قتل‌ عام خانوادگی به خاطر خواستگاری در شهرک غرب تهران! + عکس

4

 پسر جوان که در اقدامی جنون‌آمیز پدر و مادر و خواهر خود را با ضربه‌های چاقو در شهرک غرب تهران به قتل رسانده بود، مخالفت پدرش را با خواستگاری، انگیزه جنایت عنوان کرد.

ساعت ۱۹ چهارشنبه هفته گذشته ماموران کلانتری شهرک غرب در تماس با بازپرس جنایی از وقوع جنایت هولناکی در ساختمان چهار طبقه خیابان بهار شهرک غرب خبر دادند. با حضور تیم جنایی ماموران اعلام کردند پسر ۳۵ ساله پدر، مادر و خواهرش را با چاقو مجروح کرده که پدر ۶۶ ساله خانواده در دم جانش را از دست داده و مادر ۵۹ ساله و خواهر ۳۳ ساله اش به بیمارستان منتقل شدند و ماموران پسر جنایتکار را در محل قتل دستگیر کردند.

حوادث خواستگاری حوادث تهران اخبار قتل اخبار جنایی اخبار تهران

مرگ دختر خانواده

دقایقی از بررسی صحنه جرم نگذشته بود که مسئولان بیمارستان اعلام کردند دختر این خانواده به نام مریم نیز بر اثر شدت جراحت جانش را از دست داده است.

با دستور انتقال جسد پدر خانواده به پزشکی قانونی، یکی از اهالی ساختمان در تحقیقات به بازپرس ویژه قتل گفت: پسر خانواده دچار بیماری روحی بود و به همین دلیل سرکار نمی رفت و همیشه در خانه بود و با خانواده اش درگیری داشت. امروز نیز حدود ساعت ۱۹ صدای درگیری آمد، اما فکر کردیم مثل همیشه زود تمام می شود، اما مادر خانواده درخواست کمک می کرد.

وقتی به طبقه چهارم آمدیم با بدن نیمه جان مادر در راه پله و جسد غرق خون پدر خانواده در ورودی ساختمان روبه رو شدیم و موضوع را به پلیس اطلاع دادیم.

در ادامه بازپرس پرونده، بازجویی های اولیه از قاتل ۳۵ ساله را آغازکرد. حامد که بسیار خونسرد بود و از قتل اعضای خانواده اش ناراحت نبود، انگیزه اصلی اش از قتل را نرفتن اعضای خانواده اش به خواستگاری اعلام کرد.

قتل به خاطر خواستگاری

او به بازپرس جنایی گفت: چند سال بود عاشق یک دختر شده بودم، اما خانواده ام به خواستگاری نمی رفتند. بعد هم برادرم جانش را در یک نزاع از دست داد و به بهانه عزادار بودن هیچ کس به خواستگاری نرفت. روز حادثه باز حرف خواستگاری شد که پدرم گفت آن دختر را به من نمی دهند. من هم عصبانی شدم و با چاقوی بزرگ آشپزخانه ضربه ای به تلویزیون زدم. پدرم گفت حامد دیوانه شده، زنگ بزنید بیایند او را ببرند امین آباد. من دیگر کنترلی روی رفتارم نداشتم و با چاقو ابتدا ضربه ای به پدرم زدم. او و خواهرم قصد فرار داشتند که آنها را نزدیک در ورودی زدم و بعد مادرم را در راه پله ها مجروح کردم. بعد از آن نمی دانستم چکار کنم. به اتاقم رفتم و ماموران آمده و مرا دستگیر کردند.

مادر هم جان باخت

تحقیقات در این زمینه ادامه داشت تا این که مادر خانواده هم بر اثر شدت خونریزی جان خود را از دست داد.

همزمان با مرگ سه عضو خانواده، به دستور سعید احمد بیگی بازپرس ویژه قتل پایتخت پسر قاتل با قرار قانونی بازداشت و برای تحقیقات به اداره قتل پلیس آگاهی منتقل شد.

همسایه ها چه گفتند

همسایه روبه رویی مقتولان درباره آنها به جام جم می گوید: پدر خانواده بازنشسته بیمارستان بود و همراه خانواده اش ۲۵ سال بود در این مجتمع زندگی می کرد.

به گفته این خانواده، حامد بیماری شیزوفرنی داشت و دچار اختلالات روانی بود. گاهی یک هفته از خانه آنها سروصدا می آمد و گاهی هم ساکت بودند. پدر خانواده نیز بعد از بازنشستگی افسرده بود و آنها با هیچ کدام از همسایه ها رفت و آمد نداشتند.

یکی از اهالی محل که در ساختمان مجاور زندگی می کند، می گوید: این خانواده دارای دو پسر بود که حامد پسر بزرگ تر بود. چند سال قبل پسر کوچک تر در یک نزاع در پاساژ گلستان جانش را از دست داد. حامد نیز از خانه بیرون نمی آمد و با هیچ کدام از بچه های محل دوستی نداشت.

دختر خانواده از عکاسان حرفه ای بود

پیرمرد که با شنیدن قتل اعضای خانواده هراسان به محل قتل آمده است، خود را از دوستان خانوادگی مقتولان معرفی می کند و می گوید: باورم نمی شود حامد این کار را کرده باشد. او بیمار روانی است و چند سالی است تحت درمان قرار دارد. هر بار ما به خانه آنها می رفتیم حامد عصبانی می شد و فریاد می زد چرا آنها را راه داده اید.

هشت سال قبل پسر دیگر این خانواده که ۱۷ ساله بود، در یک نزاع جانش را از دست داد و آنها درخواست قصاص داشتند، اما با صحبت هایی که کردیم سه سال قبل در چنین روزهایی با دریافت ۴۰۰ میلیون تومان دیه رضایت دادند. فکر نمی کردم سه سال بعد درست در روزی که پسر جوان را بخشیدند خودشان قربانی یک قتل شوند.

وی ادامه داد: دختر خانواده از عکاسان حرفه ای بود که در این ماجرا بیگناه به قتل رسید. او فردی فعال و اجتماعی بود و برعکس برادرش ارتباط اجتماعی خوبی با دیگران داشت.

این پسر ۲۵ ساله ساعت ۷ و ۳۰ دقیقه چهارشنبه ۲۱ مرداد ماه سال جاری زمانی که دید خانواده اش میلی به خواستگاری رفتن دختر مورد علاقه اش ندارند، در تصمیمی جنون آمیز اعضای خانواده اش را هدف ضربات چاقویش قرار داد.

با اعلام این خبر به کلانتری ۱۳۴ شهرک غرب تیمی از ماموران اداره ۱۰ پلیس آگاهی تهران همراه با بازپرس شعبه هفتم دادسرای امور جنایی تهران به محل حادثه در خیابان گلستان جنوبی منطقه ایران زمین شهرک غرب حاضر شدند.

بررسی های ابتدایی نشان از آن داشت که حسین پدر خانواده در همان محل جنایت به کام مرگ فرو رفته و دختر خانواده و مادرش پس از انتقال به بیمارستان به کام مرگ فرو رفته اند.

عامل جنایت پس از پایان اقدام مرگبارش در گوشه ای از خانه به آرامی روی صندلی نشسته و در حالی که سیگار می کشید به بازپرس پرونده گفت: «عصبانی شدم و آنها را با چاقو زدم.»

حامد در همان محل جنایت دستگیر شد و این در حالی بود که شواهد نشان از آن داشت که پسر جوان از نظر روحی و روانی در وضعیت نامناسبی قرار دارد. متهم در حالی خودش را به عنوان عامل اصلی این جنایت وحشتناک خانوادگی معرفی می کرد که در حال کشیدن سیگار در کنار جسد پدرش بود.

حوادث خواستگاری حوادث تهران اخبار قتل اخبار جنایی اخبار تهران

تحقیقات ماموران پلیس از متهم جوان که بدون ترس ادعا می کرد با ضربات متعدد چاقو پدرش را از پا درآورده و بعد به سراغ مادر و خواهرش رفته ادامه داشت تا اینکه افسران اداره دهم پلیس آگاهی و تیم بررسی صحنه جرم در محل حادثه حاضر شدند.

یک ساعت بعد از انتقال جسد پدر از بیمارستان خبر رسید که مادر و خواهر جوان متهم به قتل خانوادگی که ادعا می کرد در جریان یک حادثه عشقی به وقوع پیوسته است نیز فوت کرده اند.

حالا با اقرار متهم به قتل سه عضو خانواده اش ۲۴ ساعت بعد از وقوع جنایت وحشتناک در شهرک غرب متهم جزییات ماجرا را برایمان تعریف کرد.

عامل جنایت روز گذشته پیش روی بازپرس سعید احمدبیگی قرار گرفت و با چهره ای آرام طوری رفتار می کند که گویا هنوز خانواده اش زنده هستند.

شغل داری؟

– در چند شرکت خصوصی کار می کردم ولی همکارانم اذیتم می کردند و به همین خاطر تصمیم گرفتم توی خانه باشم تا کار مناسب برایم پیدا شود. زیاد اهل کار و بار نیستم اما پول را دوست دارم.

به مواد مخدر اعتیاد داری؟

– نه، من فقط و فقط سیگار می کشم. طرف دودی جات نمی روم. سیگار هم که اعتیاد نیست. الان همه سیگار و قلیون را استفاده می کنند.

زیاد یعنی روزی چند بسته سیگار می کشی؟

– قبلا روزی یک پاکت می کشیدم ولی بعد از اینکه از تیمارستان مرخص شدم روزی ۳ تا ۴ پاکت سیگار می کشم.

چرا تیمارستان رفته بودی؟

– نمی دانم، ۴ بار در بیمارستان مهرگان، یک بار در بیمارستان روزبه و میمنت بستری شدم. خانواده ام من را دیوانه خطاب می کردند و قبولم نداشتند. دکترها هم تشخیص می دادند که باید بستری بشوم و من هم چاره ای جز گوش دادن به حرف شان نداشتم.

تا به حال با اعضای خانواده ات درگیر شده بودی؟

– دعوا کرده بودیم اما درگیر نشده بودیم. من یک مرد جوان هستم. بابام هم زیاد رابطه خوبی با من نداشت. با هم درگیر شده بودیم اما من اولین بار بود که با چاقو به آنها حمله کردم.

یعنی قبلا با آنها درگیر شده بودی؟

– فقط پدر و خواهرم که بیشتر با خواهرم خیلی مشکل داشتم. با مادرم زیاد درگیری نداشتم اما بابا و خواهرم خیلی من را اذیت می کردند.

چرا؟

– حال نمی کردیم با هم و همیشه مشکل داشتیم.

به نظرت اعضای خانواده ات زنده هستند؟

– پدر و مادرم باید زنده باشند و فقط به خواهرم چاقوی محکمی از پشت زدم که فکر نکنم او نیز مرده باشد. با یک ضربه که اتفاقی نمی افتد. بعد از یکی دو روز بستری شدن از بیمارستان مرخص می شوند. من هم که قاطی ام اعصاب درست و حسابی ندارم. بعد فکر می کنند که چقدر من را اذیت کرده اند، برای همین هم همه چیز تمام می شود. دعوای خانوادگی که بیخ پیدا نمی کند.

چرا با آنها درگیر شدی؟

– سال ۸۶ به دختر جوانی علاقمند شدم و خانواده ام با اصرارهای من به خواستگاری اش رفتند اما بعد از ۴ ماه از مراسم خواستگاری، برادرم در یک درگیری به قتل رسید و دیگر پیگیر دختر جوان نشدم تا اینکه چند روز پیش از خانواده ام خواستم دوباره به خواستگاری دختر مورد علاقه ام بروند که آنها بی تفاوت بودند.

(وی که به سختی و آرامی حرف می زند ادامه داد:) بعد از کلی پیگیری توانستم شماره خانه دختر جوان را به دست بیاورم و هر وقت به خانه شان زنگ می زدم می گفتند اشتباه است و قطع می کردند تا اینکه گفتم من همان خواستگار ۸ سال پیش هستم. گفتند بی خود کردی زنگ زدی و دخترمان ازدواج کرده است که دیگر نفهمیدم چه شد.

چرا خانواده ات را با چاقو زدی؟

– پس از قطع شدن تلفن عصبانی شدم و زمانی که شروع به داد و فریاد کردم پدر گفت که دیوانه ام و باید مرا به تیمارستان ببرند که دیگر نفهمیدم چه کار کردم.

از زمان درگیری بگو؟

– چاقویی از آشپزخانه برداشتم و محکم به تلویزیون زدم که مادرم به سمتم آمد و چاقو را به پهلویش زدم. سپس پدرم برای نجات مادرم آمد که چاقو را در سینه چپ فرو کردم.

خواهرت را چطور با چاقو زدی؟

– در همان لحظه درگیری به سمتش رفتم و ضربه محکمی از پشت به او زدم ولی فکر نکنم کسی مرده باشد.

بعد از درگیری چه کار کردی؟

– سیگار کشیدم و دیدم ماموران پلیس وارد خانه مان شدند.

برادرت چرا کشته شد؟

– سر خیابان گلستان درگیر شد که با ضربات چاقو به قتل رسید و قاتلش نیز چند سال پیش قصاص شد.

اگر بفهمی همه اعضای خانواده ات را تو با چاقو کشته ای چه احساسی پیدا می کنی؟

– (سکوت تنها پاسخ پسر جوان)

بنا به این گزارش، تجسس ها برای تایید شرایط روحی و روانی این پسر جوان ادامه دارد.

ممکن است شما دوست داشته باشید

نظرات شما ( 4 )
  1. افشین می گوید

    خواهرش خوشگل بود حیف که کشته شد

    1. پاک روان می گوید

      به یک رفتار درمان مراجعه کنید

  2. پاک روان می گوید

    با اطلاعات مختصر میتوان فهمید که خانواده با علم بر بیماری و آشفتگی روحی و روانی این فرد طرز رفتار مناسب با بیمار نمی دانستند و قادر به برقراری ارتباط نبودند و با توجه به درگیری منجر به قتل برادر در خیابان نیز، می شود متصور شد که فضای داخل خانه خود بستر نزاع و پرخاشگری بوده و اینکه بیماری ژنتیکی روانی از قبیل شیزوفرنی آنها را رنج میداده شکی نیست. فرد بیمار نیازمند تیمار و محیط آرام و مناسب با حالت روحی فرد می باشد که در صورت عدم توان ایجاد محیط بدون تنش و پرخاشگری بایستی بیمار به یکی از مراکز درمان و اسکان منتقل شود. چون خانواده با تنشهای اجتماعی و مشکلات اقتصادی و کاری خود دیگر نمی تواند از عهده تیمار بیمار روانپریش خود برآیند و حتی گاهی به ستوه آمدن باعث فکر و آرزوی مرگ بیمار منتهی می شود به تنگ آمدن طرفین از رفتار یکدیگر محیط منجر به نزاع رو پرورش می دهد، که گاها اینچنین حوادثی را رقم زده و آسیب بسیار نامطلوبی به بار می آورند گاها خانواده ها برای حفظ آبرو حاضر به انتقال بیمار به آسایشگاه نمی باشند و عدم درک صحیح از بیماری و عواقب منجر به حادثه آن ناخواسته باعث میشوند چون با بیمار همچون فردی سالم رفتار می کنند و انتظار رفتاری مناسب از بیمار را دارند که باعث رفتار تهاجمی و یا منجر به خودکشی بیمار نیز می شوند و طرد شدن افراد از جامعه نیز خود بخود گریبانگیر این افراد میشود که زمینه مواد مخدر و سایر بزهکاریها را فراهم می سازد اکثر افراد قاتل از روانی سالم برخوردار نیستند و در سطح شهر رفت و آمد می کنند لذا از تنشهای اجتماعی تا حد امکان باید دوری جست و با یک تکان دست و یا رفتاری عاقلانه از فرد عاصی دور شوند

  3. بهنوش می گوید

    خب واسه چی وقتی میدونستن این بچه مریضه انقدر باهاش مخالفت میکردن..؟…
    یا چرا پدر خانواده ب همچین بچه بیماری میگه ” زنگ بزنید بیان ببرنش تیمارستان” و عصبی و تحریکش کرده ،؟
    به نظرم خود خانواده هم مقصر بودند .