وقایع هفتم محرم؛ شهادت حضرت علیاصغر (ع)+شعر و نوحه
در روز هفتم محرم عبید اللّه بن زیاد ضمن نامهای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.
عمر بن سعد نیز بدون فاصله “عمرو بن حجاج” را با ۵۰۰ سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین علیهالسلام و یارانش به آب شدند.
۲٫ در این روز مردی به نام “عبداللّه بن حصین ازدی” ـ که از قبیله “بجیله” بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطرهای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!
امام علیهالسلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
حمید بن مسلم میگوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبداللّه بن حصین آنقدر آب میآشامید تا شکمش بالا میآمد و آن را بالا میآورد و باز فریاد میزد: العطش! باز آب میخورد، ولی سیراب نمیشد. چنین بود تا به هلاکت رسید.
۳٫ روزی است که حق تعالى تکلم فرموده با حضرت موسى در کوه طور.
۴٫ در این روز، عمر بن سعد، عمرو بن حجاج را با پانصد سوار بر شریعه فرات موکل کرد و امام حسین ع را از آب منع کرد، بجهت نامه اى که ابن زیاد در این باب براى او نوشته بود.
۵٫ روز هفتم محرم – سال ۱۳۲ هجرى قمرى
نبرد سپاهیان بنى عباس با سپاهیان بنى امیه در عراق .
در سال ۱۳۱ هجرى که دعوت عباسیان با عنوان الرضا من آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم فراگیر شده بود، هوادارانشان در مناطق مختلف اسلامى ، بسیج شده و بر ضد امویان و عاملان آنان وارد عمل شدند. قطبه فرزند شبیب ، از جمله داعیان بنى عباس و از فرماندهان آنان بود. وى از سوى ابومسلم خراسانى ماءموریت یافت که با عاملان بنى امیه در ایران و عراق به نبرد پردازد.
قحطبه در آغاز، گرگان و سپس قومس سمنان را به تصرف خود درآورد. آن گاه به سوى رى ، قم ، اصفهان و همدان لشکر کشى کرد و براى از پاى درآوردن امویان و فتح هر یک از شهرها، گروهى از سربازان خود را به فرماندهى یک فرد زبده و کاردان اعزام مى نمود.
سربازان بنى امیه ، پس از شکست از سپاهیان قحطبه ، به سوى یزید بن عمر بن هبیره در عراق عقب نشینى مى کردند.
ابن هبیره که از عاملان بزرگ بنى امیه در عراق و ایران بود، در شهر واسطواقع در عراق ، مستقر شده و مناطق و نواحى اطراف را تحت کنترل خود داشت .
قحطبه پس از تصرف شهرهاى ایران به سوى عراق هجوم آورد و ابن هبیره براى دفع تهاجمات وى از واسط بیرون آمد. دو سپاه در مکانى به نام زاب که در بیست فرسنگى کوفه است ، با هم روبرو شدند و نبرد سختى میان آنان به وقوع پیوست و از طرفین تعداد بى شمارى جان باخته و یا زخمى گردیدند.
سرانجام سپاهیان اموى ، متحمل شکست و هزیمت شده و به ناچار به سوى واسط عقب نشینى کردند. این واقعه در هفتم محرم سال ۱۳۲ هجرى به وقوع پیوست.قحطبه پس از پیروزى بر امویان ، خطبه اى براى لشکریان خود خواند و ضمن آن گفت : سوگند به خدا که ما قیام نکردیم مگر براى اقامه حق و از بین بردن دولت باطل همانا به شما خبر مى دهم که امام محمد بن على بن عبدالله بن عباس به من پیش از این خبر داده بود که من با نباته بن حنظله کلابى و عامر بن ضباره مرى از عاملان بنى امیه نبرد مى کنم و آنان را شکست مى دهم . من این خبر را قبلا به شما داده بودم و شما خود شاهد بودید که گفتارش راست درآمد و من به آنان پیروز شدم . هم اکنون به شما خبر مى دهم که امام محمد بن على به من خبر داده است که من از فرات ، عبور نمى کنم ولى شما از آن عبور کردید و مرا در میان خود نیافتید پس همانا امیر شما فرزندم حمید بن قحطبه است و اگر براى او مشکلى پیش آید، برادرش حسن بن قحطبه ، امیر شماست .
پیش گویى قحطبه ، درست بود، زیرا هنگامى که همگى از آب فرات عبور کردند، قحطبه را درمیان خود ندیدند.
از آن پس ، کسى قحطبه را ندید. برخى گفته اند که وى در آب غرق شد. برخى گفته اند که زیر آوارى مدفون شد و برخى دیگر نوشته اند که سوارى اش وى را به نیستى داد.
به هر حال سپاهان وى به فرماندهى فرزندش حمید از آب فرات گذر کرده و چهار روز بعد، کوفه را به تصرف خویش درآوردند. چندى بعد به بصره دست رسى پیدا کرده و آن را از چنگ امویان خارج ساختند.
در مناطق عرب نشین ، فرماندهى ارشد عباسیان را ابوسلمه حفص بن سلیمان بر عهده داشت . وى براى نبرد با باقى مانده سپاهیان یزید بن عمر بن هبیره ، سپاهى به فرماندهى مشترک حسن بن قحطبه و مالک بن هیثم ، بسیج کرد و به سوى واسط اعزام نمود.
سپاهیان عباسى ، شهر را از چند سو محاصره کرده و صحنه را بر ابن هبیره تنگ نمودند و سرانجام با هجوم سراسرى به داخل شهر، آن را تصرف کرده و ابن هبیره را به قتل رساندند و سپاهیان اموى را با شکست مهم و سرنوشت ساز روبرو نمودند.
در همین ماه محرم ، ابوسلمه بزرگان بنى عباس از جمله ابوالعباس سفاح و برادران و اهل بیت او را وارد کوفه کرد و براى آنان خانه هایى فراهم نمود.
آنان به مدت دو ماه به طور ناشناس در کوفه سکونت گزیدند و پس از آن ، حضورشان آشکار گردید و با ابوالعباس سفاح به عنوان نخستین خلیفه عباسى بیعت شد.
در این باره ، روایت شیرینى از امام ششم شیعیان حضرت جعفر بن محمد الصادق علیه السلام نقل شده است که به روشنى این واقعه مهم را پیش بینى و پیش گویى کرده بود.
از ابن صدقه روایت شده است : شخصى از خاندان بنى امیه که زندیق کافر متظاهر به اسلام بود، نزد امام جعفر صادق علیه السلام رسید و از آن حضرت پرسید که کلام خداوند – عز و جل – در آغاز سوره اعراف که مى فرماید: المص به چه معناست و از آن چه چیزى را اراده کرده است ؟
حلال و حرام آن چیست و مردم از این کلمه چه بهره اى مى برند؟ امام صادق علیه السلام کهاز پرسش اعتراض آمیز و کفرگویى وى ناراحت شده بود، فرمود: ساکت باش ! بدا بهحالت ، الف در این کلمه ، اشاره به یک است ، و لام اشاره به سى ، میم اشاره به چهل و صاد اشاره به شصت است ۱۳۱ ۱+۳۰+۴۰+۶۰،حال تو بگو تا کنون چند سال دنیا به کامتان بوده است ؟ یعنى شما خاندان بنى امیه چند سال حکومت کردید؟ مرد اموى ، گفت : ۱۳۱سال .
آن گاه امام علیه السلام فرمود: همین که این سال به پایان رسد، حکومت خاندان شما نیز به پایان خواهد رسید.
ابن صدقه گفت : ما خود شاهد بودیم که در روز عاشورا دهم ماه محرم سال ۱۳۲، سیاه جامگان هواداران بنى عباس وارد کوفه شده و حکومت بنى امیه را سرنگون کردند.
بدین گونه ، پیش گویى صادق آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم به تحقق رسید و خاندان بنى امیه و حکومت ظلم آمیز آنان ریشه کن گردید.
منبع : فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی ، روزشمار تاریخ اسلام سید تقى واردى
فهرست مطالب
شهادت حضرت علی اصغر (ع)
حضرت فرمود:
یا کُمَیتُ اَنشِدنی فی جَدِّیَ الحسین (ع) فَلما اَنشَدَ کُمَیتُ اَبیاتاً فی مُصیبه الامام علیه السلام بَکیَ الامام بُکاء ًشدیداً وبَکَت النِّسوه و اهل حریمه وصَحنَ فی حجرا تهن
کمیت ! درباره جد ما حسین (ع) شعری بگو، همزمان با سرودن شعر، امام صادق به شدت گریه کرد با نوان وا هل خانه نیز در اتاق خودشان ناله زدند واشک ریختند.
اِذ خَرجت جارِیَه مِن خَلفِ الَّستر مِن حُجَرات الحَرم وفی یَدِها طفلٌ صغیر رَضیعٌ فَوَضَعَته فی حِجرِ الاِمام فاَشتَدَّ حینئذٍ بُکاء الامام فی غایهِ الاِشتداد وعَلا صَوته الشریف و عَلَت اَصواتُ النِّساء الطاهرات خلف الاَستارِِمِن الحجرات
در این زمان بانویی که کودک شیر خواری به دست داشت از اتاق بیرون آمده و کودک را در دامان امام علیه السلام قرارداد، گریه امام این بار بیشتر شده وصدای شریفشان بلند شد وبانوان در خانه نیز به صدای بلند گریستند.
ظاهرأ منظور از این کار یا دآوری شهادت علی اصغر وسنگدلی قاتل وی حرمله بن کا هل اسدی بوده است.
تلخ تر از مرگ
مرحوم حا ئری ما زندرا نی در کتاب معالی السبطین آورده که:ازبقرا ط حکیم پرسیدند در ذائقه ا نسان چه چیزی ازمرگ تلخ تر است؟
گفت:تلخ تر از مرگ در ذائقه ا نسان کریم این است که از شخص لئیم حاجتی بخوا هد
فَما حال الحسین الکریم بن الکریم حینَ رَفع رَضیعَه علی یَدیه و طَلب لَه جُرعَه مِنَ الماء مِن اللؤماء اللُّعَناء اَهل الکوفه
پس چگونه بود حال حضرت حسین، این کریم فرزند کریم آن زمانی که کودک شیر خوار خود راروی دو دست بلند کرد و برایش جرعه آب ،از کوفیان پست ولعنت شده خواست
کیفیت شهادت علی اصغر(ع)
وَلَمّا رَأی الحُسین علیه السلام مَصارِعَ فَتَیانِهُ وَاَحَِبَّته عَزَمَ علی لِقاءِ الْقَوم بِمُهجَته و نادی هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حرم رسول الله صلی الله علیه وآله، هَل مِن مُوحِّد یَخافُ الله فینا، هَل مِن مُغیثٍ یُغیثُنا یَرجُو الله بِاِ غاثَتِنا هَل مِن مُعین
یَرجوا ما عِندِ الله فی اعانَتِنا ، فَارْتَفعت اَصوات النِّساء بِالعَویل فَتَقَدَّم اِلی بابِ الْخَیمه و قال لِزینَبَ ناوِلینی وَلَدیَ الصَّغیرَ حَتّی اُوَدِّعه فَأخَذَه واَو ما اِلَیه لِیُقَبِّله فَرَماهُ حَرمَلهُ بنُ الکاهِلِ الاَسَدی لَعنَه الله تعالی بِسَهم فَوقع فی نَحرِه فَذَبَحَهُ، فَقال لِزِیْنَب خُذیهِ ثُمَّ تَلَقّی الدَّمَ بِکَفَّیه فَلما اِمْتَلأتا رَمی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّماءِ ثُم قالَ هَوَّن علی ما نَزَلَ بی اَنَّهُ بِعَین الله.
با به شهادت رسیدن جوانان بنی هاشم ویاران حضرت حسین علیه السلام، امام خود، با تمام وجود برای رزم با دشمن، به سویشان رفت در حا لیکه با نگ می زد:آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله دفاع گند؟آیا موحدی هست که به خا طرما از خدا بترسد؟ آیا فریاد رسی هست که با امید به خدا به فریادما برسد؟آیا یاوری هست که با امید به آنچه در نزد خداست به یاری ما بشتابد؟ در این هنگام از میان بانوان در خیمه شیونی بر خاست پس امام علیه السلام به کنار خیمه رفته وخطاب به زینب فرمود کودکم را بیاور تا با او خدا حا فظی کنم
حضرت کودک را گرفت تا ببوسد در این زمان حرمله بن کاهل اسدی لعنه الله علیه به سوی او انداخت تیر به گلویش نشست وآن را برید پس حضرت به زینب فرمود او را بگیر. سپس خون را در هردودست جمع کرده و به سوی آسمان پاشید وفرمود:آنچه بر من وارد آمد برایم آسان است، چون در محضر خدا است.
قالَ الْباقِرُ عَلیه السلام : فَلَم یَسقُط مِن ذلکَ الدَّمِ قَطرَه الی الارض
حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: که قطره ای از آن خون بر زمین نیفتادو
وقال اِبنُ نما: ثُم حَمَلَه فَوَضَعه مَعَ قَتلی اَهْلبَیته
سپس امام علیه السلام علی اصغر را برده ودر کنار شهدای بنی هاشم قرار داده.
شهادت علی اصغر به روایت ابی مخنف
زمانیکه حضرت امام حسین (ع) با ام کلثوم در باره علی اصغر سخن می گفت او عرض کرد قدری آب برایش تهیه کن
حضرت طفل را گرفت وسوی مردم بردوفرمود:شما برادرم و فرزندا نم ویارا نم را کشتید وغیر از این طفل کسی با قی نمانده ، او مثل ما هی از آب جدا شده می ماند شربتی از آب به وی بدهید.
طفل از این گوش تا آن گوش گلویش بریده شد آنگاه طفل را بر گرداندو خون بر سینه اش جاری بود، در خیمه گذاشت و مطالبی فرمود که حاکی از شکایت مردم به خداوند متعال بود.
در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: “السلام على عبد الله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمى الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح بالسهم فى حجر ابیه، لعن الله رامیه حرمله بن کاهل الاسدى”. و در یکى از زیارتنامه هاى عاشورا آمده است:” و على ولدک على الاصغر الذى فجعت به”
منبع:بنیاد دعبل خزاعی
شناسنامه حضرت علی اصغر علیه السلام
عبدالله بن حسین علیه السلام که به علی اصغر معروف است فرزند امام حسین علیه السلام است. مادرش رُباب دختر اِمْرَءُ الْقَیْس و خواهرش سکینه می باشد. عبداللّه در مدینه متولد شد.
در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: «السلام علی عبدالله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمی الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فی السماء، المذبوح بالسهم فی حجر ابیه، لعن الله رامیه حرمله بن کاهل الأسدی». و در یکی از زیارتنامه های عاشورا آمده است:«و علی ولدک علی الأصغر الذی فجعت به» از این کودک،با عنوانهای شیرخواره،شش ماهه، باب الحوایج، طفل رضیع و…یاد می شود و قنداقه و گهواره از مفاهیمی است که در ارتباط با او آورده می شود.
باب الحوائج بزرگترین سند مظلومیت
«علی اصغر، یعنی درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین زاویه شهادت …چشم تاریخ، هیچ وزنه ای را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینی ندیده است.» علی اصغر را «باب الحوائج» می دانند، گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست.
۱ـ عبدالله بن الحسین علیه السلام که مادرش رباب بود.
۲ ـ عون بن عبدالله بن جعفر که مادرش زینب کبری بود.
۳ ـ قاسم بن الحسن علیه السلام که مادرش رمله بود.
۴ ـ عبدالله بن الحسن علیه السلام که مادرش دختر شلیل بجلی بود.
۵ ـ عبدالله بن مسلم که مادرش رقیه دختر علی علیه السلام بود.
۶ ـ محمد بن ابی سعید بن عقیل
۷ ـ عمرو بن جناده که مادرش او را به جنگ با دشمنان امر کرد.
۸ ـ عبدالله بن ابکلی که مادرش او را به جهاد ترغیب کرد.
۹ ـ علی بن الحسین علیه السلام (علی اصغر) که مادرش لیلی بود و بر اساس بعضی از روایات، شاهد شهادت فرزندش بود.
توضیح: بنا بر بعضی روایات، حسنیه، مادر منجح، همراه منجح در کربلا حضور داشته است.
شمار فرزندان امام حسین علیه السلام
شیخ مفید فرزندان امام حسین علیه السلام را ۶ نفر ذکر کرده است، چهار پسر و دو دختر.
پسران امام عبارت بودند از:
۱- علی بن الحسین الاکبر ( امام سجاد علیه السلام ) که مادرش شهربانو، دختر کسری یزدگرد سوم، بود.
۲- علی اکبر که در کربلا با پدرش به شهادت رسید. مادر او لیلی، دختر ابومره بن عروه بن مسعود ثقفی بود.
۳-جعفر بن الحسین، که مادرش زنی از قبیله قضاعه بود. او در زمان حیات پدرش وفات یافت و فرزندی نداشت.
۴- عبدالله الحسین معروف به علی اصغر، که در کربلا در آغوش پدرش شهید شد و مادرش رباب، دختر امرء القیس بود.
دختران امام عبارت بودند از:
۵- سکینه، که مادرش رباب بود.
۶- فاطمه که مادرش ام اسحاق، دختر طلحه بن عبیدالله تیمیه بود.
توضیح: برخی از مورخین فرزندان امام حسین علیه السلام را ده تن دانستهاند.
نوحه ها و مداحی های حضرت علی اصغر (علیه السلام)
حاج سید مجید بنی فاطمه |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | دانلود | حجم (KB) |
زمان |
۱ | ۳۰,۶۲۹ | ۰۰:۳۲:۳۵ |
حاج سعید حدادیان |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | دانلود | حجم (KB) |
زمان |
۱ | ۱۱,۶۱۲ | ۰۰:۲۴:۲۷ | |||
۲ | ۱۰,۵۴۲ | ۰۰:۲۲:۱۱ |
اشعار روز هفتم محرم؛ حضرت علی اصغر(ع)
یاس حرم ز شاخه جدا از سه شعبه شد
کوچکترین شهید فدا از سه شعبه شد
بین گلو و تیر ، که سنخیتی نبود
تکخال عشق بود و دو تا از سه شعبه شد
شش ماه او تمام شد و در منای عشق
قربان سیدالشهداء از سه شعبه شد
وقتی پدر ز حنجر او تیر را کشید
زد دست و پا به خون و رها از سه شعبه شد
در پاسخ به شادی شرم آور عدو
در خیمه های تشنه عزا از سه شعبه شد
دیدی دلا به محشر کبرای کربلا
شور قیامتی که به پا از سه شعبه شد
آنجا که کاخ صبر و امیدش خراب شد
غمخانه ی رباب بنا از سه شعبه شد
(سید محمد میرهاشمی)
با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را
چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان را
به سفیدیِ گلوی تو کسی رحم نکرد
رسمِ کوفی است بگیرند هدف، مهمان را
دست و پایی زدی و باز تبسّم کردی
پس خدا بوسه زند این دو لب خندان را
بوسه بر این سرِ پاشیده ز هم مشگل نیست
من چسان دفن کنم پاره ای از قرآن را
مشگل اینجاست که سر نیزه امانت ندهد
اهل غارت نکند رحم ، گُلِ پنهان را
من دهم با چه زبانی خبرت را به رباب
آب دادَست سه شعبه گلوی عطشان را
بعد از این است که بر سینۀ من جا داری
نزد مادر ببرم آهِ دِلِ سوزان را
گریه بر معجرِ عمّه نرود از یادت
وسط هلهله ها بدرقه کن یاران را
تا به محشر ز غبار غم تو گریه بپاست
ای عجب داغ تو کردَست بپا طوفان را
سند مستند کرب و بلا حنجر توست
بُرد مظلومیِ تو آبروی عدوان را
عید قربان من است و تو همان ذبحِ عظیم
و خدا مُهر قبولی زند این قربان را
(محمود ژولیده)
خندیدی و شکستم و عالم خراب شد
سهم تمام ثانیهها اضطراب شد
تیری رسید و صحبت من ناتمام ماند
گفتم که آب؛ تیر برایم جواب شد
تیری رسید حنجرت آتش گرفت و بعد
از آتش گلوی تو قلبم کباب شد
تصویر حلق پارهات ای کودک شهید
در چشمهای دخترکی تشنه قاب شد
آنجا که موجموج دل آب سنگ شد
آنجا که فوجفوج دل سنگ آب شد
تیری رسید و هستی من را به باد داد
آهنگ من بریده بریده «رباب» شد
(سید محمد جوادی)
از شوق رود بود که دریا درست شد
تقصیر درد بود مداوا درست شد
عاشق به ذات خویش ندارد هویتی
یوسف که ناز کرد، زلیخا درست شد
بادی وزید و باز نقابش کنار رفت
گیسوش پیچ خورد و معما درست شد
باز این چه شورش است که عیسا درست کرد
باز این چه شورش است که یحیا درست شد
فطرس به شوق آمدنش بال و پر گرفت
از خاک پای یار مسیحا درست شد
بر خاک پای خویش خودش نیز سجده کرد
این گونه بود تربت اعلا درست شد
سر را به پای یار که انداخت، عاقبت
پایین پاش عرش معلا درست شد
از بس به سینه مهر علی پرورانده بود
روی دلش برای علی جا درست شد
دیدی رباب، محض علی اصغرت فقط
قبری به روی سینه ی آقا درست شد
(امیر عظیمی)
اگر چه حوصله ی شعر سر نیامده است
قلم ز عهده ی مدح تو بر نیامده است
به شهد غنچه ی لبهای سرخ تو سوگند
گلی شبیه تو از خاک در نیامده است
بزرگی تو چنان جلوه کرده در عالم
مجال عمر کَمَت در نظر نیامده است
به لطف منسب بابُ الحوائجْیت بُوَد
که توی حرف تو اصلاً اگر نیامده است
علی؛علیست چه اکبر؛چه اصغرش؛اصلاً
ز نام نامی تو خوبتر نیامده است
بدیل نیست برایت که در سرای حسین
پس از ظهور تو دیگر پسر نیامده است
چه جلوه ای تو ندانم که لطف نقّاشیْت
به ذهن این همه تصویرگر نیامده است
خبر رسیده لبت خنده داشت وقت سفر
اگر ز شورش اشکت خبر نیامده است
ازآن طرف دل مادر اسیر دلشوره ست
ازاین طرف سوی خیمه پدر نیامده است
بگو گلوی تو شمشیر خورده یا نیزه ؟
مگر به سمت تو تیر سه پر نیامده است ؟
تنت برای چه اینقدر؛ زخمْ خورده شده؟
اگر ز خاک به سرنیزه در نیامده است
(محمدقاسمی)
مادر نه طفل تشنه خود را به باب داد
مهتاب را فلک به کف آفتاب داد
چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحْم دید
چشمش به لعل خشک وی از اشک، آب داد
بر طفل و باب او چو جوابی نداد کس
یک تیر، هر دو را، به سه پهلو جواب داد
خون گلوی طفل نه، ایثار را ببین
آن گُل، نخورد آب و به گلچین گلاب داد
هم عندلیب سوخت و هم باغبان که خصم
آبی به گُل نداد، ولی گُل به آب داد
پرپر چو مرغ می زد و تا پر، نشسته تیر
اما به خنده باز تسلاّی باب داد
او خنده کرد و عالم از این خنده گریه کرد
نگرفت آب و آب به چشم سحاب داد
اصغر به لای لای ندارد نیاز و تیر
او را به خواب بُرد و به مَهد تُراب داد
(علی انسانی)
جای گریه پسرم باز کنی لب خوب است
آنقدر گرم شده که نکنی تب خوب است
پیش مادر نشد آرام بگیری اما
بروی خواب کمی محضر زینب خوب است
آنقدر سوختم از هُرم لب سوخته ات
که دوام آورم از داغ تو تا شب خوب است
لحظه ای هم که شده صبر کن از حال نرو
که رقیه به همه گفته مرتب … خوب است
برو! شاید که خدا خواست هوا ابری شد
آسمان با پدر تشنه ات اغلب خوب است
هول گهواره خالی به دلم هست ولی
نیزه دار تو اگر هست مجرب خوب است
سر تو گرچه می افتد گُلم از دوش پدر
چشم من تا ندویده سوی مرکب خوب است
اصلاً ای کاش دوباره به حرم برگردی
جای گریه پسرم بازکنی لب خوب است
(رضا دین پرور)
رفتی و غم برگ و برت در بغلم ماند
صدخاطره وقت سفرت در بغلم ماند
خوابیده ای ای خواب زده در بغل خاک
بیخوابی وقت سحرت در بغلم ماند
بستی به نوک تیر دلم را و پریدی
شال عربی کمرت دربغلم ماند
تیرسه پر آمد سپرت بند به مو شد
ای بی سپر من سه پرت در بغلم ماند
آتش زده ولله مرا کاش ببینی
قدری نم چشمان ترت دربغلم ماند
سیراب شدی یا نشدی؟آب نخوردی؟
خشکی لبت با جگرت در بغلم ماند
رفتی و شبم بی تو دگر ماه ندارد
خاموشی روی قمرت در بغلم ماند
این تیر که نه!نیزه بی رحم تورا کشت
یک تکه تن مختصرت دربغلم ماند
من هلهله را میشنوم! دید ندارم
ای دلخوشی من خبرت دربغلم ماند
تب کرده زمن رفتی و سرد آمده ای آه..
گرمای تن شعله ورت در بغلم ماند
هربار که افتاد ز نی مادرت افتاد
برداشتمش باز سرت دربغلم ماند
مادر بخدا آب دل سیر نخورده
من مانده ام و داغ تو ای شیر نخورده
(سید پوریا هاشمی)
هرم لبهای تو آتش زده جانم پسرم
قصه ی آب برای تو بخوانم پسرم
پسر ساقی کوثر به چه کاری افتاد
کشته ی طعنه ی این زخم زبانم پسرم
داغ تو چون علی اکبر کمرم را تا کرد
نعره خواهم زنم از دل نتوانم پسرم
مادرت دیده به راه است که سیراب آیی
با چه رویی تن تو خیمه رسانم چه کنم
بی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد
با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرم
خون من گردن آنکس که گلوی تو برید
حسرت بوسه نهاده به لبانم پسرم
صبر کن تا پر قنداقه ی تو پاره کنم
سخت جان می دهی ای راحت جانم پسرم
ز ترک های لبت بوسه گرفتن سخت است
خندۀ آخر تو برده توانم پسرم
می کَنم قبر تو را دور ز چشم مادر
پدرم داده ره چاره نشانم پسرم
با وجودی که کنم قبر تو یکسان با خاک
باز هم جان تو بابا نگرانم پسرم
(قاسم نعمتی)