاست برای رسیدن به اهداف فرهنگی استفاده کردم و در آن دوره کمی فعال تر بودم . حتی ماجرای ممنوع الکاری را هم تکذیب میکنم . من در دوره آقای ضرغامی با مشکلی مواجه شده بودم و برای حل آن لباس جنگ پوشیدم و به نزد ایشان رفتم ، نامه ای از حراست آمده بود که تکلیف احمد نجفی را مشخص کنید اما همه اینها مربوط به قبل از دوره نهم ریاست جمهوری بود. من حتی برای رفع سانسور بسیاری از فیلم ها در سینمای ایران تلاش کردم اما شایعات زیادی درباره من وجود داشت و گفته میشد احمد نجفی برای یک برنامه ۲۰ دقیقه ای ۲ میلیارد میگیرد ، این جملات و صحبت ها برای خود من هم شوکه کننده بود.

من از شرایط سیاسی به نفع جامعه هنری استفاده کردم و تنها به فکر گرفتن امکانات برای شغلم و هنرمندان بودم و همه خواسته های من صنفی بود و این یک فرصت بود تا از سیاست در فرهنگ استفاده کنم.

اختلاف سنی احمد نجفی و همسرش چقدر است

احمد نجفی درباره ماجرای عاشق شدن و ازدواجش گفت:من همسری دارم از اوکراین که وقتی همسر من شد ۲۱ سال داشت و من آن زمان ۴۱ ساله بودم اما عشق بین ما ایجاد شد. ما در یک فیلم با هم همکار بودیم و من آنقدر سختگیر بودم که همسرم سه بار در این فیلم از دست حجم کارهایی که من به او میدادم گریه کرد اما دست تقدیر اینگونه رقم زد که ایشان یکسال بعد به طور اتفاقی به ایران آمدند و همسر من شدند.

احمد نجفی درباره احساس خوشبختی در زندگی اش گفت:من عمیقا احساس خوشبختی میکنم . هر شب تا دیر وقت بیدارم و به همسر و فرزندانم سر میزنم و آنها را نگاه میکنم و خداروشکر میکنم برای داشتن چنین خانواده ای. من سه فرزند دارم که دخترم فرزند اول است و دو پسرم بعد از او به دنیا آمده اند.

در بخش پایانی این گفتگو احمد نجفی یک پالتو را که متعلق به ۲۸ سال پیش بود و از یک تیمسار هدیه گرفته بود به موزه برنامه دورهمی تقدیم کرد.

*******

در خانه این خانواده دوست‌داشتنی به سه زبان فارسی، روسی، انگلیسی صحبت می‌شود که بسیار جالب توجه است. دریا، همسر احمد نجفی بانوی دورگه اوکراینی ـ روسی است و فرزندان این خانواده همگی چهره‌ و قد و قامتی شبیه به مردمان نژاد روس دارند. همه اعضای خانواده خوشرو و مهربان هستند و گپ و گفت با آنها لذت‌بخش است. در این شماره ‌مهمان جمع گرم خانواده احمد نجفی شدیم و با آنها در مورد ارتباط‌شان با هم، تفریحات، سفرها، برنامه‌های مشترک و خاطرات بامزه و جذاب‌شان گپی مفصل زدیم.

گفتگو با احمد نجفی و همسر و فرزندانش در دی ماه ۱۳۹۴

احمد نجفی: ما حدود ۱۹ سال است با هم ازدواج کرده‌ایم و خدا را شکر ارتباط خوبی داریم. مثل همه زن و شوهرها با هم حرف می‌زنیم و گاهی بحث می‌کنیم ولی خوشبختانه خانه‌ای آرام داریم. همسرم مادری بسیار خوب است و همیشه در حال رسیدگی به بچه‌ها و وضعیت تحصیلی‌شان و. . . است. من مرتب به سفرهای کاری می‌روم و اگر تهران باشم هم معمولا سرگرم کار هستم ولی سعی می‌کنم در رسیدگی به وضعیت بچه‌ها تا جایی که بتوانم به دریا کمک کنم. همسر بسیار خوبی دارم و از این بابت احساس شادی و خوشبختی می‌کنم.

دریا: البته ما ۲۰ سال است با هم ازدواج کرده‌ایم. من فکر می‌کنم این ۲۰ سال زندگی مشترک ما خیلی زود گذشت و همان‌طور که شوهرم اشاره کردند همراه با رضایت بوده است. ابتدای ورودم به ایران برایم همه‌چیز تازه بود و خیلی سخت گذشت. من از همه‌چیز می‌ترسیدم حتی از صدای فروشنده‌ها.

احمد نجفی: منظورشان فروشنده‌های وانت‌دار است که با بلندگو در کوچه و خیابان فریاد می‌زنند. دریا فکر می‌کرد اینها اعلام می‌کنند خارجی‌ها باید از ایران بروند. (می‌خندد)

دریا: زبان فارسی بلد نبودم و از همه‌چیز می‌ترسیدم اما کم‌کم که با زبان فارسی و فرهنگ ایران آشنا شدم خیالم راحت شد و حالا بهم خوش می‌گذرد. (می‌خندد)

دریا: من نیمه روس و نیمه اوکراینی هستم و از ابتدا با زبان مادریام با بچه‌ها صحبت کردم. بچه‌هایم تسلط کامل به زبان روسی دارند و در خانه هم معمولا به این زبان و البته فارسی صحبت می‌کنیم. من خیلی زبان مادریام را دوست دارم و علاقه‌مند بودم بچه‌ها نیز به این زبان با من حرف بزنند.

احمد نجفی: من هم دیگر در این سال‌ها با زبان روسی آشنا شده‌ام و به‌خوبی می‌فهمم ولی بچه‌ها مرا در حرف زدن به این زبان تنبل کرده‌اند تا می‌خواهم چیزی به روسی بگویم بچه‌ها جمله‌هایم را تکمیل می‌کنند؛ به همین خاطر حرف زدنم به زبان روسی همیشه با مکمل همراه بوده است. (می‌خندد)

با بچه‌هایم رشد کردم

دریا: من و بچه‌هایم با هم بزرگ شدیم و رشد کردیم. وقتی فرزند اولم به دنیا آمد من ۲۲سال داشتم و کسی هم کنارم نبود تا به من کمک کند. مادرم فقط یک‌ماه کنارم بود و خانواده‌ام از من دور بودند. خیلی از فوت و فن بچه‌داری چیزی نمی‌دانستم اما با مطالعه و خواندن کتاب‌های کودکیاری کمی در مورد نگهداری نوزاد اطلاعات به دست آوردم؛ البته مادر و خواهر همسرم هم به ما سر می‌زدند و از آنها هم چیزهایی یاد می‌گرفتم. الان که به گذشته فکر می‌کنم می‌بینم واقعا کم‌تجربه بودم و شاید اگر دوباره بتوانم به گذشته برگردم کارهای دیگری انجام می دهم اما چنین چیزی امکان ندارد و بچه‌ها دیگر بزرگ شده‌اند و از چند سال دیگر هم زندگی خودشان را خواهند داشت و فقط شایان پیش ما خواهد ماند. (می‌خندد)

همسر احمد نجفی سید احمد نجفی شوشتری دختر احمد نجفی خانواده احمد نجفی پسر احمد نجفی بیوگرافی همسر احمد نجفی بیوگرافی احمد نجفی ازدواج مجدد بازیگران

دخترم امسال دانشجو شد

احمد نجفی: دخترم امسال وارد دانشگاه شد و قرار است در رشته مترجمی زبان انگلیسی ادامه تحصیل دهد. این رشته انتخاب خودش بود و من هم به‌خاطر علاقه‌ای که به یادگیری زبان دارد، او را تشویق کردم. مریم به چند زبان مسلط است و کلا یادگیری زبان های مختلف را دوست دارد.

مریم نجفی: زبان‌های روسی، فارسی و انگلیسی را به‌خوبی بلدم. علت اینکه مترجمی زبان انگلیسی را انتخاب کردم این بود که دوست داشتم این رشته را به صورت آکادمیک ادامه دهم؛ البته دوست دارم در کنار اینها زبان‌های دیگر را هم یاد بگیرم؛ مثلا به زبان چینی خیلی علاقه دارم و قصد دارم یادگیری این زبان را هم آغاز کنم.

احمد نجفی: مریم استعداد و آمادگی یادگیری زبان فرانسه را هم دارد و دو سال هم این زبان را دنبال کرده است ولی به‌خاطر زمانی که باید برای تحصیل و کنکور می‌گذاشت نتوانست این رشته را ادامه دهد.

شغل بازیگری هم مانند همه شغل‌هاست

دریا: به‌نظر من بازیگری هم مانند همه شغل‌های دنیاست. برخی افراد شغلی دارند که باید صبح بروند سرکار و عصر بازگردند اما شغل همسرم زمانبندی دقیق و منظمی ندارد. ایشان گاهی مرتب سر کار یا در سفرهای کاری هستند و گاهی هم در خانه مشغول به کارند. من به این روند عادت کرده‌ام از ابتدا هم می‌دانستم با یک بازیگر و سینماگر ازدواج می‌کنم و سختی‌های این کار را می‌شناختم و آمادگی داشتم چون از همان ابتدا با هم همکار بودیم.

ازدواج مثل هندوانه است

احمد نجفی: ما از ابتدا به فکر ازدواج نبودیم؛ یعنی ازدواج در برنامه‌مان نبود. در ابتدا همکار بودیم و بعد از مدتی من به دریا زنگ زدم تا برای یک گروه دیگر او را دعوت به کار کنم. خلاصه تماس‌های تلفنی یک‌سال ادامه داشت و در نهایت با هم ازدواج کردیم. من همیشه می‌گویم ازدواج مثل هندوانه است. گاهی ممکن است هندوانه قرمز باشد ولی شیرین نباشد و گاهی ممکن است شیرین اما سفید و بی‌رنگ و رو باشد ولی بعضی وقت‌ها هم شیرین است و هم قرمز و خوشرنگ. ازدواج ما هم مثل یک هندوانه بود که خوشبختانه هم قرمز و خوشرنگ است و هم شیرین.

دریا: ولی به‌نظر من احمد از همان ابتدا قصد ازدواج داشت. (می‌خندد)

همکاری ابتدایی ما

احمد نجفی: در زمان همکاری‌مان شناختی نسبی از ایشان پیدا کردم و متوجه شدم خانمی بسیار فهمیده، مهربان و باصداقت هستند. اتفاقا در طول مدت همکاری‌مان من خیلی جدی بودم و چند بار هم از دست من به‌خاطر فشار کار گریه کرد. (می‌خندد) در کشوری که کار می‌کردیم عادت نداشتند در زمان فیلمبرداری یک فیلم ساعات طولانی کار کنند ولی ما به‌خاطر فشار مالی مجبور بودیم گاهی حتی ۱۲ساعت در روز کار کنیم که باعث سختی و دلخوری گروه خارجی و دریا شده بود.

دریا: البته دلخوری من از کار زیاد نبود. من بنا بر وظیفه خیلی به گروه ایرانی کمک می‌کردم و از مدیران می‌خواستم مثلا راس ساعت شش صبح وسایل سر صحنه حتما آماده باشد ولی آنجا این‌طور نیست و با این فشردگی از کار آشنایی ندارند؛ حتی مدیران استادیو به من می‌گفتند: «تو با آنهایی یا با ما؟» (می‌خندد) ولی من اصرار داشتم همه‌چیز روی نظم باشد تا گروه‌های دیگر هم در کشور من کار کنند و راحت باشند و تجربه خوبی داشته باشند. خلاصه از طرفی گروه ایرانی اصرار داشت همه‌چیز مهیا باشد و از طرفی گروه اوکراینی با این روند کاری آشنا نبود و البته به دنبال پول بیشتر بودند ودر این میان فشار زیادی روی من بود و چند بار گریه‌ام گرفت.

ریسکی که نتیجه داد

دریا: ازدواج من ریسک بود. مادرم همیشه می‌گوید: «نمی‌دانم چرا اجازه دادم تو ازدواج کنی و از کشور بروی؟» (می‌خندد) ما هیچ شناختی از ایران نداشتیم. یادم هست مادرم روبه‌روی عکس من در اتاق نشسته بود و می‌گفت: «من چطور به تو اجازه بدهم از کشور بروی؟ نکند بروی و همسر چهارم شوی یا اینکه تو را بفروشند» (می‌خندد) البته احمد را دیده بودند ولی چون ما آن زمان به زبان انگلیسی با هم صحبت می‌کردیم و پدر و مادرم به این زبان آشنا نیستند نمی‌توانستند با ایشان مستقیم صحبت کنند و من ترجمه می‌کردم.

من تا قبل از آشنایی با همسرم هرگز خارج از کشور هم نرفته بودم و همه خانواده‌ام نگران بودند ولی نمی‌دانم چرا من خیلی مطمئن بودم و نگرانی در وجودم نبود. من مستقیم به ایران نیامدم؛ ابتدا به ترکیه رفتم. ما در ترکیه دوست مشترکی داریم که مرا به منزل خود برد و پس از چند ساعت به تهران پرواز کردم و احمد در فرودگاه منتظرم بود و بعد هم عقد کردیم.

ما جشن عروسی نگرفتیم و الان کمی به‌خاطر این موضوع پشیمانم (می‌خندد) ولی اینها واقعا خیلی مهم نیست. من بعضی از دوستانم را می‌بینم که عروسی‌های خیلی مجلل و پرخرج داشته‌اند اما یک‌سال بعد طلاق گرفته‌اند.

همسر احمد نجفی سید احمد نجفی شوشتری دختر احمد نجفی خانواده احمد نجفی پسر احمد نجفی بیوگرافی همسر احمد نجفی بیوگرافی احمد نجفی ازدواج مجدد بازیگران

سفر تابستانی ما به کی‌اف

دانیال نجفی: ما تابستان‌ها را در کی‌اف و در کنار مادربزرگ و پدربزرگم سپری می‌کنیم. کی‌اف پر است از رودخانه و یکی از تفریحات ما چادر زدن کنار رودخانه است. گاهی حتی دو یا سه هفته در چادر و طبیعت و در کنار رودخانه می‌مانیم که بسیار لذت‌بخش است.

دریا: بچه‌هایم کنار این رودخانه بزرگ شدند و کلی خاطره از آن داریم.

احمد نجفی: وقتی کنار رودخانه هستیم یا بچه‌ها آنجا چادر می‌زنند کاملا از تکنولوژی دور می‌شویم؛ یعنی از برق و آنتن موبایل خبری نیست. غذا و ماهی را که از رودخانه می‌گیرند روی آتش می‌پزیم. همسرم خودش هم از بچگی همراه خانواده کنار این رودخانه چادر زده‌اند و کلی از این مکان خاطره دارند.

دریا: این منطقه حدود ۴۰ کیلومتر از شهر کی‌اف دور است؛ البته در زمان کودکی ما با قایق به آن منطقه می‌رفتیم ولی الان دیگر همه تنبل یا پولدار شده‌اند و با ماشین کنار رودخانه می‌روند. منطقه‌ای زیبا و بکر است و ماندن در آنجا حس آرامش به انسان می‌دهد.

احمد نجفی: همه‌چیز این منطقه عالی است به‌جز پشه‌هایش. (می‌خندد) واقعا تحمل پشه‌های کنار رودخانه را ندارم وقتی هم بچه‌ها چادر می‌زنند من یکی، دو روز می‌مانم و برمی‌گردم شهر تا تجدید قوا کنم و بعد از چند روز دوباره برمی‌گردم. وقتی هم در منطقه جنگلی هستم مرتب از داروهای دورکننده حشرات استفاده می‌کنم ولی بچه‌ها دیگر عادت کرده‌اند و اذیت نمی‌شوند.

هر سال لحظه سال تحویل در خرمشهر هستیم

دریا: من خیلی به جنوب ایران سفر کرده‌ام. ما سال نوی ایرانی را آنجا سپری می‌کنیم.

احمد نجفی: ما هر سال سال تحویل در خرمشهر هستیم؛ البته دیگر آنجا فامیلی نداریم و فقط چند دوست خانوادگی داریم.

دریا: من جنوب ایران را دوست دارم. ما به اهواز، آبادان، خرمشهر و شوشتر سفر کرده‌ایم. در این شهرها گاهی حتی هنوز جای گلوله‌ها روی دیوارها را می‌بینیم و ناراحت می‌شویم.

احمد نجفی: بچه‌ها همیشه از سفر به جنوب استقبال می‌کنند و آنجا را دوست دارند. شایان دوست داری در جنوب چی بخوری؟

شایان نجفی: دل و جگر. (می‌خندد)

احمد نجفی: زیر پل خرمشهر منطقه‌ای وجود دارد که از معدود نقاط آباد شهر است. آنجا پر است از بساطی‌ها و مغازه‌های دل و جگرفروشی و بچه‌ها عاشق این غذا هستند.

همسر احمد نجفی سید احمد نجفی شوشتری دختر احمد نجفی خانواده احمد نجفی پسر احمد نجفی بیوگرافی همسر احمد نجفی بیوگرافی احمد نجفی ازدواج مجدد بازیگران

تلاش برای ورود به تیم ملی نوجوانان بسکتبال

احمد نجفی: دانیال و شایان خیلی به بسکتبال علاقه دارند. دانیال که به صورت جدی این رشته را دنبال می‌کند و برای ورود به تیم ملی نوجوانان هم تست داده که امیدواریم به‌زودی خبر‌های خوبی به ‌ما برسد. فعلا حدود ۸۰ نفر انتخاب شده‌اند و ما امیدواریم و دعا می‌کنیم دانیال هم در انتخاب نهایی باشد.

دانیال نجفی: به خاطر علاقه‌ام به بسکتبال همیشه تمرین می‌کردم و وقتی دبستانی بودم کلاس بسکتبال می‌رفتم که بعد کلاس را رها کردم سراغ فوتبال رفتم ولی بعد از مدتی باز هم به کلاس‌های بسکتبال در باشگاه انقلاب رفتم و تمرین‌های شخصی هم زیاد داشتم. پیشرفتم بد نبود و قد و فیزیک بدنی‌ام هم برای این ورزش خوب است. در تست‌های ابتدایی انتخابی تیم ملی شرکت کرده‌ام و خیلی دوست دارم موفق شوم.

احمد نجفی: این قد و قامت البته بی‌مشکل هم نیست و ماشاالله پای دانیال ۴۸ است که ما برای پیدا کردن کفش برایش مشکل داریم. (می‌خندد) معمولا عمه‌اش از آمریکا برایش کفش می‌فرستد چون اگر هم اینجا کفش ورزشی با سایز بزرگ پیدا شود، خیلی گران است.

بچه‌هایم با ملاحظه هستند

احمد نجفی: بچه‌هایم خیلی باملاحظه‌اند و خرج‌تراشی نمی‌کنند. من گاهی می‌شنوم که والدین می‌گویند بچه‌های امروز خیلی پرتوقع شده‌اند اما واقعا بچه‌های من این‌طور نیستند. بچه‌های من هم کامپیوتر و لوازم ضروری زندگی امروز را نیاز دارند که خب، طبیعی است اما واقعا اهل توقعات بالا و خرج گذاشتن روی دست من و مادرشان نیستند. من هرگز از بچه‌هایم نشنیده‌ام که به من یا مادرشان بگویند: «چرا فلان چیز را نداریم؟» یا «چرا فلان چیز را برای‌مان نمی‌خرید؟» خدا را شکر مادرشان خیلی خوب تربیت‌شان کرده‌ است.

از اوکراین خرید می‌کنیم

دریا: ما اکثر خریدهای‌مان را از کی‌اف می‌کنیم. سه ماه در سال آنجا هستیم و موقعیت خوبی در اختیار ما قرار می‌دهد تا چیزهایی راکه نیاز داریم از همان شهر تهیه کنیم. من از همسرم ممنونم که از ابتدای ازدواج‌مان این موقعیت را برایم فراهم کرده تا در سال چند ماه در شهر خودم و در کنار خانواده‌ام باشم چون واقعا بدون کشورم و بدون حضور در کنار خانواده‌ام نمی‌توانم زندگی کنم. نیمی از وجودم متعلق به آن کشور و خانواده‌ام است.

احمد نجفی: بچه‌ها تعطیلات تابستان را کنار پدربزرگ و مادربزرگ‌شان سپری می‌کنند. قطعا آنها هم این حق را دارند که نوه‌ها و دخترشان را ببینند و در کنار آنها باشند. در مورد خرید هم باید بگویم واقعا آنجا هزینه‌ها کمتر است و شاید نصف اینجا باشد. همسرم هم در خرید خیلی بادرایت است و اغلب در حراج‌ها با دقت خرید می‌کند.

کی‌اف؛ شهری در پارک

دریا: چیزهایی که در ایران شاید نداشته باشیم یا کم باشد و دل‌مان برای‌شان تنگ شود به نحوی در کی‌اف جبران می‌کنیم. شهر تهران طبیعت سرسبز کمی دارد یا هوا آلوده است و موزه‌ها در این شهر کم هستند اما شهر من پر از موزه و پارک است و در قلب طبیعت بنا شده و هوای خوبی دارد.

احمد نجفی: اصلا معروف است که می‌گویند همه شهر‌ها پارک دارند اما کی‌اف در پارک ساخته شده است.

به موزه جنگ اوکراین حسادت می‌کنم

احمد نجفی: همان‌طور که همسرم اشاره کرد، شهر کی‌اف پر از موزه‌های تخصصی است. یکی از موزه‌های آنها موزه جنگ است که من وقتی می‌بینم اذیت می‌شوم. آنها چهار سال جنگیده‌اند و موزه‌ای به این عظمت و زیبایی دارند ولی ما که سابقه هشت سال دفاع را داریم هنوز موزه‌ای آبرومند در این زمینه نداریم. من هر سال موزه جنگ اوکراین را بازدید می‌کنم اما در خرمشهر وقتی از جلوی موزه دفاع مقدس رد می‌شوم، غصه می‌خورم. به‌تازگی شنیده‌ام قرار است باز هم یک موزه دفاع مقدس ساخته شود که امیدوارم این خبر صحت نداشته باشد چون فقط حیف کردن پول مردم است.

آرزویم برای همسر و فرزندانم سلامت است

احمد نجفی: بزرگ‌ترین آرزویم برای همسر و فرزندانم سلامت است چون همه‌چیز بر پایه سلامت است و بقیه مسائل با داشتن آن حل می‌شود. سالم که باشید می‌توانید به اهداف‌تان برسید، کار، پول و درآمد داشته باشید و به آرزوهای‌تان هم دست یابید. من هر شب برای سلامت خانواده‌ام دعا می‌کنم و از خدا برای‌شان تندرستی می‌خواهم.

دریا: آرزوی من هم برای همسر و فرزندانم سلامت است و دوست دارم بچه‌هایم به اهداف و آرزوهای‌شان برسند.

 

وسوسه بازیگری نداریم

دانیال نجفی: شغل پدرم را دوست دارم و حتی دوست دارم بازیگری را امتحان کنم اما دغدغه این کار را ندارم و علاقه اصلی‌ام انیمیشن است. در آینده ،فیلمسازی کاملا به انیمیشن متکی خواهد شد و همه‌چیز کامپیوتری خواهد شد.

مریم نجفی: من بارها به بازیگری فکر کرده‌ام و حتی اطرافیان و دوستانم از من می‌پرسند حالا که پدرت یک سینماگر است چرا بازیگری را امتحان نمی‌کنی؟ واقعیت این است که من هم مثل برادرم چندان دغدغه این کار را ندارم و نمی‌دانم در این زمینه استعدادی دارم یا نه؟ اما اینکه بازیگری را یک‌بار امتحان کنم برایم جذاب است.

شایان نجفی: من هم بازیگری را دوست دارم ولی دلم می‌خواهد نقاش شوم.

گفتگو با احمد نجفی بهمن ۱۳۹۱

زندگی کنجکاوانه سیداحمد نجفی! مثلا چه نوع کنجکاوی‌هایی داشتید که زندگی شما را مدام تغییر می‌داد؟

مثلا در پانزده سالگی من یکدفعه تصمیم گرفتم بروم آمریکا، ۴۷ سال قبل، در شرایط خاص آن روز، بدون اتکا به خانواده، هوس کردم بروم آمریکا، وقتی به پدرم گفتم، پدرم با تمسخر و خنده گفت: چشم ا‌نشاءالله می‌فرستمت آمریکا!

شغل پدرتان چی بود؟

شغلش صادرات بود، وضع مالی‌اش هم عالی بود، پدرم یکی از تاجرهای بزرگ خوزستان بود، پدرم این‌طور نبود که ناز بکشد و پول تو جیبی در جیب ما بگذارد، در خانواده ما زمانی شما به پول جیبی‌ات می‌رسیدی که درس بخوانی، نمی‌خواندی ریالی هم نصیبت نمی‌شد، پدرم در خیابان‌های خرمشهر، بچه‌های شیخ خزعل را نشانم می‌داد و می‌گفت من از پدر اینها پولدارتر نیستم، ببین دارند گدایی می‌کنند چون درس نخوانده‌اند، به من می‌گفت ببین! نصف بازارهای خرمشهر مال همین‌هاست، ولی چون مغز ندارند عقل ندارند به این وضع افتاده‌اند، پدرم خیلی اصرار داشت که باید درس بخوانی.

خوب سفر آمریکا در پانزده سالگی به کجا رسید؟ رفتید؟

بله! رفتم! من شنیده بودم که سازمان پیشاهنگی وقت می‌خواهد یک عده را جمع کند و یک اردوی پیشاهنگی هم در آمریکا برگزار می‌شود، رفتم نام‌‌نویسی کردم و مدیر سازمان پیشاهنگی خرمشهر را قانع کردم که من پیشاهنگم در حالی که نبودم! فقط و فقط برای این ‌که بروم آمریکا این کار را کردم، به مدیر پیشاهنگی خرمشهر گفتم ببین برای تو خوب است می‌گویند از خرمشهر دو یا سه نفر را ببرند آمریکا، همین‌طوری هم شد،، آن سال هفت نفر از ایران به آن اردوی پیشاهنگی در آمریکا رفتند، سه نفر از خرمشهر بودند، آن دو نفر دیگر هم دوستان خودم بودند که با من آمدند، این مربوط است به سال ۱۹۶۴ میلادی، یعنی سال ۱۳۴۳ شمسی.

عکس‌العمل پدر چه بود؟

به پدرم گفتم هفته دیگر دارم می‌روم آمریکا، می‌گفت خوش‌آمدی! هنوز باور نمی‌کرد، این نشانه همان کنجکاوی‌ام بود می‌خواستم بدانم آنجا چه خبر است؟ آمریکایی‌ها زیاد خرمشهر می‌آمدند، در خرمشهر، کنسولگری آمریکا بود، به آن اردوی پیشاهنگی رفتیم و جالب است منی که تا به آن روز پیشاهنگ هم نبودم، به عنوان بهترین پیشاهنگ جوان جهان انتخاب شدم.در آن سالی که ما به آمریکا رفتیم، ۵۹ هزار پیشاهنگ از سراسر جهان اردو زدند، زمانی بود که جانسون رئیس‌جمهور آمریکا بود، از بین ۱۴۰ کشور دنیا اول شدیم، ما حتی الفبای پیشاهنگی را بلد نبودیم وقتی کنجکاوی تبدیل به حرکت شد این اتفاق برایم افتاد و مسیر زندگی‌ام را عوض کرد.

کنجکاوی و ماجراجویی بعدی که احمد نجفی را در زندگی جلو انداخت چه بود؟

وقتی از اردوی پیشاهنگی برگشتم، دیپلم را گرفتم و سربازی را هم رفتم و بعد تصمیم گرفتم بروم آمریکا لیسانس بگیرم، نمی‌خواستم از پدرم کمک بگیرم، من آن سال‌ها، در یک خشکشویی در بندرعباس شریک بودم، سهمم را به ۱۵ هزار تومان فروختم و راهی آمریکا شدم.

در چه سالی؟

سال ۱۳۵۲.

پس چه زمانی پایتان به سینما باز شد؟

من سال ۵۳ دستیار آقای کیمیایی شدم در فیلم غزال، آن هم خودش ماجرا دارد، خیلی خلاصه بگویم که من همیشه در حال کار کردن هستم؛ اصلا وقتی بیکار شوم آدم خوبی نیستم!نه خودم پدرم تولیدکننده بود همیشه هم می‌گفت این مملکت به تولید احتیاج دارد، ذهنیتم با تولید عجین شده است.

رشته شما در دانشگاه چه بود؟

طراحی صحنه.

برگردیم به آن مقطعی که شما از هتل استعفا دادید رفتید دوباره سر کار تا سال ۵۶ که وارد فیلم غزل شدید چی شد که شما وارد این کار شدید و از چه سالی شما وارد سینما شدید؟

خیلی اتفاقی، البته اتفاقی که به هر حال ممکن بود بیفتد من در استودیو میثاقیه دوستی داشتم که مدیر پخش بود، آقای مجید مجیدی رزاق؛ خیلی هم آدم معروفی است، در ۷۰ یا ۸۰ تا فیلم مدیر پخش فیلم بود بهترین تهیه‌کننده‌ها سه فیلم بیشتر در دست تهیه ندارند او ۷۰ فیلم در دست داشت، پخش میثاق بزرگ‌ترین پخش ایران بود، وقتی به آن دفتر می‌رفتم، می‌دیدم که یک عده آدم می‌روند و می‌آیند، به بعضی‌ها که خوشم می‌آمد کمک می‌کردم ولی در همین حد آن موقع کیمیایی به همین دفتر پخش می‌آمد، با منفردزاده، پاتوق بود به اصطلاح، یک روز که رفتم یک فیلمی دیدم هنوز هم یادم است همه جا هم گفتم به نام صلاه ظهر. من هم به هوای آن فیلم گفتم لابد یک اقتباس خوب کردند بروم ببینم وسط فیلم حالم بد شد. فردین بود ایرج قادری بود خیلی هم تلاش کرده بودند. ضوابط و روابط فیلم‌فارسی را کشانده بودند به مذهب، من حالم از دیدن این فیلم بد شد، آمدم در دفتر میثاقیه نشستم، همین که رسیدم شروع کردم بد و بیراه گفتن به فیلم، آقایی که آن طرف اتاق بود و من نمی‌دیدیمش گفت آقا شما این همه توهین می‌کنی به سینمای ایران فیلم گاو را دیدی؟ گفت شما فیلم گاو را فیلمفارسی می‌دانی؟ از همان دور جوابش را دادم که با یک گل بهار نمی‌شود! باز پرسید قیصر چی؟ جواب دادم قیصر هم در در روابط و زمینه فیلم‌فارسی متولد شده، جا خورد بعد گفت بیا بریم با هم ناهار بخوریم، این آقا مسعود کیمیایی بود و این آغاز دوستی من با او و ورودم به سینما بود.کیمیایی گفت دستیار می‌خواهم، گفتم دستیاری اصلا چی است؟ پیش خودم گفتم احمد! برو این کار را هم یاد بگیر و همین هم شد.

اولین کار احمد نجفی در سینمای ایران؟

سر فیلم غزل، یک کلبه می‌خواستند، آن را کاملا خودم ساختم و حتی بدون این‌ که به من بگویند، یک اصطبل هم برایشان ساختم!

حالا می‌رسیم به مقطع انقلاب شما بعد از پیروزی انقلاب، تا سال ۵۹ معاون معاون شبکه دو شدید، چطور این اتفاق افتاد؟

بعد از پیروزی انقلاب، مسعود کیمیایی رئیس شبکه دو شده بود، همان موقع هم یک عده با پز روشنفکری با تلویزیون همکاری نمی‌کردند که ما با انقلاب مخالف هستیم از همین حرف‌هایی که هنوز هم می‌گویند. من به دلیل نزدیکی و دوستی که با کیمیایی داشتم تلویزیون رفتم، از کیمیایی پرسیدم مسعود! ما برای چی می‌رویم تلویزیون؟ گفت این انقلاب نیاز به تصویر دارد، حرف قشنگی بود، این بود که راهی تلویزیون بعد از انقلاب شدم.

چه کار کردید در تلویزیون؟

آن موقع در شبکه دو مدتی قائم مقام رئیس شبکه بودم و رئیس سیمافیلم، گروهی را جمع کردم برای آموزش دیدن و کادرسازی تلویزیون بعد از انقلاب، البته همه کارهایمان به نتیجه نرسید، ایده من این بود که باید بچه‌های شانزده ساله را به تلویزیون بیاورم و این کار را هم کردم.

چرا از تلویزیون رفتید؟

اواسط سال ۱۳۵۸ به عنوان نماینده صداوسیما در قاره آمریکا منصوب شدم، منتها خوردیم به بحث گروگانگیری و سفارت آمریکا. هفت یا هشت روز بعدش این اتفاق افتاد و تمام بودجه‌هایمان را بلوکه کردند و بستند. کارتر اولین کاری که بعد از گروگانگیری کرد، این بود که پول‌های دولت ایران را بلوکه کرد و کار ما هم در نطفه خفه شد. ما آنجا چهار یا پنج دفتر داشتیم. تلویزیون یک اسب آبی است همه‌اش باید به آن خوراک بدهی. ما رفتیم سراغ فیلم‌های انقلابی. آن موقع نیکاراگوئه تازه انقلاب شده بود. با آن نگاه سیاسی و به قول خودمان ضدامپریالیستی بودم. بعد از این‌که تصادف کردم، دفاترم را ناچار بستم، شش ماه در صندلی چرخدار بودم.

تا سال ۶۷ چی کار می‌کردید در این عرصه؟

آمریکا ماندم، رفتم آنجا مشغول کار شدم. برای فوق‌لیسانس از دانشگاه وودبری پذیرش گرفتم. می‌خواستم جای دیگر رشته اقتصاد بخوانم. هنوزم دستم تو گچ بود که جنگ شد، آمدم ایران، به خاطر جنگ رفتم خرمشهر.

چه کار کردید؟

یک‌سری دعوا کردیم با عراقی‌ها بالاخره!

یعنی واقعا جنگیدید؟

پس چیکار کردم؟ شهرم بود کلاش هم داشتم جنگیدم، ژ۳ داشتم البته بیشتر با دوستان و آشنایان و بچه‌های خرمشهر در گروه امداد بودیم رفتیم آنجا. بیشتر آنهایی که شهید شده بودند پیدا می‌کردیم یا خاک می‌کردیم یا می‌بردیم. من زیاد هم دنبال تیراندازی نبودم، در ذاتم نیست. زبان من بیشتر کارکرد داشت، زبان من از ژ۳ برنده‌تر است!

سقوط خرمشهر کجا بودید؟

ما برای انتقال مجروحان به دورود آمده بودیم که شنیدیم خرمشهر سقوط کرد. اما آنجا یک اتفاق جالب افتاد، نزدیک بود ما را در دورورد بگیرند، چون آن روزها شایع شده بود یک هواپیمای آمریکایی را زده‌اند و مردم فکر می‌کردند من هم آمریکایی هستم!

در سینمای ایران هم شما اغلب نقش آمریکایی‌ها یا غربی‌ها را بازی کردید؟ به نوعی سرقفلی شماست در سینما! ادامه بدهید، بعد چه کردید؟

آمدیم و دوباره برای ادامه تحصیل فوق‌لیسانس رفتم. باز به دلیل سقوط خرمشهر و از دست دادن منابع پولی مجبور شدم کار کنم تا نصفه‌های فوق لیسانس گرفتم و ول کردم شروع کردم به کار کردن. کار و در خارج در آمریکا خیلی سخت است. من در پارکینگ کار کردم، راننده تاکسی بودم. کمی بعد، خودم شرکت زدم بچه‌های ایرانی هم همه آمدند و یک شورای تعاونی درست کردم. بعد از آنجا بلافاصله لموزین زدم کار تشریفاتی ما خوردیم زمین به خاطر المپیک ۱۹۸۴ خب ۸۰ آمریکایی‌ها نرفتند روسیه ۸۴ هم تحریم بود همه چی خوابید پدرمان درآمد هر چی ماشین خریده بودیم رو دستمان ماند آن موقع ماشین‌هایی که خریده بودیم ۵۰ یا ۶۰ هزار دلار بود بدهکار بودیم، یک دوستی یک حرف بزرگی به من زد گفت تو در یک بیزینسی داری کار می‌کنی که از پشتش دود می‌آید این کار نیست، فردایش ماشین را فروختم آمدم ایران ۱۳۶۶ یا ۱۳۶۵ آمدم با کیمیایی در در کارگاه آزاد به عنوان قائم‌مقامش آن موقع فیلم «شیرک» مهرجویی می‌خواست شروع شود و فیلم آقای صدرعاملی که اسم مریم و مسعود داشت آن موقع تازه تولید کارگاه بود سرمایه‌گذاری کار من به عنوان این‌که نظارت می‌کردم تا این‌که سر فیلم «سرب» به دلیل نگرانی‌هایی که داشتم و نوع فیلم و نگاهش می‌دانستم از کجا سرچشمه گرفته، مخالفت کردم با مسعود و قهر کردیم و آمدم بیرون.

ولی خیلی‌ها اوج بازی شما در سینمای ایران را بازی فوق‌العاده شما در «سگ‌کشی» بیضایی می‌دانند.

«سگ‌کشی» را خیلی دوست دارم، شمسایی این‌که دخترخاله مادر من است از بچگی می‌شناسمش این ارتباط سر بازی پیدا شد. این بده و بستان ایجاد شد و خروجی‌اش آن شد که دیدید، وقتی با بازیگر روبه‌رویت راحت باشی، در می‌آید. دیگر این چیز عجیب و غریبی نیست. وقتی ارتباط چشمی و دلی با بازیگر داشته باشی، در می‌آید. بعضی وقت‌ها بازیگر روبه‌رویت را نمی‌شناسی اغلب هم همین است. تکنیک است نه این‌که حس و حال داشته باشی و خروجی‌اش ماندگار نمی‌شود.

حالا برگردیم باز به آن ماجراجویی ذاتی شما، در زندگی شخصی خود ماجراجویی هم داشتید؟

به بچه‌ها می‌گویم بزنید بیرون از جلدتان، دنیای قشنگی است اما دنیای پرماجرایی است. بیایید بیرون نایستید یکی بیاد انتخابتان کند. انتخاب کنید، از کار نترسید از کوچک بودن کار هم نترسید.

ازدواجتان برای کی بود ازدواج جدیدتان؟

سر قسمت فیلم «کارآگاه علوی» که در اکراین می‌گرفتیم عاشق شدم، این عاشق شدن از جنس هل شدن هم نبود، خانمم مترجم بود و اتفاقا از سختگیری من سر کار بشدت هم عصبانی شده بود و حتی گریه‌اش گرفته بود، من سر کار، آدم بدعنقی هستم! تعارف با هیچ کس ندارم و داد و بیداد می‌کنم، به هر حال ما نهایتا ازدواج کردیم.

شما در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ یک برنامه «صندلی داغ» داشتید با آقای قالیباف، یادتان هست؟ خیلی هم سروصدا کرد.

من جنس قالیباف را به دلیل برادر شهیدش و حضور خودش در بیست و یک سالگی در جبهه‌ها دوست داشتم. البته من ایشان را دعوت نکردم، تهیه‌کننده دعوتش کرد، ولی این برنامه یک حاشیه داشت، یک عده متاسفانه مشاور هستند همیشه فکر می‌کنند به خیال خودشان دارند کار خوب می‌کنند، قبل از شروع برنامه، وقتی داشتیم غذا می‌خوردیم این مشاوران اطراف آقای قالیباف از من خواستند که سوالات برنامه را به آنها بدهم که من بشدت مخالفت کردم. خروجی برنامه هم خوب شد، چون طبیعی بود این نقشه نبود، امکان ندارد شما براحتی یک سردار جنگی را به گریه در بیاوری.

خلأ مهم سینمای ایران از نگاه احمد نجفی؟

روراست بگویم من غرور ملی در فیلم‌ها نمی‌بینم، وقتی می‌گویم بحث ملی یادتان نرود تمام سنت‌ها و روش‌ها و اسلام هم در آن است هویت ملی را عرض می‌کنم شما بالاخره یک ایرانی هستید یا که نیستید اصلا من این را نمی‌بینم در سینما یا تلویزیون در سینمای آمریکا همیشه برای خاطر هیچ و پوچ این غرور ملی را به مخاطب نشان می‌دهند.

بیشترین هزینه‌ای که یا تلخ‌ترین هزینه‌ای شما تاکنون که دادید چه چیزی بوده است؟

غیر از بحث خانواده و از دست دادن عزیزانی که داشتم متاسفانه ممنوع الکاری من بود در تلویزیون و بعد سینما حدود ۱۵ یا ۱۶ سال پیش و در عین ناآگاهی از این‌که چرا و هنوزم واقعا نمی‌دانم یعنی یک موقع است آدم درون خود را می‌کاود خدایش در تلویزیون که من فهمیدم نمی‌خواهم اسم ببرم پای تلفن گفت می‌خواستیم روی یک عده را کم کنیم ایشان هم روش این را بصراحت به من گفت.ما متاسفانه الی ماشاالله مدیران نااهل را داریم، بگذارید این را بگویم، اینها آبروی مرا بردند، مرا متهم کردند که با یک یک شبکه ماهواره‌ای فارسی زبان به نام پی.دی.اف مصاحبه کرده‌ام، حالا داستان چه بود؟ آن شبکه یک سی.دی درباره سینمای ایران که داخل پخش شده را خریده بود از شبکه خودش پخش کرده بود، آقایان نفهمیدند که من با آنها مصاحبه نکرده‌ام و آنها سی دی را پخش کرده‌اند.

همسر احمد نجفی سید احمد نجفی شوشتری دختر احمد نجفی خانواده احمد نجفی پسر احمد نجفی بیوگرافی همسر احمد نجفی بیوگرافی احمد نجفی ازدواج مجدد بازیگران

الان که دیگر ممنوع الکار نیستید؟

نه نیستم از وقتی دیگه آقای احمدی‌نژاد آمد خدا را شکر بحث ممنوع الکاری در سینما کنار گذاشته شد خداییش این را باید بگویم، چند نفر بازیگر معروف سینما بودند، ایشان جلوی همه ما رسما دستور دادند که اینها از ممنوع الکاری دربیایند، آقای احمدی‌نژاد گفت این چه کاری است؟ ما این همه پول خرج می‌کنیم مردم بروند سرکار شما، ممنوع الکار می‌کنید؟

بدترین و تلخ ترین خاطره زندگی شما چیست؟

فوت همزمان همسر سابق من و دایی‌ام که به من نزدیک بودند. خیلی دوست‌شان داشتم و برایم عزیز بودند. به فاصله ۱۵ دقیقه از دست دادمشان. متاسفانه ضربه وحشتناکی در زندگی من بود که هیچ وقت فراموش نمی‌شود.

و بهترین و شیرین‌ترین اتفاق زندگی شما؟

ازدواج با همسرم و تولد این سه فرزندم.

آشپزی هم می‌کنید؟

در حد سوپ و املت. گاهی اگر بتوانم استیک درست می‌کنم. تابستان‌ها چندماهی تنها هستم چون خانواده‌ام برای دیدن پدربزرگ‌شان به اوکراین می‌روند. در آن زمان که تنها می‌مانم، گاهی چیزهایی را که بلدم برای خود می‌پزم. غذای خوب را دوست دارم اما زیاد غذایی نیستم.

در فضای مجازی چطور؟ شهرت دارید؟ اهل شبکه‌های اجتماعی هستید؟

نه، واقعا نیستم. به همین دلیل فیسبوک و توئیتر ندارم. گاهی به من می‌گویند به این قضیه بدبین هستی. می‌دانید کمی به زندگی خصوصی آدم لطمه می‌زند. برخی در این شبکه‌های اجتماعی با کلمات رکیک حرف می‌زنند و با آبروی هنرمندان بازی می‌کنند. دروغ‌هایی که می‌سازند، آدم را اذیت می‌کند. این طوری آرامش بیشتری دارم.

یادتان می‌آید سخت‌ترین نقشی که بازی کردید کدام بود؟

فیلم گروهبان مسعود کیمیایی و سگ‌کشی بهرام بیضایی. سخت به این دلیل که کار متفاوت بود. باید شخصیت را خیلی باور می‌کردی تا بازی‌اش کنی. بازی در فیلم پناهنده رسول ملاقلی‌پور خدا بیامرز هم خوب بود. این نقش بسیار به دلم نشست.

بهترین همبازی شما چه کسی بوده است؟

مژده شمسایی در سگ‌کشی، گلچهره سجادیه در گروهبان و خیلی از دوستان دیگر که الان حضور ذهن ندارم. اما همگی خوب بودند. بازیگرانی که کمک می‌کنند با حس بهتری کار کنی. ما بازیگران خوبی داریم اما متاسفانه اکنون نگاهشان به بازیگری در سینما و تلویزیون، کمی تکراری و صنعتی است.

شغل دوم هم دارید؟

تا دلتان بخواهد. دو سه تا شغل دوم دارم. (می خندد) یکی دو کار حاشیه‌ای دارم. کارهای تولیدی انجام می‌دهم. به هر حال باید خرج زندگی را درآورد. چون فقط با بازیگری نمی‌توان دخل و خرج را یکی کرد.

به نظر می‌رسد خیلی هم آدم ماجراجویی هستید؟

بسیار زیاد. اگه ماجراجو نبودم، تهیه‌کننده تاواریش نمی‌شدم. اگر ماجراجو نبودم، برای ساخت فیلم «من‌یک‌ایرانی‌ام» در این سوز سرما به اوکراین نمی‌رفتم. من دوست دارم برای کاری که فکر می‌کنم خوب است ذهنم را متمرکز کنم که بعدها غصه آن را نخورم.

یک هنرمند ورزشکار

من همیشه اهل ورزش بودم و والیبال، بسکتبال، شنا و پینگ‌پنگ بازی می‌کردم. پسر ۱۷ ساله من هم به بسکتبال علاقه دارد و بازی می‌کند. او سانتِر است و پاس دادن‌هایش، بلندشدن‌هایش و توپ زدن‌هایش به سبک آمریکایی است. قد و قواره خوبی دارد و قدش ۹۹/۱ است. البته به او گفته‌ام فعلا وارد فضای حرفه‌ای نشود و کار بدنسازی انجام دهد.

ورزش برای بازیگران هم ضروری است و باعث می‌شود برای بازی در نقش‌های مختلف آمادگی داشته باشند. اخیرا جایی بودم و دیدم برخی بازیگران بدن‌های آماده‌ای ندارند و شکم‌هایشان هم جلوست! راه رفتن‌هایشان هم کج و کوله بود. با خودم گفتم یعنی تماشاگران ده هزارتومان پول بلیت سینما می‌دهند که به دیدن اینها بروند؟! من همیشه از بدنم مراقبت می‌کنم، روزانه کلی پیاده راه می‌روم و از کوچک ترین فرصتی برای شنا استفاده می‌کنم. من که قرار نیست «برد پیت» شوم؛ اما به هرحال به عنوان یک بازیگر باید بدن و فیزیک آماده‌ای داشته باشم تا بتوانم از پسِ نقش‌های مختلف برآیم. می‌دانستید که روس‌ها در ابتدای سال‌های سینمایشان وقتی می‌خواستند بازیگر انتخاب کنند، سراغ ورزشکارها می‌رفتند؟ چون بدنشان انعطاف داشت. نظر سازندگان آثار این بود که حس را می‌توان بعدا با تمرین و کار کردن به این افراد اضافه کرد. بهترین گزینه هم در این میان افرادی بودند که در سیرک فعالیت می‌کردند.

نتیجه ترکیب این بدن‌های آماده و تعلیمات و تمرینات بعدی، به معرفی بازیگران خوبی منجر می‌شد. سرگئی آیزنشتاین، کارگردان بزرگ روس و سازنده اثری چون «رزمناو پوتمکین» می‌گفت معتبرترین بازیگران کارهایم را از میان ورزشکارها انتخاب می‌کنم. خود من هم برای «من یک ایرانی‌ام» سراغ علیرضا حیدری رفتم و ببینید چه بازی کرده است.

ساتین

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ