صادق هدایت کیست؟ چرا خودکشی کرد؟

8

صادق هدایت Sadegh Hedayat در سال ۱۲۸۱ ه‍ . ش. در یک خانواده اشرافی رو به زوال، که اعضای آن در هر دو رژیم قاجار و پهلوی، صاحب مناصب بالای سیاسی، نظامی و قضایی بودند، به دنیا آمد.

جدش، رضا قلی‌خان هدایت طبرستانی (۱۲۱۵ـ۱۲۸۸ ه‍ـ . ق.)، ملقب به «للـه‌‌باشی»، از رجال دوره ‌قاجار، شاعر و صاحب تذکره مجمع الف‍ُصحا، اجمل التواریخ (تاریخ مختصر ایران)، روضه الصفای ناصری (سه مجلد؛ در تکمیل روضه الصفای خواندمیر) و برخی آثار دیگر بود. او در تهران متولد شد و در شیراز به تحصیل پرداخت. سپس به دربار محمدشاه و ناصرالدین‌شاه راه یافت؛ و از سوی ناصرالدین‌شاه، به ریاست مدرسه‌ دارالفنون‌ْ منصوب شد. در دوران بازنشستگی، مدتی مربی مظفرالدین میرزا ـ ‌ولیعهد؛ که بعد‌ْ شاه شد‌ـ بود. به همین سبب، به او، عنوان «للـه‌باشی» داده شد.

به نوشته مؤلف کتاب چند مجلدی نهضت روحانیون ایران، «للـه‌باشی، صوفی تمام عیار و درویش بی‌بند و بار»‌ی بود، که نسبت به علما و مجتهدان‌ْ کینه داشت. به همین سبب، در کتاب روضه الصفای ناصری خود، دخالت مجتهدان در جنگ علیه متجاوزان روس را سخت نکوهش کرد، و گناه شکست در آن را، به گردن آنان انداخت. او در بخشی از این کتاب، نوشت: «عوام کالانعام، علما را بر عوامل سلطان رجحان دادند، و کمر به جهاد بستند.۲»

پدربزرگ صادق هدایت، جعفر قلی خان نی‍ّرالملک، رئیس مدرسه دارالفنون و وزیر علوم (۱۲۷۵ـ۱۲۸۳ ه‍.ق.)، مدیر مؤسسه نظام، رئیس معارف استان فارس، حاکم مراغه، رئیس شرکت شیلات، مدیرکل ثبت اسناد و املاک، و رئیس الوزرا (نخست وزیر)، در رژیم قاجار بود.

پدر صادق هدایت، قلی خان، ملقب به اعتضاد الملک، در زمان قاجار، سالها حاکم شهرهای مختلف، م‍ُشیر و مشاور‌ِ وزرا و نخست وزیران،‌ و مدیرکل ادارات و سازمانهای بزرگ بود. با سقوط رژیم قاجار و روی کار آمدن رضاخان میرپنج، منصب بالایی ـ‌ همچون گذشته‌ـ به او داده نشد. اما باز، از کارمندان عالی رتبه حکومت رضاخان بود؛ که از جمله مناصب وی در این دوران، می‌توان به سرپرستی مدرسه نظام اشاره کرد.

مادر صادق هدایت، زیورالملوک، دختر مخبرالسلطنه بزرگ، و نوه اعتضاد الملک بود.

برادر بزرگ صادق هدایت ـ محمود هدایت‌ـ حقوقدان، معاون نخست وزیر (شوهر خواهرش، رزم‌آرا)، قاضی دیوان عالی کشور، و برادر دیگرش ـ‌‌عیسی‌ـ از افسران ارشد (سرلشکر) و رئیس دانشکده افسری، در دوران سلطنت پهلوی بودند.

مخبرالسلطنه ـ‌پسرعموی صادق هدایت‌ـ نویسنده، وزیر فواید عامه (۱۳۰۵هـ .ش.) و دوبار (در سال‌های ۱۳۰۶ و ۱۳۰۹ ه‍ .ش.) نیز نخست وزیر رضاخان بود. او همان کسی است که نهضت شیخ محمد خیابانی را متلاشی کرد، و در زمان ورود او به تبریز‌ْ به عنوان والی جدید آن خطه (۱۳۳۸ هـ ‍.ق.)، آن روحانی مجاهد و آزاده، که هم در برابر فشار روسهای تزاری متجاوز و هم حکومت فاسد مرکزی (قاجار) ایستاده بود، در تبریز، به قتل رسید.

مخبرالسلطنه، همچنین، در زمان نخست وزیری خود، از عوامل مهم باقی ماندن هدایت در اروپا برای ادامه تحصیل، با وجود پیشینه ناموفق او در این کار، بود.

همسر صادق هدایت مرد همجنس باز فرقه دراویش علت خودکشی صادق هدایت عکس همجنس‌بازها صوفی کیست صادق هدایت بوف کور زندگینامه صادق هدایت روشنفکرنما کیست تصوف چیست Sadegh Hedayat

صادق هدایت در سن پنج سالگی با لباس سفید، همراه با خواهران، برادران و عمو زاده‌هایش در باغ پدربزرگ (نیر الملک)

یکی از خواهران صادق هدایت، م‍ُط‍َل‍َّقه بود، و در خانه پدری زندگی می‌کرد. خواهر دیگر او، همسر سپهبد علی رزم‌آرا، رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران، و سپس نخست وزیر محمدرضا پهلوی (از تیر تا شانزدهم اسفند ۱۳۲۹ ش.) بود؛ که به سبب اقدامات خائنانه و خلاف شرعش در این س‍ِم‍َت، از سوی خلیل طهماسبی ـ‌ از گروه فدائیان اسلام‌ـ اعدام انقلابی شد.

«در کل،‌در طایفه اینها، سرلشکر و وزیر، زیاد بود.۳»

خانواده، همچنین، صاحب گماشته‌ای نظامی بود؛ که به صادق هدایت نیز خدمت می‌کرد.

جز اینها، «خانواده هدایت، املاک وسیعی داشت؛ واقعیتی که انعکاسش را در یکی دو کار هدایت، می‌بینیم.۴»

هدایت در شش سالگی به دبستان علمیه فرستاده شد؛ و با پایان یافتن تحصیلات ابتدایی، به مدرسه دارالفنون رفت. در سال ۱۲۹۵ مدرسه دارالفنون را، به سبب بیماری چشم ترک کرد. در سال ۱۲۹۶ ش، به مدرسه فرانسوی سن لویی، که توسط هیئتهای تبشیری مسیحی اداره می‌شد، رفت. در این مدرسه، درسها، هم به فرانسه و هم به فارسی گفته می‌شد. اما، به نوشته دکتر ابوالقاسم جنتی عطایی ـ ‌از دوستداران و ستایندگان هدایت؛ که کتابش درباره او، مورد تأیید کتبی برادر بزرگ صادق هدایت نیز قرار گرفته است‌ـ او سرانجام نتوانست «سال آخر [مدرسه] سن لوئی را بگذراند و دیپلم متوسطه را بگیرد.۵» با این ترتیب، در سال ۱۳۰۴، یعنی بیست و چهار سالگی، به تحصیل خود در این مدرسه، پایان داد.

در سال ۱۳۰۵ با نخستین گروه محصلان ـ‌ نه دانشجویان‌ـ اعزامی، به بلژیک اعزام شد و به تحصیل در مدرسه ـ‌ نه دانشکده‌ـ مهندسی شهر گان مشغول شد. اما «به شهادت نامه‌های خودش، او هرگز به مرحله تحصیل در رشته تعیین شده نرسید. زیرا از عهده ریاضیات پیشرفته [که پیش نیاز ورود به آن مرحله بود]، برنیامد.۶»

در نتیجه، هدایت «یکی دو بار سعی کرد به تحصیل خاتمه دهد و به ایران برگردد.۷» تا آنکه سرانجام پس از هشت ماه، از آن مدرسه اخراج شد و «نامش از دفتر اتباع خارجه شهر گان خط خورد.۸»

با وجود این، با نفوذی که خانواده‌اش در دستگاه دولت داشتند، توانست خود را به پاریس و رشته ساختمان منتقل کند. اما پس از دو سال تحصیل در این رشته، موفق به ادامه آن نشد. در همین دوران (۱۳۰۷) صادق هدایت کوشید خود را در رودخانه مارن فرانسه غرق کند؛ که به نتیجه نرسید.

اسماعیل مرآت، سرپرست محصلان ایرانی مقیم اروپا، درصدد برآمد جواز اقامتش را باطل کند و او را به ایران برگرداند. اما «عاقبت، تلاشها و نفوذ خانواده هدایت در تهران برای متقاعد کردن مقامات به نتیجه رسید، و به صادق هدایت اجازه دادند که رشته تحصیلی‌اش را در چارچوب دوره تربیت معلم، به ادبیات فرانسه ‍[در پاریس] تغییر دهد.

اجازه نامه در اردیبهشت ۱۳۰۸ در تهران صادر شد.۹» اما با گذشت حدود یک سال، صادق هدایت موفق نشد حتی در رشته انتخابی و پیشنهادی خود نیز ادامه تحصیل دهد۱۰. در نتیجه، به ایران بازگشت داده شد. این در حالی بود که «در طول اقامت هدایت در اروپا، مقامات ایرانی، بسیار بیش از آنچه که تحت شرایطی دیگر انتظار می‌رفت، رعایت حال او را می‌کردند؛ به این دلیل ساده، که یک نفر با همین نام، در تهران، نخست وزیر بود.۱۱» که او نیز کسی جز پسرعموی پدر و مادر صادق هدایت، یعنی مخبرالسلطنه، نبود.

در مجموع «تاریخچه تحصیلات عالی‌اش [البته در واقع‌ْ تحصیلات عالی نبوده، بلکه در «مدرسه۱۲» بوده است] در اروپا، حاکی از آن است که در تحصیلات آکادمیک‌ْ وضع مطلوبی نداشته است.۱۳»

هدایت، بعدها خود در این باره به م‌.ف‌. فرزانه گفت: «من وقتی به فرنگ رفتم، اصلاً قصد خواندن درس کلاسیک را نداشتم. فقط می‌رفتم فرنگ را ببینم.۱۴»

به این ترتیب، در سال ۱۳۰۹، به ناچار، به ایران بازگشت؛ و به فاصله کوتاهی، در بانک ملی استخدام شد. در سال ۱۳۱۱ از بانک ملی استعفا داد و به استخدام اداره کل تجارت درآمد. در سال ۱۳۱۳ از اداره کل تجارت استعفا داد و به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. در سال ۱۳۱۴ از وزارت امور خارجه نیز استعفا داد. در سال ۱۳۱۵ در شرکت سهامی کل ساختمان مشغول کار شد. در همین سال، خانواده هدایت از ش.پرتو خواستند که با استفاده از س‍ِم‍َت‌ِ کنسولی‌اش در بمبئی، ترتیب سفر او به هندوستان را بدهد. پرتو نیز پذیرفت؛ و این سفر، انجام شد.

همسر صادق هدایت مرد همجنس باز فرقه دراویش علت خودکشی صادق هدایت عکس همجنس‌بازها صوفی کیست صادق هدایت بوف کور زندگینامه صادق هدایت روشنفکرنما کیست تصوف چیست Sadegh Hedayat

ش.پرتو، خود، در این باره اظهار داشته است:

«وقتی خواستم به محل مأموریت خود (سفارت ایران در هند) بروم، به خانه هدایت رفتم. خانواده هدایت که از دست صادق ذله شده بودند، از من کمک خواستند، تا لااقل برای مدتی، از شرش خلاص شوند. من با صادق دوست بودم و با خانواده‌اش هم روابطی داشتم. به او پیشنهاد کردم با من به هند بیاید. با خوشحالی پذیرفت.

با هم به بمبئی رفتیم. به او جا و مکان دادم. ماشین تحریر قراضه‌ای به او دادم تا سرش گرم شود؛ و «بوف کور» ـ آن اثر منحط‌ـ را بتواند پلی‌کپی کند. من بودم که دست صادق، این پسره لوس و ننر را گرفتم تا هند را ببیند و کار جفنگ بنویسد. حالا شما جوانها، هی مشغول او شده‌اید، درباره‌اش مقاله و کتاب می‌نویسید که چه بشود؟ ادبیات که این مزخرفات نیست!۱۵»

هدایت نزدیک به یک سال در هند بود. در این مدت، نزدِ یک زرتشتی به نام بهرام گور انکلسیاریا، به آموختن زبان پهلوی پرداخت. در عین حال، «بوف کور» خود را در پانصد نسخه، به صورت پلی‌کپی، تکثیر کرد.

در سال ۱۳۱۶ به ایران بازگشت و مجدداً به استخدام بانک ملی درآمد. در سال ۱۳۱۷ به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. از سال ۱۳۲۰، به عنوان مترجم، در دانشکده هنرهای زیبا مشغول به کار شد؛ و تا پایان حضور در ایران، در این شغل باقی ماند.

در سال ۱۳۲۴، به واسطه نزدیکیهایی که با حزب توده و بعضی اعضای مؤثر آن، و از این طریق، با «انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی» یافته بود، همچنین نوشتن داستان هجوآمیز «حاجی‌ آقا»، به تاشکند سفر کرد. در اواخر سال ۱۳۲۹ به پاریس رفت، و پس از حدود چهار ماه اقامت در این شهر و درست سی و سه روز پس از ترور شوهر خواهرش ـ ‌رزم‌آرا‌ـ در نوزدهم فروردین ۱۳۳۰، در آپارتمان استیجاری مسکونی‌خود، با گاز اقدام به خودکشی کرد؛ و در بیست و هفتم فروردین همان سال، جسدش ـ‌ بدون رعایت تشریفات در گورستان مسیحیان این شهر، موسوم به پرلاشز، به خاک سپرده شد.

درباره دلایل خودکشی صادق هدایت روایت‌های بسیاری نقل شده است. هدایت ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ با باز کردن شیر گاز در یک آپارتمان اجاره‌ای در خیابان شامپیونه پاریس به زندگی‌اش پایان داد. او با یک ویزای پزشکی دو ماهه که او را «بیمار روحی» معرفی می‌کرد پا به پاریس گذاشته بود و به گفته جهانگیر هدایت برادرزاده‌اش امید داشت «تا از فضای خفه‌کننده ایران دور شده و بقیه عمر را به دور از لکاته‌ها و خنزرپنزری‌ها بگذراند

یکی از علل خودکشی او این بود که اشراف زاده بود؛ او پول توجیبی بیش از حد کفایت داشت، اما فکر صحیح و منظم نداشت او از موهبت ایمان بی بهره بود؛ جهان را مانند خود بوالهوس و گزافه کار و ابله می دانست. لذت هایی که او می شناخت و با آنها آشنا بود، کثیف ترین لذتها بود و از آن نوع لذتها دیگر چیز جالبی باقی نمانده بود که هستی و زندگی ارزش انتظار آنها را داشته باشد. او دیگر نمی توانست از جهان لذت ببرد. بسیار کسان دیگر مانند او فکر منظم نداشته و از موهبت ایمان هم بی بهره بوده اند. اما مانند او سیر و اشراف زاده نبوده اند و حیات و زندگی هم هنوز برای آنها جالب بوده است لهذا دست به خودکشی نزده اند.

همسر صادق هدایت مرد همجنس باز فرقه دراویش علت خودکشی صادق هدایت عکس همجنس‌بازها صوفی کیست صادق هدایت بوف کور زندگینامه صادق هدایت روشنفکرنما کیست تصوف چیست Sadegh Hedayat

پیکر صادق هدایت پس از خودکشی

آثار منتشره از او به صورت کتاب‌ْ به این شرح است:

رباعیات خیام، انسان و حیوان (۱۳۰۳)، فواید گیاهخواری (۱۳۰۸)، پروین دختر ساسان (نمایشنامه)، البعثه الاسلامیه فی بلاد الافرنجیه، افسانه آفرینش (نمایشنامه)، زنده به گور (مجموعه داستان؛ ۱۳۰۹)، سه قطره خون (مجموعه داستان؛ ۱۳۱۱)، سایه و روشن (مجموعه داستان)، نیرنگستان (فرهنگ عامه)، مازیار (نمایشنامه)، علویه خانم (مجموعه داستان؛ ۱۳۱۲)، ترانه‌های خیام (تجدید نظر شده «رباعیات خیام»)، کتاب مستطاب وغ وغ ساهاب (۱۳۱۳)، سگ ولگرد (مجموعه داستان؛ ۱۳۲۱)، ولنگاری (مجموعه طنز) (۱۳۲۳)، حاجی آقا (داستان بلند؛ ۱۳۲۴) و توپ مرواری (۱۳۲۷).

صادق هدایت، همچنین، در سالهای ۱۳۲۷ و ۱۳۲۹، آثاری از کافکا را، به همراه حسن قائمیان، ترجمه و منتشر کرد. برخی از آثار او، از جمله حاجی آقا و بوف کور، پس از مرگش، به چند زبان خارجی، ترجمه و منتشر شده‌اند. با این رو، این آثار، در میان قاطبه کتابخوان کشورهایی که به زبان آنها ترجمه شده‌اند، بردی نیافته، و مورد استقبال واقع نشده‌اند.

صادق هدایت چرا خودکشی کرد؟

م.ف.فرزانه نوشته است: هدایت در آخرین ماههای عمرش، کوشید همه نوشته‌های منتشر نشده و باقی‌مانده خود ـ‌جز دو اثر شدیداً ضد اسلامی‌اش، البعثه الاسلامیه الی بلاد الافرنجیه و توپ مرواری‌ـ را از بین ببرد. در این حال، نفرتی که همیشه از مردم کشورش داشت، در او به اوج خود رسیده بوده است:

« ـ‌ می‌خواهم هفتاد سال سیاه چیز ننویسم. مرده شور ببرند! عقم می‌نشیند که دست به قلم ببرم، به زبان این ر‌َج‍ّاله‌ها چیز بنویسم … یک مشت بی‌شرف! … یک خط هم نباید بماند …

تازه داشتم بلد می‌شدم. اول کارم بود. اما این اراذل‌ْ لیاقت ندارند که کسی برایشان کاری بکند! یک مشت دزد قالتاق …۱۶»

مضامین آثار و سخنان هدایت، نیز گواهی صریح و خالی از هرگونه شبهه دوست جوان و مرید صادق‌‍ِ مورد اعتماد‌ِ او، م.ف.فرزانه، حاکی از آن است که صادق هدایت، در واپسین ایام عمر، هیچ گونه اعتقادی به خدا و عالم غیب و هیچ دینی نداشته، و به شخصی کاملاً ماتریالیست تبدیل شده بوده است. فرزانه در توضیح آنکه چرا هدایت، در پایان، تمام دستنوشته‌های خود، جز دو نوشته کاملاً ضد اسلامی البعثه الاسلامیه الی بلاد الافرنجیه و توپ مرواری را از بین برد، اظهار داشته است:

«زیرا بعد از یک عمر تلاش و جستجوی در عالم بیم و امید، هستی و نیستی، کمال مطلوب … شخصیت دومی پیدا کرده که «هادی صداقت» [نظیره معکوس «صادق هدایت»] است. و هادی صداقت‌ْ خرقه اندیشه‌های ماورای طبیعی را دور می‌اندازد [توجه شود!] و با سر‌ِ بلند، روی باز، در مقابل این دره شاداب و پررنگ زندگی، که از مواهب قابل لمس سرشار است، می‌ایستد و شهادت می‌دهد که ضربتهای ویرانگر را دست غیب نمی‌زند. اصلاً دست‌ِ غیبی که بخواهد بشر را زار و خفیف کند، وجود ندارد؛ و آنچه جلو آمیزش با پرتو خورشید را می‌گیرد، سایه پرچین و چروک حماقت و خرافات است، که ظالم و مظلوم به بار می‌آورد.۱۷٭»

دکتر علی شریعتی درباره ی تحلیل آثار هدایت این گونه نگاه می کند..

شریعتی درد صادق هدایت را ناشی از رفاه و درد بی دردی میداند و بی اعتقادی و آوارگی او را محصول همین وابستگی طبقاتی به بورژوازی وا شراف معرفی می کند:

«اصولآ هر طبقه ای دردهای خاص خود را دارد. مثلآ طبقه بورژوازی _ ایران که از اشراف قدیمی ایران هستند را نگاه کنیم. صادق هدایت یکی از انهاست ، که از اشراف قدیمی و ملاکین و خوانین بودند که بعد تبدیل به «بورژوا»شدند. اشرافیت که تبدیل به بورژوازی می شود یک عکس العمل روانی خاص پیدا می کند. از نظر یک جامعه شناس و روانشناس اجتماعی تمام تلخ اندیشیها و حساسیتها در روح صادق هدایت زاییده روانشناسی طبقاتی وی می باشد. این رنجها و غمها ، رنج بی دردی و مرفهی است . امروز یک اموزگار یا دانش اموز و یا هرکس که وضع مرفهی دارد، دچار دردهای صادق هدایتی می شود… و طبقه اشراف ایران درگذشته دارای دردها و نیازهای موهوم روحی و معنوی خاص خود بوده است. در گذشته این اشرافیت برای تشفی ان دردها و نیازهای موهوم به دنبال تصوف می رفت

…اما نسل دوم همین اشرافیت گذشته (بورژوازی امروز) دیگر نمی تواند به تصوف به عنوان یک دارو تکیه کند ، لذا اواره و بی پناه و بی اعتقاد شده است. صادق هدایت خود نمونه خوبی است ، چرا که هر روز مذهب عوض می کند ، او اول مذهب کافکا را می گیرد ، بعدگیاهخواری …»

دکتر شریعتی سپس به دلایل یأس و دلهره های فلسفی هدایت اشاره می کند و می افزاید: «…دلهره های فلسفی هدایت هم ناشی از رفاه است . رفاه یک پوچی است .. .زندگی اش هدف و معنی ندارد. کسی که رفاه دارد ، برخوردار ا زواقعیتی است که خود د رانجام ان واقعیت هیچ سهمی ندارد . دیگری کار می کند و او می خورد ، که این یک رابطه منطقی نیست . بنابراین رفاهی که دارد پوچ است…»

علی اسفندیاری (نیمایوشیج) نیز درباره هدایت نظری خاص ارائه می دهدو می گوید:

«اثار هدایت خامی های زیادی دارد…خودش به من می گفت که اشنا را باع جله نوشته است. اما عده ای دور او را گرفتند و هنوز هم بعداز مرگ او هدایت را انحصاری خودشان کرده اند و دوست و رفیق خودشان می نمایانند و با انواع وسایل هر قدر که ان را بزرگتر کنند ، خودشان را بزرگتر کرده اند … این است که بعد از مرگ هدایت عده ای از او نردبام ساخته اند…»

 

شرح حال صادق هدایت به قلم خودش

«وای به حال مملکتی که من بزرگ‌ترین نویسنده‌اش باشم!»

شرح حال من هیچ نکتهٔ برجسته‌ای در برندارد نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته‌ام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده‌ام بلکه بر عکس همیشه با عدم موفقیت روبه‌رو شده‌ام. در اداراتی که کار کرده‌ام همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده‌ام و رؤسایم از من دل خونی داشته‌اند به‌طوری‌که هر وقت استعفا داده‌ام با شادی هذیان‌آوری پذیرفته شده‌است. روی‌هم‌رفته موجود وازدهٔ بی‌مصرف قضاوت محیط دربارهٔ من می‌باشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.

همسر صادق هدایت مرد همجنس باز فرقه دراویش علت خودکشی صادق هدایت عکس همجنس‌بازها صوفی کیست صادق هدایت بوف کور زندگینامه صادق هدایت روشنفکرنما کیست تصوف چیست Sadegh Hedayat

صادق هدایت و زن بارگی و همجنس بازی

هدایت اگر برحه ای از عمرش را نمی توانست با دختران و زنان رابطهٔ نامشروع داشته باشد ، علتش را چنین بیان می کند :

فرزانه ، نوچهٔ‌ هدایت ، در کتاب آشنایی با صادق هدایت ، صفحهٔ‌ ۷۵ ، محاوره‌ای از خودش و هدایت نقل می کند :

” – شما ضد زن و زنها نیستید ؟

– فکر می کردی میزوژینم (mysogyne) ؟

– نه . همان طور که گفتم رفقایم غیبت می کنند .

– نه خیر . بنده نه دوست هستم و نه دشمن . هر کس جای خودش را دارد . ولی اگر منظورت این است که چرا خانم بازی نمی کنم ، علت جای دیگر است . اولندش کو دختر تر و تمیز و تو دل برو که بخواهد با من مغازله بکند ؟ نه ماشین سواری آمریکائی دارم ، نه برو رو و دم و دستگاه . اگر هم قرار باشد که بروم با لگوریها خاک توی سری بکنم ، نصیب نشود .ج ن ده های این ملک هم مثل … های همه دنیا باب میل مردهای شهر و مملکت خودشانند … های اینجا دست پرورده مرهای اینجا هستند : همه شان دریده و وقیح .

برای اینکه بدانی .. تازه از فرنگستان برگشته بودم ، شخصی در اصفهان مرا برد خانم بازی ، رفتیم تو خانه ای که دو تا اتاق داشت ….

درست برعکس عیاشی در بمبئی ، آنجا به یک دختر برخورد کردم  مثل پنجه آفتاب … بطوریکه آب از چک و چیلیم راه افتاد … و بهش پیشنهاد بد اخلاقی کردم و او هم قبول کرد …

و اما قضیه تاژی کمیک : با خسرو و خسرو هدایت و رضوی رفته بودیم سراغ یک دختر جوانی که انها نشان کرده بودند …

– یک سؤال دیگر هم داشتم .

– معطل نشو … بفرمائید !

– عقیدهٔ شما راجع به هوموسکسوئالیته چیست ؟ چه فکر می کنید ؟

– بنده چه فکر می کنم ؟ از شکسپیر گرفته تا  … همه شان این کاره بوده اند . حیوانات هم این کاره اند . سگ ، خر … طبیعت اینجوری است . گیرم در اینجا معنی همه چیز عوض می شود ، اینجا طبیعت هم تغییر ماهیت می دهد  .مردها برای اینکه جلو سر و همسر مرد حساب بشوند خودشان را میزنند به بچه بازی . selection naturelle غیر از عشق است . برای مردهای اینجا بنداز ، مردی حساب می شود . هیچ لاتی نیست که ادعای بچه بازی نکند . viol می کنند ، اسمش را می گذارند نظر بازی . آنهائیشان که بیولوژیکمان biologiquement  این کاره اند .حال اینکه نظر بازی همیشه رواج داشته . زیبائی پسندیدن ربطی به زن و مرد بودن ندارد . آدم قشنگ ، قشنگ است …”

پی‌نوشت‌ها:

۱. فرزانه، م.ف؛ آشنایی با صادق هدایت؛ نشر مرکز؛ چاپ اول: ۱۳۷۲؛ ص۱۳۶.

۲. دوانی، علی؛ نهضت روحانیون ایران؛ مجلد ۱و۲؛ ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ ص۷۶.

۳. یاد صادق هدایت (خاطراتی از صادق هدایت؛ نوشته اردشیر آوانسیان)؛ به کوشش علی دهباشی؛ نشر ثالث؛ چاپ اول: ۱۳۸۰؛ ص۸۱۹.

۴. همایون کاتوزیان، محمدعلی؛ صادق هدایت، از افسانه تا واقعیت؛ ترجمه فیروزه مهاجر؛ انتشارات طرح نو؛ چاپ اول: ۱۳۷۲، ص۲۷.

۵. جنتی عطایی، ابوالقاسم؛ زندگی و آثار صادق هدایت؛ انتشارات مجید؛ چاپ اول: ۱۳۵۷؛ ص۳۰.

این زندگینامه، مورد تأیید کتبی رسمی برادر صادق هدایت نیز قرار گرفته است. محمود هدایت، در نامه‌ای خطاب به جنتی عطایی، اظهار داشته است:

«جناب آقای دکتر ابوالقاسم جنتی عطایی

شرحی که درخصوص زندگانی پرملال مرحوم برادرم صادق هدایت مرقوم داشته‌اید، کاشف حقایقی است که در طول عمر کوتاه آن مرحوم به وقوع پیوسته؛ و این بنده، در تقدیر زحمات آن جناب، بدین‌وسیله، تشکرات صمیمانه خود را تقدیم حضور می‌دارد.

اخلاص کیش [امضا: محمود هدایت]

۱۵/۹/۲۵۳۷»

این نامه، در کتاب زندگی و آثار صادق هدایت، نوشه جنتی عطایی، آمده است. (نیز، ر.ک.به: کتاب آشنایی با صادق هدایت؛ نوشته م.ف.فرزانه؛ ص۲۵۹.)

۷،۶و۱۰. صادق هدایت، از افسانه تا واقعیت، ص۴۶. انورخامه‌ای نیز، در همین باره نوشته است: «ظاهراً مرآت، از نتیجه تحصیلات او ناراضی و پول او را قطع کرده است.» یاد صادق هدایت (خاطرات و تفکرات درباره صادق هدایت)؛ ص۴۳۶.

۹. یاد صادق هدایت (سالشمار زندگی صادق هدایت؛ نوشته ناهید حبیبی آزاد)؛ص۹.

۱۱. صادق هدایت، از افسانه تا واقعیت؛ ص۵۲.

هدایت، در واقع در تمام عمر، از رانت نفوذ اعضای خانواده‌اش در دستگاه رژیم پهلوی برخوردار بود. دوست صمیمی‌اش، فریدون هویدای بهایی نیز به این نکته اشاره کرده است:

«خوب؛ برای اینکه هم پدرش و هم عمویش آدمهای خیلی مهمی در دستگاه بودند، کسی جرئت نمی‌کرد صدمه‌ای به هدایت برساند.» (یاد صادق هدایت (با صادق هدایت، از کافه فردوسی تا پاریس)؛ ص۵۸۵.

۱۲. هدایت نه در فرانسه و نه در بلژیک، هرگز به تحصیلات عالیه (دانشگاهی) نپرداخت؛ بلکه در هر دوی این کشورها، به تصریح نامه خودش، در یک مدرسه فنی (ظاهراً مشابه هنرستانهای فنی خودمان) به تحصیل مشغول شد. زیرا از هر چه بگذریم، او نتوانسته بود تحصیلات متوسطه را در داخل کشور به پایان برساند و دیپلم بگیرد:

«این بنده، صادق هدایت، چهار سال پیش، از طرف وزارت جلیله فواید عامه سابق برای راه سازی به اروپا رهسپار شدم. مدت هشت ماه در مدرسه [توجه شود!] مهندسی «گان» مشغول تحصیل بودم. لکن چون آب و هوای آن شهر به مزاج بنده سازگار نبود و مجبور بودم، از این رو، با اجازه وزارت جلیله به فرانسه منتقل شدم. و چون برای تحصیل معماری و راه‌سازی به فرنگ رفته بودم، برای امتنان اوامر وزارت جلیله، به مدرسه [توجه شود!] Travux PULPi داخل و در رشته ساختمان به تحصیل اشتغال داشتم. تا اینکه دوره این مدرسه را طی کردم. ولی از آنجایی که تصدیق این مدرسه که دولتی نبوده و اهمیت مدارس رسمی را نداشت، خیال ورود به مدرسه معماری را داشتم، که در نتیجه مخالفتهایی که ذکرش موجب تطویل کلام و تصدیع خاطر مبارک است، این کار عقیم ماند، و بالاخره منجر به این شد که از محصلین [توجه شود] وزارت جلیله فواید عامه خارج، و جزو محصلین وزارت جلیله معارف شوم. و چون پیوسته مخالفت با ورود اینجانب به مدرسه معماری دولتی ادامه داشت، ناگزیر به بازگشت به تهران شدم.»

هدایت این نامه را در شانزدهم شهریور ۱۳۰۹، از تهران، برای «وزارت جلیله طرق و شوارع» فرستاده است. (ن.ک.به: خودکشی صادق هدایت؛ ص۱۱۱)

۱۳. صادق هدایت، از افسانه تا واقعیت؛ ص۲۸.

۱۴. آشنایی با صادق هدایت؛ ص۹۲.

۱۵. جمشیدی، اسماعیل؛ خودکشی صادق هدایت؛ انتشارات زرین؛ چاپ دوم: ۱۳۷۶؛ ص۸۵.

جمشیدی، در توضیح این مطلب‌ْ نوشته است: «شین پرتو در سال ۱۳۶۹ که نگارنده به همراه یکی از نویسندگان مشهور به دیدارش رفته بود و درباره چگونگی سفر [هدایت به هند] پرسشهایی مطرح کرده بود، چنین گفت.» (همان) به گفته جبار وزیری، هدایت برای دریافت گذرنامه، همراه با فریدون هدایت به شهربانی می‌رود. آنجا می‌گوید «یکی از کمپانیهای فیلمبرداری فارسی، او را برای نوشتن دیالوگهای فارسی استخدام کرده، و در صدد‌ِ حرکت است.» اما از ذکر نام کمپانی خودداری می‌کند. (رستاخیز؛ ش۷۸؛ ۹/۱۰/۵۵)

۱۶. آشنایی با صادق هدایت؛ ص۲۲۸.

۱۷. همان؛ ص۳۶۱.

٭. نیازمند به تأکید است که ـ‌جز علی دوانی؛ که تنها درباره جد صادق هدایت اطلاعاتی ارائه کرده بود‌ـ کلیه کسانی که در این مقاله، از آنان‌ْ مطلبی ذکر شده است ـ‌ بدون استثنا‌ـ از دوستان یا دوستداران و ستایندگان صادق هدایت بوده‌اند. به گونه‌ای که پنج تن از آنان، هر یک، یک کتاب مستقل قطور، در معرفی و ـ‌عمدتاً‌ـ ستایش صادق هدایت، تألیف و منتشر کرده‌اند. (نام این کتابها، در خلال پاورقی‌های ذکر شده، آمده است.)

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

نظرات شما ( 8 )
  1. علیرضایونس زاده حقیقی می گوید

    ازصادق هدایت هرکس باید درزندگی یا انسان شودیاحیوان ویافرشته من هیچکدام ازآنها نشدم من خودپسند ناشی ودیوانه بدنیا آمده ام. من این جمله صادق هدایت را خیلی دوست دارم.

  2. سیاوش می گوید

    خوبه که قبولش نداریو و همه کسایی که ازشون نقل کردی همه در مورد صادق هدایت کتاب نوشتن ، کسی الکی ننیتونه اینقد بزرگ بشه که همه در موردش بحث کنن، پس این چرندیات که حاصل مغز فاسدتون هست به درد خودتون میخوره.

    1. محمود می گوید

      عه چه جالب ینی هر کی ازش بحث زیاد میشه آدم بزرگیه اره؟
      بعد حتما هم اسکندر مقدونی و چنگیز مغول و تیمور لنگ و بقیه اشرار هم از افراد بزرگن دیگه…
      کافیه فقط بری ۳۷ عیب ایرانی ها رو از صادق هدایت بخونی تا بفهمی که خیلی از این عیب ها رو هم خودش داشته، شاید بگی چه ربطی داره اونم یه ایرانیه ولی همه ی اون عیب ها رو همه ی ایرانیا ندارن.
      صادق هدایت یه فرد پوچ گراس از کتابا و آثارش مشخصه هیچ وقت یه فرد افسرده و پوچ گرا نمیتونه زندگی خوبی داشته باشه چون همیشه به فکر اینه که این دنیا همش نیسته و بدشم کود میشیم و در بهترین شرایط میریم پای گلدون…

      1. ع ج می گوید

        شما وقت نزار بفرمائید کتب انتشارات راهیان نور رو بخوانید

  3. ن می گوید

    نمی دونم واقعا اینقدر در متون تحریف هست و نویسنده افکار خودش را بر واقعیت غالب کرده که فهم حقایق خیلی دشواره و بیشتر سردرگمی میاره

  4. علیرضا می گوید

    صادق هدایت نویسنده ای است که واقعیتهارومینوشته

  5. علیرضایونس زاده حقیقی-خبرنگار می گوید

    صادق هدایت یکی ازنویسندگان توانمندایران بودنبایدخودکشی می کرداگرامروزبودش ادبیات مابه تکامل می رسیدولی افسوس که دست سرنوشت به چنین کاری دست زد.

  6. علیرضایونس زاده حقیقی خبرنگار می گوید

    آیاصادق هدایت ازافسردگی رنج می برد؟چون درکتاب بوف کورمی نوشت من درزندگی حال وحوصله ندارم”اراده ندارم”زندگی برایم بیهوده است” از سرما خوردگی رنج می برم”تب کرده ام”لباسهایم بوی تب می دهد”ملافه هایم بوی تب می دهد.آیامی خواهم بمیرم؟پس چرانمی میرم؟چرااینها که درقبرستانها زیر قبرهستندمرده اند؟چرامن نمیرم؟مگرمن چی ازآنهاکم دارم؟نوشته اندکه صادق هدایت به مردگان حسدمی برد.ولی نه صادق هدایت ازافسردگی روانی رنج می برد.افسوس که چنین نویسنده خوبمان اینطوری شدوچنین وضعیتی راداشت ومرگ انتظارش می کشید.