شوهرم دیگر بچه‌داری نمی‌کند ، طلاق می‌خواهم!

0

راحله خیلی غمگین است. روی نیمکت شعبه ۲۶۸ دادگاه خانواده تهران نشسته و به گذشته‌اش فکر می‌کند. به روزهای اول زندگی‌اش با ناصر؛ روزهایی که ناصر برایش می‌مرد و حاضر بود هر کاری بکند تا راحله احساس ناراحتی نکند.

او اجازه نمی داد راحله ذره ای به خودش سختی دهد. از خستگی و ناراحتی راحله ناراحت می شد و خودش را به آب و آتش می زد تا حال همسرش خوب شود، اما حالا که هفت سال از زندگی مشترکشان گذشته راحله دیگر توجهی از سوی شوهرش احساس نمی کند. ناصر دیگر مثل گذشته نیست و در هیچ کاری به او کمک نمی کند. زندگی ناصر و راحله آن قدر زبانزد فامیل بود که هیچ کس تصور نمی کرد آنها روزی پایشان به دادگاه خانواده باز شود و درخواست طلاق توافقی بدهند. آن هم با وجود به دنیا آمدن فرزندشان.

سوال قاضی عموزادی رئیس شعبه ۲۶۸ راحله را از افکارش بیرون می آورد. قاضی از ناصر و راحله می پرسد: چرا می خواهید از هم جدا شوید؟

ناصر و راحله هر دو سکوت می کنند. چند لحظه می گذرد تا این که راحله به حرف می آید و به قاضی می گوید: آقای قاضی شوهرم تازگی ها توجهش نسبت به من و زندگی مشترکمان کم شده است. او نسبت به من و فرزندمان بی توجهی می کند و این موضوع مرا خیلی آزار می دهد.

راحله ادامه می دهد: هفت سال است که با او ازدواج کرده ام. من و ناصر عاشق هم بودیم و با وجود مخالفت خانواده هایمان هر سختی را تحمل کردیم تا با هم ازدواج کنیم. زندگی من و ناصر اوایل خیلی خوب و رویایی بود. ناصر هر کاری می کرد تا من خوشحال شوم. مرتب به من محبت می کرد. هر چه می خواستم برایم فراهم می کرد و اجازه نمی داد دست به سیاه و سفید بزنم. او همیشه در کارهای خانه کمکم می کرد و هیچ وقت اجازه نمی داد من احساس خستگی کنم. ناصر خیلی به من توجه می کرد و اهمیت می داد. خودش عاشق کارهای خانه و حتی آشپزی بود و وقتی می خواستم کار خانه کنم او اجازه نمی داد. تا این که چند سال گذشت و من متوجه شدم باردار هستم. این خبر ناصر را آن قدر ذوق زده و خوشحال کرد که چند شب مهمانی ترتیب داد. ناصر عاشق بچه بود و همیشه دوست داشت ما هر چه زودتر صاحب یک فرزند شویم. او برای پدر شدن لحظه شماری می کرد، اما من دوست نداشتم و می خواستم کمی وضع مالی و زندگی مان بهتر شود تا بتوانیم فرزندمان را با خیالی راحت به دنیا آورده و بزرگ کنیم. تا این که ناصر بالاخره به آرزویش رسید و ما صاحب فرزند شدیم. او آن قدر خوشحال بود که همیشه در کارهای بچه به من کمک می کرد و اجازه نمی داد من سختی بکشم. وقتی فرزندمان به دنیا آمد مریض بود و مرتب گریه می کرد و از همان روز اولی که به دنیا آمد همیشه در حال گریه کردن بود و ما را خیلی اذیت می کرد. شب ها من و ناصر نمی توانستیم بخوابیم. آن روزها ناصر خیلی به من کمک می کرد و اجازه نمی داد تنهایی کارهای بچه را انجام دهم، اما حالا که هفت ماه از به دنیا آمدن فرزندمان می گذرد، اخلاق ناصر عوض شده است. او دیگر به من و بچه اش اهمیتی نمی دهد و در کارهای خانه و بچه کمکم نمی کند. من دست تنها هم باید تا صبح مراقب فرزندمان باشم، هم او را آرام کنم و هم کارهای خانه را انجام دهم. ناصر یکدفعه بی دلیل بی تفاوت شد و همه چیز را رها کرد. نه در کارهای خانه کمکم کرد و نه در بچه داری. این کارش مرا خیلی عصبی کرده است. هر چه دلیلش را می پرسم ناصر حرفی نمی زند و می گوید خسته است. زندگی ما به دلیل این کارهای ناصر به میدان جنگ تبدیل شده و هر روز با هم دعوا داریم. هرچه به او می گویم کمی کمکم کند فایده ندارد و دعوا به راه می اندازد.

در همین لحظه ناصر که تا آن زمان سکوت کرده بود، حرف های همسرش را قطع می کند و می گوید: آقای قاضی همسرم خیلی پرتوقع شده و از من زیادی انتظار دارد. من باعث شدم او خیلی لوس شود و در همه کارهایش از من توقع کمک داشته باشد. یک بار که کاری را برایش انجام نمی دهم با من دعوا می کند و شروع می کند به داد و فریاد و جنگ و دعوا که چرا به من کمک نمی کنی. از وقتی هم که دخترمان به دنیا آمده، راحله عصبی تر و پرخاشگر تر از قبل شده و حوصله بچه داری ندارد. من از صبح زود تا شب سر کار می روم و شب ها هم خسته به خانه می آیم. دیگر نمی توانم تا صبح بیدار بمانم و بچه داری کنم. به نظرم این کار ها وظیفه همسرم است و من تنها باید بیرون از خانه کار کنم. توقع همسرم از من زیادی است و من نمی توانم این موضوع را تحمل کنم. من، همسرم و فرزندمان را دوست دارم و همیشه هم برایشان سنگ تمام گذاشته ام، ولی راحله آن قدر بی معرفت است که تمام کارهایی که در زندگی برایش انجام داده ام، نادیده گرفته و به خاطر این موضوع بی اهمیت پای هر دویمان را به دادگاه خانواده باز کرده است.

راحله در جواب صحبت های همسرش می گوید: این موضوع بی اهمیت نیست. تو نسبت به من بی تفاوت شده ای و من نمی توانم این موضوع را تحمل کنم. چنین زندگی ای برای من قابل تحمل نیست. حاضرم جدا شوم، ولی این گونه زندگی نکنم.

ناصر نیز می گوید: تو اشتباه می کنی. من بی تفاوت نشده ام. فقط سرم کمی شلوغ تر شده است.

در این لحظه قاضی عموزادی سعی می کند این زوج را از طلاق منصرف کند. با آنها صحبت کرده و راحله و ناصر نیز که از همان ابتدا مشخص بود ته دلشان دوست ندارند از هم جدا شوند با اصرارهای قاضی از طلاق منصرف شدند. این زوج در شعبه ۲۶۸ دادگاه خانواده با هم آشتی کردند و هر دویشان با خوشحالی دادگاه را ترک کردند.

نگاه کارشناس

توقعات خود را پایین بیاورید

دکتر قاسم زاد / روان شناس: براساس تحلیل های کارشناسان یکی از دلایل عمده درخصوص طلاق انتظارات و توقعات زیادی از طرف مقابل است. انتظارات بی جا گاهی به فروپاشیدن یک زندگی می انجامد. زن یا مرد از طرف مقابل خود توقع و انتظار زیادی دارد و طرف مقابل هم نمی تواند این توقعات را برآورده کند. همین می شود که اسم طلاق به میان می آید و زن و شوهر بدون در نظر گرفتن عواقب کارشان به دادگاه خانواده می روند و درخواست طلاق می دهند.

در این پرونده درست است که زوج در آخر با هم آشتی کردند، اما همین انتظارات و توقعات بی جا باعث باز شدن چنین پرونده ای در دادگاه خانواده شد. مرد که چند سال به همسرش محبت کرده بود ناگاه محبت خود را قطع کرد و همسرش را در میانه راه تنها گذاشت. او انتظار داشت که همسرش این موضوع را بپذیرد و مثل قبل در کنار او زندگی کند و این تغییرات در رفتارش را احساس نکند. از طرفی همسر این مرد نیز که به محبت های بیش از اندازه شوهرش عادت کرده بود، یکباره خود را تنها می بیند و از شوهرش انتظار دارد مانند گذشته به او توجه کند و تنهایش نگذارد. او می خواست هرطور شده شوهرش مثل قبل از هیچ کاری برای او دریغ نکند.

همین باعث شده این زوج با هم مشکل پیدا کنند. بنابراین به نظر من زن و شوهر باید انتظارات و توقعات خود را پایین آورده و کمی بیشتر همدیگر را درک کنند تا در آینده با مشکل مواجه نشوند و به همین راحتی پایشان به دادگاه خانواده باز نشود.

نگاه کارشناس

دادگاه پایان راه است نه ابتدای آن!

قاضی عموزادی / رئیس شعبه ۲۶۸ دادگاه خانواده تهران: دادگاه خانواده همیشه نقطه شروع دعوا و درگیری زوج ها نیست و نباید با کوچک ترین اختلافی به دادگاه خانواده مراجعه کنند. در طول سال شاهد هستیم پرونده های بسیاری در دادگاه خانواده تشکیل می شود که خود زوجین هم راضی به طلاق نیستند و به خاطر لج و لجبازی اینجا آمده اند. این دسته از زوج ها به دنبال یک جفت گوش بی طرف هستند تا به حرف های آنها گوش دهد و راهنمایی شان کند. آنها به جای آمدن به دادگاه خانواده بهتر است به روان شناسان و مشاوران خانواده مراجعه کنند تا قبح طلاق و دادگاه خانواده در زندگی شان شکسته نشود. دادگاه خانواده پایان راه است و در صورتی که زوج ها نتوانند مشکلشان را حل کنند باید به اینجا مراجعه کنند.

سیما فراهانی / تپش

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ