بیوگرافی رامین راستاد +عکس همسر و فرزندش
رامین راستاد از آن پدرهایی است که سعی کرده آموختههایش از نوع رابطه با فرزند را در تربیت پسرش دنبال کند؛ هرچند میتوان گفت او در این مسیر همچنین سعی کرده به دنیای فرزندش نیز نزدیک شود. او و ارشک بدون در نظر گرفتن فاصله سنی از نظر علایق و سلایق بسیار شبیه هم هستند. به نظر میآید در بدهبستانهای پدر و پسریشان به خوبی روی هم تاثیر گذاشته و از هم تاثیر گرفتهاند؛ هر دو در موسیقی و ورزش یک خط را دنبال میکنند و آنقدر رفیق هستند که مرز سنی بینشان نمیتواند مانعی برای ارتباط گرفتن و درک متقابل شان شود.
رامین راستاد متولد ۲ خرداد ۱۳۵۱ در مشهد ، دانشجوی انصرافی رشته ادبیات در ترم سه دانشگاه است، اصالتا تهران است بواسطه نظامی بودن پدرش در مشهد بدنیا آمد و دوران کودکی اش در بندرعباس سپری شد سه برادر دارد.
رامین راستاد روش خاصی را در تربیت ارشک در پیش گرفته و ارشک هم مانند پدرش استعداد خوبی در یادگیری دارد و بعید نیست چند سال بعد ستارهای در موسیقی رپ به نام ارشک راستاد همه را غافلگیر کند.
همه ابعاد یک انسان
ما آدمها نه صددرصد خوب و نه صددرصد بد هستیم. متاسفانه یا خوشبختانه و از شانس من در کارهای تلویزیونیمان آدم بدها واقعیتر از آدم خوبهای داستان هستند. ما آدم اینقدر خوب خیلی کم داریم؛ کسی که مثلا در کارمندان اداری نمونه است، رئیس نمونه است، برای همسرش شوهر نمونه است یا برای بچههایش پدر نمونه است. مگر میشود؟ همه خوبیها به این شکل در وجود آدمها جمع نمیشود. همه ما در خلوتهای خود یواشکیهایی داریم حتی خوبترین ما هم جاهایی خطا میکند چون همه ما آدمیم.
من اگر آدم منفی ماجرایی را بازی کردم از چند جهت به آن پرداختهام؛ مثلا ممکن است به خاطر مشکل مالی با برادر زنش بد باشد اما در قبال فرزند یا همسرش دیگر این مشکل را ندارد که با آنها هم بد باشد. من میتوانم خطایی بکنم ولی در عین حال عاشق زن و فرزندم باشم. وقتی این ابعاد خوب بودن را هم نشان می دهم، تماشاگر مرا دوست خواهد داشت. شاید تماشاگر جایی در داستان بگوید عجب آدمی! چرا این کار را کرد؟ اما چون دوستم دارد حرص میخورد و به عبارتی از من متنفر نیست. این نتیجه یک تعامل است. نویسندههای ما ابعاد بیشتری به یک شخصیت میدهند، بازیگر آن را یکنواخت بازی نمیکند و کارگردان هم به شما میدان میدهد.
به خاطر فرزندانم هرگز
در رابطه با فرزندانم باید بگویم بسیار مهم است که چه نقشی را بازی میکنم. بگذارید یک مثال بزنم، آقای عباس رافعی که از دوستانم هستند یکبار تماس گرفتند و شخصا برای کار «آزادراه» مرا دعوت به کار کردند. نقش را به شکل یک خطی پشت تلفن برایم تعریف کرد که این شخصیت عاشق دختری است و جایی اسید به صورت او میپاشد و. . . صحبتمان که تمام شد و گوشی را که قطع کردم با خودم فکر کردم این اسیدپاشی را ارشک یا دخترم میبینند؛ حتی به شکل تصویر فیلم و با علم اینکه دروغ است و این اصلا درست نیست.
من هرگز نقش منفی به آن شکل بازی نکردهام که قاتل یا آدمکش باشد. به همین خاطر به آقای رافعی زنگ زدم و عذرخواهی کردم و گفتم به این علت بازی نمیکنم. او برایم تعریف کرد اصلا ماجرا به شکل دیگری در داستان رخ میدهد و آن شکلی که من فکر میکنم نیست. قطعا برایم مهم است بچههایم چه تصویری از نقشهایم خواهند داشت. اگر هموزن من طلا بریزند، هرگز نقش یک کودکآزار را بازی نخواهم کرد. درست است که ارشک بزرگ شده و درکش از فیلم بالا رفته اما به نظرم یکسری تصاویر ربطی به سن و سال ندارد. شما وقتی میبینید داعش یک نفر را میکشد، در هر سنی که باشید و آن صحنه را ببینید، قطعا منزجر میشوید.
پدر مثالزدنی من
من پدری مثالزدنی داشتم برای همین تعریفم از پدر فرق میکند؛ مثلا در دبیرستان وقتی دوستم میگفت دیروز با پدرم حرفم شده متعجب میشدم! مگر میشود آدم با پدرش حرفش بشود یا با او قهر کند!!؟ من بعضی چیزها را نمیفهمم؛ مثلا نمیفهمم کتک خوردن از پدر یعنی چه؟ در تمام عمرم فقط یک کشیده از پدرم خوردم که سر درسم بود. درواقع او پدر خوبی بود وگرنه من شرارتها و شیطنتهای خودم را داشتم. همیشه از رابطه خودم و پدرم لذت بردهام. در سینما بازبینی به نام جهانگیر میرشکاری را شناختم که سه فرزند داشت و میدیدم چگونه مثل پروانه دور او میچرخیدند. یک بار به او گفتم چه کار کردهای که بچههایت اینقدر دوستت دارند و گفت فقط به آنها عشق دادهام.
تربیتی به رنگ عشق
شما به اندازهای که عاشق میشوید، عشق میگیرید. ارشک خیلی کوچک بود که او را به جای نامش با عشق خطاب کردم و او هم به جای بابا به من گفت عشق. ما همدیگر را عشق صدا میزنیم و تبدیل به کد شد. گاهی در سوپرمارکت ارشک میگوید عشق! و همه متعجب برمیگردند و میبینند که منظورش من بودهام. من تمام تلاشم را کردهام که با او رفیق باشم.
نخواستم بگویم هی پسر من پدرت هستم و حتما باید آنچه که من میگویم بشود و. . . من خیلی رفاقتی با بچههایم جلو آمدهام. این را هم بگویم که این مساله به تنهایی امکانپذیر نبوده و مادر ارشک نقش مهمی در تربیت او داشته است؛ یعنی هیچ پدری به تنهایی نمیتواند؛ همچنانکه ارشک به خاطر شغل من بیشتر از مادرش الگو گرفته است چون من آنقدر که باید حضور نداشتم که بخواهم او را به شکلی تربیت کنم اما سعی کردهام در آن بخشی که بین من و ارشک است، آنقدر صمیمیت، رفاقت و صداقت باشد که چیزی را از هم پنهان نکنیم.
راستگویی و درسخوانی بچهها
همیشه گفتهام ارشک هرچیزی که یاد گرفته از مادرش یاد گرفته است. او از کوچکی ارتباط خوبی با مردم داشت و به سرعت با همه جور میشد. بعضی بچهها در جمع خودشان را مخفی میکنند یا مدام به پدر و مادرشان میچسبند اما ارشک هیچوقت اینطور نبود. او همیشه بین دوستان من میچرخید. در پنج سالگی دوستش سیامک صرافت بود. به نوعی با آدم بزرگها بزرگ شد؛ نه اینکه زود بزرگ شده باشد اما تربیت و ادبش مانند آدم بزرگها بود.
به نظرم یکی از مهمترین ویژگیها در بچهها راستگویی است. من دیدهام ارشک اگر کار بدی یا اشتباهی انجام داده آمده و خودش به من موضوع را گفته است؛ البته به رفتار و واکنش پدر و مادرها هم بستگی دارد. من یا مادر ارشک این را درک کردهایم که ارشک نمیخواسته آن کار را انجام بدهد و فقط اتفاقی است که افتاده. مهم است شما طوری رفتار کنید که بچهها بدون ترس به شما اعتماد کنند. با ادب، راستگو و درسخوان بودن یک بچه برای من مهم است و به نظرم همه بچهها باید آن را داشته باشند. من از ارشک راضی هستم.
امضا، عکس و حق همه ما
من عادت ندارم و دوست هم ندارم به مخاطبی که سمتم میآید نه بگویم. راستش خودم طرفدار سینما و هنرمندان بودم که بعدها بازیگر شدم؛ یعنی هر دو حالت عکس و امضا گرفتن و عکس و امضا دادن را تجربه کردهام. وقتی برای نخستینبار مرحوم شکیبایی را دیدم هنوز در حال تحصیل بازیگری بودم و کاری انجام نداده بودم. یادم هست که دستانم از هیجان میلرزید.
اینجا یک ماجرای جالبی اتفاق میافتد؛ شما آنقدر آقای شکیبایی را دیدهاید و برای شما آشناست که فکر میکنید شما هم باید برای او همین حس را داشته باشید و او هم اگر شما را ببیند، حتما شما را میشناسد در حالی که او یک بازیگر است و طبیعی است برای مردم آشنا باشد. از همین جاست که سوءتفاهم ها شروع میشود و میگویند مثلا فلانی چقدر خودش را میگیرد درحالیکه او خودش را نگرفته و اصلا همینطوری است اما تو فکر میکنی او همانقدر باید تو را بشناسد و اندازه تو، تو را تحویل بگیرد. اگر قرار باشد من در طول روز با همه مردم همانطور که آنها رفتار میکنند، رفتار کنم به نظر میآید آدم نرمالی نیستم.
راستش این مساله وقتی تنها هستم برایم اهمیتی ندارد اما با خانواده که هستم تا حدی آزاردهنده میشود. یادم نمیرود، یک بار با ارشک جلوی یک عابر بانک ایستاده بودیم که پول بگیرم. چند نفر آمدند و متوجه من شدند. من رو به ارشک ایستاده بودم و پشتم به آنها بود. یکی از آنها به ارشک گفت: «این همان بازیگره است؟» ارشک هم جواب داد: «نه!» باور کنید از ته دلم میگویم که این لطف مردم است اما واقعا همیشه نمیشود با روی باز و خوش رفتار کرد.
مدرسه و جلسه اولیا و مربیان
همه چیز مدرسه و درس ارشک با من است. به نوعی تقسیم کار کردهایم. درس دخترم با مادرش است و درس ارشک با من؛ با هم درس خواندهایم، به او دیکته گفتهام، درس پرسیدهام و. . . خودم او را ثبت نام میکنم و به مدرسه میبرم و میآورم. با معلمها، مدیر و ناظم او رفیق هستم. همه جلسات اولیا و مربیان را میروم. همیشه هم مسوولان مدرسه او با کار من کنار آمدهاند. هرقدر ارشک در زمینه درس به من احتیاج داشته باشد، کنارش هستم و دریغ نمیکنم. واقعا برایم مهم است که او درس بخواند.
رابطه تحصیلات و شخصیت
معتقدم در جامعه امروز ما به جز تحصیل درست و خوب، تضمینی برای موفقیت وجود ندارد. کاری به احتمالات، شانس، پشتوانه خانوادگی و. . . ندارم. امروز چیزی به اندازه درس خواندن کمککننده نیست و به فرد شخصیت نمیدهد. فوتبالیستهای بسیاری داشتیم که بیرون از ایران هم بازی کردهاند اما علی دایی چیز دیگری است چون مهندس علی دایی است، چون در دانشگاه صنعتی شریف درس خوانده است. این موضوع حتی در درصد موفقیتش در خارج از ایران هم موثر بود. شک ندارم که این میزان موفقیت فقط برای فوتبال خوبش نیست. او فردی باهوش است و این هوش از سواد او میآید. دوست دارم ارشک درس بخواند و آرتیست شود اما سمت بازیگری نیاید.
اسم دختر و پسرم
اسم ارشک را مادرش انتخاب کرد. دوست داشتم اسمش را ببرک بگذارم. ببرک کارمل یکی از قهرمانان افغان است. آنقدر به این اسم علاقه دارم که حتی جاهایی که نام کاربری بخواهد ببرک میگذارم. اما مادرش ارشک را دوست داشت و من دیدم هم اسم خوبی است و هم اینکه حق مادرش است که نام او را انتخاب کند. اسم دخترم هم صدف است. او وارد ۲۴ سالگی میشود. رابطهام با او هم خیلی خوب است اما طبیعی است که با مادرش راحتتر باشد. ۱۴ یا ۱۵ سالش بود که یکی دو کار بازی کرد، خوب هم ظاهر شد اما خودش دیگر نخواست ادامه بدهد. حتی در فیلمی که خودم ساختم او را به عوامل پیشنهاد دادم که اگر تایید کردند بیاید بازی کند اما خودش بعد از تست گریم نپذیرفت.
حقیقتی تلخ در زندگی
ارشک به اندازه خودش آزاد است. اصلا امروزه زمانی نیست که شما به جای فرزند خود تصمیم بگیرید. شما تصمیم میگیرید اما واقعیت این است که این یک نمایش است. حقیقت تلخی است که باید پذیرفت. بچهها تصمیم خودشان را میگیرند. اما مهم است آنقدر خوراک خوب به فرزندان خود بدهید که تصمیم احمقانهای نگیرند. من اگر متریال خوب داشته باشم کار دستی خوبی میسازم. ضمن آنکه باید به بچهها اعتماد و از آنها حمایت کرد.
وقت گذاشتن پدر برای پسر
ما پدرها گاه حس میکنیم چون کار میکنیم و پدر هستیم حق داریم عصبانی شویم ولی حق نداریم هیچوقت به فرزندانمان بگوییم وقت ندارم. بهتر است نیم ساعت زودتر از کار بیاییم و آن را صرف فرزندانمان کنیم. من و ارشک یک روز در میان با هم هستیم و با هم تفریح میکنیم. وقتم را برای او میگذارم که فردا ارشک حق نداشته باشد به من بگوید برایم چه کار کردهای؟
اهمیت پول در خوشبختی
مدتی فوتبال حرفهای بازی کردم اما بازیگری آنقدر برایم جاذبه داشت که رفتم سمت آن. الان هم در تیم هنرمندان به شکل جدی فوتبال را دنبال میکنم. هیچوقت به این فکر نکردم که اگر فوتبالیست میشدم شرایط مالی بهتری داشتم. راستش باید اول گفت اصلا شرایط خوب مالی چه هست؟ به نظرم خوب است حداقلهایی را برای زندگی راحت داشته باشید.
این حداقلها امنیت تو و خانوادهات را تامین میکند؛ مثلا ماشین و خانه و اگر هم شد ویلا. البته بیشتر داشتنش هم جذاب است اما عملی نیست؛ مثلا خوب است که به جای کمری یک پورش سوار شوید اما کمری هم جذاب است. وقتی زیادتر داشته باشید دردسر بیشتری هم دارید. چرا حاشیه فوتبال زیاد است؟ چون پول در آن زیاد است و چرا پینگپونگ حاشیه ندارد؟ چون پول در آن کم است تا به حال خبری درباره حاشیه ورزش باستانی شنیدهاید؟ در فوتبال پول هست به همین خاطر حاشیه، رانت، باند و. . . هم وجود دارد. پول فقط تا جایی و حدی خوب است. چرا من باید خیلی تلاش کنم پول جمع کنم که برسد به فرزندم؟ من باید عرضه داشته باشم به فرزندم به جای ماهی دادن، ماهیگیری یاد بدهم. باید خودش تلاش کند. پدرم از آن پدرهایی نبود که برایم نقش بخرد اما به لحاظ فرهنگی هرچه خواستم برایم کرد. من اول دبستان دوربین فیلمبرداری جایزه گرفتم.
تمام کودکی من با آپارات فیلمبرداری شده است. پدر نگاتیوها را میفرستاد آلمان، چاپ میشد و آنها میفرستادند ایران. من خیلی خوب عکاسی میکنم ولی با همین گوشی عکسی گرفتهام که عکاس درجهیک بینالمللی به من گفت جزء ۱۰ تا از بهترین سلفیهای دنیاست که دیدهام. حالا اگر پدرم به جای اینها به من پول میداد، شاید هرگز به سمت هنر نمیآمدم. من هم سعی میکنم به ارشک خوراک خوب بدهم. روزی ۸ ، ۹ ساعت در سینما سختترین کار دنیا را انجام میدهم. حالا به خاطر پول بروم آخر شب گوشه فستفودفروشی بنشینم که به خاطر اسمم چند تا همبرگر بیشتر بفروشم؟ خدا را شکر از درآمد بازیگریام راضی هستم.
بینیاز برای اثبات خوبی
من یک بازیگرم. لازم نیست خودم را به دیگران اثبات کنم. کسی که مرا نمیشناسد اصلا مهم نیست چه فکری درباره من میکند. کسی که مرا میشناسد خب دیگر میداند چه جور آدمی هستم. اگر کسی به اشتباه مرا قضاوت کند، دارد گناه مرا میشوید. نیازی نیست من بروم خودم را به همه اثبات کنم که آدم خوبی هستم و فقط نقش آدم بدها را بازی میکنم. از طرفی من دارم با خانوادهام، دوستانم و همکارانم زندگی میکنم. آنها باید بدانند که من آدم درستی هستم. من تلاشی نمیکنم که چیزی را از ذهن مخاطب پاک کنم. من نه مثل کاظم در سریال «مثل هیچکس» هستم و نه شبیه خسرو در سریال «زیر تیغ» یا هوشی در سریال «جراحت». . . من هیچکدام از آنها نیستم و زندگیشان را تجربه نکردهام.
کوتاه با ارشک راستاد
پدرم را با پدر دوستانم مقایسه نمیکنم
شخص مهم زندگی من
پدرم بسیار مهربان و خوب است. هیچوقت پدرم را با پدر دوستانم مقایسه نکردهام و راستش اگر پدرم بازیگر نبود باز همین قدر دوستش داشتم و برایم شخص مهمی بود. به هر حال او پدرم است. از اینکه او یک بازیگر است خوشحالم. اما دوست داشتم که بیشتر کنارمان بود.
مهربانی و خوشاخلاقی
سعی کردهام چیزهای خوبی را که به من یاد میدهد یاد بگیرم. از رفتار پدرم مهربانی، خوش اخلاقی، شاد بودن و خوش قولی را یاد گرفتهام.
صحبتهای خواهر و برادر
رابطهام با خواهرم خیلی خوب است و طی روز زیاد با هم صحبت میکنیم؛ مثلا درباره بازی کلشآفکلنز با هم حرف میزنیم و از او راهنمایی میگیرم. درباره پدر و مادرم هم با هم صحبت میکنیم.
پسر رامین راستاد بودن
در مدرسه هنگام حضور و غیاب وقتی نام فامیلم را صدا میکنند، همیشه میپرسند با رامین راستاد نسبت داری و من میگویم بله پدرم است. این بد نیست اما گاهی زیادی مرا دوره میکنند. دوست ندارم دوستانم که این موضوع را میدانند بیآنکه بخواهم به بقیه بگویند. اینکه گاهی بیرون میرویم و پدرم باید با دیگران عکس بیندازد و امضا بدهد گاهی اذیتم میکند چون وقتی را که قرار است با هم بگذرانیم هدر میرود.
روز زن بر زنان سرزمینم مبارک???
تبریک ویژه به مادرم و همسرم،عزیزترین زنان زندگیم???❤️❤️❤️