تعریف امیرالمومنین از “اعتدال” در نامه به مالک اشتر

0

مسئله انسان کامل،یک بحث فلسفی و علمی محض نیست که فقط اثر علمی داشته باشد.اگر انسان کامل اسلام را از راه بیان قرآن[و سنت] و از راه شناخت پرورده های کامل قرآن نشناسیم،نمی توانیم راهی را که اسلام معین کرده برویم و یک مسلمان واقعی و درست باشیم و همچنین جامعه ما نمی تواند یک جامعه اسلامی باشد.(شهید مطهری:۱۳۸۵۱۴)

کمال انسان در تعادل و توازن است. انسان کامل آن انسانی است که همه ارزش های انسانی در او رشد کرده و هیچ کدام بی رشد نماند و به علاوه همه این ارزش ها، هماهنگ با یگدیگر رشد کنند و به حد اعلا برسد؛آن گاه این انسان می شود انسان کامل.انسانی که قرآن از او تعبیر به امام می کند:”إنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إماماً”(البقره(۱)،۱۲۴)تو اکنون به حدی رسیده ای که می توانی الگو باشی، امام و پیشوا باشی و به تعبیر دیگر تو انسان کاملی،انسان های دیگر برای کامل شدن باید خود را با خود تطبیق دهند.(شهید مطهری،۳۵-۳۳:۱۳۸۵) تردیدی نیست که رسول اکرم ،امام علی و سایر ائمه معصومین کسانی هستند که گوی سبقت را در رشد، کمال و وصول به حق از همه جهانیان ربوده اند.آنان اسوه،مقتدا و سرمشق هستند.
در احادیث شریفه آمده است که صراط از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است.برای همان است که حد اعتدال،وسطیّت حقیقیه را دارد.از رسول خدا منقول است که خط مستقیمی در وسط کشیدند و خط های دیگری در اطراف آن و فرمودند این خط وسط، خط من است.(امام خمینی (ره) ،۱۵۲:۱۳۸۵)
یکی از موضوعاتی که در کتاب شریف نهج البلاغه درباره آن سخن رفته، موضوع مقام والا و ویژه اهل بیت و ضرورت پیروی از ایشان در تمامی شئون حیات انسان است.امیر مومنان می فرماید:”به اهل بیت پیامبر خود بنگرید و به همان سو روید که آنان می روند و شیوه آنان را پیروی کنید.”(خطبه۹۷)حضرت در جای دیگری در نهج البلاغه شیوه اهل بیت را میانه روی معرفی می نماید:”ما تکیه گاه میانه ایم ، عقب ماندگان به ما می رسند و پیش تاختگان به ما باز می گردند.”(حکمت۱۰۹)
بدیهی است که برای  روشن شدن راه میانه و دستیابی به فهم عمیقی از آن و گام نهادن در این راه،بایستی به تعریف صحیحی از  واژه های “اعتدال”،”افراط” و “تفریط” دست یافت:
مفهوم شناسی اعتدال، افراط، تفریط
“اعتدال” مصدر باب افتعال از ریشه(ع،د،ل)و در لغت به معنای حد وسط بین دو وضعیت دیگر است. و به طور کلی هر گونه تناسبی است که لازمه آن برقراری مساوات بین جهات مختلف باشد.(راغب، ۵۵۳:۱۳۷۵)
معنای عدل را در کلام امیرالمومنین این گونه می یابیم :”عدل هرچیزی را در جای خود می نهد.”(حکمت۴۳۷) عدالت در اصطلاح عالمان اخلاق یعنی اعتدال قوای نفس و رعایت حد وسط در همه امور که کمال آدمی است. تناسب این معنا با مفهوم لغوی کاملا روشن است. در قرآن برای این مفهوم از واژگانی چون “قوام” (الفرقان (۲۵)، ۶۷)، “وســـط” (البقره (۱)، ۱۴۳)، “قصـد” (لقمان (۳۱)، ۸۹)، “سواء”(القصص(۲۸)،۲۲) و “حنیف” (ءال عمران (۳) ،۶۷) استفاده شده است.همه این واژگان بااندکی  اختلاف به وضعیت میانه و حد وسط اشاره دارد.
قصد: راست، متوسط، معتدل، اراده کردن و آهنگ انجام کاری است.(راغب،۶۳۷:۱۳۷۵)
اعتدال با یکی از معانی واژه اقتصاد(ق،ص،د)در زبان عربی مترادف می نماید.این واژه در متون عربی، قرآن و روایات در یک معنا به کار می رود.امام علی می فرماید:”کلُّ مازادَ عَلی الاقتصاد، الاسراف” هر چه از اعتدال خارج شود،اسراف نامیده می شود.(غررالحکم،ح۶۸۹۹)
وسط: با واژه عدل و مفهوم لغوی آن مترادف است چه این که در لغت به معنای قرار گرفتن شیء بین دو یا چند چیز است که نسبت به اطراف آن در حد میانه قرار گرفته است.از آن جا که اطراف یک شیء بیش از میانه آن در معرض فسادند،میان و وسط هر چیز بهترین قسمت آن خواهد بود.”خیر الامور اوسطها”( مجلسی،۳۸۳:۱۳۸۹) امیرالمومنین می فرماید:”راست و چپ گمراهی است و راه وسط صراط حق است.”(خ۱۶)
عدالت و اعتدال از دیدگاه امام خمینی(ره)حد وسط بین افراط و تفریط و از امهات فضایل اخلاقیه است. خط مستقیم واصل بین دو نقطه بیش از یکی نیست؛پس تعریف سیر انسان کامل از نقطه نقص عبودیت تا کمال عزّ ربوبیت، عدالت است که خط مستقیم و سیر معتدل است؛ چنان چه صراط مستقیم که انسان در نماز طالب آن است همان سیر اعتدالی است.(امام خمینی(ره)،۱۴۷:۱۳۸۵)
واژه “فرط”به معنای خروج از حد معین است. هرگاه این خروج در جهت زیاده از اندازه و پیشی گرفتن باشد افراط و اگر در جانب کوتاهی و کاستی باشد تفریط است.امیر المومنین می فرماید:” نادان را نمی بینی مگر در حال افراط (تند روی) یا تفریط(کند روی).”(ح۷۰)
در نهایت می توان گفت اعتدال ،یعنی حد وسط  و میانه، و افراط و تفریط،تعدی از این حد است.
با آگاهی از مفاهیم فوق،بدیهی است که اگر فرد یا جامعه ای،در پی رسیدن به کمال و تعادل باشد،نیازمند الگویی  کمال یافته است تا با مشایعت و همراهی ِ عملی آن الگو،به تعالی برسد.
علی علیه السلام،نمونه ای از انسان کامل اسلام است؛الگویی که پیروی از او، اعتدال ،تکامل و پیشرفت و تعالی فرد و جامعه را تضمین می کند. اسوه ای کامل که راهنمای فرد و جامعه در تمام ابعاد و شئون حیات خویش است. بعنوان نمونه، علی علیه السلام، در زمینه شیوه ی حکومتی،نامه ای به مالک اشتر می نویسند که امروزه مترقی ترین کشورهای دنیا در برابر این نامه،عقب مانده و عقب افتاده اند!
آنچه در ادامه می آید،خلاصه ای از سلسله جلسات تحلیل نامه پنجاه و سه نهج البلاغه است که جناب آقای دکتر مجدفقیهی –عضو هئیت علمی دانشگاه معارف اسلامی قم- به شرح آن پرداخته اند:
امیرالمومنین کسی است که به آن چه که می گوید تمام و کمال معتقد است و عامل . در همین نهج البلاغه آمده است که آنچه به شما می گویم بر آن سبقت گرفته ام( الاّ واسبقکم علیها).یعنی اول خودم عمل کرده ام بعد به شما می گویم.
امیرالمومنین سلام الله علیه وقتی در این نامه وارد مباحث حکومتی می شوند و دستورات حکومتی را می دهند،آمیخته ی به این دستورات،دستورات اخلاقی و تقوایی را دارند.برخلاف سایر کتاب های حقوقی و باصطلاح منشورهای حکومتی که صرفا یکسری دستورها و برنامه هاست.در این مسئله نکته ای هست و آن این است که: در تمام نظام های سیاسی دنیا به این نکته توجه دارند که انسان ها و جوامع،توسعه ی کمّی داشته باشند. از جهت اقتصادی،از جهت تکنیک و …کمیت بالا برود اما به توسعه ی کیفی، یعنی این که در کنار رشد اقتصاد، رشد تکنیک و علم، پیشرفت و رشد انسانی هم داشته باشیم توجهی ندارند. در جامعه ی امروز، اقتصاد، سیاست، تکنیک، مخدوم است و انسان و انسانیت، خادم. ارزش های اخلاقی و انسانی باید به نفع اقتصاد،سیاست،تکنیک و علم از بین برود اما در حکومت دینی و حکومت علوی این گونه نیست.در کنار توسعه و پیشرفت کمّی جوامع،باید پیشرفت کیفی وجود داشته باشد.یعنی باید اقتصاد،سیاست و تکنیک،خادم باشند و انسانیت مخدوم باشد.همه ی این ها باید در جهت رشد انسان ها باشد.اگر رشد علمی داریم باید منجر به رشد انسانی شود.اگر رشد اقتصادی داریم،باید در کنارش رشد اخلاق داشته باشیم. هر رشدی در عرصه ی اجتماع،اتفاق می افتد منهای رشد انسانیت وزنی برایش نیست و در منطق امیرالمومنین ارزشی ندارد.به همین جهت امیرالمومنین در خلال مباحث حکومتی،سیاسی و اقتصادی از مباحث معنوی،اخلاقی و انسانی صحبت می کند چون هردوی این پیشرفت ها مدنظر حکومت دینی هست.
امام در خطبه ۱۳۱چنین می فرماید: اَللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ اَلَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَهً فِی سُلْطَانٍ وَ لاَ اِلْتِمَاسَ شَیْ‏ءٍ مِنْ فُضُولِ اَلْحُطَامِ خدایا تو خود می دانی آن چه که ما در دست گرفته ایم (امیرالمومنین الان بعنوان حاکم و امیر جامعه اسلامی در رأس هرم قدرت قرار گرفته است) به خاطر این دو هدف نیست: لَمْ یَکُنِ اَلَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَهً فِی سُلْطَانٍ ؛ جنگ قدرت نیست.ما نخواستیم رقابتی بکنیم،نخواستیم اعمال قدرت بکنیم،قدرت طلبی ما را به این جا نیاورد. وَ لاَ اِلْتِمَاسَ شَیْ‏ءٍ مِنْ فُضُولِ اَلْحُطَامِ برای به دست آوردن دنیا هم نبود.نخواستیم از کانال قدرت،به ثروت و مکنت برسیم؛ هیچ یک از این ها نبود . پس چه بوده یا علی؟!
اول: وَ لَکِنْ لِنَرِدَ اَلْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ ما می خواهیم مَعالِم دین را برگردانیم .ما می خواهیم در جامعه،معالم دین،نشانه های دین که عبارت است از همان ارزش های انسانی و الهی،احیا شود.مردم خوب بشوند،مردم،نسبت به هم با محبت بشوند. در آن جامعه ظلم نباشد.در آن جامعه بدی نباشد،در آن جامعه فساد نباشد.در آن جامعه پسرفت و عقب ماندگی فکری و اخلاقی نباشد. این ها نشانه های جامعه ی دینی است.دین همین را می گوید دیگر.مگر آیات قرآن دعوت به تفکر و تعقل نمی کند؟پس یکی از معالم دین این است که انسان ها خرد ورز،بار بیایند.جامعه،جامعه ی عقلانی بشود.جامعه از جهت علمی پیشرفت بکند.
دوم،رشد اخلاقی آن هاست که آن هم جزء معالم دین است.هدف دین بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ (ص/۸)است.مردم به ارزش های اخلاقی آراسته شوند.علی علیه السلام چنین چیزی را می خواهد: لِنَرِدَ اَلْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ نشانه های دین برگردد نه این که شکل دینی باشد،منهای محتوای دینی.نماز جماعت سر وقت،مساجد پر از جمعیت،محاسن ها مرتب و …این ها که معالم دین نیست.این معالمی است که احزاب حاکم پس از پیامبر در بین مردم قرار دادند.روایت داریم که مردم در آخر الزمان در مسجد جمع می شوند و نماز می خوانند اما ایمان ندارند.(یُصَلُّون وَ لا یُومِنُون)پس در چنین جایی دین نیست.معالم دین(نشانه های دین) به فرم و شکل دین نیست.خیلی از مذاهب منحرف،این فرم ها و شکل ها را رعایت می کنند.آیا بین این ها،گذشت هست؟بین انسان ها رعایت حلّیت و حرمت هست؟آیا در آن جامعه تکبر حاکم است یا تواضع؟این ها معالم دین است.این ها،همان چیزهایی است که پیغمبر اکرم و اهل بیت علیهم الصلوات الله در سیره و در حرف های خود،مردم را به آن دعوت کردند.این است معالم دین.با هم نماز بخوانیم در عین حالی که در صف اول و دوم با هم دشمنیم.این به او بد می گوید و او به این بد می گوید،در عین حال نماز جماعت هم شرکت می کنیم.
سوم :وَ نُظْهِرَ اَلْإِصْلاَحَ فِی بِلاَدِکَ. ما اصلاح را در کشور تو و سرزمین های تو ای خدا آشکار کنیم.تلاش به اصلاح کنیم نه افساد در جامعه. فَیَأْمَنَ اَلْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ بنده های مظلوم تو در امان باشند. وَ تُقَامَ اَلْمُعَطَّلَهُ مِنْ حُدُودِکَ حدود تعطیل شده ی تو اقامه شود.این کلمه ی حدود،منظور همان حدود شرعی نیست.(حد زنا و …منظور نیست.) بعدها  اصطلاح فقهی حد،به معنی تازیانه شد.حدود یعنی احکام الهی.در آیات قرآن هم آمده است :تلک حدود الله.در جاهای مختلف قرآن که می گوید این ها حدود خداست یعنی احکام خداست؛ حریم های الهی است.این احکام و حریم های الهی،در جامعه اقامه بشود.
امیرالمومنین در ادامه به مالک می گوید: ای مالک اشتر محبوب ترین چیز برای تو در عرصه ی حکومت سه چیز باید باشد :
۱. ” أَوْسَطُهَا فِی اَلْحَقِّ ” اولا متوسط ترین در حق .
ای مالک ! حق مدار باش و حد وسط در حق را رعایت کن . أَوْسَطُهَا فِی اَلْحَقِّ یعنی چه ؟ این عبارت یک چیزی است که تقریبا من ندیدم شرّاح نهج البلاغه این را خوب تحلیل کرده باشند . مگر حق، حد وسط دارد؟ خیلی نکته مهمی است ،آدم از این حرف ها می فهمد که این کلام ،کلام نورانی امیرالمونین است . می گوید باید در عدالت فراگیر باشد . رضایت باید جامع باشد اما در حق می گوید حق باید در یک حد وسط قرار بگیرد . حد وسط یعنی چه ؟
حق، دو مقام دارد: یکی مقام معرفت و شناخت است ؛حق شناسی . انسان حق را بشناسد که به آن می گوییم مرحله ی شناخت حق و به تبع آن اظهار حق است . دوم مرحله ی اجرای حق است که مرحله ی عملی در رابطه با حق است . حق را می خواهیم اجرا کنیم . در هر دوی این ها باید حد وسط رعایت بشود.هر حقی را نمی شود گفت،مخاطب باید ظرفیت پذیرش داشته باشد یا گاهی اوقات گفتن حق – توجه کنید که گفتن باطل ممنوع است اما در مورد حق داریم صحبت می کنیم-  اظهار حق باید با مراتب آن و با توجه به مخاطب آن انجام بشود . اسلام وقتی آمد همه ی حق را اول نگفت . اول انسان ها را به صفات نیک دعوت کرد، آرام آرام جلو رفت،یکی یکی تشریع را ، آرام آرام . ما در یک جامعه ی نو پای اسلامی نمی توانیم همه ی حقایق دینی را سال اول حتی به مردم بگوییم . هیچ وقت در کلاس اول همه ی درس ها داده نمی شود؛یک امر منطقی است.بسیاری از امور هست که حتی اهل بیت فرمودند امر ما را کتمان کنید.یکسری از حق ها باید کتمان شود. زمان آشکار شدنش نمی رسد . یک امر کلی است و خیلی جاها هم هست . خود غیبت کردن بیان یک حقیقتی است در مسئله.کسی گناهی کرده است ولی نباید این را شما بگویید.خیلی از حق ها را نباید اظهار کرد چون در اظهارش یا ایجاد فساد هست – آبروی کسی ریخته می شود – یا زمانش نرسیده است.فرد آمادگی و قابلیت شنیدنش را ندارد. در مقام اجرا هم همین است. اجرای حق هم باید مرحله به مرحله انجام شود. حق، چه در مقام اظهار و چه در مقام اجرا تدریجا انجام شود.
۲.”وَ أَعَمُّهَا فِی اَلْعَدْلِ” عدالتی فراگیر در سطح جامعه،در کل جامعه؛ نه فقط عدالت برای برخی برای همه.
ای مالک! در حکومت اسلامی عدالت مال فقرا نیست.عدالت قضایی مال فقرا نیست مال همه است .خبر آوردند دختر امیرالمومنین گردنبندی را از بیت المال عاریه گرفته است. علی (علیه السلام) برآشفت. گفتند یا علی ، عاریه است.فرمود اگر عاریه نبود حد بر او جاری می کردم .دخترش باشد… باشد! عدالت،رفاقت بر نمی دارد.عدالت، انحصار برنمی دارد.عدالت،عام و فراگیر است.
۳.” وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى اَلرَّعِیَّهِ ” رضایت توده مردم.
“وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى اَلرَّعِیَّهِ ” جامع ترین در رضایت مردم . ای مالک! باید کاری کنی که مردم راضی بشوند.یعنی علاوه بر حق مداری و عدالت باید احسان به مردم کرد و نیکی کرد تا راضیشان بکنی.این رضایت،رضایت معقول است یعنی چیزی که توقعات عامه مردم برآورده بشود.این معیار است. باید این ها را راضی کنی. یعنی به تعبیر علما،خود رضایت مردم در کنار اصل عدالت موضوعیت دارد،طریقیت ندارد.یعنی این جوری نیست که رضایت مردم اگر منطبق با فلان اصل بود مهم است . گروه ها اقلیت ها و افراد و… نه ؛ عامه موضوعیت دارد یعنی باید حاکم کاری کند که عامه مردم از او خوشنود باشند.توقعات معقولشان را برآورده کند. وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى اَلرَّعِیَّهِ ” بعد امام در ادامه موضوع می فرمایند اگر که عموم مردم را راضی کردی مهم نیست خواص ناراضی باشند.دور و بری ها ناراضی باشند. وزرا و وکلا و مسئولین ناراضی باشند . رضایت عموم مردم ملاک است.آن ها چگونه راضی می شوند .
حضرت می فرمایند ” اَلرَّعِیَّهِ فَإِنَّ سُخْطَ اَلْعَامَّهِ یُجْحِفُ بِرِضَى اَلْخَاصَّهِ وَ إِنَّ سُخْطَ اَلْخَاصَّهِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى اَلْعَامَّهِ” اگر مردم ناراضی شدند آن خواصی هم که راضی بودند رفته رفته آن ها هم ناراضی می شوند چون نارضایتی مردم در آن ها تاثیر دارد.اما اگر مردم راضی بودند،آن ها ناراضی، مهم نیست؛نارضایتی آن ها هیچ اهمیتی ندارد.اگر رضایت عموم مردم به قیمت نارضایتی خواص است هیچ اهمیتی ندارد؛ اما آن طرف مسئله ، اگر مردم ناراضی بشوند خواه ناخواه خواص هم ناراضی خواهند شد. یعنی تو یک مجموعه ناراضی کنار خودت داری، پس تلاش کن که رضایت مردم را بدست بیاوری.
اگر خواستیم بنویسیم که حاکم اسلامی باید در جست و جوی چه چیزی باشد و جامعه اسلامی جامعه ای است که از چه مولفه هایی تشکیل شده،این یک سطر کافی است:جامعه دینی جامعه ای است حق مدار ، با عدالت فراگیر ، همراه با رضایت عامه مردم . این جامعه، جامعه ی علوی و دینی است و حاکمی که این سه هدف را مورد توجه قرار بدهد حاکمی است که درصدد اجرای فرامین اسلام است.
 پس از این نکته امیرالمومنین علیه السلام به مطلبی اشاره می کند که اگریک حکومت یا رئیس جمهور جدیدی می آید، حاکم و رئیس قوه مجریه تغییر پیدا می کند یکی از مسائل جدی این است که حاکمان قبلی را چه کار کنیم؟ امیرالمومنین علیه السلاماینجا یک معیار می دهد: قبل  و بعد معیار نیست بلکه معیار، شرارت است ،بدی معیار است. حضرت می فرماید: اگر در این مجموعه های قبلی  کسانی هستند که در شرارت های حاکمان قبلی و در گناه آن ها دخالت داشته اند آن ها را همراز خودت قرار نده؛آن ها را در سیستم خودت وارد نکن زیرا آن ها ویژگیشان این است که یار ظالم باشند. آن ها را باید از خودت دور بکنی، صحبت این نیست که با آن ها برخورد بکن ، صحبت این است که این گروه را به عنوان وزیر ومعاون و یار ومشاور خودت قرار نده! آن ها اگر آدم های خوبی بودند در نظام های ظالمانه حریت داشتند ، یار ظالم نبودند و به اشرار کمک نمی کردند. هرچند که قیافه و ظاهری درست کرده باشند، با ظاهر که کار درست نمی شود .لذا حضرت می فرماید: این ها را به عنوان یار خودت در سیستم حکومت وارد نکن تو بهتر از این ها را می توانی پیدا کنی. لذا میفرماید ” إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِکَ ” شرور ترین وزیران و یاران برای تو کسی است که وزیر شرورهای قبل بوده است ” وَ مَنْ شَرِکَهُمْ فِی اَلْآثَامِ ” در گناهانشان شریک بوده است . یک موقع است که  در آن سیستم بوده و شرکتی در این کار نمی کرده،پست و مقام هایی داشته که به ظلم کمک نمی کرده، بلکه گاهی اوقات جلوی ظلم را هم می گرفته؛ مثل علی بن یقطین ها که در دستگاه هارون بودند؛ اشکال ندارد ، صرفِ بودن، معیار نیست؛ مُعین بودن به شرارت معیار است. ” فَلاَ یَکُونَنَّ لَکَ بِطَانَهً ” آن ها آشنا و همراز تو در اسرار حکومتی نباشند زیرا یاران گنه کاران و برادران ظالمان هستند .
 بعد حضرت می فرمایدکه برای انتخاب چه کار بکن ؛حضرت می فرماید :تلاش بکن پیدا می کنی! دنیا این گونه نیست که فقط این افراد باشند، قحط الرجال که نیست ؛باید بگردی پیدا بکنی؛آن حزب بازی ها را باید کناربگذاری . خداوند افراد خودش را دارد، تو باید بگردی تلاش کنی،این  افراد را پیدا کنی  و انتخاب کنی که خود این هم بسیار مهم است.
 امیرالمومنین علیه السلامدر خلال این نامه در گزینش گروه ها و نهاد های مختلف هیئت حاکمه نکات بسیاری را به مالک توصیه کرده اند ؛می فرمایند :تو به جای آن ها میتوانی افرادی را پیدا کنی که اول از همه:تخصص و رای و نفوذ آن ها را داشته باشد، نمی گوید به جای آن ها هر کدام محاسنش بیشتر بود و نماز اول وقت می خواندند ومسجدی بودند بیاور؛ می فرماید اول از همه این را بدان که می توانی افرادی پیدا کنی که آن قدرت و تخصص و توانمندی لازم را دارند؛  اما گناه آن ها، وزر و وبالی که به دوش آنها است، صفات ناشایست   را هم ندارند، این افراد خیلی خوبند. بگرد این طور اشخاص را پیدا کن. صرف اینکه فلانی آدم خوبی است فایده ندارد؛ مثل اینکه یک پزشک یهودی یا یک پزشک بی دین باشد تخصص خوبی دارد اما بی دین است ،ودر طرف دیگر یک آدم متدینی هست  ولی توانایی لازم را در پزشکی ندارد می گوییم برویم پیش او متدین است اینجا دیانتش برای شما کار نمی کند تخصصش باید کار کند؛ در بعد حکومت همین است کسی که می آید در سمت وزیر کشور ،وزیر اقتصاد و …این باید توانایی اداره آن مجموعه را به بهترین وجه داشته باشد اگر ندارد غاصب و دزد است؛دزد فقط این نیست که مال مردم راببرد،غاصب کسی نیست که خانه کسی را بگیرد، غصب مقام و دزد مقام هم داریم . کسی که کاری را که در  توانش نیست می پذیرد در پیشگاه خدا مسئول است.
” أُولَئِکَ أَخَفُّ عَلَیْکَ مَئُونَهً وَ أَحْسَنُ لَکَ مَعُونَهً وَ أَحْنَى عَلَیْکَ عَطْفاً وَ أَقَلُّ لِغَیْرِکَ إِلْفاً ” مولا می فرماید :اگر حواست را جمع کردی  و افرادی را با این شرایط انتخاب کردی بدان که اینطور آدم ها از جهته معونه یعنی هزینه برای تو سبک بارترند. یعنی کم هزینه اند. آدمی که تخصص دارد و تعهد  هم داردکم هزینه است. بقول معروف طاقچه بالا نمی گذارد چون می خواهد خدمت کند و بهترین یار تو خواهد بود و دوست دار ترین افراد نسبت به تو خواهد بود. ” أَحْنَى عَلَیْکَ عَطْفاً ”  و نسبت به غیر تو الفتی ندارند و تا آخرش با تو خواهند آمد؛ کسانی که جامع بین تخصص و تعهد اند.
” فَاتَّخِذْ أُولَئِکَ خَاصَّهً لِخَلَوَاتِکَ وَ حَفَلاَتِکَ ” آن ها را در مجالس علنی(حفلات) و غیر علنی(خلوات) خودت وارد کن، حضرت در ادامه به نکته بسیار مهمی اشاره می کنند :بین این افراد متخصص ومتعهد باید افرادی را پیدا کنی که یک سر وگردن از همه بالا ترند . یک سر و گردن بالا تری شان به این است :
” أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ اَلْحَقِّ لَکَ ” هر کدام زبان گویا تری در گفتن حق (گرچه تلخ باشد)دارد او باید به تو نزدیک تر باشد.هر کسی که در گفتن حق تساهل نمی کند کوتاه نمی آید؛طبیعی است هیچ مدیری کسی که توانایی گفتن حق را داشته باشد به خود نزدیک نمی کند . علیعلیه السلام می فرماید : مقرب ترین فرد نزد تو باید چنین فردی باشد. کسی که جسورانه حق را به تو می گوید:” أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَهً فِیمَا یَکُونُ مِنْکَ مِمَّا کَرِهَ اَللَّهُ لِأَوْلِیَائِهِ ” در جاهایی که تو کاری می کنی و خدا آن کار را نمی پسندد و این کار بر اساس هوا و انگیزه های نفسانی تو بروز پیدا کرده ،چنین فردی که معاون،وزیر یا مشاور توست،تو  را در این زمینه  یاری نمی کند. در منطق علی، “المامورُ المعذور” خط زده شده است. اگر آن بالا دستی ها- هر کسی که می خواهد باشد- خلاف امر الهی، خلاف رضایت حق و مطابق هوای خودش حرفی زد، به هیچ وجه مشروعیت تبعیت ندارد، انسان حق ندارد تبعیت کند.
حضرت امیر در نامه مالک هم همین را به مردم می گوید؛ در جاهای دیگر هم در نامه هایش به کارگزاران می گوید. می گوید اگر این فردی که من بعنوان نماینده تعیین کرده ام ،چیزی خلاف حق گفت هیچ کس حق ندارد از او تبعیت بکند. “لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق” اطاعت مخلوقی که در زیرش معصیت خالق باشد جایز نیست. مامورم و معذور یعنی چه؟! اگر امری که به تو شده ظلم و هوای نفس است و رضای خدا در آن نیست حق نداری عمل بکنی بیرونت می کنند، بکنند؛ نانت را می برند،خوب ببرند، خدا رازق است، معنا ندارد به خاطر دنیای دیگری ما و شما به جهنم  برویم.
حضرت در فراز دیگری از نامه به چگونگی انتخاب کارگزاران و اوصاف آن ها می پردازد.”ثُمَّ اُنْظُرْ فِی أُمُورِ عُمَّالِکَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اِخْتِبَاراً وَ لاَ تُوَلِّهِمْ مُحَابَاهً وَ أَثَرَهً” عُمال یعنی کارگزار،یعنی آن کسی که در واقع به تعبیر امروزی در قوه مجریه کار می کند.مطلب اول این است که کسانی را که بعنوان کارگزار می خواهی انتخاب کنی،امتحان کن و بعد آن ها را انتخاب کن.ببین از عهده  ی این پست و مقام برمی آیند یا نه.انتخابت بر اساس سهل انگاری و محابات  و خود رأیی (أَثَرَهً) نباشد. این که از آن شخص خوشت آمده و …نباشد.علی این ها را نمی پذیرد.باید ببینی دیگران هم در مورد او چه می گویند و بعد او را انتخاب کنی،چون امور مردم در دست او قرار می گیرد و به این راحتی نیست که بخواهی در انتخاب او سهل انگاری کنی. فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ اَلْجَوْرِ وَ اَلْخِیَانَهِ. چرا که این خودرأیی و خودکامگی و سهل انگاری در انتخاب، شعبه ای از جور و خیانت است و با چنین انتخابی وارد ستم و خیانت شده ای.چون اگر این فرد اشتباه و خطایی کند به پای تو هم نوشته می شود.
در ادامه حضرت بیان می کنند که مصداق بارز این افراد،چه چیزی باید باشد: وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ اَلتَّجْرِبَهِ وَ اَلْحَیَاءِ مِنْ أَهْلِ اَلْبُیُوتَاتِ اَلصَّالِحَهِ وَ اَلْقَدَمِ فِی اَلْإِسْلاَمِ اَلْمُتَقَدِّمَهِ فَإِنَّهُمْ أَکْرَمُ أَخْلاَقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً وَ أَقَلُّ فِی اَلْمَطَامِعِ إِشْرَاقاً وَ أَبْلَغُ فِی عَوَاقِبِ اَلْأُمُورِ نَظَراً
۱. کسی را انتخاب کن که تجربه این کار را  دارد؛مثلا نمی شود مهندس هوافضا بیاید و مسئول بخش نفت بشود!   
۲. کسی را انتخاب کن که اهل حیا باشد؛تجربه کاری را داشتن اشاره به این است که فرد، کننده ی کار باشد،در کنار داشتن تجربه،باید از اخلاق لازم در حوزه ی مدیریتی هم برخوردار باشد.اگر کارگزاری که انتخاب می کنی حیا نداشته باشد و آبرو برایش مهم نباشد،راحت آبروی افراد را می ریزد،راحت با حیثیت افراد بازی می کند.(البته دو نوع حیا داریم:حیای حُمق،یعنی حیایی که نشانه حماقت است و دیگری حیایی است که ارزشمند و خردمندانه است،این که انسان از انجام کارهای زشت حیا کند.و در این جا منظور از حیا،همان حیای خردمندانه است.)
۳.افرادی را انتخاب کن که از خانواده های شایستگان باشند.افرادی که در اسلام پیشگام بوده اند،نه این که چون الان اوضاع و شرایط خوب است،کمی ریش گذاشته اند و مسلمان های دو آتشه شده اند! ببینید در آیات مکی منافق نداریم،چون مسلمانان در اقلیت اند،مظلوم اند و تحت سیطره هستند.اما وقتی در مدینه حکومت را می گیرند،منافق پیدا می شود و یک عده خودشان  را مسلمان جلوه می دهند.این افراد بسیار خطرناک هستند.روایت زیبایی از امیر المومنین نقل شده و آن این است که سئل علیّ (ع) عن فسادالعامّهٌ فقال: «اّنما هی من فساد الخاصّه» از حضرت پرسیدند دلیل فساد مردم چیست؟فرمود: فساد عموم مردم،زیر سر فساد خواص است.اگر کسی که بعنوان کارگزار و مسئول معرفی می شود از نظر اخلاقی درست نباشد،چطور می تواند جامعه را به سمت و سویی اخلاقی ببرد؟فردی که پایبند به ارزش ها نیست چطور می تواندارزش ها را در جامعه برقرار کند؟به همین جهت کسانی که در رأس قرار دارند،کسانی هستند که نگاه جامعه به آن هاست بنابراین باید دارای ارزش های اخلاقی بالا و توانمندی در حوزه کاری شان باشند.
………………………………………………………………………………………
منابع:
۱. قرآن کریم
۲. سید رضی، نهج البلاغه، محمد دشتی، قم، نسیم حیات، چاپ اول،۱۳۷۸
۳. نهج البلاغه، ترجمه علی شیروانی، قم، نسیم حیات، چاپ پنجم،۱۳۸۸
۴. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثارامام خمینی(ره)، چاپ دهم،۱۳۸۵
۵  .تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و درر الکلم، مترجم: حمید فرخیان، قم، دارالحدیث ، ۱۳۸۳
۶.حسن زاده آملی، حسن، رساله امامت، احمدیان، ابراهیم، قم، قیام، چاپ اول، ۱۳۷۶
۷..راغب اصفهانی، حسین بن محمد ،المفردات ، تهران ، مرتضوی ،۱۳۷۵
۸. قمی، عباس، مفاتیح الجنان، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم،۱۳۷۳
۹. مجلسی ، محمدباقر ، بحارالانوار ، تهران ، دارالکتب اسلامیه ، ۱۳۸۹
۱۰. مطهری، انسان کامل، تهران، صدرا، چاپ سی و هفتم، ۱۳۸۵
۱۱. فایل های صوتی سخنرانی جناب آقای دکتر مجد فقیهی به آدرس sabokbaran14.blogfa.com
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ