دختران دانشجویی که در تهران سنگ قبر می‌شویند

0

آیا می‌دانستید آن دختری که سنگ قبر می‌شوید و او را هر پنجشنبه در بهشت زهرا می‌بینید، دانشجویی شهرستانی است؟ آیا می‌دانستید دختری که در یکی از انشعابات پارک‌وی گل می‌فروشد دانشجوی مواد یکی از دانشگاه‌های معتبر تهران است و یک پایش دانشگاه و یک پایش خوابگاه و یک پایش خیابان است؟

دختر شهرستانی دختر دانشجو خوابگاه دختران

می‌پرسید چرا؟ مگر نمی‌دانید که زندگی خرج دارد. دانشگاه خرج دارد. مخصوصا که دختر باشی. شهرستانی هم باشی. خانواده مرفه هم نداشته باشی و بخواهی سالم زندگی کنی! عزت نفس داشته باشی و دست آخر بخواهی مملکتت را هم بسازی. مادر نسلی باشی که آینده ساز باشد…

شاید این سوال برایتان به وجود آید دلیل انتخاب کلانشهری مثل تهران و شهرهای دیگر برای تحصیل چیست؟
بیراه نرویم و گزافه نگوییم. همه می‌دانیم. بی‌عدالتی آموزشی را می‌توان در همین نقطه مشاهده کرد، تمرکز مراکز آموزشی معتبر یا به‌عبارتی آپارتاید علمی و امکانات رفاهی، فرهنگی و اجتماعی در یک نقطه و دستیابی به این مدینه فاضله آرزوی هر محصلی است. بسیاری از پشت کنکوری‌های شهرستانی برای ورود به آرمانشهر خیالی خود لحظه شماری می‌کنند و با بردن برگ برنده، با عزمی راسخ قدم در این کلانشهر‌ها می‌گذارند، غافل از این‌که عشق اول نمود آسان ولی افتاد مشکل‌ها…

هر دانشجوی مهاجر به دنبال ورودش به شهری دیگر با مسائلی حیاتی روبه‌رو می‌شود که شامل هزینه‌های زندگی و آسیب‌های اجتماعی متاثر از غربت، مشکلات خانوادگی، محل اسکان و… است. عوارض و عواقب این مسائل را نمی‌توان نادیده گرفت.
در این سوی نگاه‌های متأثر از تبعیض و مردسالاری، کلمه دختران شهرستانی و دختران خوابگاهی به خودی خود دارای بار ارزش منفی است. یادآور سادگی، کم‌توانی و‌گاه عرصه تاخت‌و‌تاز و تهمت‌ها!
مگر دختر دانشجو بودن چه اشکالی دارد؟ این همه سوء‌ظن‌ها و سوءتعبیر‌ها از کجا نشأت گرفته است؟ جز شنیده‌ها و تخیلات بخشی از دنه جامعه که همواره درصدد تخریب بخشی دیگر است؟ آیا واقعا از نزدیک دیده‌ایم آن‌ها برای گذران زندگی خود چه می‌کنند؟
حتما می‌گویید خیلی کار‌ها… بله دخترانی را می‌شناسم که خیلی کار‌ها می‌کنند تا روز‌هایشان شب شود. نمونه‌اش همین فاطمه…
سال دوم کار‌شناسی است از شواهد ظاهری‌اش پیداست از طبقه متوسط رو به پایین جامعه به حساب می‌آید، مدام نیازمندی‌های همشهری را ورق می‌زند و کاری درخور و متناسب با ساعات کلاس‌هایش پیدا نمی‌کند که هم وقتش خوب باشد هم پولش! یکی، همه‌جوره خوب است جز این‌که راهش دور است کارش چیست؟! خدمات منزل یا‌‌ همان کلفتی…
تعجب کرده‌اید؟! خدمات منزل کاری است سنگین، چه به لحاظ جسمی و چه به‌ لحاظ روانی و در قالب کلماتی موجه! کافی است مثل سال‌های اول دبستان مبصر بیاید یا ناظم یا حتی مدیر و بگوید دست‌هایتان روی میز. دیدن دست‌های فاطمه اما اشک را بر چشمانتان جاری خواهد کرد. زخم شده، چروکیده، ریش ریش و…
دیگر چه کارهایی را می‌توان نام برد؟ از تراکت پخش‌کنی، فروشندگی در مغازه و مترو، خدمتکار رستوران‌ها (و در خفا کافی‌شاپ‌ها که اگر بفهمند حسابت با کرام الکاتبین است)، دستفروشی، بورس لوازم بهداشتی و آرایشی در دالان‌های خوابگاه و دانشکده، امتحان دادن به جای دیگران، خیاطی، نگهداری شیفتی چند نفره از سالمندان، تزریقات و…
بله! کار عار نیست. فاطمه‌های بسیاری هستند که برای خرج روزانه خود حاضر به کارهایی هستند که من و شما‌ها حتی فکرش را نمی‌توانیم بکنیم. امثال او برای تحصیل و معاش جان می‌کنند و کم هم نیستند. پس چرا در کوی و برزن و تاکسی و مترو و هر جای دیگر این شهر درندشت وقتی اسم دختر دانشجوی شهرستانی می‌آید نگاه‌ها درهم می‌رود، حرف‌های درگوشی شروع می‌شود و نیش‌ها باز؟

حالا بعد از گذشت ترم‌ها در این کلانشهر‌ها و کوبیده شدن برچسب دختر خوابگاهی از هرکدامشان بپرسید انگیزه اولیه‌ات برای تحمل سختی‌های درس خواندن در غربت و خوابگاهی شدن چه بوده است؟ با لبخندی سرد یاد دوران کودکی و فانتزی‌هایشان می‌افتند و با ذوقی سرخورده از جودی آبوت می‌گویند؛ اما اسطوره کودکانه‌های دخترانه دیروز، زندگی جودی کجا و ما کجا؟ این کودکان بزرگ‌تر شده، بی‌خبر از همه جا نمی‌دانند در انتظارشان دنیایی دیگر در قالب مسائل و مشکلاتی دیگر است که جنسش با دغدغه‌های جودی فرق دارد. آغاز هر روز برایشان آبستن مسأله‌ای است از تهیه خوراک گرفته تا سرپناه در خیابانی که حتی یک لحظه نمی‌توانی تنها بایستی. آخر گشت‌ها به مرد‌ها کاری ندارند!
مسأله این است که قشر دانشجو مخصوصا دختر که جنسیتی آسیب‌پذیر و حساس محسوب می‌شود به دلیل کمبود‌های اجتماعی و منابع آموزشی شهرش که وجود آن حق مسلم همه اعضای جامعه است، مجبور است که روند اجتماعی شدن خود را به گونه‌ای متفاوت طی کند. اما پس از بازگشت به شهر‌هایشان مسأله همچنان ادامه دارد، آن لطافت شهرستانی فکر و اندیشه کجا و اینجان کندن و بغض‌های فروخورده کجا؟
مسأله خوب و موجه نشان دادن این بخش جامعه نیست. مسأله عدم آگاهی ما از شرایط زیستی افرادی که آموزش رایگان حق آنان است. حالا اگر آنان با تلاش خود از بحران مالی هزینه‌های تحصیلی سربلند بیرون بیایند تازه اول مقابله با آسیب‌های جدی‌تر در تعاملات درون خوابگاهی و گفتمان‌های جدید هستیم.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ