عکس جالب از جشن تولد کتایون ریاحی در پشت صحنه پدر سالار

0

عکسی دیدنی از جشن تولد کتایون ریاحی در پشت صحنه پدر سالار

جشن تولد کتایون ریاحی در پشت صحنه پدر سالار

همسر کتایون ریاحی عکس لو رفته بازیگران عکس قدیمی بیوگرافی کتایون ریاحی بازیگران سریال پدر سالار

آن وقت‌ها، سریال‌ها هفته‌ای یک بار پخش می‌شدند. برای دیدن باقی سریال باید یک هفته صبر می‌کردی. تا هفته تمام شود و نوبت پخش قسمت جدید سریال برسد، دل مردم هزار راه می‌رفت. توی میهمانی‌های خانوادگی، پشت میز کار، توی صف نان، همه جا صحبت آقا اسدالله و آذر بود. مردها از دست زنده‌یاد جمیله شیخی و دخترش زهره حرص می‌خوردند. زن‌ها به یاد کارهای آقای اسدالله و یک دندگی‌هایش که می‌افتادند سری به افسوس تکان می‌دادند و چه بسا برای زندگی دو جوان که به دست اسدالله خراب شده بود در خفا اشک هم می‌ریختند.

کار به آنجا کشید که می‌گویند کمند امیرسلیمانی یک بار توسط یک راننده کامیون تهدید شد که برگردد سر زندگی‌اش و مثل آدم در خانه پدرشوهرش زندگی‌اش را بکند. ناصر هاشمی هم می‌گوید که گاه گداری توی کوچه و خیابان مردم او را کنار می‌کشیدند و نصحیتش می‌کردند که یک جوری زودتر این قائله را ختم به خیر کند و احترام پدرش را نگه دارد.

سریال «پدرسالار» آیینه زندگی مردم دوران خودش بود. مردمی که در حال گذار از زندگی سنتی به زندگی مدرن بودند. خانه‌های بزرگ و پر اتاق، دیگر جایش را آرام آرام به آپارتمان‌های لانه زنبوری می‌داد، میهمانی‌های بزرگ خانوادگی، شروع به زوال کرده بود تا دست آخر به جمع‌های کوچک دوستانه که عمرشان به یک سال هم نمی‌کشد، تبدیل شوند و همه چیز در حال تغییر. زنده‌یاد اکبر خواجویی کارگردان «پدر سالار» هم این تغییر را دیده بود. سرعت حرکتش را حس کرده و فهمیده بود که جلوی این تغییر و تحول را نمی‌شود گرفت. به خاطر همین شخصیت اصلی داستانش، آخر داستان راضی می‌شد آن خانه بزرگ قاجاری را بکوبد و تبدیلش کند به آپارتمان تا هر کدام از بچه‌هایش، سر به خانه خود فرو برند و به خیال خودشان مستقل شوند.

خانه‌ای که در اصل متعلق به «مهرانگیز خانم» از نوادگان قاجار بود و حالا تبدیل شده به خانه فرهنگ و هنوز در محله امامزاده یحیی تهران نفس می‌کشد.

خیلی‌ها با پایان «پدرسالار» کنار نیامدند. آنها که این تغییر و تحول را می‌دیدند اما نمی‌خواستند باورش کنند. درست مثل خود اسدالله. خیلی‌ها پا به پای حمیده خیرآبادی وقتی که داشت وسایلش را از توی خانه جمع می‌کرد و با حسرت به گوشه و کنار خانه‌اش نگاه می‌کرد که قرار بود به زودی زود کوبیده و ساخته شود، اشک ریختند. اما واقعیت اجتناب ناپذیر است حتی در سریال «پدرسالار».

ساتین

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ