لعیا زنگنه و دخترش + عکس و بیوگرافی

8
لعیا زنگنه (متولد ۱۴ مرداد ۱۳۴۴ در شیراز) فرزند مهندس یاشار زنگنه معاون اسبق نظام مهندسی استان اصفهان و مهدیه موسوی است.
وی بازی در نمایش‌های حرفه‌ای را از سال ۱۳۷۱ و بازی در سینما را از سال ۱۳۷۵ با «راز مینا» کاری از «عباس رافعی» آغاز کرد. لعیا زنگنه که دارای مدرک کارشناسی تئاتر از دانشگاه هنر تهران می‌باشد، یک دوره کلاس آموزش نقاشی را نیز گذرانده‌است.
همسر لعیا زنگنه عکس جدید بازیگران عکس بازیگران دختر لعیا زنگنه خانواده بازیگران بیوگرافی لعیا زنگنه
استعداد هنری وی توسط امین تارخ در سال ۱۳۷۱ کشف و با هدایت هنری و مشاوره محمدعلی کشاورز و ثریا قاسمی وارد عرصه تلویزیون و سینما شد. دوران دانشجویی در چند نمایش از جمله پارانویا، یادگار، خال خالی (عروسکی) و نیز در فیلم کوتاه دانشجویی در «کنج تنهایی» بازی کرد. بازی در نمایش «یادگار سال‌های شن» (علی رفیعی، ۱۳۷۱)، نخستین کار حرفه‌ای اش در تئاتر بود.
لعیا زنگنه اهل مصاحبه نیست. به قول خودش یک غار دارد و توی آن غار مشغول است. برای احترام به غار تنهایی خانم زنگنه، این بار سری زدیم به معدود حرف‌های او از گذشته تاکنون. بخوانید و با احساساتی‌ترین و البته دوست‌داشتنی‌ترین غارنشین دنیا آشنا شوید!

سال ۷۳ بود و انگار هیچ وقت باد، مثل باد آن سال‌ها نبود. بادی که بوزد و بپیچد توی چادر مشکی خانم افشار و تصویری تازه بر پرده سینما خلق کند. همان روزها بود که پای عشق‌های دانشجویی، رسما به زندگی مردم ایران باز شد. همان یکشنبه شب‌ها، طعم دهان مخاطبان بعد از سال‌ها عوض شد و در این میان، سرنوشت ملس دختری چشم رنگی و معصوم، اشک خیلی ها را درآورد. رامین، سر مریم داد می‌زد و ما بغض می‌کردیم. محمد، از تلخی زندگی کسی که دوستش داشت، غم دنیا را داشت و ما هم. «در پناه تو»، علاوه بر همه خاطرات و خط‌شکنی‌‌هایی که برای ما داشت، یک ارمغان دیگر هم با خود آورد: لعیا زنگنه؛ اگرچه از آن سال‌ها خیلی می‌گذرد اما هنوز هم لعیا زنگنه، همان خانم افشار خودمان است. حالا او دوباره پس از ۱۹ سال،با داستانی دیگر  درباره طلاق به تلویزیون برگشته. اگر آن سال‌ها بچه‌ای در کار نبود، حالا پای دو بچه هم در میان است. لعیا زنگنه اهل مصاحبه نیست. به قول خودش یک غار دارد و توی آن غار مشغول است. برای احترام به غار تنهایی خانم زنگنه، این بار سری زدیم به معدود حرف‌های او از گذشته تاکنون. بخوانید و با احساساتی‌ترین و البته دوست‌داشتنی‌ترین غارنشین دنیا آشنا شوید!

شوکه شده بودم!

رشته‌ تحصیلی من ادبیات نمایشی بود و از بازیگری متنفر بودم. در دانشگاه دوستان سال‌بالایی، می‌گفتند بیا تئا‌تر کار کن ولی تصور اینکه روی صحنه بروم برایم باورکردنی نبود. فکر می‌کردم تمام دغدغه‌ من ادبیات نمایشی است. خلاصه اینکه هیچ‌کدام از سال‌بالایی‌هایی که آمدند زورشان به من نرسید؛ غیر از جمشید بهمنی که آمد و به من گفت تو فقط بیا بنشین کنار صحنه. من هم رفتم و یک روز خودم را وسط صحنه دیدم… بی‌‌‌نهایت احساس عجیبی بود، اصلا یک دنیای دیگری بود… یادم هست پلاتوهای آنجا – یعنی دانشکده‌ سینما – تئا‌تر را تازه بازسازی کرده بودند و آنقدر حس غریبی بود که من می‌گفتم بچه‌ها کفش‌های‌مان را دربیاوریم برویم داخل… من ۳،۲ ماه بعد از ورودم به دانشگاه آنقدر شوکه شده بودم که می‌خواستم تغییر رشته بدهم. می‌خواستم بروم تدوین ولی حالا خیلی خوشحالم که در آن مقطع جای درستی قرار گرفتم.

همسر لعیا زنگنه عکس جدید بازیگران عکس بازیگران دختر لعیا زنگنه خانواده بازیگران بیوگرافی لعیا زنگنه

این دیوانه است!

کلی کار دانشجویی کردم، با دکتر رفیعی کار کردم… اما کار تصویری من، از بازی در پایان‌نامه‌ سینمایی دو نفر از دوستانم شروع شد با آقای… فکر می‌کنم رضا ایرانمنش که مرتب سرصحنه به من می‌گفت تو خیلی خوب بازی می‌کنی و من با خودم می‌گفتم این دیوانه است [می‌خندد]! ‌گفت چرا کار نمی‌کنی؟ گفتم دارم تئا‌تر بازی می‌کنم. گفت نه، تصویر. من هم حرفم این بود که تصویر نه؛ تا اینکه آقای ایرانمنش به من گفت غلامرضا رمضانی می‌خواهد یک کار بسازد و تو فقط بیا فیلمنامه را بخوان. من فیلمنامه را خواندم و… مثل اینکه غیرعادی بود… چند برگ از وسط یکی از این دفترهای بزرگ قدیمی‌کندم و نشستم تمام اشکالات فیلمنامه را – به‌نظر خودم – پشت و روی این برگ‌ها نوشتم و بردم دادم به آقای رمضانی. آقای رمضانی گفت که نه، تو به درد ما نمی‌خوری. بلند شو من تو را یک جایی ببرم. من هیچ‌چیز نمی‌دانستم غیر از اینکه گفتند دفتر آقای شاهسواری است. ایستادم وسط‌‌ همان سالن بیرون و از یکی از اتاق‌ها آقای لبخنده خارج شد و یکجوری مرا نگاه کرد که انگار از مریخ آمده‌ام [می‌خندد]! که بعد من رفتم خانه گفتم رفتم به دفتری که همه چیزش غیرعادی بود. گفتند چطور؟ گفتم یکجور غیرعادی‌ای خوب بود. مدتی بعد زنگ زدند، گفتند برای کار بیایید و من هم رفتم، فقط به دلیل آدم‌هایش… من خیلی اینجوری‌ام. خلاصه اینکه آمدم و تمرین‌های کلی بیان و احساس و این مسائل شروع شد ولی باز هم نمی‌دانستم که نقشم چیست. به من گفتند چادر می‌توانی سرت کنی؟ می‌دیدم که دخترهای دیگر همه با چادر می‌آیند و تست می‌دهند… روز آخر به ما گفتند نقش‌ها را می‌خواهیم بگوییم و تو مریمی. بعد فیلمنامه را که دادند، من نشستم به خواندن و دیگر نتوانستم بگذارم زمین… متن بی‌نظیری بود. یعنی دیگر به این فکر نکردم که تو که بازیگری را دوست نداشتی… آن اتفاق دیگر افتاده بود.

با استار شدن مشکل ندارم

ستاره یعنی چی؟ آدم چطوری ستاره می‌شود؟ اینکه پرکار باشد؟ من می‌توانم به جرات بگویم که هنوز روی همان موجی هستم که زیر پایم آمده البته نه با پرکاری یا اینکه روی جلد مجله‌ها باشم. من این کار را نمی‌کنم. من نمی‌خواهم مانکن باشم یا شو بدهم. اینها انتخاب من نیست. می‌تواند انتخاب فرد دیگر باشد- که قابل احترام هم هست- اما من آن کار را نمی‌کنم. اگر می‌خواهند بگویند استار نماندم، باشد. من نمی‌خواستم -به آن معنی- استار باشم. نسبت به ستاره شدن گارد ندارم ولی می‌گویم اگر لازمه‌اش این است که دنیای خصوصی‌ات را از دست بدهی -چون یکی‌اش این است دیگر- من این را دوست ندارم و این کار را نمی‌کنم. من با استار شدن مشکل ندارم ولی دوست ندارم راجع به زندگی خصوصی‌ام حرفی بزنم. اگر استار شدن لازمه‌اش این است که این کار را بکنی، من نمی‌توانم. فرق بین مریل استریپ با آنجلینا جولی – که باهاش خیلی مسئله دارم- چیست؟ خیلی واضح است دیگر. نمی‌گوییم کی خوب است و کی بد. متفاوتند. کی این تفاوت را تعیین می‌کند؟ خودشان. بعد آیا یکی می‌گوید این بد است و دیگری می‌گوید آن یکی نه اصلا قشنگی‌اش به همین است. به یکدست نبودن. به هر حال یک فرقی هست بین رویا نونهالی با فلان بازیگر که نمی‌شود هم اسم برد!

خانم زنگنه شما همیشه با این لباس می‌روید بیرون؟!

من غارم را خیلی دوست دارم. دوستان صمیمی‌ام می‌گویند که تو انگار یک دیوار دورت هست. انگار می‌ترسم که مرا بشناسند… چون این اتفاق افتاده که دیوار دورم را برداشته‌ام و اجازه داده‌ام که به من نزدیک شوند و بعد عکس‌العمل‌هایی دیده‌ام که آزرده‌ام کرده است. اینجا آدم‌ها خیلی راحت اجازه قضاوت کردن درباره‌ تو را به خود می‌دهند. وقتی من بازیگر وارد دفتر کارگردانی می‌شوم که زنگ زده و به من پیشنهاد کار کرده اولین حرفی که می‌زند این است که اه! خانم زنگنه شما همیشه با این لباس می‌روید بیرون؟ و من فکر می‌کنم این آقا وقتی به یک بازیگر خانم زنگ می‌زند انتظار دیدن دختری که لباس ساده پوشیده و کارهای عجیبی با صورتش نکرده ندارد… خب اذیت می‌شوم. این اختیار را به او می‌دهم که مرا انتخاب نکند اما نمی‌توانم بگویم دلم نمی‌سوزد.

همسر لعیا زنگنه عکس جدید بازیگران عکس بازیگران دختر لعیا زنگنه خانواده بازیگران بیوگرافی لعیا زنگنه

 انکار عشق و جوانی ممنـــوع

«در پناه تو» حد فاصل دو دوران است. نقطه‌ای است بر پایان عصری در تلویزیون که در آن، زن‌ و شوهر‌ها از اول زن و شوهر بودند و آدم‌ها تا پیش از مراسم خواستگاری، طرف ازدواج‌شان را نهایتا یکی، دو نظر دیده بودند. عصر داستان‌هایی کــه شخصیـت‌های‌شــان از نوجوانی مستقیما پا به بزرگسالی می‌گذاشتند و روایت جوانانه، تنها به سرگذشت عبرت‌آموز «ف. م» ۲۰ساله از تهران محدود می‌شد. عصر جوان‌هایی که در بحبوحه‌ انقلاب و جنگ و سازندگی، وقت و عذری برای سرکشی و بی‌مسئولیتی و عاشقی نداشتند. «در پناه تو» در میان چنین تصویر و تصوری آمد و عشق زمینی را – نه به عنوان آزمون و امتحان و وسوسه– در هیئت یک واقعیت خوشایند گریزناپذیر به تلویزیون آورد. در این راه، مثل هر پیشگام و خط‌شکن دیگری تهمت چشید و رنج کشید و «اصلاح» شد. اما ماموریتش را هرطور که بود انجام داد: اتفاق، افتاده بود؛ دیگر کسی نمی‌توانست عشق و جوانی را  انکار کند.

مدتی ایران نبودم

فیلمنامه برایم از درجه بسیار بالایی برخوردار است همچنین مدتی هم ایران نبودم بنابراین تعداد فیلم‌های سینمایی‌ام محدود است و گزیده کار کردم. برای پذیرفتن هر نقش ابتدا باید گروه را دوست داشته باشم، حتی اگر کار هم ضعیف باشد چنانچه ارتباط مناسبی با گروه برقرار کنم حاضرم در فیلم حضور یابم، بنابراین ابتدا متن و بعد کارگردان برایم مهم هستند البته قرارداد هم مهم است اما در درجه بعدی قرار دارد. من در اولین کار تصویری‌ام (در پناه تو) با یک هجوم مواجه بودم که انتظارش را نداشتم بنابراین از آن به بعد بسیار مراقب هستم که در هر فیلمی بهترین کار زندگی‌ام را ارائه دهم چون مردم از من توقع دارند. بنابراین نقش اول یا مکمل برایم زیاد مهم نیست و مهم این است که نقش مرا درگیر خود کند.

چرا باید بچه‌ام را پنهان کنم؟

نمی‌توانم بگویم من به عنوان یک بازیگر زن رنج نمی‌برم از اینکه نتوانم با صراحت حرفم را بزنم و خودم باشم. نمی‌توانم بگویم که مثلا من سه تا بچه دارم -ندارم‌ها- ولی نمی‌دانم به عنوان یک بازیگر چرا باید بچه‌ام را پنهان کنم؟ کاش اینطور نبود. کاش ما آدم‌ها را همین‌طور که هستند می‌پذیرفتیم. کاش قضاوت نمی‌کردیم و کمی حق انتخاب به آدم‌ها می‌دادیم… مثلا یادم هست آن اوایل عکس من روی جلد یکی از مجلات چاپ شد و من دوست نداشتم و زنگ زدم خیلی دانشجویی و ساده گفتم چرا عکس مرا چاپ کرده‌اید؟ گفت ای بابا خانم، از خداتان باشد. بقیه به ما پول می‌دهند که عکس‌شان را چاپ کنیم. خب من دوست نداشتم ولی این حق انتخاب را به شما نمی‌دهند و این مرا آزار می‌دهد.

همسر لعیا زنگنه عکس جدید بازیگران عکس بازیگران دختر لعیا زنگنه خانواده بازیگران بیوگرافی لعیا زنگنه

دوست ندارم اینقدر انرژی هدر دهم

من به عنوان یک بازیگر زن از اینکه اینقدر مراقب باشم که اتفاقات عجیب و غریبی نیفتد اذیت می‌شوم. از من انرژی می‌گیرد. دوست ندارم اینقدر انرژی هدر دهم. نهایتش چه اتفاقی می‌افتد؟ آن پروانه شدن یا دگردیسی یا شاه‌نقش برایم رخ نمی‌دهد. من این را با خودم حلاجی کرده‌ام. می‌گویم مگر چند درصد از آدم‌ها به آن آرزوهای بزرگی که داشته‌اند رسیده‌اند؟ من هم جزو آنهایی که نرسیده‌اند. همه کرم‌ها که پروانه نمی‌شوند یک عده‌شان در پیله‌های‌شان می‌میرند و یک عده خفه می‌شوند. نه من در پیله نخواهم ماند وقتی مثلا با کیمیایی کار می‌کنم و در تجربه دوم نقشی متفاوت به من می‌دهد یعنی اینکه او دارد خود واقعی من را می‌بیند و این بی‌نهایت برای من ارزشمند است.

نمی‌توانید تصور کنید وقتی من فوتبال می‌بینم چه ریختی‌ام!

عاشق فوتبالم! اما تیمم نابود شد؛ آرژانتین ! ولی تیمی‌که با آن گریه کردم غنا بود… نمی‌توانید تصور کنید وقتی من فوتبال می‌بینم چه ریختی‌ام. اصلا یک آدم دیگر می‌شوم… شاید یکی از دلایلی که فوتبال را دوست دارم، همین است که کاملا زمان و مکان و همه‌چیز از یادت می‌رود و هرچیزی که چنین خاصیتی داشته باشد، حال مرا خیلی خوب می‌کند… بچه‌ها هم همین‌طورند؛ فوتبال و بچه‌ها.

عکسی از او و دخترش را مشاهده می کنید

 همسر لعیا زنگنه عکس جدید بازیگران عکس بازیگران دختر لعیا زنگنه خانواده بازیگران بیوگرافی لعیا زنگنه

زنگنه به واسطه حضور در سریال‌هایی چون «در قلب من» و «در پناه تو» در ذهن بسیاری از مخاطبان مانده است.

ممکن است شما دوست داشته باشید

نظرات شما ( 8 )
  1. sam می گوید

    خیلی خبه برخیها با این نوع ادبیات در واقع به نوعی بزرگنمایی میکنند. و اذهان دیگران را به طریقی ناخواسته به سمت خود می کشند.

    1. نادیا می گوید

      بیتربیت؛ خیلی هم دوستش دارم

  2. نیلوفر می گوید

    این دختر بچه ،دختر خانم زنگه نیست. دختر خانم ایشان حدود بیست سال سن دارد!

  3. وحید می گوید

    همسر لعیا زنگنه بهمن کاویانی است که لعیا سالها پیش او را ترک کرد ما همسایه ایشان بودیم

    1. ناشناس می گوید

      دوست عزیزچرا شایعه درست میکنید ایشون کجا جداشدن

  4. مهدی می گوید

    خانم زنگنه بی تردید یکی ازباشخصیت ترین وباوقارترین بازیگرای تلویزیون و سینما هستندوبه نظرم این برمیگرده به خانواده که اونجا بزرگ شدن.

    1. بیگی می گوید

      واقعا فرمایش درستی است شخصیت باوقار و هنرمندی که قدر وقیمت خود وانسان بودنش رامی شناسند

  5. بیگی علرضا می گوید

    بنده از همین فضا و موقعیت استفاده می کنم و سلام عرض می کنم خدمت هنرمند گرامی وارزشمند وهم کلاسی دوران دانشجویی سالهای ۶۹-۷۳ سرکار خانم زنگنه
    من مطالب وصحبتهای که ایشان فرمودند همچون دوران دانشجویی واقعا شفاف و صادقانه وصریح می دانم .ونکته جالب اینکه کرامت انسانی وانسان بودن برایشان بیشتر ارزش دارد تامعروف شدن به هر قیمتی وچقدرقشنگه که هنرمندان ما که درمعرض نگاه وتوجه مردم هستند خودشان را مدام مدیریت کنندو ازمن ذهنی خودشان دوری کنند وازاین نعمتی که خداوند در وجودشان به ودیعت نهاده نهایت بهره را ببرند. با آرزوی مفید وموفقیت های بیشتر برای هنرمند فرهیخته