تمایل عجیب محمدرضا شاه به زنان آمریکایی + عکس
داستان های هزار و یک شب، حرمسراهای قاجار و عشق های بیمارگونه پادشاهان ایران همه نشان از فساد دربار و حساسیت بیرون از دربار دارد. اما دربار محمدرضا پهلوی از دو جهت با سلف خود متفاوت بود.
یکی از نویسندگان فرانسوی به نام «ژرا دو ویلیه» در کتاب خود فصل بلندی را به شرح ماجراهای عشقی شاه اختصاص داده است. وی از معشوقههایی به نام «دخی» و دختر زیبایی از خانوادهای اشرافی به نام «منیژه» تحصیل کرده در انگلیس به نام صفیه، دختری به نام لیلی فلاح و هنر پیشه آلمانی به نام «الگار اندرسن» و «ماریا گابرلا» دختر پادشاه برکنار شده ایتالیا نام میبرد. شاه تا مرز ازدواج با گابریلا هم رسید، ولی به دلیل مسیحی بودن وی با مخالفت آیتالله بروجردی رو به رو شد.
شاه چنان بی دغدغه از مشکلات مردم و سقوط خود به عیاشی مشغول بود که حتی در آخرین ماههای حکومتش دست از فساد جنسی برنمیداشت. سپیده زن دوم قاجار که عضوی از شبکه فساد شاه بود، دختری زیبا روی فرانسوی به نام ماری لبی را شکار و به دربار نزد شاه میفرستد. او در نزدیکی های پیروزی انقلاب اسلامی ایران را ترک و به فرانسه باز میگردد. وی خاطرات خود را به شکل رمانتیک به نام «عشق من شاه ایران» منتشر کرده است.
شاه در این اواخر چنان در هرزگی فرو رفته بود که حتی اگر چشمش به عکس زیبا رویی میافتاد، عنان از دست میداد. کارت تبریکی را شاهزاده موناکو همراه با عکس دخترش برای شاه فرستاد، شاه تا چشمش به عکس افتاد گفت:«عجب دختر خوشگلی دارند ای کاش میتوانستیم دعوتش کنیم بیاید تهران.»
شاه حتی تا آخرین لحظات عمرش دست از هرزگی برنداشت. به گزارش احمد علی انصاری دوست وفادار و همراه شاه «تا زمانی که حالش به وخامت گرایید هنوز همان روحیهی زن بازی را حفظ کرده بود.»
دوران فلاکت و بدبختی به سیاهی متمایزی همه جا را در برگفته بود طوری که ۳۷ سال دومش از ۱۶ سال اولش ملموس تر است.
محمدرضا خان پهلوی به سلطنت ایران تحمیل شده آن هم با کابینه ای پر از سوگلی های گوناگون و رنگارنگ که هر کدام برای خود دریایی بودند که از خون و مال ایرانی ها قصد رسیدن به اقیانوس را داشتند، هر چند که اقیانوس در حقیقت سرابی بیش نبود ولی هیچ گاه جز خاک قبر دهان طمع کار را پر نمی کرد.
خورشید آن روزها برای خانواده سلطنتی از شرق و با گرمی لذت بخشی می تابید و اگر هم احتمالا برای محمد رضا کدورتی در گرمای تابش خورشید به وجود می آمد، نفت می سوزاند البته نه یه تومان، دو تومان بلکه میلیون ها دلار، که بطور فرض حقیقی همه به یاد دارند Howard fuel corp ( یکی از بزرگترین شرکت های نفتی آمریکا ) که بطور کاملا مخفیانه برای میلیون ها لیتر نفت ایران مبلغ چهل میلیون دلار را به حساب شخصی شاه در سوئیس واریز کرد.
البته ناگفته نماند که شاه خرج های زیادی داشت و برای اینکه خورشیدش بی فروغ نشود، رشوه نه همان هدیه می داد به خبرنگاران، روزنامه نگاران و نویسندگان، که صد البته برایش خوب خوب بنویسند و بعضی مسائل را زیر میزی حلش کنند که یکی از آن زیر میزها ثریا بود که رشوه ۶ میلیون دلاری شاه را گرفت و به ناکجا آباد رفت و به شاه نیز اخطار داد که اگر دنبال پولش را بگیرد به پیشنهاد فیلم ساز هالیوودی درباره نحوه چگونگی زندگی شاه ایران جواب مثبت می دهد.
از همین رو پهلوی نیز در گوشه ای پهلو گرفت و برای التیام دردهای خود و گم شدن ۶ میلیارد دلار وام آمریکا که از سال ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۱ که به حساب ایران واریز شده بود به طور مکتوب به ژاندارم دستور داد تا محمد رضا را از ورود هر گونه زن زیبا به داخل کشور خبر کنند.
دیری نگذشت که بیچاره گریس کلی همان بازیگر مشهور آمریکا وارد ایران شد که ناگهان مسیر هتل را اشتباه رفت و سر از کاخ شاه درآورد! و نوشت روزنامه ناسیونال استار در ۸ جولای هر آنچه که نباید می نوشت.
حتما تا به حال این جمله را از محمدرضا شنیده اید که گفت: در منطقه جنگی تفریح لازم است خوب به غیر این بود بعید بود، چرا که شاه و اطرافیانش ناموسآزادی را تفریح می دانستند یا دائم الخمر بودند و یا نشئه. سند این حرف را می توان از قاچاقچیان پرسید که ماهیانه برای مالیات، صدها کیلو تریاک و هروئین را به دربار شاه بزل و بخشش می کردند و صاحبان این تدارکات سرلشکر تیمور بختیاری و ارتشبد هدایت بودند و همچنین شاه هم برای رفع تشنگی به نوکر خود دستور داده بود به دبی و فرانسه بنویسند که مشروبات قرمز گران قیمت زیادی در دربار دارند اما برای مصرف روزانه موردی ارزان تر برایشان بفرستند.
محمدرضا برای کاستن از قبح زن بارگی رعایت احکام شرعی را نمیکرد و فساد مختص به مردان دربار نبود. خواهران، دختران و زن او نیز از این قاعده مستثنی نبودند.
حتی لحظاتی که ملت ایران برای سرنگونی او در سرتاسر کشور بسیج شده بودند و در خیابان ها صدای رگبار و مرگ بر شاه در هم پیچیده بود او در بارگاه خویش بیاعتنا به واقعیت های بیرونی به عشق بازی مشغول بود.
شاید رفتار جنون آمیز جنسی محمدرضا بیتأثیر از مادرش نبود، زیرا مادرش به او سفارش میکرد: «از قدیم و ندیم گفتهاند به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو!»
به گزارش علم یک روز شاه و علم «درباره دوستان مؤنث، گپ » میزدند.
شاه از پیر شدن معشوقهها صحبت میکرد و افزود: «با وجود همه اینها اگر این سرگرمیها را هم نداشتیم به کلی داغان میشدیم.» علم نیز که در فساد جنسی دست کمی از شاه نداشت در تأیید شاه گفت: «همه مردانی که مسئولیت های خطیر به عهده دارند نیاز به نوعی سرگرمی دارند و به عقیده من مصاحبت جنس لطیف تنها چاره کارساز است.»
مسئله مهمی که بر فساد جنسی شاه دامن میزد، فساد اخلاقی خواهرانش اشرف و شمس بود. اشرف و شمس که از نقطه ضعف شاه آگاه بودند، دختران زیبا را به او معرفی میکردند و دختران جوان را به دام میانداختند و برای محمدرضا به کاخ میآوردند.
گرچه شخصیتهای پیرامونی محمدرضا شاه، پدر، مادر، خواهران، وزیر دفاع دربار و دوستان او نقش بسزایی در زمینهسازی فساد جنسی شاه داشتهاند اما عامل اصلی، شخصیت خود شاه بود.
شاه دیوانه عیاش بود، او نه مانند یک پادشاه باوقار بلکه مانند یک لات هرزه به دورهگردی در خارج از کشور میپرداخت.
خانم مینو صمیمی کارمند سفارت ایران در سوئیس در خاطرات خود پرده از فساد شاه برمیدارد و مینویسد: «شاه در مسافرتش به سوئیس از همان فرودگاه از فرح جدا میشد و به دنبال عیاشی خود میرفت. در یکی از این مسافرت ها شاه «از فرودگاه مستقیماً عازم محل اقامت یکی از ستارگان معروف شد و تمام ساعات بعدازظهر را در جوار او گذراند.» وی این ستاره سینما را «بریژیت باردو» میداند. وی معتقد است، فرح نیز از مقصد شاه آگاه بود.
خلاصه ثانیه به ثانیه زندگی محمدرضا شد یک ساعت بزرگ که چرخ دنده هایش در هر لحظه عده کثیری در خود له می کردند ولی با یک تفاوت که این ساعت ستم شاهی بر عکس عمل می کرد و خورشیدی را برای رویارویی با ظلم و ستم از غرب بر افروخت و این بار این خورشید فروزان با حضور خود تمامی ستارگان را از آسمان ظلمانی محو کرد و با صدایی رسا در میان فرزندان خود فریاد زد: محمد رضا وابسته بیگانه بود و متفقین او را به ملت ایران تحمیل کردند، محمدرضا مامور نابودی فرهنگ، اقتصاد و زراعت ایران بود، او ابزاری برای غارت منابع ملی و ذخایر ایران به شمار می رفت، مامور پایمال کردن شرف ملی و سرمایه های ایرانیان بود عامل قدرت گرفتن وهابیون منحرف بود، منشا تمامی فسادها، بزه کاری ها و بی بندو باری ها در ایران بود، کودن بود به معنی کلمه اش، رقاصه می پرواند و دلقک آموزش می داد و در نهایت ایران را با تمامی ضعف شعوری و عقلی خود در هر زمینه وابسته بیگانگان نمود.
منبع: سقوط، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج ۱، صص ۳۰۶ تا ۳۱۹
پاراگراف آخرفوق العاده بود. .
متشکریم ازساتین . .
…. حالم بهم خورد از این اراجیف .
بی طرف نیستید.
هه دروغ تا کی آخه؟
ممنون خیلی عالی بود.
مقاله مزخرفی بود
اینطور که شما تعریف میکنین شاه فقط داشت عشقو حال میکرد که،پس ریاست اوپک با کی بود؟؟پیشرفت ایران با کی بود؟پنجمین و قدرتمندترین ارتش خاورمیانه رو کی داشت؟؟ شاهان عربستان و اماراتو قطرو اردن و مصرو عراقو …….خیلی از شاهای کشورهای پیشرفته در مقابل شاه زانو میزدن.طوری که امپراتور ژاپن دست شاهو میبوسید،بریتانیای کبیر از شاه میترسید که ی وقت نفتو گرون نکنه،مارشال دو گل رعیس جمهور فرانسه در مقابل شاه تعظیم میکرد،جیمی کارتر از ترس اوج گرفتن شاه و ایران بود که این رژیم فکستنیو به ما تحمیل کرد،من طرفدار شاه نیستم اما آدم باید حقیقتو بگه،اوج رفاه مردم ایران در دوره ی پهلوی ها بود…پهلوی ها بودن که به ما یاد دادن که ما هیچی از هیچ کشوری کم نداریم. میتوانیم کشورمونو بسازیم..پهلوی بود ایرانو از دهاتی بودنو خرابه بودن به شهر و آبادی دراورد،راه آهن سراسری آورد،پلهای بزرگ ساخت،سد های بزرگ ساخت،راه ها رو درست کرد،آموزشو پرورش آورد،بانک آورد،مدرسه و دانشگاهو بیمارستانو لباس شیکو پول برابر دلار امریکا و مسافرت ایرانیان به هر کشوری بدون ویزارو تامین کرد..کلی کارخونه آورد تو ایران،بیمه ی کاری و درسی برای مردم آورد،جنگنده های پیشرفته و ماشینهای روز آمریکارو که هیچ کشوری نداشت ایران داشت…و خیلی چیزای دیگه که قابل بیان نیست….حالا زنبازی میکردو به دورووریاش پستو مقام میداد دیگه دست خودش بود…..شاه اشتباهاتش خیلی زیاد بود،اما اینم بگم هر دولتو کشوری ی سری اشتباهات دارن،نباید بیچاررو اونطور آواره ی این کشورو اون کشور میکردن بعد اون همه خدمتی که به مردم ایران کرد،این دور از انسانیت و انصاف بود.بدرود
این همه وقت گذاشتی که جواب یه ابله رو بدی؟ بیخیالش.
اگه ارتش ایران در اون زمان ننگین اینقدر قدرت داشت چرا در زمان جنگ جهانی هیچ غلتی نتونست بکنه.
اینقدر بی عرضه بودند شاه ها که قیمت نفت رو هم اونها برای ما تایین میکردن و ما فقط به اسم صاحب نفت بودیم
آیا به نظر شما گرسنه خوابیدن مردم رفاه محسوب میشه. تنها کسانی که میتونستن غذای درست و حسابی بخورن شاه و درباریان بودن و مردم باید باد هوا میل میکردن
درباره بوسیدن دست های او توسط رئیس فلان مملکت باید عرض کنم تنها کسانی توی دنیا که به او احترام میزاشتن زیر دستا و نوکرای خودش بودن و هیچ رئیس و وزیر کشور های خارجی به او مثل یه اسباب بازی نگاه میکردن
خیلی چرت وپرت میگی آیا خودت باور داری
چرا کتاب تاریخ نمی خوانید تا بفهمید شاهان قاجار و پهلوی چه کردند؟
نصف چیز هایی که گفتی الکیه
کی گفته انگلیس از شاه میترسید مگه شاه دست الیزابت رو بوس نکرد؟
قدرت پنجم خاورمیانه ؟؟خاک برسرش مگه چه کشور هایی تو خاورمیانه هست؟کشور های قدرتمند خاورمیانه یه عراق بود و یه عربستان بعد ایران پنجم بود؟؟
امپراطور ژاپن؟؟آخه این و کجای دلم بزارم؟ ژاپن که مثل چی از آمریکا باخت بهد امپراطوری؟منظورت جزیره ژاپنه؟؟
شاه دانشگاه ساخت؟چندتا ؟ نصف جمهوری اسلامی هم نساخت چی میگی؟
بعد که گفتی همه جای دنیا بدو ویزا می تونستیم بریم و… مگه یاد رفت که رو سر در بعضی از اماکن داخل ایران می نوشتند ورود سک و ایرانی ممنوع؟؟
التماس تعقل
الحق که چقدر امثال شما کودن هستین و با چه اراجیفی خودتون رو گول میزنید ، یعنی انقدر کله پوکید که حتی اگه خود شاه هم سر از قبر بیرون بیاره و بگه همه این چیزها در مورد من صحت داره ، بازم شما کله پوک ها قبول نمیکنید و میگید شاه،بهترین بوده
یه سوال. وجدانا ناموسا شما موقع شورش مردم تو کاخ بودی؟ دیدی شاه داره عشق و حال میکنه؟ بابا تو دیگ کی هستی؟؟
این مطالب از کتاب های علم و مشاوران شاه هست
ممنون ک با این مزخرفات گولمون زذین یه عمر…
چرا این همه دروغ اخه
مردم مطالعه تاریخ کردند و سره رو از ناسره تشخیص میدن
دروغایی که میگی راسته ?! ماتاجایی که تاریخ و مطالعه کردیم جز خدمت وافتخار وسربلندی ایران چیزی ندیدیم یه عده هم مث شما فقط دنبال اینن که ذهن مردم رو بااین چیزا پرکنن که شاه بد بود والا یکم خجالت بکشید ..اگه شاه بفکر این چیزا بود که این همه خدمت نمیکرد…مثلا میزاشت سد کرج که منبع تامین آب تهران هست خشک بشه مث دریاچه ارومیه………ولی شاه باهمکاری کشور کانادا ازبارون مصنوعی استفاده کرد و نزاشت این اتفاق صورت بگیره….یا بیمه و بانک و دانشگاه و..تاسیس نمیکردبزرگترین بیمارستان کشور و..الان نبود……….نمک میخورید نمک دون نشکنید!
شاه اگر محبوبیتی داشت، مجبور نبود دزدکی و از سر استیصال ایران رو ترک کنه. اگر خیلی قدرتمند بود انطور ذلیلانه بعد از فرار از ایران حیران و سرگردان نمیشد. زنبارگی شاه چیزی نیست گه رژیم جمهوری اسلامی ساخته و پرداخته باشه. این رو خود نزدیکان شاه گفتن و نوشتن مثل اسدالله علم. لطفا منصف باشید و به خاطر دشمنی با نظام جمهوری اسلامی واقعیات رو انکار نکنید.
منبع تاریخی معتبر کو؟
منبع تمام این مطالب را در اینجا بینید
کتاب ۷ جلدی یاد داشتهای علم که در سال ۵۶ مرد و در آمریکا منتشر شد
کتاب پشت پرده تخت طاووس
خاطرات فرح
خاطرات اشرف
خاطرات هویدا
دوستان بیچاره ی من! شاه و دربار سر سوزنی رعایت اخلاق برایش اهمیت نداشت. اینجا شما داری دفاع می کنی؟ الان داره توی جهنم به مدافعانش می خنده میگه این بدبختا را ببین من هر روز با چند نفر فاحشه خوش بودم اینا دارن میگن سندش گو؟ سندش یادداشتهای علم وزیر دربارم، خاطرات زنم فرح خاطرات دوست صمیمیم فردوست، عکسی که در نشریه امید منتشر شده در زمان حاکمیت خودم چاپ شد، (مشغول ارتباط با یک پسر بودم! بین خودمون بمونه). خاطرات مینو صمیمی که به زبان انگلیسی و در انگلستان منتشر شده نه در تهران پس از انقلاب! خاطرات پرویز راجی سفیر دخترباز خودم، اصلا هرکسی خاطره نوشته از نوکرهای زمان سلطنت خودم اگر درباره عیاشی و فحشای من چیزی ننوشته باشه مطمئن باشید یه دروغگوست چون هر روز کارم این بود و هر شب. و همه جا
نمونه هایی از یاد داشتهای اسدا… علم مرده در سال ۱۳۵۶:
به جای آن که به دفتر بروم یک دختر خانم امریکایی را ملاقات کردم و دو ساعتی را با اوگذراندم. بسیار خجل بودم که از وقتم دزیدهام و بیچاره مردم معطل اند که مرا ببینند. چه باید کرد؟ نفس عماره (کذا) است و گاه مسلط. (ص ۳۴ کتاب خاطرات علم). او خطاب به شاه گفت : یک میهمان رسیده است که عکسش همراه است. ملاحظه فرمودند و چون شاهنشاه شیفته … هستند فرمودند بعد از ظهر باید او را قطعا ببینم (ص ۴۲).
یکی از لطائف درباره یک فاحشه سوئدی است که چغاله خورده است و قی کرده و … قرار است شاه یک هفته خود را در کیش با او صرف کند، اما از بداقبالی مشکلی برای دختر پیش آمده است که اگر شاه به کیش برود تنها وقت را تلف خواهد کرد! : مدتی شاهنشاه راه رفتند و فکر کردند که چه کنیم؟ کس دیگری را بفرستیم یا اصلا نرویم؟ (ص ۴۸).
حکایت تکراری علم در سراسر کتاب این است: من گردش رفتم. با یک دختر ایرانی، به نظرم وقت تلف کردم! (ص ۷۰). بعد از ظهر هم دو سه ساعتی با یک دختر خانم ایرانی گذراندم که بسیار خوب بود (ص ۷۶). بعد از ظهر یک دختر ایرانی را دیدم که خیلی اعلا بود (ص ۸۴). و در تمام این احوال وضعیت شاه نیز چنین است آن جا که می نویسد: در شیراز به استراحت گذشت و شاهنشاه هم تنها نبودند (ص ۸۶ و ۸۷). من امشب در اصفهان تنها هستم ولی شاهنشاه تنها نیستند (ص ۹۱). به جای آن که به دفترم بروم به دیدن یک دختر انگلیسی رفتم که از هر جهت بسیار مطلوب بود (ص ۹۲). بعد یک دختر آلمانی را دیدم که بسیار خوب بود (ص ۱۱۶). بعد از ظهر هم یک دختر خانم ایرانی دیدم و خوش گذشت (ص ۱۱۹). بعد از ظهر تمام کارها را کردم فقط یک ساعتی با یک دختر خانم ایرانی گذراندم (ص ۱۳۸). و برای شاه هم یکسره در تلاش بودم: با وصف آن که بسیار خسته بودم، سر شام رفتم، چون می بایست در مورد یک دختر خانم گزارشی عرض کنم (ص ۱۳۹). پس از شرفیابی حضور ولیعهد و شهبانو، با یک دختر ایرانی بسیار خوش گذراندم (ص ۱۴۳). بعد از ظهر من یک دختر خانم لهستانی را دیدم که بسیار تعریف داشت (ص ۱۴۹). وقتی شاهنشاه حرکت فرمودند به دختر خانم ایرانی که دوستش دارم تلفن کردم پیش من بیاید و دو ساعتی با فراغت کامل با او بودم (ص ۱۵۶). و موارد دیگر (۱۶۰، ۱۷۲، ۱۷۷، ۱۸۴، ۱۸۸، ۱۹۱، ۱۹۵، ۱۹۶، ۱۹۹، ۲۰۶) دو ساعتی با دختر خانم انگلیسی گذراندم، ( ۲۱۶، ۲۲۰، ۲۳۴) بعد از ظهر با یک دختر خانم ایرانی تازه قرار ملاقاتی داشتم، (۲۴۴، ۲۵۵، ۲۶۸) شاهنشاه به گردش تشریف بردند و من هم با یک دختر فرانسوی ملاقات کردم و دو ساعتی گذراندم. بد نبود (۲۸۲، ۳۵۲، ۳۷۹، ۴۰۳، ۴۴۲، ۴۵۱،)دختر ایرلندی (۴۷۹).
از بعضی از رقاصههای امشب هم خوششان آمده بود. فرمودند در باره آنها تحقیقاتی بکنم (ص ۱۷۳). علم به فکر ولیعهد هم بود و ترجیحا می گفت: فعلا اگر ایشان به چنگ دختر ایرانی بیافتد ممکن است احساساتی بشوند و کار مشکل بشود. بهتر است دخترهای اروپایی را برایشان راه بیندازیم. فرمودند: صحیح است. همین کار را بکنید (ص ۱۸۲). در جای دیگری: بعد رفتم یک دختر خانم انگلیسی را برای والاحضرت همایونی (ولیعهد) دیدم. بعد نبود. (ص ۳۶۰). باز می نویسد: حال که والاحضرت شروع به دختر بازی کردند، باید ترتیبی داد که خیلی معتدل باشند (ص ۳۹۵). شاه هم از دختران اروپایی ها، بیشتر راضی بود: شاهنشاه از هدیه ای که من از فرانسه با خود آورده بودم و دیشب در حضورشان بود، تعریف فرمودند (ص ۱۸۷). شاهنشاه تلفن فرمودند و سراغ دختری را گرفتند. من بسیار خجل شدم که نتوانستم توضیح عرض کنم (ص ۲۱۲). اما ایمان شاه از نظر علم: صبح شرفیاب شدم. به محض زیارت شاهنشاه فرمودند:حیف و صد حیف که این مهمان دیشبی خیلی عالی است. عرض کردم: چرا حیف؟ فرمودند: آخر ایام قتل پیش میآید و دیگر نمی توان استفاده کرد… عرض کردم: خداوند به اعلیحضرت سلامتی و طول عمر بدهد با این عقیده خالصی که دارید (ص ۲۴۲). قرائن بسیار حاکی است که هر کجا علم عبارت «شاهنشاه به گردش تشریف بردند» را بکار برده کنایه از همین امور جاریه و معموله است. علم مینویسد: فرمودند: گردش بعد از ظهر حاضر است؟ عرض کردم، همان طور که دیروز امر فرمودید ترتیب آن داده شده است (ص ۲۶۱). و جای دیگر وقتی شاه افراط در گردش میکند، علم چنین توصیه میکند: وقتی مرخص میشدم فرمودند: ناهار در سد فرحناز حاضر باشد. ترتیب گردش را در آن جا بده. من خندیدم و عرض کردم: سه روز متوالی است گردش تشریف میبرید. برای سلامتی وجود مبارک خوب نیست (ص ۳۳۸). بار دیگر که شاه از علم میخواهد ترتیب امور گردش را بدهد علم می گوید: عرض کردم غلام موافق نیستم. (چون دیروز هم تشریف برده بودند) خندیدند. فرمودند: آخر کاری ندارم. بنشینم مگس بپرانم؟ (ص ۵۱۷). در حالی که در دنیا فهمیدن رابطه یک سیاستمدار با یک روسپی سروصدا ایجاد می کند، علم با بیشرمی جزئیات کارهای خود و شاه را گزارش میکند. یکبار اشاره میکند آن دختر فرانسوی که چندی قبل سراغش را گرفتید «امشب که آن جا تشریف میبرید با دامن گشاده منتظر ورود مقدم مبارک است». بعد اظهار نظر میکند که خیلی هم چنگی به دل نمیزند… دهنش گشاد و پای ساقهای بسیار کلفت و بی ریختی داشت… (ص ۴۵۳). و شاه که مداوم و مرتب در پی این امور است: در فرودگاه از من سؤال فرمودند: تکلیف گردش فردا بعد از ظهر چیست؟ عرض کردم دست خالی نیستم… یک نفر هم زیادی داریم که غلام فکر کردم در اختیار والا حضرت همایونی (ولیعهد) بگذاریم (ص ۴۵۶). این عوض کردن دختر به حدی به افراط گراییده بود که شاه آن را دیوانگی خواند. این درست وقتی بود که میان شاه و علم سخن از شمس پهلوی به میان آمد که گاه با ده بیست سگ و گربه از این کشور به آن کشور میرود. وقتی گفته شد که کار او نوعی دیوانگی است، شاه اینجا را دیگر انصاف به خرج داد و به قول علم: ولی شاهنشاه آن قدر آقا و انسان و با انصاف است که فرمودند: ما این قدر دختر عوض میکنیم دیوانگی نیست؟آن هم یک نوع آن است (ص ۵۳۱).
این کتاب چرته
فقط مستندای مهدکودک من وتو برای ما ملاکه
لعنت بر شاه ظالم وامثال او به جهنم
چقدر وقیح هستید!
آقایان وخانمها یک کم مطالعه کنید در شأن یک آدم با شخصیت نیست حرف بی ربط و خلاف واقع بگه. من خودم هر کاری میکنم ماجرای بحرین و کاپیتولاسیون نمی تونم حذف کنم مگه میشه قدرت داشت ولی کشور خودتو مفت بدی دست قلدر؟ خوب در زمان شاه_ بانک، بیمارستان. راه آهن. ارتش و… درست و خیلی هم عالیه ولی حق کاپیتولاسیون و اعطای شهرستان بحرین به بیگانه یک رودخانه در آذربایجان چی. لطفا مطالعه کنید
کاش صفحه ای زیبا از کتاب تاریخ میشدیم….همیشه قضاوت با کسانی خواهد بود که کتاب تاریخ مارا بعد ما ورق خواهند زد….امیدوارم وقتی صفحه ای از تاریخ شدیم شرمنده نسلهای بعد نباشیم….