به شوهرم گفتم مرد همسایه مرا تسلیم خود کرد و حالا درخواست بیشتری هم دارد!

0

رسیدگی به این پرونده هجدهم مهرماه به دنبال شکایت یک زن جوان آغاز شد. وی از ناپدید شدن شوهر ۳۴ ساله اش به نام اکبر خبر داد و گفت: شوهرم آخرین بار به دیدن مرد همسایه به نام محمد رفت و دیگر بازنگشت. می ترسم محمد بلایی سر همسرم آورده باشد.

به دنبال شکایت این زن پلیس محمد را بازداشت کرد اما ولی ادعا کرد از سرنوشت اکبر بی اطلاع است. بازجویی از همسر محمد اما راز جنایت را فاش کرد و این زن به قتل مرد همسایه با همدستی وشوهرش اعتراف کرد.

وی گفت: من زن اول اکبر هستم. مدتی پیش همسرم من و دو فرزندم را رها کرد و به افغانستان رفت و با زن دیگری ازدواج کرد. او مدتی بعد با همسر دوم و فرزند تازه متولد شده اش به ایران بازگشت. من که از این ماجرا ناراحت و افسرده بودم پیش مرد همسایه که دعانویس بود رفتم و از او کمک خواستم.

این زن ادامه داد: من از مرد همسایه خواستم تا کاری کند که زن دوم همسرم دست از سر شوهرم بردارد و به افغانستان برود. او هم قول داد با جادو هوویم را از سر راه بر می دارد. او در عوض از من پول خواست و من ۵۰ هزار تومان به او دادم. ولی مرد همسایه از من خواست تا در مقابل نسخه سحرآمیزی که به من داده با او در ارتباط باشم. من هم پذیرفتم ولی او دیگر دست بردار نبود. حتی مرا مجبور کرد تا شماره تماس هوویم را هم به او بدهم. مرد شیاد می خواست با هوییم هم ارتباط برقرار کند. همان موقع بود که به خاطر عذاب وجدان ماجرا را به شوهرم گفتم و محمد نقشه قتل مرد همسایه را کشید.

به دنبال اظهارات تکان دهنده این مرد محمد نیز لب به اعتراف گشود. وی گفت: من اکبر با به بهانه قلیان کشیدن به خانه مان کشاندم و او را با همدستی همسر اولم کشتم. با آجر به سرش زدم و روسری را دور گردن او پیچیدم. من و همسرم آنقدر دو سر روسری را کشیدیم تا اکبر جان سپرد. سپس جنازه را داخل گونی گذاشتم و در جاده ورامین رها کردم.

با اعترافات این مرد بقایای جنازه بیست و چهارم مهر ماه پیدا شد و این زوج دیروز در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی محمد باقر قربان زاده و با حضور یک مستشار پای میز محاکمه ایستادند.

در ابتدای این جلسه پدر قربانی برای محمد حکم قصاص خواست اما اعلام کرد از همسر وی هیچ شکایتی ندارد.

سپس محمد روبه روی قضات ایستاد و گفت: وقتی به رابطه پنهانی مرد همسایه و همسر اولم پی بردم شوکه شدم. من پیگیر ماجرا بودم که همسرم ماجرا را برایم توضیح داد و گفت برای خلاص شدن از دست هوویش از مرد دعانویس کمک گرفته است. همسرم در حالی که اشک می ریخت از من قول گرفت تا آرام باشم و او حقیقت را برایم بگوید. همسرم حقیقت تلخی را به من گفت. آنجا بود که فهیدم مرد همسایه چند بار همسرم را آزار داده است. من مشغول صحبت با همسرم بودم که اکبر تماس گرفت و همسرم را به خانه اش دعوت کرد. من هم همسرم را مجبور کردم تا از اکبر بخواهد به خانه مان بیاید. او وقتی به خانه آمد من با آجر به سرش زدم. می خواستم شیشه قلیان را بر سرش بشکنم ولی پشیمان شدم. به همین خاطر روسری را دور گردنش پیچیدم. همان موقع همسرم بالشتی را روی دهان اکبر گذاشت و آن را آنقدر نگه داشت تا مرد همسایه جان داد. من و همسرم با هم اکبر را کشتیم.

سپس زن ۲۵ ساله به دفاع پرداخت و منکر مشارکت در قتل شد. وی که حالا همراه دو فرزند خردسالش در زندان تحت نگهداری است به قضات دادگاه گفت: من هیچ رابطه ای با مرد همسایه نداشتم. همسرم به رابطه ما مشکوک شده بود به همین خاطر اکبر را با نقشه به خانه مان کشاند. شوهرم مرا مجبور کرد تا بالشت را روی دهان اکبر بگذارم تا باور کند هیچ رابطه ای با او نداشته ام. من بالشت را روی دهان مرد همسایه گذاشتم ولی نتوانستم بالشت را روی دهان او نگه دارم. به همین خاطر شوهرم بالشت را روی دهان او گذاشت و با پا روی بالشت رفت. چند دقیقه ای شوهرم بالشت را روی صورت اکبر نگه داشت و وقتی از مرگ او مطمئن شد جنازه اش را داخل گونی گذاشت و به حاشیه ورامین برد.

در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.

منبع:رکنا

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ