برچسب

حقیقت های تلخ زندگی

شوهرم با زن غریبه‌ای ارتباط داشت و از خانه بیرونم انداخت

از روزی که پای سفره عقد نشستم، مادرم همواره کنار گوشم زمزمه می‌کرد که «دختر با لباس سپید عروس به خانه بخت می‌رود و باید با کفن سپید نیز از خانه شوهرش بیرون بیاید» من هم نصیحت مادرم را آویزه گوشم قرار دادم و تصمیم گرفتم با همه ناملایمات…

عروس ۳۷ ساله: این زن با ثروتش شوهر مرا در مشتش گرفت

زن ۳۷ ساله که دادخواست طلاق را در دست داشت با بیان این که یک زن مطلقه با پول هایش آشیانه کوچک مرا به هم ریخت درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: سه سال بعد از آن که تحصیلاتم در مقطع دبیرستان به پایان رسید…

عروس ۱۶ ساله با اقدامات شرم آورش خانواده داماد را به خاک سیاه نشاند

دختر ۳۵ ساله ای که با قلبی مالامال از درد و رنج و چشمانی اشکبار وارد کلانتری شده بود تا با کمک قانون دختر چهار ساله را تحویل بهزیستی بدهد، درباره سرگذشت خود به مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: همه چیز از روزی آغاز شد که برادرم به منزل…

همسر چهارم مردی شدم که ۶ سال از من کوچک تر بود

زن ۴۲ ساله که برای جلوگیری از سقوط ستون لرزان خیمه زندگی اش در پی چاره جویی بود، با بیان این که «فکر می کردم ازدواج عاشقانه سن و سال نمی شناسد» درباره زندگی سراسر آشفته اش با کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد مشورت کرد وی گفت:…

ازدواج چشم بسته، داماد جوان را به خاک سیاه نشاند

عادت داشتم که هیچ گاه وقت های آزادم را بیهوده نگذرانم به همین دلیل در بسیاری از برنامه های فوق العاده مراکز علمی، فرهنگی و هنری شرکت می کردم. تئاتر، یکی از علایق شدید من بود و بعدها به رایانه نیز علاقه مند شدم، علم آن را فرا گرفتم و چنان…

درد دل زن میانسالی که صیغه مرد کوچکتر از خودش شد

وقتی در مطب پزشک تپش قلب کوچکش را شنیدم برای لحظه ای از خود بیخود شدم. دیگر نمی توانستم تصمیمی را که گرفته بودم عملی کنم در واقع گرفتن جان جنینی که صدای ضربان قلبش را می شنیدم کار من نبود از سوی دیگر نیز اگر فرزندم را سقط نمی کردم به یقین…

زندگی شوم ۳ زن / مهناز، سحر و سمیرا تا آخر خط رفته اند

این گزارش روایتی‌ست از ۳ زن! روایتی از زندگی شوم و تلخِ زنانی که سال‌ها مصرف‌کننده بودند و حالا پاکِ پاکند، از طرفی دیگر صاحب فرزند هستند از رابطه‌های مشروع و نامشروع و به نوعی سرپرست خانوار به حساب می‌آیند؛ یکی‌شان بچه دارد از دوستِ پسرش…

بیژن مرا با لباس های ناجور به مجالس لهو و لعب می برد!

از دوران کودکی درسم بسیار خوب بود وهمیشه شاگرد اول کلاس بودم و همیشه ایام آرزو داشتم که تحصیلات خود را ادامه داده وبرای این که فرد مفیدی برای خود وجامعه ام باشم، راهی دانشگاه بشوم تا این که سرانجام پس از گذراندن دوران دبیرستان وگرفتن دیپلم…

سهم عطیه از زندگی؛ ایدز از شوهر ، حبس از پسر

«عطیه» مادر ۴۶ ساله‌ای است که سال‌ها پیش از طریق همسر خود مبتلا به ایدز می‌شود و در ادامه این بدشانسی به دلیل ضمانت از تک فرزند روانه یکی از زندان‌ها در یکی از استان‌های مرکزی کشورمان می‌شود. ۴۶ سال دارد و دو سال پیش همسرش را به خاطر سوء…