برچسب

داستان آموزنده

داستان زیبایی که پرویز پرستویی منتشر کرد + عکس

بازیگر هنرآفرین و معروف کشورمان به نام پرویز پرستویی صفحه شخصی اش در اینستاگرام را با یک داستان زیبا و خواندنی بروز کرده است. پرویز پرستویی با منتشر نمودن این داستان به رابطه خوب یک زن و شوهر اشاره کرده است. به گزارش ساتین ، پرویز…

مدل کسب و کار با الاغ مرده!!

ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭی به ﻳﮏ جوان ﺩﺭ ﺗﮑﺰﺍﺱ ﻳﮏ ﺍﻻﻍ فروخت ﺑﻪ ﻗﻴﻤﺖ ۱۰۰ ﺩﻻﺭ. ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﺍﻻﻍ ﺭﺍ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺑﺪﻫﺪ. ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ سراغ او ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: " ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ ﺟﻮﻭﻥ ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻱ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ . ﺍﻻﻏﻪ ﻣﺮﺩ ." ﺟﻚ جوان ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : " ﺍﻳﺮﺍﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﻭ ﭘﺲ…

داستان تلخ یک زن جوان / از دوستی خیابانی تا وقتی که شوهر به خیانت همسرش خندید!

چند ماه بعد از عروسی‌ام متوجه شدم که نه تنها نادر بلکه تمام خانواده و آشنایان نادر به مواد مخدر اعتیاد دارند و از راه خرید و فروش مواد مخدر کسب درآمد می‌کنند،‌ حتی خواهر ۴ ساله نادر هم به مواد مخدر اعتیاد داشت و در کنار بساط تریاک پدر و…

داستان آموزنده ثروتمند و باغبان

مرد ثروتمندی همراه هشت پسر و دخترش و نوه هایش در یک باغ زندگی می کرد و با اینکه همه چیز داشت نگران فرزندان و نوه هایش بود که بخاطر ثروت او هیچ کدام کار نمی کردند و زحمت نمی کشیدند. یک روز مرد ثروتمند فکری به سرش زد و ...... فردا صبح…

داستان بسیار زیبا و آموزنده “شما می توانید”

داستان شما می توانید پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است . . . پدر به نزد بیل گیتس می رود و…

داستان کوتاه و آموزنده ثروتمند بی پول!

ساتین : هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند. هردو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند. پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى…

داستان آموزنده راه خوشبختی دختر مراکشی

دختر مراکشی بود. پدری داشت که با نخ ریسی روزگار را می گذراند. صنعت دست پدر رونق یافت و پولی به هم زد و دخترش را به گردشی در آب های مدیترانه برد. مرد می خواست متاعش را بفروشد، و به دختر نیز سفارش کرد که او هم به جستجوی مرد جوانی برآید که…

داستان مرد زشتی که با زیباترین دختر شهر ازدواج کرد!

موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن…

ماجرای علامه و زیباترین دختر دنیا

ایشان (آقا شیخ محمد تقی) در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنن و اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی ست که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ،…

داستانی از زندگانی حضرت علی (ع)

على (ع ) مبین حدود الهى   پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم على (علیه السلام ) را به فرماندهى لشكرى به یمن فرستاد. هنگام بازگشت على (علیه السلام ) براى ملاقات پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم عزم مكه كرد در نزدیكى هاى مكه فردى را به جاى…

داستان کوتاه و آموزنده لبخند مخصوص

از شادی اینکه بعد یه امتحان سخت میریم اردو، سر از پا نمیشناختیم و هی سروکول هم می پریدیم! نیم ساعت بعد، اتوبوس اومد و به همراه مدیر و سه چهارتا معلم راهی مرکز نگهداری از معلولان جسمی- حرکتی شدیم. اینکه برای چی میرم اونجا، برام زیاد مهم…

داستانک / قاطرت را چند می فروشی!؟

شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم. مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا…

داستان کوتاه و آموزنده ( دل بزرگ )

مثل خیلی از آدمهایی که توی این قهوه خونه، عادت کردند به چشمهای هم زل بزنند، بهش زل زدم. کوفتگی دماغ و چین های دور چشمهاش جالب بود، اما نه به جالبی چالهای ریز روی صورتش! شنیده بودم به آدمهای خوشگل میگن ماه رو! ولی حقیقتش چالهای صورت این مرد…

پنجره بیمارستان “پائولو کوئلیو”

پنجره در بیمارستانی، دو بیمار در یك اتاق بستری بودند. یكی از بیماران اجازه داشت كه هر روز بعد از ظهر یك ساعت روی تختش كه كنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند. ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تكانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آن…

شما کیسه خود را چگونه پر می کنید؟

یکی از روزها،  پادشاهیسه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند. از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برود و اینکه این کیسه ها را  برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند. همچنین از آنها خواست که در…

داستان آموزنده “لوح زندگی”

لوح زندگی را چگونه بخوانیم مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگی‌اش رسیده بود کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد: ((تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم نه برای برادر زاده‌ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران.)) اما اجل به…