برچسب

مطالب خواندنی

سرقت میلیون ها تومان پول فقط با یک بستنی !

به گزارش ساتین : چند روز گذشته زن جوانی به کلانتری ۱۱۱ هفت چنار مراجعه کرد و پس از معرفی خود به نام نازنین به ماموران تجسس کلانتری گفت: امروز صبح متوجه شدم که حدود ۱۰۰ میلیون ریال از طلا و جواهراتم که در کمد دیواری جاسازی شده بود، ربوده شده…

شعر طنز بسیار زیبا و دلنشین “پدر و پسر”

شعر طنز بسیار زیبا و دلنشین "پدر و پسر" پــسر گــفــت بــابــا بــرام زن بگیر دلــم گـشـتــه در بــنــد زلـفـی اسـیر پــدر گــفـــت فـــرزنـــد دلــبــنـد باب دوبـاره بــرایم چـه دیـــدی به خـواب …

آیا شما هم جرأت چنین کاری را دارید ؟ + عکس باورنکردنی

به گزارش ساتین : رای خیلی از ما کمپینگ به معنای رقتن به دل طبیعت و بر پا کردن یک چادر ونهایتا یک آتش در کنار آن است. ولی عده ای هستند که چنین کمپینگی آنها را ارضا نمی کند و به دنبال کمپینگ های پر هیجان هستند. در این تصاویر عده ای از…

دانستنی های جذاب و جالب در مـورد مردم ژاپن

آیا میدانستید که در ژاپن نظافت عمومی حرف اول را می زند؟ آیا میدانستید که در ژاپن هرچه از لوازم منزل که استفاده نشود را به زباله‌دانی می‌سپارند؟ آیا میدانستید که در ژاپن خانه‌ی ویلایی تقریباً وجود ندارد؟ آیا میدانستید که در ژاپن…

داستان کوتاه عشق نافرجام

وقتی واسه اولین بار مینا امیدو دید فقط نگاش کرد هیچ حرفی نتونست بزنه چون از خانوادش تعریف امید و زیاد شنیده بود ولی زمانی که با او روبرو شد امیدو یه آدم مغرور و خودپرست دید مدتها از اولین دیدار گذشت تااینکه،امید به خونه ی پدر مینا اومد.…

داستان کوتاه «قلب کوچک»

مادربزرگم می‌گوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند، ‌مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می‌کند. من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو. مادربزرگم می‌گوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند، ‌مثل گلدان…

داستان مرد زشتی که با زیباترین دختر شهر ازدواج کرد!

موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن…

داستان کوتاه شما مردی یا زن !؟

دختر در كوچه خلوت داد زد خانوم خانوم! مرد جوان يك لحظه واستاد و نگاهي به دوروبر انداخت هيچ زنی در كوچه نبود. مي خواست به راهش ادامه بده كه دوباره دختر داد زد خانوم يه چيزي از جيبتون افتاد. مرد برگشت و فهميد دختر با اونه. با خودش گفت شنيده…

شما کیسه خود را چگونه پر می کنید؟

یکی از روزها،  پادشاهیسه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند. از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برود و اینکه این کیسه ها را  برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند. همچنین از آنها خواست که در…