داستان عبرت آموز

هنوز صدای آن دختر در گوشم می پیچد و بی اختیار اشک می ریزم ولی نمی دانم چرا مجید با احساساتم بازی کرد و پس از مدت ها سوء استفاده مرا رها کرد... این ها بخشی از اظهارات دختر جوانی است که در پی شکست در عشقی خیابانی دچار افسردگی روحی شده است.…

زن ۳۷ ساله به نام پگاه با ابراز ندامت از این که به نصیحت های دلسوزانه خانواده اش گوش نکرده و اکنون سرنوشت اش برخلاف همه آمال و آرزوهایش رقم خورده است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: بعد از آن که در رشته دبیری زبان…

مهندس جوان و همسرش که برای خوشگذرانی پای در میهمانی‌های شبانه می‌گذاشتند نمی‌دانستند که دنیای شیشه‌ای او را به پرتگاه جدایی می‌کشاند. یاسر که مهندس کامپیوتر و وضعیت مالی خوبی داشت پس از مدتی دوستی با لیلا وقتی دید دختر جوان خانواده…

راز جنایت سمند سوخته شده در جاده ورامین با اعتراف پسرخاله عاشق پیشه بر ملا شد. در این جلسه دادگاه مرد جوان ادعای بی گناهی کرد و گفت دخترخاله اش او را فریب داده است. قتل شوهر وقتی ماجرای قتل بهمن فاش شد تجسس ها نشان داد که زن او…

زن جوان با حضور در دادسرا از مزاحمت‌های مردی سخن گفت که او را مجبور کرد دور از چشم شوهرش کاری برخلاف میل خود انجام دهد. فرناز ۲۸ ساله درحالی‌که اشک از چشمانش جاری شده بود، به بازپرس گفت: وقتی برخی دوستانم از ارتباطات و دوست‌یابی‌های…

زن ۲۱ ساله در حالی که از شدت ترس و وحشت به خود می لرزید به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: همسرم حدود یک هفته قبل برای خرید یک دستگاه موتورسیکلت به مغازه ای در مشهد مراجعه کرده بود و بعد از خرید، به شهرستان برگشت و آن جا بود…

بعد از آزادی از زندان با زن دیگری ازدواج کردم در این جا بود که تصمیم گرفتم همه چیز را از نو شروع کنم با توجه به مهارتی که قبلا در پخت نان داشتم در حاشیه شهر مشهد نانوایی اجاره کردم و همراه همسرم و چند کارگر به تولید نان پرداختم و ... مرد…

از روزی که فرزندم را سقط کردم دچار عذاب وجدان شده ام. عذاب سختی که رهایم نمی کند اما آن زمان از آبروریزی می ترسیدم و می دانستم خانواده ام ماجرای گم شدن مرا به پلیس اطلاع داده اند و اگر دستگیر می شدم نمی دانستم... زن ۲۰ ساله ای که به…

بالاخره حرفم را به کرسی نشاندم و برای دخترم یک گوشی تلفن همراه گران‌قیمت خریدم. شوهرم راضی نبود اما گوشم بدهکار نصیحت‌های دلسوزانه‌اش نبود و فقط می‌خواستم بچه‌ام جلوی دخترخاله‌هایش کم نیاورد. چند ماه از این ماجرا گذشت. دخترم اعتیاد…

«فلج نیستم، بیمار نیستم، زشت نیستم، پیر هم نیستم، اما مادر ۱۹ ساله‌ای هستم که بچه ندارم.» اینها جملات «آریا میترا»ی لاغر و نحیف است که با بغضی در گلو بر سرم آوار می‌کند. سن‌اش هنوز به ۲۰ هم نرسیده، اما زندگی‌اش خیلی بیشتر از یک زن بلا کشیده…

به طور اتفاقی، با او آشنا شدم. نزدیک غروب بود‌. از سر کار به خانه بر‌می‌گشتم. با سر و وضع بزک‌کرده‌ای کنار خیابان ایستاده‌بود. با اینکه اصلا اهل مسافرکشی نبودم، توقف کردم. کنار من نشست و بی‌مقدمه سر صحبت را باز کرد‌. از غم تنهایی می‌نالید…

هشت ساله بودم که پدرم را از دست دادم، آنچه از پدرم بصورت سایه ای کمرنگ در ذهنم باقی مانده، صندلی چرخداری است که همیشه رویش می نشست . اکنون که آن روزها را بعد از گذشت سالیان دراز، به یاد آورده و صورت مهربان پدر را در پیش چشمم تصور می…

تنها آرزویم این بود که «شاپور» مرا به عقد خودش درآورد اکنون حدود ۲ سال است که به طور غیررسمی با او زندگی می کنم، اما او هیچ گاه حرفی از ازدواج نمی زند و من مانده ام که آیا در آینده مرا به عنوان همسر خودش می پذیرد یا نه. درحالی که از این…

جلوی دبیرستان منتظر بودم تا خواهرم فاطی بیایید. یک ساعت قبل بشدت برف می بارید ولی حالا خورشید بود که باز حکمرانی آسمان را در دست گرفته بود. عاشق درخشش خورشید بعد از بارش برف بودم ولی سه ماهی می شد که دیگر از هیچ چیزی لذت نمی بردم تو این مدت…