داستان کوتاه و آموزنده لبخند مخصوص
از شادی اینکه بعد یه امتحان سخت میریم اردو، سر از پا نمیشناختیم و هی سروکول هم می پریدیم! نیم ساعت بعد، اتوبوس اومد و به همراه مدیر و سه چهارتا معلم راهی مرکز نگهداری از معلولان جسمی- حرکتی شدیم.
اینکه برای چی میرم اونجا، برام زیاد مهم…