روایت تکان دهنده از فاجعه ۱۲ خرداد + عکس

0

سه شنبه ۱۲ خردادماه، اتوبوس اسکانیا در جاده چالوس به اعماق دره سقوط کرد و از ۴۰ مسافر آن تنها ۱۳ تن جان سالم به در بردند. مسافرانی که تنها یک نفرشان به همراه راننده ایرانی بودند و باقی اهل نجف و رسانه های مختلف خبری این حادثه را پوشش دادند و در این میان، عده ای علت حادثه را نقص فنی اتوبوس به ویژه نقص در ترمز اعلام کردند و عده دیگری هم راننده را عاملی دانستند که موجب بروز این تصادف خونین شده است.

 ۱۶ خرداد به نقل از پلیس راهور ناجا اعلام شد علت تصادف، نقص فنی در ترمز اتوبوس اسکانیا بوده است. دو روز پس از انتشار این خبر، جوابیه شرکت عقاب افشان (اسکانیا) منتشر شد که به این نکته اشاره شده بود که مقصر راننده است نه اسکانیا و اتوبوس هیچ مشکل فنی که باعث تصادف شود نداشته است. صحبت های ضد و نقیض درباره حادثه ۱۲ خرداد موجب شد تا به سراغ شاگرد راننده این اتوبوس برویم و با او به عنوان شاهد زنده صحبت کنیم.

رضا علیزاده از لحظه وقوع حادثه تا زمانی که اتوبوس را در ته اعماق دره می بیند. می گوید. حادثه تلخی که به گفته خودش با وجود گذشت بیش از یک هفته، تمام صحنه های آن مثل یک فیلم مقابل چشم اش است و از وقتی فهمیده همسر مجید- راننده اتوبوس اسکانیا- یک فرزند شش ساله دارد و تا چند وقت دیگر بچه دیگرش نیز به دنیا می آید، اوضاع روحی اش بیشتر به هم ریخته… در ادامه می توانید روایت علیزاده را از لحظه کنترل خارج شدن اتوبوس تا زمان سقوط به ته دره بخوانید.

حوادث واقعی اخبار حوادث اتوبوس اسکانیا

شروع از فرودگاه مهرآباد

رضا علیزاده، کمک راننده یکی از دو اتوبوسی است که مسافران نجف را با خود به همراه داشتند. در ابتدا حاضر به گفت و گو نبود تا بالاخره راضی می شود یک بار دیگر این حادثه را مرور کند. او ماجرای این حادثه را از وقتی شروع می کند که از فرودگاه مهرآباد به دنبال زائران عراقی می روند که از نجف برای زیارت به سمت حرم مطهر امام رضا (ع) رفته و حالا با هواپیما به تهران برگشته بودند: «زائران عراقی که حدود ۷۰-۸۰ نفر می شدند از چند روز قبل برای زیات حرم امام رضا (ع) راهی مشهد شده بودند و بعد از چند رز اقامت در مشهد عازم تهران شدند. قرار شد از تهران آنها را با دو اتوبوس که راننده یکی از آنها دایی خودم بود و دیگری راننده اش، مجید عسگری بود از فرودگاه مهرآباد به سمت چالوس، نوشهر و رامسر برویم.

قرار بود بعد از این سفر راهی قم شویم و بعد از اقامت دو روزه در این شهر، برای برگشت آنها را به فرودگاه امام خمینی برسانیم و سپس از آنجا با هواپیما به سمت نجف بروند. رسول، لیدر ایرانی زائران هم که پدرش عرب و مادرش ایرانی بود با دایی ام آشنایی داشت و برای همین با هم هماهنگ کردند و ما رهسپار شدیم.»

جاده شلوغ بود، جایی برای سرعت رفتن نداشت

شروع حرکت با دو اتوبوس از فرودگاه مهرآباد آغاز می شود. رضا علیزاده ماجرا را اینطور تعریف می کند: «ساعت ۷ صبح راه افتادیم و رفتیم فرودگاه. در این سفر زن دایی ام و بچه هایش هم بودند. برای همین دایی ام به من گفت سوار اتوبوس مجید شوم. من مجید را چندان نمی شناختم و قبل از این سفر یک بار بیشتر ندیده بودمش و آن هم زمانی بود که عید با هم به سفر راهیان نور رفته بودیم. اتوبوس جدیدش را هم تنها یکی دو روز می شد که تحویل گرفته بود.

حوادث واقعی اخبار حوادث اتوبوس اسکانیا

نزدیک ساعت ۹-۱۰ بود که مسافران را سوار دو اتوبوس کردیم. بعد از مدتی برای ناهار توقف کردیم و سپس خبردار شدیم که گفتندجاده به سمت شمال قرار است یک طرفه شود. برای همین گفتیم یک مقدار طول بدهیم تا جاده یک طرفه شود و دیگر راحت تر مسیر را طی کنیم.» او از جا به جایی خودش و لیدر اتوبوس دیگر در بین راه می گوید: «بعد از ناهار، رسول، لیدر ایرانی گروه داخل اتوبوس مجید آمد و لیدر دیگر داخل اتوبوس دایی من شد که اگر جا به جا نمی شد شاید الان رسول زنده بود. من هم از همان ابتدا به عنوان کمک راننده در اتوبوس مجید بودم. دیگر کم کم به سمت شمال راه افتادیم تا به کندوان رسیدیم.

آن زمان در حال تخلیه جاده بودند و شلوغ بود. وارد کندوان که شدیم در دو سه لاین، اتوبوس ها در حرکت بودند. از کندوان که بیرون آمدیم ترافیک کمتر شد؛ منتهی باز هم جاده کامل باز نشده بود تا جایی که مثلا اتوبوس ۵ متر جلو می رفت ۵ تا ۱۰ دقیقه می ایستاد. یعنی باز هم جاده کامل باز نبود در صورتی که من از این طرف و آن طرف می شنوم که می گویند اتوبوس سرعت داشته اما راهی برای سرعت رفتن وجود نداشت.»

هرچه می دویدم به اتوبوس نمی رسیدم

دیگر به زمان حادثه نزدیک می شویم و کمک راننده وقوع حادثه را اینطور توضیح می دهد: «وقتی که به شیب می رسیدیم؛ مجید پایش را از روی ترمز بر می داشت تا اتوبوس جلو برود. این مدل اتوبوس ها یک دستی دارد که به آن ریتارد (RET) می گویند، یعنی ترمزش طوری است به جای پا با دست کار می کند. دیگر به منطقه سیاه بیشه؛ دقیقا جایی که آخرین مغازه ها هم تمام می شود رسیدیم. جایی که یک پیچ تقریبا ۹۰ درجه در آنجا قرار دارد. این پیچ را که چرخیدیم، سمت کوه بودیم و دو لاین دیگر اتوبوس هم در کنارمان بود. شاید ۳-۴ ثانیه هم نشد که کامل ایستادیم.

اینجا این نکته را توضیح دهم که پشت آمپر این اتوبوس ها یک چراغی وجود دارد که روی آن STOP نوشته است. علاوه بر چراغ، آژیر هم دارد تا هر اتفاقی که رخ داد سریع اطلاع بدهد. در همین زمان این چراغ روشن شد و شروع  کرد به آژیرزدن. من از مجید پرسیدم چی شده؟ اتوبوس متوقف شده و او چرخ ها را داخل خاکی انداخته بود. تا به حال شده در زمانی که می خواهید اتومبیلتان را متوقف کنید، فراموش کنید کلاژ را بگیرید و اتوبوس شروع به لرزیدن کند؛ انگار که می خواهد خاموش شود؟ چنین حالتی به اتوبوس دست داد.

حوادث واقعی اخبار حوادث اتوبوس اسکانیا

برای همین باز از او پرسیدم اتوبوس خاموش شد؟ آژیر هم همچنان صدا می کرد و مجید به من جوابی نداد که آیا اتوبوس خاموش شده یا نه. تنها حرفی که به من زد این بود که بروم پایین و زیر چرخ اتوبوس، سنگ بگذارم. من از اتوبوس پیاده شدم و به دنبال سنگ گشتم. سنگ ها هم همه کوچک بودند و نمی دانستم از کجا سنگ بزرگ پیدا کنم. دو تا سنگ برداشتم و یکی انداخت زیر چرخ. آمدم یک سنگ بزرگ تر برداشتم و تا برگشتم که زیر چرخ بگذارم دیدم اتوبوس راه افتاد.

من به خیال اینکه اتوبوس درست شده و دارد به حرکت عادی اش ادامه می دهد سنگ را انداختم و سمت اتوبوس دویدم چون در هم باز بود. کمی که جلو رفتم متوجه شدم راه افتادنش فرق می کند و دیدم که دائما اتوبوس دارد به کوه کشیده می شود. من شدت دویدنم را بیشتر کردم و با خودممی گفتم یا امام رضا اتوبوس رفت… شیب تندی هم بود. به ثانیه نکشید که اتوبوس دور برداشت. دو «نیم پیچ» کوتاه در این میان بود که به فاصله خیلی کم بعد از آنها به یک پیچ کامل می رسیدیم. اتوبوس طوری سرعت گرفته بود که دیگر به آن نمی رسیدم و وقتی به پیچ کامل رسید دیگر اتوبوس را ندیدم.»

دیگر اتوبوس به ته دره سقوط کرد

علیزاده بعد از این صحنه بود که فهمید ماجرا مهم تر از این حرف هاست و برای همین هرچه در توان داشته به کار می گیرد و می دود: «بعد از اینکه اتوبوس را ندیدم، صدا و گرد و خاک هم بلند شد. وقتی به سرپیچ رسیدم دیدم شیشه اتوبوس و در داشبورد کف جاده است. یک قلوه سنگ بزرگ هم بغل شیشه افتاده بود که نشان می داد، مجید، راننده اتوبوس به آن زده و معلوم بود به کوه زده اما باز هم نتوانسته اتوبوس را نگه دارد. فردای آن روز که درباره آن صحبت می کردند می گفتند که رنگ اتوبوس روی کوه هست. غیر از شیشه و در داشبورد، دفترچه اش هم روی زمین افتاده بود… آن را هم برداشتم و شروع کردم به دوید. باز صدای بدی آمد.

پیچ های خیلی به هم نزدیک بودند یعنی بعد از هر ۱۰۰ متر ۵۰ متر یک پیچ قرار داشت و وقتی به پیچ بعدی رسیدم دیدم یک مزدا ۱۶۰۰ وانت که پشتش هم اثاث بود کنار شانه خاکی جاده ایستاده است و اتوبوس به آن هم زده اما باز هم نتوانسته اتوبوس را کنترل کند و در آنجا بود که به ته دره می رود. بعد از حادثه بود که شنیدم مجید، راننده اتوبوس، برای اینکه اتوبوس را نگه دارد غیر از اینکه به کوه و مزدا زده است به ۷-۸ تا اتوبوس دیگر هم زده تا بایستد اما چنین اتفاقی رخ نداد… به اندازه پهنای آسفالت هم گازوئیل ریخته بود و یکسری می گفتند چون  که به کوه زده باک گازوئیل اش سوراخ شده که اگر سوراخ شده بود باید گازوئیل جاهای دیگر هم می ریخت اما نریخته بود.

من فکر می کنم چون به کوه زده نتوانسته تعادل اش را نگه دارد و اتوبوس چرخیده و در حالی که معلق شده سقوط  کرده چون حالتی که کف دره هم سقوط کرده روی سقف است. وقتی عکس ها را دیدم متوجه شدم اتوبوس تا جعبه دومش له شده و قسمتی از اتوبوس هم در آب است. یعنی اگر بخشی از مسافران زنده هم مانده بودند در آب خفه شدند.»

حوادث واقعی اخبار حوادث اتوبوس اسکانیا

جرات نداشتم پایین را نگاه کنم

در اینجا علیزاده بالای سر آهن پاره ای می رسد که دیگر کاری از دستش بر نمی آید: «به بالاسرشان که رسیدم دیدم مردم هم به سمت پرتگاه می دوند. از بالا پرتگاه پایین را نگاه کردم، دیگر نتوانستم روی پاهایم بایستم و نشستم. باورم نمی شد اتوبوسی که تا چند دقیقه پیش سوارش بودم الان به بدترین شکل ممکن کف دره سقوط کرده است. دیگر جرات نمی کردم پایین را نگاه کنم. برای اینکه روی درخت ها آدم هایی که از اتوبوس پرت شده بودند آویزان بودند. صحنه خیلی بدی بود.

۸ بچه ای که زنده بودند سرتاپایشان خونی بود و گریه می کردند. با زبان عربی حرف می زدند و من هم نمی فهمیدم چه می گویند. بعد از آن هم که نیروهای مردمی و کمکی آمدند، جنازه ها و مجروحان را از اتوبوس بیرون کشیدیم. وقتی هم به دایی ام زنگ زدم که خبر تصادف را دهم، پشت فرمان شوکه می شود ترمز می کند و یک پراید از پشت به او می زند. بیشتر از یک هفته از ماجرا گذشته اما من به روزهای عادی ام برنگشتم. دایم با خودم فکر می کنم چرا مسافرها از اتوبوس خودشان را به بیرون پرتاب نکردند در حالی که در اتوبوس تا لحظه سقوط هم باز بوده؟»

مقصر اصلی راننده نیست

بعد از اینکه علیزاده ماجرای حادثه را آنطور که دیده بود تعریف کرد، از او خواستیم به عنوان کسی که در این حرفه سال هاست فعالیت می کند، علت وقوع حادثه را بگوید. آیا اتوبوس نقص فنی داشته یا راننده نتوانسته اتوبوس را به درستی هدایت کند؟ رضا علیزاده پاسخ می دهد: «از جایی که من از اتوبوس پیاده شدم تا جیی که به کف دره رفت یک چیزی نزدیک به ۶۰۰-۷۰۰ متر راه است و همین نشان می دهد که راننده تمام سعی خود را برای نگه داشتن اتوبوس کرده است.

حالا توی ذهنش چه گذشته من نمی دانم. در برخی روزنامه ها خوانده ام که نوشته اند علت تصادف، نقص در بخش ترمز اتوبوس بوده در صورتی که اینطور نیست. سیستم ترمز این اتوبوس ها مثل اتوبوس های قدیم نیست. سیستم ترمز اتوبوس های الان باد و روغن است. ترمز باد نداشته باشد اتوبوس مثل خرچنگ به زمین می چسبد و دیگر تا ۱۰ تا جرثقیل هم نمی تواند اتوبوس را تکان بدهد. من با اتوبوس بزرگ شده ام. اکثر خانواده من کارشان اتوبوس و رانندگی است. اگر اتوبوس مشکلی داشت من می فهمیدم که مثلا اتوبوس ایراد دارد و راننده کوتاهی کرده، چون از ایراد اتوبوس خبر داشته. اما اصلا اینطور نبود.

بنده خدا شب قبلش اتوبوس را تحویل گرفته و صبح اش هم راه افتاده. ترمز دستی ریتارد (RET) تا سرعت کمتر از ۴۰ کیلومتر عمل نمی کند. شاید خواسته دور بگیرد تا این ترمزی که با دست کار می کند عمل کند. دیگر خدا می داند چون من که داخل اتوبوس نبودم. البته متوجه این موضوع هم شدم که دنده نیز یک مقدار بد جا می رفت… با این حال نمی توانم بگویم مشکل ترمز داشت. وقتی از تهران راه افتادیم یک چراغ از سه چراغ هشداردهنده اتوبوس روشن بود؛ اما اصلا به یاد نمی آورم کدام یکی بودند.

یکی از آنها ریتارد (RET) است و یکی (ABS) و یکی دیگر به یاد ندارم. با این حال من بعید می دانم حادثه به خاطر آن چراغ ها باشد. یکسری از راننده های خطی چالوس را که با آنها هم کلام شدیم گفتند که یکی از همکارهای آنها پشت سرشان می رفته از چرخ هایش دود بلند می شده که لنت ترمزش مشکل داشته که اگر چنین چیزی بود باز بوی آن شدید است و بوی لنت ترمزش مثل اتوبوس سبک نیست.

باز هم اگر چنین چیزی بود یک وسیله دیگری در چرخ هایش وجود دارد که به آنها فشفشه ای می گویند که برای ترمز است. اگر چنین حرفی که راننده های چالوس می زنند درست باشد، شاید فشفشه ای اش خراب بوده. اما هرچه بود نمی شود گفت مقصر کامل راننده بوده چون تمام تلاشش را برای نگه داشتن اتوبوس کرد.»

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ