بیوگرافی شهلا ریاحی (بازیگر) +عکس همسر و فرزندانش
شهلا ریاحی Shahla Riahi که به علت بیماری حدود ۱۰ ماه در بیمارستان بستری بود و زندگی نباتی داشت در شامگاه ۱۰ دیماه ۱۳۹۸ ساعت ۲۰ شب دارفانی را وداع گفت. مراسم تشییع پیکر شهلا ریاحی بازیگر پیشکسوت، صبح یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۸ با حضور اقشار مختلف مردم و جمعی از هنرمندان، در تالار وحدت برگزار شد.
پیش از این نیز بارها خبر درگذشت بازیگران و چهرههای شناخته شدهی سینما، تئاتر و تلویزیون ایران از طریق پیامک، وایبر و تلگرام به صورت گستردهای منتشر شده است.
شهلا ریاحی که نام واقعی اش قدرت زمان وفادوست است سال ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمده است. او نام هنری شهلا را برای خود انتخاب کرد و پس از ازدواج با اسماعیل ریاحی کارگردان سینما نام فامیل او را برای خود برگزید. ریاحی در کنار بازیگری نخستین کارگردان زن سینمای ایران هم هست. او سال ۱۳۳۵ و زمانی که ۳۰ سال سن داشت فیلم «مرجان» را کارگردانی کرد.
شهلا ریاحی متولد ۱۸ شهریور ۱۳۰۵ برابر با ۸ سپتامبر ۱۹۲۶ در شهر تهران است. وی تحصیلات خود را تا سیکل ادامه داد و در سن ۱۷ سالگی بنا به خواست و راهنمایی همسرش اسماعیل ریاحی که خود از شیفتگان تئاتر بود به صحنه (تئاتر تهران) راه یافت و برای اولین بار شادروان معزالدیوان فکری در نمایشنامه ای به نام «سیاست هارونالرشید» نقش اول دختر نمایش را به او داد. او با کار سوم و چهارم در دنیای محدود تئاتر آن زمان به عنوان بازیگری محبوب و سرشناس مورد توجه قرار گرفت.
او سینمای حرفه ای را سال ۱۳۳۰ با فیلم «خواب های طلایی» به کارگردانی معزالدیوان فکری تجربه کرد. ریاحی سال ۱۳۳۵ فیلم «مرجان» را کارگردانی کرد و به این ترتیب نام اولین زن کارگردان سینمای ایران را به خود اختصاص داد.
او همسر اسماعیل ریاحی (کارگردان قدیمی سینما) است و دارای دو فرزند به نام های پریچهره و منوچهر ریاحی (یک دختر و یک پسر) است.
شهلا ریاحی در سالهای جوانی
اسماعیل ریاحی (۱۲۹۹- ۱۳۸۹) کارگردان و نمایشنامه نویس تئاتر و سینمای ایران بود. وی همسر شهلا ریاحی بود.
ریاحی دانشآموخته رشته ادبیات دانشگاه تهران و دانشسرای عالی است. وی نویسنده سناریو و کارگردان تئاترهای متعددی بود و ده فیلم سینمایی را نیز نوشته و کارگردانی کرده است. اولین فیلم تبلیغاتی در ایران نیز توسط او و برای روغن نباتی «شاهپسند» ساخته شد.
اسماعیل ریاحی در صبح روز ۲۲ آبان ۱۳۸۹ در خانهاش درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
دکتر منوچهر ریاحی مفتخر است که فرزند پدر و مادری هنرمند است. خودش را فرزند زوج کارگردان قدیمی سینمای ایران می داند.
با اینکه مدارج علمی بالایی چون دکترای معماری و اکولوژی انسانی دارد و عضو هیات علمی و مدیر دپارتمان معماری سازگار با محیط است، لابلای صحبتهایش میگوید که یک عمر در حسرت کارهای هنری صبوری کرده و با وعده وعیدهای پدر و مادرش سر کرده تا بعد از اتمام درسش وارد این حرفه شود اما به محض حاضر شدن در پشت صحنه یک سکانس فیلم و دیدن برداشت های مکرر یک شب تا صبح، عطای هنر را به لقایش بخشیده و دوباره گردش ۱۸۰ درجه ای به دنیای علم کرده است.
هنگام حیات پدرش؛ اسماعیل ریاحی، برای کسب مدارج بالاتر به سوئد سفر کرد و در همانجا مشغول کار و تدریس شد و به همراه همسرش مهوش اسدیان که نقاش صاحب نامی است، فرزندان و نوه هایش همانجا زندگی می کند.
پریچهر تنها دختر ریاحی هم ساکن کاناداست. منوچهر پس از تنهایی و تشدید بیماری مادرش درس و ریاست و آرامش زندگی آن سوی دنیا را رها می کند و ترجیح میدهد در کنار مادرش بماند و از او مراقبت کند ولو اینکه مادرش این روزها کمتر او را به یاد بیاورد.
عکس پسر و عروس شهلا ریاحی
صبر و مهربانی پسر و عروس خانواده زیبا و ستودنی است. مهوش که گویا خواهر زاده شهلا ریاحی است میگوید : «شاید خانم شهلا گاهی ما را از یاد ببرد و نشناسد ولی ما که او را می شناسیم، به نظرم آقای فرهادی به خاطر همین جمله اش اسکار گرفت ! »
شهلا ریاحی : تا الان هربار که به منزلش رفتم خبرنگار بودم. انگار پس ذهنم به این فکر می کردم هر قدر هم که پیشکسوتان دوست داشتنی و عزیزند اما من خبرنگارم و باید تمام حواسم به جزئیات باشد. اما این بار همه چیز فرق میکرد. آخرین بار که دیدمش بیش از یک سال پیش بود و علائم آلزایمر هنوز آنطور که می گویند خودی نشان نداده بود.
آن سال ها سعی می کردم یکی از اعیاد مذهبی را بهانه کنم و راهی منزلش شوم. عاشق شیرینی و شکلات است و کیف میکردم وقتی با لذت نگاه میانداخت و تشکر میکرد. از این همه قصور در ندیدنش احساس عذاب وجدان داشتم به خصوص زمانی که یادم آمد به خاطر چشمش کمی مریض احوال شده بود. شنبه ۱۷ خردادماه به پسرش زنگ زدم و او مثل همیشه با روی باز از من استقبال کرد و به خانه بانو شهلا ریاحی یکی از بازیگران زن باسابقه سینما و تئاتر ایران رفتم.
ظاهرا قبراق و سرحال بود و این جای خوشحالی داشت، اما دلم گرفت وقتی هیچ از من یادش نبود. ۳،۴ ساعتی را باهم بودیم. سریال دیدیم و چقدر از دست این پسر عاشق پیشه هندی حرص خوردیم و خندیدیم. پرستارش در پذیرایی سنگ تمام گذاشت.
شهلا ریاحی: در این دنیا کاری ندارم
خوشحال بود میگفت: در این چندماه اجازه ندادند کسی به دیدن خانم شهلا بیاید. خودشان هم چون کسی را به خاطر نمیآورند کمی فضای مهمانی و دیدار سرد میشود. اما تا دلتان بخواهد از قدیم یادش است. پرستارش برایم تعریف کرد که چند روز پیش نوه مرحوم فردین به خانه شان آمده و خوش و بشی باهم کردهاند. انگار هرچه او اصرار داشت بگوید فردین همه فیلمهایش را دوست نداشت، خانم شهلا زیر بار نرفته و منکر میشد. تا جایی که گفت: «زمان پدربزرگت تو بودی یا من؟!»
کم کم اهمیت اینکه مرا یادش نمیآید در تعریف از خاطرات قدیمش گم شد. هیچ چیز اندازه گفتن از مرحوم اسماعیل ریاحی خوشحالش نمیکرد. اینکه تمام سال را تهران میماندند به عشق سفرهای شمال در تابستان. برایم تعریف کرد چطور او دستش را گرفت و به دنیای سینما برد و نامش که قدرت الزمان بود بعد از ازدواج به خواست همسرش شهلا شد. تنها دوست سینماییاش خانم نادره خیر آبادی بود و با رفتن او و همسرش سینما دیگر لطفی نداشت. وقتی برایش گفتم که این روزها بازیگران خارجی را برای کار دعوت میکنند. چندان خوشش نیامد و ناراحت شد. گفت مگر بازیگران ما کم استعداد دارند؟ از احوال پیشکسوتان و دوستان سابق عزتا… انتظامی، محمدعلی کشاورز، آزیتا لاچینی و … برایش گفتم. انگار تازه سر درد دلش باز شده بود که گفت: «ما خیلی وقت است که اینجا کاری نداریم. حتی دلم برای کارم تنگ نشده. همان وقتها بازیام که تمام میشد همه زندگی ام خانه و همسرم بود» و شروع کرد به خواند این شعر:
زندگی گفت که آخر چه بود حاصل من؟ / عشق فرمود ببین تاکه چه گوید دل من
عقل نالید کجا حل شود این مشکل من؟ / مرگ خندید که در منزل من، منزل من
خانه اش پر است از عکس و قاب و تابلوهایی که خاطرات بسیاری را در خود پنهان کردهاند. رازهایی بزرگ از سینما و تئاتر ایران. به خوبی یادش هست که هر کدام از عکسهای جوانی را کجا گرفته، اما نوه و نتیجه هایش را نمیشناسد. خیلی کم از خانه بیرون میرود و تفریحش حل جدول و تماشای تلویزیون است.
همیشه این بیت را سر زبان داشت که: ما نمانیم و عکس ما ماند/ کار دنیا همیشه بر عکس است. به عکس های کودکی اش که زیر شیشه میز پذیرایی گذاشته شده نگاه میکردم که پرستارش گفت: «تمام زندگی اش همین عکسهاست. این بیماری فراموشی که باعث میشود حافظه کوتاه مدت ضعیف شود برایشان بد نیست، اگر قرار بود همه چیز یادشان بماند دنیا برایش تنگ میشد. فرزند ایشان سایتی طراحی کرده که همه اطلاعات و عکسهای خانم شهلا در آن درج شده و من خوشحالم دوستداران میتوانند در آن سایت اطلاعات درست را ببینند.»
نیم ساعت آخر بودنمان به عکس و ژست گرفتن و خندیدن و خنداندن گذشت. به این فکر کردم که وقتی من پایم را از این در بیرون بگذارم دیگر مرا یادش نمیماند، اما من همیشه یادم می ماند که این روز و این ساعت را کجا بودم. شهلا ریاحی متولد سال ۱۳۰۵ است، او سابقه حضور در تئاتر را دارد و در فیلمهای سینمایی «دعوت به شام»، «بادامهای تلخ»، «سلام به انتظار»، «تحفه هند» و … مقابل دوربین رفته. وی در مجموعه های «در خانه»، «همسران»، «این خانه دور است»، «چراغ خانه» و … بازی کرده است.
فیلمهای سینمایی
- دعوت به شام (۱۳۷۹)
- بادامهای تلخ (۱۳۷۸) [حضور افتخاری]
- چشم عقاب (۱۳۷۷)
- فرار از جهنم (۱۳۷۵)
- سلام به انتظار (۱۳۷۴)
- انتهای قدرت (۱۳۷۳)
- تحفه هند (۱۳۷۳)
- حالا چه شود! (۱۳۷۳)
- رویای نیمه شب تابستان (۱۳۷۳)
- عروسی خون (۱۳۷۳)
- مرضیه (۱۳۷۳)
- میخواهم زنده بمانم (۱۳۷۳)
- بدل (۱۳۷۲)
- بیتو هرگز (۱۳۷۲)
- چشمهایم برای تو (۱۳۷۱)
- دلاوران کوچه دلگشا (۱۳۷۱)
- رابطه پنهانی (۱۳۷۱)
- دلشدگان (۱۳۷۰)
- دیدار در استانبول (۱۳۷۰)
- راه و بیراه (۱۳۷۰)
- تیغ آفتاب (۱۳۶۹)
- دو فیلم با یک بلیت (۱۳۶۹)
- بچههای طلاق (۱۳۶۸)
- رانده شده (۱۳۶۸)
- زمان از دست رفته (۱۳۶۸)
- مرگ پلنگ (۱۳۶۸)
- در مسیر تندباد (۱۳۶۷)
- گلنار (۱۳۶۷)
- پرستار شب (۱۳۶۶)
- پرنده کوچک خوشبختی (۱۳۶۶)
- گل مریم (۱۳۶۶)
- خانه خراب (۱۳۵۴)
- پسرخوانده (۱۳۵۲)
- سراب (۱۳۵۲)
- صخره سیاه (۱۳۵۲)
- حکیم باشی (۱۳۵۱)
- خاطرخواه (۱۳۵۱)
- آسمون بی ستاره (۱۳۵۰)
- درشکهچی (۱۳۵۰)
- دلهای بیآرام (۱۳۵۰)
- شاطر عباس (۱۳۵۰)
- شب عروسی (۱۳۵۰)
- بهشت دور نیست ( ۱۳۴۸ )
- بهرام شیردل (۱۳۴۷)
- چرخ فلک ( ۱۳۴۶ )
- خشم کولی ( ۱۳۴۷ )
- فردای باشکوه (۱۳۴۶)
- میلیونرهای گرسنه (۱۳۴۶)
- بیست سال انتظار (۱۳۴۵)
- گدایان تهران ( ۱۳۴۵ )
- جهان پهلوان (۱۳۴۵)
- شارلاتان (۱۳۴۵)
- شیطان در میزند (۱۳۴۳)
- جاده مرگ (۱۳۴۲)
- عروس دهکده (۱۳۴۱)
- عشق بزرگ (۱۳۴۰)
- مرغابی سرخکرده (۱۳۴۰)
- عروسک پشت پرده (۱۳۳۹)
- آفت زندگی یا مرفین (۱۳۳۹)
- بوسه مادر (۱۳۳۵)
- مرجان (۱۳۳۵) [کارگردان و بازیگر]
- برای تو (۱۳۳۴)
- چهره آشنا (۱۳۳۲)
- دختر چوپان (۱۳۳۲)
- دختر سر راهی (۱۳۳۲)
- گناهکار (۱۳۳۲)
- نیمه راه زندگی (۱۳۳۲)
- دزد عشق (۱۳۳۱)
- یک نگاه (۱۳۳۱)
- خوابهای طلایی (۱۳۳۰)
ساتین
دختر بچه بودم خانم ریاحی توی فیلم شده بود مادر ملک مطیعی خیلی زیبا بود ومن توعالم کودکی خیلی ازش خوشم اومده بود خدا حفظش کنه