زندگی شیک اشکان دژاگه در قطر / خرید مازراتی مثل یک کیلو میوه!

1

تازه از خواب بیدار شده بودم و بدجوری حوصله‌ام سر رفته بود اما نه حوصله‌اش را داشتم و نه دوحه را خوب می‌شناختم که تنهایی از هتل بیرون بزنم.

بعد از کمی آنالیز و سبک و سنگین کردن شرایط تصمیم گرفتم به اشکان دژآگه زنگ بزنم تا با هم به باغ‌وحش برویم و آنجا از او عکاسی کنم. فکرم را خیلی سریع عملی کردم اما جوابی که آن‌طرف خط شنیدم چیزی نبود که دلم می‌خواست! اشکان به پیشنهاد جواب رد داد و گفت زو (ZOO) امروز تعطیل است.

همسر اشکان دژاگه مبلغ قرارداد اشکان دژاگه شغلهای جدید و پردرآمد ‎ شغل پر سود بیوگرافی اشکان دژاگه

با این حال قرار شد دنبال من بیاید تا هم یک دوری در شهر بزنیم و هم چند تا عکس بگیریم. اشکان خیلی سریع با پورشه قرمز رنگش در محل قرار حاضر شد. همین‌طور که در حال چرخیدن و تاب خوردن در پایتخت کوچک و شیک قطر بودیم از پنجره به اطرافم نگاه می‌کردم. در این‌جا برخلاف تهران پورشه و لامبورگینی و بوگاتی اصلا چیز جذابی نیست.

تا دلت بخواهد در دور و اطرافت از این‌جور ماشین‌ها ریخته. حتی مدل‌هایی را می‌بینی که تا‌به‌حال عکسش را هم ندیده‌ای! برای همین پورشه‌سواری در خیابان‌های دوحه اصلا لذت و کلاس تهران را ندارد. دیدن یک ماشین مدل‌بالا برای قطری‌ها همان‌قدر جذاب است که دیدن پراید یا پژوآردی می‌تواند برای ما جذابیت داشته باشد.

به فضای مناسبی برای عکاسی می‌رسیم. از ماشین پیاده می‌شویم تا چند تا عکس از اشکان بگیرم و بعد هم کمی قدم بزنیم و پیاده‌روی کنیم. در همین حین چشمم به یک فروشگاه پر از ماشین‌های زیبا و شیک افتاد که پورشه اشکان جلوی آنها مثل اسباب‌بازی بود. این‌جا نمایندگی رولزرویس بود.

با ذوق به اشکان گفتم بیا یک دوری لابه‌لای این ماشیه‌های سلطنتی بزنیم و چند تا عکس هم بگیریم اما با جوابی که از او شنیدم برای دومین‌بار توی ذوقم خورد:«بیا بریم بچه‌جون. این ماشین‌ها به گروه خونی ما نمی‌خوره!» نمی‌دانم مگر قیمت این ماشین‌ها چقدر بود که دژآگه با درآمد ۳۴۰میلیون‌تومان در هفته هم جرات نزدیک‌ شدن به آنها را نداشت؟! اما درست روبه‌روی خیابان یک فروشگاه دیگر پر از ماشین‌های فراری و مازراتی قرار داشت. مثل معروف ما ایرانی‌ها که می‌گوییم تا سه نشه بازی نشه این‌بار درست از آب درآمد. اشکان قبول کرد داخل نمایندگی مازراتی و فراری برویم و چرخی در آن بزنیم و عکس بگیریم. جلوتر از اشکان وارد فروشگاه شدم تا از مدیر آنجا برای عکاسی اجازه بگیرم. با زبان عربی توانستم اوکی مدیر لبنانی را بگیرم. تا سرم را برگرداندم دیدم اشکان بالای سر یکی از مازراتی‌های فروشگاه ایستاده و دارد به چشم یک خریدار براندازش می‌کند. بعد از چند دقیقه سراغ فروشنده رفت و به زبان انگلیسی سوالاتی درباره ماشین و قیمتش پرسید. با تعجب از اشکان پرسیدم می‌خواهی ماشین را بخری که با لحن شگفت‌زده گفت قیمتش خیلی خوب است. در آلمان این مدل را ۱۳۰هزار دلار می‌فروشند اما این‌جا تقریبا نصف است. فروشنده به او پیشنهاد داد با ماشین یک دور بزند که اشکان گفت این مدل از مازراتی را خوب می‌شناسد و نیازی به تست ندارد. در حالی که او دوباره مشغول وارسی ماشین بود مدیر فروشگاه سراغ من آمد و گفت اگر راضی‌اش کنی ماشین را بردارد یک کمیسیون خوب هم به تو می‌دهم! تازه پیشنهاد داد فوتبالیست‌های ایرانی بیشتری را به آنجا بیاورم. آخر سر اشکان و فروشنده با هم شماره رد و بدل کردند تا بعدا این معامله را جوش دهند.

اشکان به همان سادگی که ما از خانه بیرون می‌زنیم و سر کوچه یک کیلو میوه می‌خریم مازراتی خرید. البته برای کسی که به پول ما هفته‌ای ۳۰۰ -۴۰۰ میلیون‌تومان درآمد دارد چنین خریدی کار سختی نیست.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

1 نظر
  1. علیرضا می گوید

    نوش جونش پول عرباست تا باشه از این پولها