بازیگران از بنیامین و همسرش نسیم حشمتی می گویند + عکس

1
«پژمان بازغی» و البته همسرش «مستانه مهاجر» از صمیمی‌ترین و نزدیک‌ترین دوستان «بنیامین» و «نسیم» بودند.  آنها در بحث‌های کاری و غیرکاری همیشه با هم مشورت می‌کردند و در بسیاری از مواقع نیز همکاری‌هایی را با هم تجربه کرده بودند.  حالا این بازیگر در این گفت‌وگو  بخش‌های و زوایای دیده نشده‌ای از این اتفاق را در یک سال گذشته روایت کرده است.  بازغی هنوز هم پس از یک سال باور ندارد که «نسیم حشمتی» فوت کرده و هنوز هم با اندوه از او صحبت می‌کند.با اعتماد به نفس به اوج بازگشت

دختر من کوچک‌ترین طرفدار بنیامین است!

خواننده‌ها و بازیگرها معمولا با همدیگر برخورد دارند و من با «بنیامین بهادری» در یک برنامه آشنا شدم. دختر من ریتم موسیقی بنیامین را دوست داشت. یک بار به او گفتم فکر کنم کوچک‌ترین طرفدار تو دختر من است!

همسر بنیامین بهادری عکس نسیم حشمتی بیوگرافی نسیم حشمتی بارانا بهادری اینستاگرام بنیامین بهادری

دوستی من با او صمیمی‌تر شد و از خانواده‌اش دعوت کردیم و ارتباط خانوادگی ما از طریق همسر من و همسر مرحوم بنیامین شکل گرفت. رفت و آمدهای زیادی با همدیگر داشتیم و خانواده بهادری یکی از نزدیک‌ترین دوستان من و همسرم خانم «مستانه مهاجر» بودند و هستند. در این بین ارتباط دختر من و «بارانا» هم بسیار صمیمی است.

همسر بنیامین بهادری عکس نسیم حشمتی بیوگرافی نسیم حشمتی بارانا بهادری اینستاگرام بنیامین بهادری

باورکردنی نبود

آن شب در راه برگشت به منزل بودم که همسرم با من تماس گرفت و گفت بنیامین و همسرش تصادف کرده‌اند. از من خواست خودم را به بیمارستان برسانم. زمانی که از همسرم در مورد جزئیات تصادف پرسیدم او اطلاعات چندانی نداشت. در مسیر بیمارستان با خودم فکر می‌کردم اما اصلا تصور چنین فاجعه‌ای را نداشتم. فکر می‌کردم که در حد یک تصادف ساده است و شاید با اندکی جراحت همراه بوده است.

زمانی که به بیمارستان رسیدم و قبل از دیدار با بنیامین، پزشک اورژانس مچ دست من را گرفت و به گوشه‌ای برد و به آرامی گفت: «اصلا تصور جابه‌جایی مصدوم این حادثه را نداشته باش. نمی‌توانید او را از این بیمارستان منتقل کنید. » در ادامه صحبت‌های پزشک اورژانس متوجه عمق فاجعه شدم. صحبت‌های او اصلا برای من قابل باور و هضم نبود. باز هم به خودم تلقین می‌کردم که صحبت‌های آن پزشک عین واقعیت نیست اما زمانی که زنده یاد «نسیم حشمتی» و بنیامین را دیدم دیگر توان ایستادن روی پای خودم را نداشتم. همسرم هم درست شبیه من بود و تا زمان ورود به بیمارستان اصلا باور نداشت که نسیم از بین ما رفته باشد.

به همین سادگی

در آن شب حال هیچ‌کدام از ما خوب نبود و سایر دوستان بنیامین هم که به بیمارستان رسیدند در یک شوک وحشتناک بودند. من تا ساعت‌ها نمی‌توانستم باور کنم و به همسرم می‌گفتم اصلا مگر می‌شود چنین اتفاقی رخ داده باشد؟ به همین سادگی نسیم از بین ما رفت؟ حتی برادر بزرگ من هم آمد و تا صبح در کنار بنیامین بودیم . نمی‌توانستیم او را تنها بگذاریم. هر قدر که الان من بخواهم در مورد آن شب صحبت کنم باز هم نمی‌توانم تلخی‌ها و مسائل را توصیف کنم.

نسیم به من می‌گفت: «داداش»

نسیم حشمتی برادر نداشت و به من می‌گفت «داداش» و حتی بارانا هم به من دایی پژمان می‌گوید. ارتباط خانواده ما و بنیامین فراتر از یک دوستی یا رفت و آمد ساده بود و لحظات و خاطرات بسیار خوبی در کنار هم داشتیم. تلخی آن اتفاق برای من و همسرم آنقدر زیاد است که هنوز هم گاهی نمی‌توانیم قبول کنیم که یکی از اعضای خانواده خودمان از دست رفته است. او یکی از بهترین دوستان همسر من بود و به جرأت می‌توانم بگویم که آنها عین دو خواهر به همدیگر نزدیک بودند.

اعتماد به نفس بنیامین

یک هنرمند فقط به خودش تعلق ندارد و عده زیادی پیگیر و منتظر کارهای او هستند. بنیامین هم از این قاعده مسثتنا نبود و مردم زیادی چشم انتظار آلبوم و کنسرت او بودند. پس از آن حادثه و در موقعیت‌های مختلف بارها با او صحبت کردم و گفتم؛ اگر فعالیت خود را مجددا آغاز نکنی این افسردگی باعث اتفاقات بسیار بدتری خواهد شد.تمام تلاش خودم را کردم که در آن روزهای سخت کنارش باشم زیرا دوستی صرفا مختص روزهای خوشی و خوبی نیست. یکی از دغدغه‌های اصلی ما و سایرین، بارانا بود. همسر من هم سعی کرد که در زمینه مشکلات و مسائل او به بنیامین کمک کند.
خواهر بنیامین و مادر نسیم هم در طول آن روزها یک لحظه هم از او و بارانا دور نشدند. به نوعی می‌توانم بگویم که همه تلاش کردند تا بنیامین به زندگی برگردد. بارانا و یک بنیامین زخم دیده در این دنیا تنها مانده بودند و نباید با افسردگی و نا امیدی زندگی می‌کردند. مهم‌ترین ویژگی بنیامین اعتماد به نفس و سخت کوشی او ست که باعث شد بتواند باز هم به اوج برگردد.

بعد از نیما

دومین اتفاق تلخ هم درگذشت «نیما وارسته» بود که درست زمانی رخ داد که هنوز در شوک و اندوه فوت نسیم بودیم. من سر فیلمبرداری بودم که همسرم حدود ساعت ۶ صبح تماس گرفت و از شدت گریه نمی‌توانست صحبت کند. به او گفتم چه اتفاقی رخ داده است؟ دیگر تحمل یک غم دیگر را نداریم.

زمانی که خبر فوت نیما وارسته را از او شنیدم گفتم که شایعه است هفته گذشته آنها در رشت کنسرت داشتند و من در بک استیج برنامه نیما را دیدم که با وجود خستگی بسیار پرانرژی و فعال بود. هیچ‌کس نمی‌توانست آن اتفاق را بپذیرد چون می‌دانستم که نیما یکی از دوستان نزدیک بنیامین و تکیه گاه محکمی برای او بود.

این موزیسین جوان و خوب یکی از کسانی بود که در زمان درگذشت نسیم حشمتی در کنار بنیامین حضور داشت. او هم نقش بسزایی در بازگشت بنیامین به عرصه موسیقی داشت و در آن چند کنسرتی هم که پیش از درگذشتش با همدیگر داشتند بسیار پرانرژی ظاهر شد.

او در اوج است

خدا را شکر می‌کنم که او کارهای خود را دنبال می‌کند و در اوج است. این نشان می‌دهد که مردم دوستدار خودش، کارها، صدا و آثارش هستند. با ویژگی‌های مثبتی که از بنیامین سراغ دارم مطمئن هستم که حتی یک لحظه هم عقب نمی‌نشیند و همین‌طور پیش خواهد رفت و باز هم برای مردم خاطره سازی می‌کند. او با عشق و امید مجددا به زندگی برگشت و این عشق بی پایان درون خود را به مردم هم منتقل خواهد کرد.


علی ضیاء از روزهای تنهایی بنیامین می‌گویدعلی ضیاء در مراسم ترحیم و تشییع پیکر همسر بنیامین برگزاری برنامه را برعهده داشت و همان طور که در این گفت‌وگو می گوید، در روزهای سخت بنیامین توانست به خوبی در کنار  این خواننده باشد. ا و بهترین گزینه ای بود که می شد با او در این باره گپ زد.

از زمان تصادف و اتفاقاتی که افتاد، بگویید.

تا آنجایی که به‌یاد دارم این اتفاق روز جمعه افتاد و آن روز مدام از دلم می‌گذشت که خبری از بنیامین بگیرم به‌دلیل اینکه چند روزی بود با او صحبت نکرده بودم و نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که تماس نگرفتم و بعدازظهر انگار تمام انرژی‌ام گرفته شد و خواستم یک استراحت کوتاهی داشته باشم که کلا خوابم برد. خیلی‌ها با من تماس گرفته بودند و صبح روز شنبه به عادت روزهایی که ویتامین سه داشتیم (البته آن روز صبح ویتامین سه نداشتیم و برنامه ویژه شب یلدا داشتیم و در کل صبح شنبه برنامه نداشتیم)، ساعت ۶ صبح بیدار شدم، دیدم خیلی از دوستانم با من تماس گرفته‌اند، سریع پیامک‌هایم را چک کردم تا ببینم چه اتفاقی افتاده! که دیدم در پیامک‌ها به فوت همسر بنیامین اشاره شده است.

همسر بنیامین بهادری عکس نسیم حشمتی بیوگرافی نسیم حشمتی بارانا بهادری اینستاگرام بنیامین بهادری

همان لحظه با یکی از دوستان مشترک‌ خودم و بنیامین، آقای «مجید بنی‌فاطمه» تماس گرفتم و گفتم: آقاسید چی شده؟! اوگفت: من هم نمی‌دانم، ان‌شاءالله که شایعه است. بعد از آن سریع با بنیامین تماس گرفتم و از وی پرسیدم که آیا این موضوع صحت دارد که بنیامین گفت این اتفاق افتاده. همان لحظه آماده شدم و به بیمارستان رفتم و بقیه ماجرا هم که دوستان اطلاع دارند.

زندگی و تلاش بنیامین برای سرپا ماندن در این یک سال را چطور دیدید؟

حقیقتا بنیامین از نگاه من، انسان بزرگی است. عموما در غم‌ها و مشکلات از او گریز بیرونی نمی‌بینید مگر اینکه چه اتفاقی رخ بدهد. زمانی‌که به بیمارستان رفتم و بنیامین را دیدم، ناآرام بود که این ناآرامی هم طبیعی بود اما فکر می‌کنم یک‌مقدار که زمان گذشت، یعنی حدود هفت، هشت ساعت بعد از این اتفاق، احساس کرد که همه غم‌ها، مشکلات و غصه‌ها را خودش باید به دوش بکشد و غم‌های اطرافیان و افراد دیگر را هم آرام کند و تسکین بدهد؛ «نسیم» مادر جوانی دارد که دخترش را ازدست داده و خواهران او هم هستند و «بارانا»یی که مادرش را ازدست داده بود. به‌نظر من همه این اتفاق‌ها طلب می‌کرد که یک مرد قوی تمام این غصه‌ها را یک تنه به‌دوش بکشد و دیگران را هم تسکین بدهد تا اینکه خود، چالشی برای دیگران باشد.

شده بود که درمورد روز تصادف و اتفاق با هم صحبت کنید؟

ما همان روز صحبت کردیم. درمورد آن حادثه و اتفاق، تقریبا چندین بار در روزهای مختلف صحبت کردیم.

بنیامین فضای اطرافش را طوری مدیریت کرده بود که کسی از او سوالی نمی‌کرد؟

ما از لحظه‌های اول ماجرا متوجه این اتفاق نشدیم. به‌هر حال بعدازظهر جمعه این اتفاق افتاد و من صبح شنبه متوجه شدم. می‌خواهم بگویم که فاصله بین بعدازظهر جمعه تا صبح شنبه را متاسفانه ما در کنار بنیامین نبودیم اما از صبح شنبه که یکدیگر را دیدیم، چندین‌بار درمورد روز حادثه صحبت کردیم که اصلا چطور این اتفاق افتاد و چه صحبتی می‌کردند و جاهایی هم که یادش نبود. به هر حال تمام بدنش کوفته شده و جای کبودی روی بدنش بود و خودش هم می‌گفت اینجا را به‌یاد ندارم که چه اتفاقی افتاده و این موضوع طبیعی بود که به‌یاد نمی‌آورد اما درد و رنج این تصادف روی بدنش کاملا مشهود بود.

فکر می‌کنید بنیامین چطور توانست با تراژدی نبودن نسیم کنار بیاید؟

گمان می‌کنم دلیلش صبر و مهربانی زیادی است که همیشه در قلب بنیامین بوده که به لطف خدا، یکباره چند برابر شد. درکل بنیامین خیلی مهربان و صبور است و استایلش این‌گونه است و این مهربانی را با همه دارد. اما تمام این اتفاقات بعد از فوت نسیم، ضربدر هزار شد و این اتفاق فقط می‌تواند لطف خدا باشد. خدا به بنیامین صبری داد که بتواند تحمل و مدیریت کند و آرام باشد چون اطرافیان او هم عزیزشان را از دست داده بودند و باید یک‌ نفر، غم‌ها را متحمل می‌شد و آنها را آرام می‌کرد و در این بین بنیامین کسی بود که دیگران را تسکین می‌داد.

او حتی افرادی که رابطه‌ دورتری هم داشتند را آرام می‌کرد. لحظه‌هایی بود که آنها کنار بنیامین گریه می‌کردند و بنیامین آنها را آرام می‌کرد. فکر می‌کنم شرایط باعث شد که بنیامین این تصمیم بزرگ را بگیرد و برخلاف انتظار به‌جای اینکه دچار  چالش شود، آرامش داشت و همه ما وقتی بنیامین را می‌دیدیم، آرام می‌شدیم.

همسر بنیامین بهادری عکس نسیم حشمتی بیوگرافی نسیم حشمتی بارانا بهادری اینستاگرام بنیامین بهادری

چه صحبت‌هایی را بیشتر از بنیامین می‌شنیدید؟

من و بنیامین دوستان صمیمی هستیم (حداقل من این‌طور فکر می‌کنم).  اینکه درمورد چه چیزی صحبتی می‌کردیم، به‌نظرم امانتی بین من و بنیامین است که اگر خودش بخواهد آن را بازگو می‌کند. شاید هم نخواهد و من هم نمی‌خواهم این حرف‌ها را مطرح کنم. حرف‌های‌مان نباید یک‌ جاهایی فاش شود اما حرف‌های‌مان همیشه به سمتی بود که یکدیگر را در آن شرایط آرام کنیم. به هر شکل شرایط و روزهای بسیار سختی بود و واقعا دم همه افرادی که به پای بنیامین ماندند، گرم.

همه آنها همراه بودند، کمک می‌کردند و سنگ‌تمام گذاشتند، ایستادند و لحظه‌به‌لحظه و ثانیه‌به‌ثانیه برایش ماندند. به‌نظرم شوکی بود که آن روزها به بنیامین وارد شد. در همه‌جا حرف این تصادف بود. آدم باید قدر خود، زندگی و رفاقت‌هایش را بداند. باید از مردمی هم که در مراسم‌ شرکت می‌کردند و برای فوت همسر بنیامین دغدغه داشتند، یک تشکر ویژه داشته باشم.


روایت هادی کاظمی از روزهای تلخ بنیامین«هادی کاظمی» دوست‌داشتنی و محبوب است و در سخت‌ترین شرایط هم وجودش در هر جمعی نعمتی است. او همیشه به خوبی این قابلیت را دارد که فضای جمع حاضر را عوض کند و با شوخی‌ها و رفتارهایش بتواند خنده را بر لب همه بیاورد.  این بازیگر از دوستان نزدیک بنیامین بهادری است و در برخی کنسرت‌هایش نیز در سالن اجرای برنامه بنیامین حضور داشته. پس از یلدای تلخ سال گذشته بنیامین، روابطش درمواقعی با این خواننده بیشتر و بیشتر شد.  با او درباره این یک سال حرف زدیم و تجربه همراهی‌اش با بنیامین.

شما در یک سال گذشته به نظر می‌رسد ارتباط و دوستی‌تان با بنیامین قوی‌تر شده. خیلی هوای بنیامین را داشتید و این نوع رفتار از شما را هیچ‌کس به جز اطرافیان نزدیک بنیامین نمی‌دانند.

این بیشتر به مسائل معنوی بازمی‌گردد. به غیر از رفاقتی که داریم یک مسئله‌ای است که برای همه پیش می‌آید. برای خود من هم دو، سه سال پیش این اتفاق افتاد که مادرم را از دست دادم و چیزی که دیدم و تصویری که در ذهنم ثبت شد، کسانی بودند که بعد از درگذشت مادرم، در کنارم بودند و حتی کسانی بودند که زیاد دوست نمی‌شمردم‌شان اما بعد از آن اتفاق دیدم در کنار من بودند و به هر دلیلی از من حمایت می‌کردند. از همان‌جا به بعد نگاهم نسبت به دوستی به آنها تغییر کرد و بالعکس، کسانی بودند که دوستی داشتند اما بعد از آن اتفاق دیگر نبودند و از همان‌جا به بعد دیدگاهم تغییر کرد. تمام این مسائل به گذشته بازمی‌گردد که دیدم این مسئله خیلی مهم است و سعی کردم از فوت مادرم، بیشتر در این جریانات باشم. به دلیل اینکه شرایط را می‌دانم و حس خوبی به بازمانده می‌دهد.

همسر بنیامین بهادری عکس نسیم حشمتی بیوگرافی نسیم حشمتی بارانا بهادری اینستاگرام بنیامین بهادری

موضوع من و بنیامین همین بود. جز آن دوستی و رفاقت، یک دلیل دیگر هم این است که در عرف، آداب و رسم‌مان است. در قدیم شنیده بودید می‌گفتند وقتی چنین اتفاقی می‌افتد، دور آن آدم را خالی نگذارید. ما درک نمی‌کردیم این قضیه چیست اما این اتفاق برای خود من افتاد و تازه متوجه شدم چیست. به نوعی شاید پیش‌تر این موضوع برایم مثل حالا نبود، کم و بیش در این مراسم‌ها حضور داشتم و درک نمی‌کردم اما حالا با درک اینکه می‌دانم چه اتفاقی ممکن است برای بازمانده رخ بدهد و چه تاثیری درستی برای او داشته باشد این کار را با دل انجام می‌دهم و ادامه خواهم داد. من این کار را دلی انجام دادم به‌علاوه اینکه بنیامین دوست‌مان است و دوستش داریم.

حضور شما در کنسرت بنیامین در ارومیه هم خیلی جالب بود؛ کنسرتی که بنیامین پس از فوت نیما وارسته آن را به درخواست خانواده نیما لغو نکرد و شما در همه سئانس‌های آن برنامه در سالن بودید.

آن روزها بنیامین حال زیاد خوبی نداشت به هرحال همسرش را از دست داده بود و قرار بود کنسرتی را داشته باشد که خدابیامرز «نیما وارسته» آهنگساز و نوازنده کارشان نیز فوت کرد و پدر و مادر نیما عزیز اعلام کردند که نمی‌خواهند کنسرت ارومیه به ‌خاطر از دست رفتن نیما کنسل شود چون این قرار از قبل بوده و مهم است. این اتفاق افتاده بود و آنجا هم در کنار بنیامین بودم و به من گفتند که چنین کنسرتی را داریم و از من پرسیدند که حضور پیدا می‌کنم؟ و من رفتم.

کنسرت را دیدم و تمام شد. اصولا هر کاری را که انجام می‌دهم بر اساس دل خودم است و برای خبرش نیست. به دلیل اینکه متاسفانه یا خوشبختانه به هر دلیلی یکسری از دوستان هنرمندمان هستند که ممکن است برای خبر و حضور در رسانه‌ها خیلی کارها را انجام دهند و دنبال خبرسازی و انجام کارهای عجیب و غریب هستند که فقط خبری به وجود بیاید و در مجلات و روزنامه‌ها صحبت و عکس‌شان باشد. شخصا دوست داشتم کنار بنیامین باشم و رفتم هم به ارومیه سر بزنم به دلیل اینکه ارومیه شهری است که خیلی دوست دارم و همین یک تیر و دو نشان که کنار بنیامین هم باشم.

این روزها هم که شما خیلی درگیر کارید، باز هم دورادور با هم ارتباط دارید؟

هم مشغله بنده زیاد شده و هم بنیامین و همین باعث شده کمتر این روزها یکدیگر را ملاقات ‌کنیم اما در شرایطی یکدیگر را می‌بینیم و صحبت‌ها و گپ‌های‌مان را داریم و رفاقت‌مان هم سرجایش است اما می‌شود گفت آنقدر در کنار یکدیگر نیستیم و از دور حواس‌مان به‌ یکدیگر است.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

1 نظر
  1. davood shakiba می گوید

    خدا به تو و اون بچه صبر بده :دست تقدیر نوشت بر من و تو*
    که به باشیم چو تنها هر دو*
    من ز تنهای خود سوزم و تو نیز چنین *دست تقدیر کند روز سیه چون همچین * بدهم دل به رضای دل دلدار خودم* که اگر این نباشد من و تقدیر به خودم

    روحش شاد دیگر اشعار حقی تقدیم شما و فرزند دلبندتان :

    ۱٫ بنام خدا
    به شهر ….سفر کردیم به نوروز(۹۰) شدیم مجروح وهم گشتیم سیه روز
    به حکم بدوی و بازپرس نیازی شدیم محکوم ماهریک به بازی
    یکی محکوم کردما را به نوزده (۶۱۹) یکی دیگر به حکمی ماده پانزده (۶۱۵)
    که کشته شهر ما را بی نظامی دهیم هر یک شما را حکم , به قاضی
    ۲٫ منظور مواد ۶۱۹ و ۶۱۵ قانون تعزیرات حکومتی است
    الا ای همسفر با ما در این شهر نصیحت میکنم تا گشته هوش یر
    به شهر …ر چون رفتی گذر کن برای لحظه ای ماندن حذر کن
    شما ای اهل…ر و شهر ایمان بگویم من شما را راز پنهان
    ز بعد ۴ سال طرح و شکایت مرا گشته معما ؟این حکایت
    الا ای آنکه با من در حیاتی تو را پندی دهم یک پند ذاتی
    به وقت پارک خودرو گر شنیدی که پنچر میشوی یا هرچه دیدی
    برو گوشت بگیر نشنیده رد کن تو دفع شر ز جان و مال و سر کن
    چنان بر پای و بر فرقت بکوبند تو گویی اهل تیغ و اهل چوبند

    ۳٫ (بعد ۳ سال متهمین اصلی از ما در دادگاه شکایت کردند به دلیل ناسزا گویی )

    همسرم آنگه که فرزند ش بدید زیر چشم باد و سیه گشته پدید
    داد و فریاد و جزع میکرد و بست جرم ما اینک همین گردیده است
    الا ای همسفر با من در این شهر نصیحت میکنم تا گشته هوش یر
    به شهر نور چون رفتی گذر کن تو دفع شر ز جان و مال و سر کن
    *********************************************************