علی امینی ،آخرین کسی که مقابل شاه ایستاد!/عکس همسر و فرزند
على امینى رجل سیاسى دوره پهلوى از جمله شخصیت هایى است که آنچنان که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته است. بى شک امینى در یکى از مهمترین مقاطع تاریخى ایران به قدرت رسید و توانست به رغم دوران کوتاه نخست وزیرى، کارهایى را به انجام رساند که بعدها موجد تحولات زیادى شد.
على امینى در سال ۱۲۸۴ شمسى در تهران به دنیا آمد، او فرزند چهارم فخرالدوله دختر مظفرالدین شاه و پدرش محسن خان امین الملک فرزند امین الدوله نخست وزیر اصلاح طلب دوران ناصرى بود. امینى در تمام طول زندگى اش تحت نفوذ مادرش بود و همیشه از او به عنوان یک حامى و پشتیبان یاد مى کرد.
هر چقدر مادر امینى کاردان و سیاس بود پدرش رابطه چندانى با این دو مقوله نداشت و در واقع مرد خانه، همان فخرالدوله بود. رضاشاه تا حدود بسیار زیادى رسیدن به قدرت را مرهون تلاش هاى فخرالدوله مى دانست و حتى گفته بود: «قاجاریه یک مرد بیشتر ندارد و او هم خانم فخرالدوله است.»
فخرالدوله نقش فعالى در سقوط کابینه سیدضیا بازى کرد. امینى نیز به توصیه مادر، خود را به پهلوى ها نزدیک کرد. او در سال ۱۲۹۰ به دبستان رشدیه رفت. تحصیلات متوسطه اش را در دبیرستان دارالفنون تهران به پایان رساند و براى تحصیلات عالیه در سال ۱۳۰۵ رهسپار پاریس شد.
او در رشته اقتصاد و حقوق درس خواند و در سال ۱۳۱۰ دکتراى خود را در علم اقتصاد از دانشگاه پاریس گرفت و دو ماه بعد از مراجعت به ایران به استخدام دادگسترى درآمد و مورد توجه داور وزیر وقت دادگسترى قرار گرفت. وى سپس به وزارت دارایى رفت و به ریاست کل گمرک منصوب شد تا اینکه به مدیرکلى وزارت دارایى و سپس به معاونت وزارت دارایى رسید. او در سال ،۱۳۱۲ با بتول وثوق دختر وثوق الدوله ازدواج کرد و به این ترتیب با احمد قوام السلطنه که برادر وثوق بود، آشنا شد. ثمره این ازدواج یک پسر به نام ایرج بود که بعدها به مقام سفارت رسید.
امینى از این وصلت بسیار بهره گرفت چرا که در سال ۱۳۲۱ در کابینه قوام به معاونت نخست وزیر گمارده شد. او سپس به آمریکا رفت و پس از دو سال اقامت در آمریکا با پست ریاست هیات اقتصادى ایران در آمریکا به کشورش بازگشت.
در سال، ۱۳۲۵ با روى کار آمدن مجدد قوام، امینى وارد صحنه سیاست شد و دبیر کلى شوراى اقتصاد را بر عهده گرفت. در انتخابات دوره پانزدهم، امینى از طرف حزب دموکرات ایران کاندیدا شد و به عنوان وکیل اول تهران وارد مجلس شوراى ملى گردید. امینى در سال ۱۳۲۹ براى اولین بار در کابینه منصور به سمت وزیر اقتصاد ملى معرفى شد. او همچنین در کابینه اول دکتر مصدق مجدداً به وزارت اقتصاد ملى منصوب شد. دکتر مصدق در واقع قرابت فامیلى با امینى داشت اما امینى محافظه کارتر از این حرف ها بود که بتواند در کابینه مصدق دوام بیاورد. او پس از هشت ماه از وزارت کناره گرفت. با استعفاى مصدق و روى کار آمدن قوام، امینى به قوام توصیه کرد که این شغل را نپذیرد. اما قوام نپذیرفت و این بزرگترین اشتباه قوام بود که منجر به حذفش گردید. امینى آن طور که در خاطراتش مى گوید به دو نفر علاقه مند بوده است. اول قوام، دوم مصدق. شاید او مى خواست نقش آن دو را در زندگى سیاسى خود تکرار کند اما هرگز نتوانست در اندازه هاى آنان ظاهر شود.
با کودتاى ۲۸ مرداد و روى کار آمدن دولت زاهدى، امینى به سمت وزیر دارایى منصوب شد. مهمترین ماموریت امینى، حل مسئله نفت و مذاکره با کنسرسیوم بود. امینى به رغم مخالفت هاى زیاد حتى در درون هیات حاکمه سرانجام موفق به امضاى قرارداد معروف «امینى _ پیج» یا همان کنسرسیوم گردید. شاید اگر کس دیگرى غیر از امینى عهده دار این مذاکرات مى شد نمى توانست این قرارداد را به امضا برساند. اما امینى با زرنگى خاص خود توانست بیشتر مخالفان را متقاعد کند. هر چند که این امر، لکه ننگى در زندگى سیاسى او شد و او مجبور شد تا آخر عمر با بدنامى سر کند. اما از این رهگذر توانست بیش از پیش خود را محبوب آمریکایى ها سازد.
امینى در کابینه علاء که بعد از زاهدى بر سر کار آمد، وزیر دادگسترى شد و در دى ماه ۱۳۳۴ به سمت سفیر کبیر ایران در آمریکا منصوب شد. او در دوران تصدى سفارت ایران در آمریکا بیش از پیش به محافل قدرت در آمریکا نزدیک شد و با جان اف کندى که در آن زمان سناتور بود طرح دوستى ریخت. این دوستى براى امینى بسیار نافع و سودآور بود. امینى چند سال بعد جواب این دوستى را از کندى دریافت کرد. در فروردین ۱۳۳۷ و قبل از اتمام دوره ماموریت چهار ساله امینى در آمریکا، او به تهران احضار شد.
علت احضار او سوءظن شاه به امینى بود. با کشف کودتاى قره نى سوءظن شاه به امینى بیشتر شد. امینى پس از بازگشت به ایران مدتى بیکار بود تا اینکه با شروع انتخابات بیستمین دوره مجلس شوراى ملى، امینى هم تحت عنوان منفردین به همراه ارسلان خلعتبرى و جعفر بهبهانى وارد صحنه انتخابات شد و حملات زیادى بر علیه دکتر اقبال نخست وزیر وقت کرد. اما این انتخابات به افتضاح کشید و دکتر اقبال مجبور به استعفا شد. امینى در این انتخابات توانست به عنوان یک چهره جنجالى خود را به مردم معرفى کند. جانشین دکتر اقبال، شریف امامى بود. اما او نیز نتوانست بحران هاى پیش رو که تورم، کسرى بودجه و از هم گسیختگى اقتصادى بود را مهار کند و سرانجام او نیز مجبور به استعفا شد.
شاه براى جانشینى شریف امامى مجبور شد امینى را به نخست وزیرى منصوب کند. اما به قدرت رسیدن امینى هنوز در هاله اى از سئوال و تردید قرار داشت چرا که شاه هرگز از امینى دل خوشى نداشت و از او متنفر بود.
عده اى از تحلیلگران روى کار آمدن امینى را به خاطر فشارهاى آمریکا و شخص کندى مى دانند. اما امینى در خاطراتش مى گوید: «طبق شواهد و قرائن فراوان، [کندى] در کار رفتن و استعفاى من بیشتر موثر واقع شد تا روى کار آمدن و نخست وزیرى من.»۱
اما شاه در کتاب پاسخ به تاریخ ادعا مى کند که به شدت تحت فشار کندى بوده است و حتى مى گوید که امینى پس از نخست وزیرى ۳۵ میلیون دلار از آمریکا دریافت کرده است.۲
عده اى از تحلیلگران نقش جولیوس هولمز (Holmz . J ) سفیر کبیر آمریکا در ایران را براى تحت فشار گذاشتن شاه جهت انتصاب امینى به نخست وزیرى متذکر مى شوند.۳
اما به رغم همه این گفته ها، این نکته واضح است که دنیاى غرب و به خصوص آمریکا از روى کار آمدن امینى به شدت استقبال کرد و حتى در بعضى مطبوعات او را آخرین امید غرب براى اصلاح ایران و سدى در برابر انقلاب کمونیستى دانستند. کندى نیز شخصاً به دو نفر در کشورهاى طرفدار غرب ایمان داشت اول دکتر امینى در ایران و دوم کارامنلیس در یونان. حتى اگر کندى و وزارتخارجه آمریکا شاه را به طور واضح تحت فشار نگذاشته باشند، بدون تردید شاه تحت تاثیر او مجبور به چنین کارى شده است. امینى در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۴۰ به قدرت رسید. دوران ۱۴ ماهه نخست وزیرى او را یکى از مهمترین مقاطع تاریخ معاصر ایران مى دانند. امینى براى اینکه بتواند با دست باز کار کند فرمان انحلال مجلس شوراى ملى و سنا را از شاه گرفت.
او همچنین بسیارى از سران ارتش و وابستگان به دربار را به جرم فساد، اختلاس و رشوه خوارى به پاى میز محاکمه کشاند. از جمله کارهاى پرسروصداى امینى، وارد کردن چند شخصیت چپ نما و جنجالى به کابینه اش بود. ارسنجانى مدیر روزنامه داریا عهده دار وزارت کشاورزى شد. نورالدین الموتى که قبلاً از اعضاى حزب توده بود، به وزارت دادگسترى رفت تا مبارزه با فساد را ادامه دهد. محمد درخشش رئیس باشگاه مهرگان که نقشى مهم در اعتصاب معلمان بر علیه شریف امامى داشت، وزیر فرهنگ شد. اما مهمترین کار امینى اجراى اصلاحات ارضى بود. او بارها هشدار داد که اگر اصلاحات از بالا را ادامه ندهیم دچار وضعیت انقلابى خواهیم شد. او اصلاحات ارضى را مهم ترین کار نخست وزیرى اش مى دانست. البته امینى مجبور شد مقدارى از املاک خود را در لشت نشاء مشمول این قانون سازد.
اما این همه ماجرا نبود. احزاب و مطبوعات سیاسى تا حدودى آزادى عمل یافتند و حتى جبهه ملى توانست میتینگ بزرگى را در جلالیه ترتیب دهد. اما بعداً به علت عدم توافق با امینى و اختلافات درونى و نداشتن تحلیل درست از وضعیت سیاسى جامعه جبهه ملى در زمره مخالفان امینى درآمد. این امر از یکسو و مشکلات اقتصادى و فشار دربار و وابستگانش به امینى باعث شد تا دولت امینى بیش از پیش ضعیف شود.
البته ناتوانى امینى در جلب اعتماد آمریکا نیز موثر بود. همه این عوامل سرانجام دولت امینى را از پا درآورد و امینى مجبور شد پس از ۱۴ ماه نخست وزیرى ظاهراً به خاطر کسرى بودجه در ۲۶ تیر ۱۳۴۱ استعفا کند. اما علت اصلى استعفا اختلاف با شاه بر سر تقلیل بودجه ارتش بود که شاه حاضر به انجام آن نبود. امینى از این پس مطرود شاه شد و تاوان سختى را به خاطر این ۱۴ ماه نخست وزیرى پس داد.
بارها به پاى میز محاکمه کشانده شد و مدت ها ممنوع الخروج بود. به دستور شاه ساواک در منزل امینى دستگاه شنود گذاشت و گزارش عملکرد روزانه امینى و مهمانانش هر هفته روى میز روساى ساواک بود.۴
شاید بتوان گفت که امینى از آخرین نخبگان سیاسى درون هیات حاکمه بود که توانست تا حدودى در برابر شاه بایستد. بعد از امینى اکثریت قریب به اتفاق رجال سیاسى، مطیع اوامر محض شاه بودند. هویدا و کابینه اش نمونه چنین تیپى بود. با آغاز موج انقلاب اسلامى، شاه که انقلاب را توطئه اى از سوى کارتر و دموکرات ها مى دید، براى جلب رضایت آنها از امینى به عنوان مشاور استفاده کرد و از آن تاریخ بین امینى و شاه روابطى برقرار گردید که از شهریور ماه ۱۳۵۷ به مذاکرات حضورى و تلفنى رسید. اما امینى نیز نتوانست جلوى موج انقلاب را بگیرد. او ده روز قبل از پیروزى انقلاب، ایران را به مقصد پاریس ترک کرد.
در آنجا رهبرى مخالفان را بر علیه جمهورى اسلامى ایران تحت عنوان جبهه نجات بر عهده گرفت که البته از حمایت هاى سازمان سیا نیز برخوردار بود. اما نتوانست موفقیتى کسب کند و مجبور به کناره گیرى از جبهه نجات شد. امینى در اواخر عمرش همسرش را از دست داد و این واقعه تاثیر بدى بر روحیه او گذاشت. او سرانجام در آذرماه ۱۳۷۱ در سن ۸۷ سالگى در پاریس درگذشت.
پى نوشت ها:
۱- خاطرات على امینى، به کوشش یعقوب توکلى. دفتر ادبیات انقلاب اسلامى، ۱۳۷۷.
۲- محمدرضا پهلوى، پاسخ به تاریخ، ترجمه حسین ابوترابیان، مترجم، ۱۳۷۷.
۳- جان دى استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعى، رسا.
۴- رجال عصر پهلوى به روایت اسناد ساواک (على امینى) مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، تهران، ۱۳۷۹.
گردآوری از: حامد پورخورشیدی
تصاویر: وبسایت فرادید