داستان کوتاه عشق چیست ؟
دیروز به همراه دوستانم رفته بودیم بیرون تا هوا بخوریم و کمی از حال و هوای درس و مشق بیرون بیاییم.
یکی از دوستانم بسیار شوخ طب بود و هر موضوعی را به شوخی میگرفت حتی موضوع های خیلی غمگین را نیز همینطور.
همانطور که در پارک قدم می زدیم و صحبت میکردیم، پیرمردی از کنار ما می گذشت که دوستم رو به پیرمرد کرد وگفت: « هی پیرمرد!!!» و پیرمرد هم رو به دوستم کرد.
دوستم گفت یک سوالی میپرسم اگه جوابشو دادی مردی.
عشق چند حرفیه؟ پیرمرد گفت:«چهارحرفی»
همه خندیدند ولی به پیرمرد نگاه کردم که زیر لب میگفت(جانم فدای حسین) که همه ساکت ماندند و دوست من نیز شرمگین….