عکس که مهناز افشار از شوهرش منتشر کرد
مهناز افشار با انتشار عکس زیر در اینستاگرامش نوشت :
به نام دوست به نام اوست
یک سال گذشت … روزی که در آن دو عنصر زمینی با پیوندشان آسمانی شدند ؛ پیوندی که در گذر طوفانها ماندگار شد . دو طیف متفاوت فارغ از هر رنگ و بویی به اِکسیر عشق پیوند یکرنگی خوردند . و چه زیبا آرزویی است برای ایران : ” یکرنگی فارغ از هر رنگ و بویی ” ؛ این هنر یک هنرمند است .
امروز نه سپندارمزدگان است ، نه مهرگان و نه ولنتاین ؛ امروز ٢١ خرداد است .. بدنیا آمدی تا به دنیای تو بیایم … روزت شد روزمان … سپاس خدایمان را و همیشه مبارک باد …
یاسین رامین ٢١ خرداد ٩۴
۴ سال از خودش کوچیکتره!!!!!!!!!!!
گشت و گشت و گشت و آخر سر یک بچه پولدار رو تور زد!!!!!
حالا شما چرا حسودی میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
………
خیلی ها همه چیز زندگیشون که رو نمی کنن یا نقش تو زندگی بازی می کنن
گندم خانوم در سن ۳۷ سالگی زن یه مرد متاهل شدن وشرط طلاق گذاشتن فقط زنهایی حسادت میکنند که یا خودشون صیغه ای هستند ویا …
متاهل بوده ده روز قبل عقدش جدا شده..اره دیگه پول واسه این بازیگرا آپشن اول شوهر ایده آله.والا پدرشوهرش رسانه ای مخالفتش با ازدواج دوم پسرش اعلام کرد
به اِکسیر پول و شهرت پیوند یکرنگی خوردند. حالا باید دید این پیوند مبارک چقدر دوام داره خخخخخخخخخ مهناز … خودتی خخخخخخخ
به به
پسر محمد علی رامین معاون مطبوعاتی احمدی نژاد!!!!
با پول کی میلیاردر شده
دولت پاااااااک
به به
بارانت … خوش میگذرونن و عکسهای …. خودشونو واسه ما میذارند .نگاه کنیم .این خانوم بخدا ذره ای هنرمند نیست .اگر چهرش شبیه ف. ا نبود .الان سوپر استار نبود وبعدش هم زن دوم یه …. شده بود .
میگن … هرچی زشت تر ادا و اطوارشم بیشتر ایکبیری
تولد
دختران درآغوش مادران می میرند
و من دربستر مالکیت
تبسم را
نیاز به تبسم
تنها در تخیل جسد مردهای مرده زندگی زیباست
و چقدر باید تن داد
به خودمان
که من خودم خودم را باردار می کنم
با تبسمی
که ای فلانی زن بود یا مرد
یا چیزی شبیه لبخند
اما نیازی نیست که می فهمم
چقدر دزدی غمگین هستم
که روی دیوار هیچ کس نیست
که سبیل های گربه را
خدا را معصیتیست هرزه گی
وچقدر اینجا تنها چیزی که هست دزد دزد
پیشته پیشته
و باز هم گربه ای روی درخت باردار شد
باز هم مادری زیر چرخ تصادفی مرد
باز هم بچه گربه ای تنهاست
باز هم قصه های تکراری
که زندگی چقدر زیباست
اما نه خدا و نه شیطان هیچ کدام سبیل نداشتند
که سرنوشت مرا بوی بد غذای سوخته ای می فهمد
که مادرم رفت و همان صدای خوب
که کبوتر بچه بودم مادرم مرد مرا دست دایه دادند شیر برد
حالا من مالکیت خدایی را می فهمم
که سبیلم آبرویم را برد
زندگی تکرار غذاهای سوخته ایست
که چقدرزود قوطی لوبیا
چقدر زود دزدهای آیینه ساعت
چقدر زود بوی بد حمام
در عطر زنانه
در سکوت
در لبخندی مفلوک
بر پوستری زیبا
از طبیعتی حیوانی
که بچه ات آبرویم را برد …
سیامک رشنو
تولدت مبارک