شوهرم زنی را باردار کرد و من مجبور شدم قبول کنم هوویم شود!
روزی که به خواستگاری آمد، آه در بساط نداشت. من او را به خاطر خودش قبول کردم و سر سفره عقد با تمام وجودم «بله» گفتم. هردو تلاش کردیم و زندگی خود را ساختیم. صاحب دو فرزند شدیم و با ارثیهای که از پدرم به ما رسید، خانهای خریدیم.
اوضاع خیلی…