بیوگرافی بهرام شاه محمدلو (آقای حکایتی) و همسرش راضیه برومند +مصاحبه
بهرام شاهمحمدلو کارگردان، تهیه کننده و بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون ایران است.
زندگینامه بهرام شاهمحمدلو
فهرست مطالب
بهرام شاه محمدلو در ۲۵ آذر ۱۳۲۹ در تهران به دنیا آمد. شاهمحمدلو که یکی از تشکیل دهندگان اولین گروه مرکز حرفهای تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال ۱۳۵۰ بود، در سال ۱۳۵۲ تحصیلاتش را در رشته هنرهای نمایشی دانشکده هنرهای زیبا به پایان بردهاست. از آثار تلویزیونی وی میتوان به مجموعه آقای حکایتی (کودک و نوجوان) و سریال گرگها در نقش هامون اشاره کرد. از فعالیتهای وی در تئاتر، میتوان ایفای نقش در نمایش افرا در سال ۱۳۸۶ و شرکت در نمایش دو لیتر در دو لیتر صلح در سال ۱۳۹۱ را نام برد.
بهرام شاه محمد لو مهمان برنامه خندوانه رامبد جوان در شبکه نسیم
بهرام شاه محمدلو همسر راضیه برومند نویسنده و بازیگر تلویزیون و تئاتر است.
کاوه شاه محمدلو و سهراب شاه محمدلو فرزندان بهرام شاه محمدلو و راضیه برومند هستند
راضیه برومند خواهر مرضیه برومند، کارگردان، بازیگر و عروسک گردان و احترام برومند مجری و بازیگر ایرانی است.
کاوه شاه محمدلو/خواهر زاده مرضیه برومند و فرزند بهرام شاه محمدلو و راضیه برومند
از آنجایی که تمام اعضای خانواده و فامیلش به نحوی با سینما و تلویزیون پیوند داشتند کاوه خیلی زود به این عرصه ورود پیدا کرد. سال ۶۹ زمانی که مرضیه برومند مشغول ساخت سریال «آرایشگاه زیبا» بود برای نقش پسر فاطمه معتمدآریا روی او دست گذاشت. چند سال بعد موقع ساخت سریال «هتل» یک بار دیگر کاوه را برای بازی در یکی از اپیزودها دعوت کرد.
حضور کاوه به عنوان بازیگر، ازهمین دو تا سریالی که موقع کودکی و نوجوانی بازی کرد فراتر نرفت. او از سال ۸۰ به عرصه فیلمبرداری وارد شد و به عنوان اولین کار در فیلم «مربای شیرین» مرضیه برومند تصویربرداری پشت صحنه را انجام داد. سال ۸۳ به دعوت امیرحسین صدیق، فیلمبردار فیلم سینمایی «دربهدرها» شد و سال ۸۵ اولین فعالیتش را به عنوان مدیر تصویربرداری در سریال «کتابخانه هدهد» تجربه کرد و بعد از آن در تله فیلم «راز مهتاب» سعید ابراهیمی فر و سریال «آب پریا» به کارگردانی مرضیه برومند، دوباره مدیر تصویربرداری شد. او این روزها به عنوان مدیر فیلمبرداری «شهرموشها۲»، یکی از مهمترین فعالیتهایش را به نمایش گذاشته. آنطور که شنیده میشود برای گرفتن هر پلان از «شهرموشها۲» چیزی حدود ۴-۵ ساعت وقت صرف کرده و احتمالا بعد از این فیلم، اتفاقهای بسیار خوب دیگری در انتظارش خواهد بود.
سهراب شاه محمدلو در سال ۱۳۶۲ متولد شد و از سال ۱۳۸۱ با تدوین سریال در به درها به طور حرفه ای کار خود را آغاز کرد.
اگر از دار و دسته دهه شصتیها باشید، حتما با شنیدن نام آقای حکایتی، زنگ صدایش در ذهنتان تداعی میشود و ترانه زیر گنبد کبودش را زیر لب زمزمه میکنید. آقای حکایتی اسم قصه گوی ما دهه شصتیها بود، برایمان فرقی نمیکرد شب عید باشد یا روزهای عادی سال، مهمانی باشیم یا سرگرم بازی هفت سنگ با بچههای کوچه، در همه صورت میدانستیم که چه ساعتی باید پیچ تلویزیون را بچرخانیم تا با ترانه زیرگنبد کبود، بلند بلند بخوانیم” یکی بود یکی نبود / زیر گنبد کبود / روبه روی بچه ها / قصه گو نشسته بود”
مرد قصه گویی که با شالی بر گردن و کتاب قصهای بزرگ در دست در چارچوب تلویزیونهایمان ظاهر میشد و حکایتهای جدیدش را طوری برایمان نقل میکرد که جلوی تلویزیون میخکوب میشدیم؛ آن حکایتها آنچنان در پس ذهنمان مانده که با وجود گذشت این همه سال، هنوز هم ترانه زیرگنبد کبود را از یاد نبردهایم و هر تلنگری پلی میشود برای بازگشت به آن سالها تا باز هم دهه دهه شصتیها، این بار نه با همان رسایی صدای کودکیشان، بلکه با مرور خاطرات سالهای دور، با همان هیجان قبل از شروع برنامه و به یاد توشهای که آقای حکایتی ذخیره راه این روزهایشان کرد، بخوانند “قصه گو قصه میگفت / از کتاب قصهها / قصههای آشنا / قصه باغ بزرگ / قصه گل قشنگ / قصه شیر و پلنگ / قصه موش زرنگ”
حالا هر چند پس از گذشت نزدیک به دو دهه، در میان جیغ و هوراهای خالهها و عموهای مجری، نه صدایی از آقای حکایتی به گوش میرسد و نه نشانی از او پیدا میشود، اما هنوز هم، با گذشت این همه سال” آقای حکایتی” اسم قصه گوی ما دهه شصتیهاست. آقای حکایتی این روزها صورتش تکیدهتر شده، گرد سپیدی بر موهایش رنگ زده، آوای میانسالی بر صدایش خوش نشسته؛ اما صدا و نگرانیهایش برای کودکان از رمق نیفتاده است، نگرانیهایی که در تمام لحظات مصاحبه از پس هر سئوالی گریزی به آنها میزد و بارها تکرار کرد که تنهایی کودکان امروز دغدغه این روزهایش هستند.
متن زیر حاصل گفتگوی ما با بهرام شاهمحمدلو است:
آقای حکایتی، چندی پیش در خبرها شنیده شد که گویا شما قصد دارید سری جدید زیر گنبد کبود را بسازید، ولی ظاهرا خبری از آن نیست.
طرح سری جدید زیرگنبد کبود در شبکه ۲ سیما نزدیک به ۲ سال پیش تصویب شد. ساخت سری جدید نیازمند حساسیت بیشتری بود، چون از یک سو باید مخاطب هدف که همان کودکان امروز هستند را راضی نگه داریم و از سوی دیگر نیز نباید به مخاطبان پیشین که به نسل دهه ۶۰ برمیگردد، بیتوجه باشیم ولی به هرحال کار جلو نرفت.
چرا؟
سری جدید زیرگنبد کبود ظاهرا به موضوع بیپولی شبکه ختم شد. در حالی که این پروژه نیازمند بودجه آنچنانی هم نیست. همیشه از من سئوال میشود که چرا زیرگنبد کبود را نمیسازید، واقعیت این است که برای شروع کار باید حداقل شرایط مالی مهیا باشد که متأسفانه هنوز این امکان فراهم نشده است.
یعنی پرونده سری جدید گنبد کبود بسته شده؟
ما چشم انتظار حامی مالی برای ساخت هستیم و موضوع هنوز بسته نشده است. برخی از افراد بودهاند که برای حمایت مالی قدم پیش گذاشتند اما به نتیجه ختم نشد. این کار برای خود بنده بسیار ارزشمند است و به دلیل همین حساسیت، نمیتوانم اجازه بدهم که سری جدید به نحوی ساخته شود که از نظر کیفی به آن خدشهای وارد شود و نوستالژی و حس خاطرات بچههای آن دوره را به هم بریزم.
برویم سراغ مجموعه زیرگنبد کبود در دهه ۶۰ و ۷۰، برایمان بگویید چه مراحلی طی میشد تا آقای حکایتی برای بچههای دهه شصتی قصه بگوید؟
زیر گنبد کبوددر فکر من شکل گرفت. این برنامه تلاش میکرد تا با یک قصه، موضوعی را بیان کند و وظیفه بعدی بر عهده بازیگران بود که به نحوی موضوع را بسط بدهند و مسئلهای که در داستان ایجاد شده بود را با کمک آقای حکایتی حل کنند. در این میان، آقای حکایتی به شیوه کاملا غیرمستقیم و بدون آنکه پندی دهد، تلاش میکرد تا آن پیام مورد نظر را به مخاطب کودک برنامه منتقل کند. در این لحظات بود که بازیگران با هم توافق میکردند که آقای حکایتی قصهای را برایشان تعریف کند و بعد با یک ریتم تند دکور صحنه متناسب با داستان تغییر میکرد.
ماجرای آن ریتم تند و تغییر صحنه چه بود؟ آیا فکری در پیش زمینه آن بود؟
بله! حساب شده بود. این شیوه تغییر سریع دکور، بر رفتار بچهها به خصوص برای تمیز کردن محیط اطرافشان اثر داشت. به نحوی بعدها به بنده منتقل شد که این کار محاسبه شده و بدون پند و اندرز تاثیرات رفتاری مناسبی بر کودکان گذاشته بود. به عنوان مثال خیلی از کودکان دهه شصتی که الان بنده را میبینند از خاطرات دوران کودکیشان تعریف میکنند و مثال میزنند که گاهی پیش میآمد که پدر و مادر قبل از دیدن برنامه برای بچهها پیش شرط مرتب کردن اتاقهایشان را میگذاشتند و بچهها هم با تکیه بر همان آموزشهای آقای حکایتی مانند بازیگرهای داستان با ریتم تند اتاق خودشان را تمیز میکردند و بعد می نشستند پای برنامه. این یکی از تأثیرات غیرمستقیم برنامهای که تفکری پشت آن باشد.
چه شد که شما به عنوان آقای حکایتی به روی صحنه رفتید؟
در سری اول زیرگنبد کبود تمام کارها را انجام داده بودیم و نیروها و بازیگرها نیز انتخاب شده بودند به عبارتی همه شرایط برای شروع کار مهیا بود و ما تنها به دنبال بازیگری میگشتیم تا برای ایفای نقش آقای حکایتی مناسب باشد. افراد مختلفی برای این کار معرفی شدند که متأسفانه هیچ کدام نتوانستند آن بازی که مدنظر ما بود را از خود نشان دهند. نزدیک به ۵ تا ۶ روز تمام عوامل برای ضبط حاضر میشدند اما در نهایت من و ایرج طهماسب که آن زمان کارگردانی هنری مجموعه را به عهده داشت، نمیتوانستیم بازیگر مناسب برای این نقش را انتخاب کنیم.
همه بودند و آقای حکایتی نبود؟
بله. تا چند روز همین روند ادامه داشت تا اینکه یک روز طهماسب از من خواست که خودم در قامت آقای حکایتی روی صحنه بروم. من در ابتدای امر امتناع کردم اما در نهایت نقش آقای حکایتی را پذیرفتم تا از خسارت مالی بیشتر جلوگیری کنیم.
کتاب قصه که آقای حکایتی از روی آن میخواند، یک کتاب کوچک بود. از عوامل برنامه خواستم قصهها را در دو کتاب بزرگ نوشتند، به خصوص بخشهایی که باید من روایت میکردم، چون من نه داستانها را حفظ بودم و نه اینکه قبلش تمرینی داشتم. با اصرار دوستان قرار شد یک قسمت را تصویر برداری کنیم تا بفهمیم که چه میشود. بعد از آنکه حدود ۵۰-۶۰ درصد قسمت اول تمام شد، از بازی من در نقش آقای حکایتی خوششان آمد و اینگونه شد که من آقای حکایتی شدم
چه کسانی زیرگنبد کبود را مینوشتند؟
راضیه برومند و ایرج طهماسب گروه نویسندگی بودند.سری اول با نویسندگی آقای ایرج طهماسب در سال ۶۶ کلید خورد. در سال ۶۸ و ۷۴ نیز نویسندگی مجموعه ۱۳ و ۱۴ قسمتی زیرگنبد کبود برعهده راضیه برومند بود. مجموعه آخر به خصوص برای نوروز در نظر گرفته شد که پخش آن از ۲۹ اسفند آغاز و تا سیزدهم فروردین ادامه پیدا کرد. بنده نیز تهیه کنندگی و کارگردانی این مجموعهها را برعهده داشتم.
بازخورد برنامه را در آن دوره داشتید؟
بیشتر نامه و کمتر تلفن را از سوی مخاطبها دریافت میکردیم. به دلیل حجم بالای نامهها آنها را به صورت گونی برای مرکز تحقیقات سازمان میآوردند. خود گروه کودک و نوجوان نیز که این برنامه در دل آن ساخته میشد، یک مرکز بررسی داشت که به دریافت و تحلیل بازخوردها میپرداخت. بازخوردها آنقدر خوب بود که گروه کودک و شورای طرح و برنامه از ما خواستند تا سریهای جدید این برنامه ساخته شود. حتی سری سوم که ساخته شد باز هم خواهان ساخت سریهای بعدی بودند.
چرا سریهای بعد را نساختید؟
یکی از دلایلش فاصله میان سری اول و دوم بود که از سال ۶۶ تا ۷۴ بود، به عبارتی ۸ سال میان این ۲ سری فاصله زمانی ایجاد شد.
دلیل این فاصله زمانی ۸ ساله چه بود؟
دلایل مختلف داشت. بنده درگیر کار دیگری بودم یا اینکه نیاز بود که برای تولید سری جدید، طرح دیگری را ایجاد کنند. در آن زمان حساسیت بسیاری وجود داشت و اینگونه نبود که بگوییم خب یک گروهی دور هم جمع شویم و مدت یک ماه، کاری را تمام کنیم و سراغ کار بعدی برویم.
یادم میآید که دوستی در مدرسه داشتیم که پدر نداشت، می گفت که آقای حکایتی مثل پدر من است و همه حرفهای شما را مو به مو انجام میداد؛ چقدر از این دسته بازخوردها داشتید که نشان میداد برنامهتان درست به هدف زده؟
نمونه اینچنینی که شما گفتید زیاد برایم اتفاق افتاده است. به عنوان نمونه یکی از دختربچههای دهه شصتی وقتی من را دید، گفت که” من پدرم را در جنگ از دست دادهام و شما را به نوعی جایگزین پدرم کردم و تمام نکات اخلاقی و آموزشی شما را همچون حرفهای پدرم میپذیرفتم”
جدا از بازخوردهای همان سالها، کودکانی که حالا با گذشت ۲۰ سال خودشان پدر و مادر شدهاند،آنها چه واکنشهایی دارند؟
واکنشهای این گروه که بسیار عجیب است، واکنشی مملو از مهر و محبت که قابل توصیف نیست. حتی بسیاری از آنها وقتی من را میبینند، هیجان زده میشوند. مثلا زمانی که دارم رانندگی میکنم و ترافیک میشود، ناگهان برخی افراد به سمت من میآیند و میخواهند با روبوسی و عکس گرفتن محبتشان را نشان دهند. حتی در یک مراسمی دعوت شده بودم تا جوایزی را به برگزیدههای یک مسابقه تقدیم کنم. وقتی خواستم از سالن خارج شوم با وجود گذشت این همه سال باز هم با محبت مردم مواجه شدم. در پایان آن مراسم اما اتفاقی افتاد که در ذهنم جای گرفت. چند مادر و پدر با بچههای ۶-۷ سالهشان کنار من آمدند و از من خواهش کردند تا با آنها عکس بگیرم اما آنچه برای من تازگی داشت این بود که وقتی پدر و مادرها من را به بچههایشان معرفی میکردند و میگفتند که این همان آقای حکایتی است که برایتان تعریفشان را کرده بودیم، بچهها از دیدن من به شدت هیجان زده میشدند و به گونهای رفتار میکردند که گویا جز مخاطبان دهه شصت من در آن سالها بودند.
در واقع نسل دهه شصت واسطه شد تا شما را به کودکان این روزها معرفی کنند؟
بله و بدون شک این موضوع هم مسئولیت من را بیشتر میکند.
آیا آقای حکایتی از برنامه خاصی الگو میگرفت؟
به هیچ وجه از برنامه خاصی الگو نگرفتم.
قبل از انقلاب هم گویا برنامهای با نام زیرگنبد کبود از تلویزیون پخش میشد که خانمی برای بچهها قصه میگفت.
بنده چنین چیزی را به یاد ندارم. البته خانمی به نام خانم عاطفی بودند که از روی کتاب، شبها برای بچهها قصه میخواندند. ایشان در میان مخاطبانش جا افتاده بود. البته شناخت مخاطبان از ایشان تنها به این برنامه باز نمیگشت و قبلا از طریق رادیو هم شناخته شده بودند اما اینکه نام برنامه زیرگنبد کبود باشد خاطرم نیست.
در مورد موضوعات مختلفی با شما صحبت کردیم از چگونگی ساخت زیر گنبد کبود تا برنامههای جدید کودک و نوجوان، اما به عنوان سوال آخر میخواهیم بدانیم که این روزها آقای حکایتی چه میکنند؟
آقای حکایتی نگران بچههایی است که برایشان قصه گفته بود. و نیز بچههایی که این روزها میتوانند مخاطب او باشند. او با همه امکانات امروز میتواند قصههای تازه و حکایتهای قابل باور خود را که با تکنولوژی به روز رسانی شده برایشان اجرا کرده و آرامشی همراه با احترام به یکدیگر به آنها منتقل سازد. نگران کم شدن و از دست رفتن هویت، اخلاق، شادی و خصلتهای انسانی بچهها است. اینها غر زدن نیست بلکه ناشی از نگرانی ساختار شخصیت نسل بعدی است که خدایی ناکرده به اشخاص یک بعدی تبدیل نشوند.
فیلمهای بهرام شاه محمدلو (بازیگر)
- داش آکُل، کارگردانان جمشید نقاشزاده و جهانگیر صمیمیفرد، تئاتر تلویزیونی، شبکه اول، ۱۳۴۷
- زورق سرگردان (روی اقیانوسها)، کارگردان خسرو پیمان، تئاتر، ۱۳۴۸
- مرگ پیشهور، کارگردان ولی شیراندامی، تئاتر، ۱۳۴۹
- خانهام ابری است، کارگردان ابراهیم حقیقی، فیلم داستانی، ۱۳۴۹
- شهر کوچک ما، کارگردانان داریوش فرهنگ و مهدی هاشمی، تئاتر، ۱۳۵۰
- سفر خوش، کارگردان پرویز ممنون، تئاتر، ۱۳۵۰
- آهو و پرندهها، کارگردان احمدرضا احمدی، ۱۳۵۱، نمایش رادیویی ضبط شده روی صفحه گرامافون
- تُرب کارگردان دان لافون، تئاتر، (۱۳۵۲–۱۳۵۰)
- خورشید خانوم آفتاب کن، کارگردان دان لافون، تئاتر، ۱۳۵۱
- کوتی و موتی، کارگردان دان لافون، ۱۳۵۱
- شاپرک خانوم، کارگردان دان لافون، تئاتر، ۱۳۵۱
- آریا داکاپو، کارگردان دان لافون، تئاتر، ۱۳۵۱
- حادثه در شهر عروسکها، کارگردان اُسکار باتِک، تئاتر عروسکی
- آهوی گردندراز، کارگردان احمدرضا احمدی، ۱۳۵۲، نمایش رادیویی ضبط شده روی صفحه گرامافون
- روزی که خورشید به دریا رفت، کارگردان احمدرضا احمدی، ۱۳۵۲، نمایش رادیویی ضبط شده روی صفحه گرامافون
- کالیگولا، نویسنده آلبر کامو، کارگردان بهرام شاهمحمدلو، ۱۳۵۲(پایاننامه لیسانس)
- اُتلّلو، کارگردان محمد کوثر، تئاتر، ۱۳۵۴
- دزد و رنگ قرمز، تئاتر و تلهتئاتر، تئاتر شهر و شبکه اول، ۱۳۵۴
- شال و کلاه و ارّه، تئاتر و تلهتئاتر، تئاتر شهر و شبکه اول، ۱۳۵۴
- بهار در خاک، تلهتئاتر، ۱۳۵۴
- بازی خونه، جنگوارهٔ تلویزیونی، شبکه اول، ۱۳۵۵–۱۳۵۴
- خورشید خانوم آفتاب کن، تلهتئاتر، ۱۳۵۵–۱۳۵۴
- مردمان شهر نینوا، تئاتر صحنه، ۱۳۵۵
- خرس و کوزهٔ عسل، تلهتئاتر، ۱۳۵۵
- گلباران، تلهتئاتر، ۱۳۵۶–۱۳۵۵
- آه! اسفندیار مغموم، تئاتر، ۱۳۵۶، (تهیه کننده و کارگردان)
- باران، باران، تلهتئاتر، ۱۳۵۶ (تهیه کننده و کارگردان)
- آهسته! محل عبور بچهها، تئاتر صحنه، ۱۳۵۷ (تهیه کننده و کارگردان)
- داستان ضحّاک کارگردان سعید پورصمیمی، تئاتر، ۱۳۵۸
- یک جفت کفش برای زهرا، تئاتر، ۱۳۶۰ (تهیه کننده)
- پنجاه و سه نفر، کارگردان یوسف سیّد مهدوی، فیلم سینمایی، ۱۳۶۸
- حکایت مسافر گمنام، کارگردان داود میرباقری، تئاتر تلویزیونی ۱۳۶۴ شبکه ۱
- گرگها، کارگردان داود میرباقری، سریال داستانی، ۱۳۶۵
- زیر گنبد کبود (آقای حکایتی)، شبکه ۱، ۱۳۶۶ و ۱۳۶۸ و ۱۳۷۴ (تهیه کننده و کارگردان)
- عبور از غبار، کارگردان پوران درخشنده، فیلم سینمایی، ۱۳۶۷
- شادمانه، کارگردانان رسول نجفیان و بهرام شاهمحمدلو، مجموعهٔ تلویزیونی ویژه نوروز، ۱۳۶۷
- عطر گل یاس، کارگردان بهمن زرّینپور، ۱۳۶۹، شبکه ۱
- آرایشگاه زیبا، کارگردان مرضیه برومند، ۱۳۷۰، شبکه دو
- آپارتمان، کارگردان اصغر هاشمی، ۱۳۷۱، شبکه ۱
- یک حرف از هزاران (آهن سرد)، کارگردان جهانگیر صمیمیفرد، مجموعه تلویزیونی، ۱۳۷۳
- محله به محله، کارگردان فرهاد آهی، ۱۳۷۴–۱۳۷۳، شبکه تهران
- یک حرف از هزاران (بهلول)، کارگردان جهانگیر صمیمیفرد، مجموعه تلویزیونی، ۱۳۷۴
- علاءالدّین، کارگردانان حسین فردرو و بهرام شاهمحمدلو، سریال داستانی۱۳۷۴
- Let’s learn Farsi (بیایید فارسی بیاموزیم)، کارگردان مصطفی احمدی، شبکه برون مرزی سحر (تهیه کننده)
- همراه، کارگردان انوشه مرادی، فیلم داستانی ۱۳۷۷، شبکه ۲
- داستانهای نوروز، کارگردان مرضیه برومند، مجموعه تلویزیونی، ۱۳۷۹، شبکه ۱
- مردانٛ، بدونِ زنانٛ «فال حافظ»، کارگردان مرضیه برومند، مجموعه تلویزیونی، ۱۳۷۹، شبکه ۱
- کَمین، کارگردان مسعود کرامتی، سریال داستانی، ۱۳۷۹، شبکه ۳
- معصومیت از دست رفته، نویسنده و کارگردان داود میرباقری، سریال داستانی، های ۱۳۸۲–۱۳۸۱
- مختارنامه، کارگردان داود میرباقری، ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۸
- خانهٔ آبی، کارگردان بهرام شاهمحمدلو، شبکه ۱
- در رستوران، کارگردان داریوش مؤدّبیان، تلهتئاتر، ۱۳۸۴، شبکه ۴
- کتابفروشی هدهد «مثنوی معنوی»، کارگردان مرضیه برومند، ۱۳۸۵، شبکه ۳
- افرا، کارگردان بهرام بیضایی، تئاتر تالار وحدت، ۱۳۸۶
- خستهدلان، کارگردان سیروس الوند، مجموعه تلویزیونی، ۱۳۸۷، شبکه ۱
- پرانتز باز «ت، مثل تقلب»، کارگردان کیومرث پوراحمد، ۱۳۸۷، شبکه ۱
- آخرین گودو، کارگردان داود رشیدی، تلهتئاتر ۱۳۸۷، شبکه ۴
- جویندگان صندوقچهٔ گمشده، کارگردان حسین تبریزی، تلهفیلم ۱۳۸۸، شبکه ۲
- شبهای خرّمشهر، کارگردان حسین تبریزی، تلهفیلم ۱۳۸۸، شبکه ۲
- یکی مثل همه، کارگردان کتایون حسینزاده، تئاتر، ۱۳۸۸
- هملت شازده کوچولوی دانمارک، کارگردان رضا بابک، تئاتر، ۱۳۸۸
- این کوچه بنبست نیست، کارگردان رؤیا محقّق، فیلم داستانی کوتاه، ۱۳۸۸
- آخرین نما، کارگردان رها رضوی، فیلم داستانی کوتاه، ۱۳۸۹
- نَفَس زمین، کارگردان کیهان شادور، سریال تلویزیونی، ۱۳۸۹
- مرد مجرّد، کارگردان شیرمرز، تلهفیلم، ۱۳۸۹
- رازهای یک خانه «پاییز، یکی از روزها»، کارگردان حمید لبخنده، تلهتئاتر + تلهفیلم، ۱۳۹۰، شبکه ۴
- اسب، سیب، بهار، نویسنده احمدرضا احمدی، کارگردان آناهیتا غنیزاده، تئاتر، تالار هنر، ۱۳۹۰
- بدنبال بخت، کارگردان بهرام شاهمحمدلو، برج میلاد، ۱۳۹۰
- سیر و سرکه، کارگردان غلامرضا رمضانی، سریال داستانی تلویزیونی، ۱۳۹۱–۱۳۹۰، شبکه ۲
- دو لیتر در دو لیتر صلح، کارگردان حمیدرضا آذرنگ، تئاتر، ۱۳۹۰و ۱۳۹۱
- نیلوفر مرداب، نویسنده ترانه برومند، تئاتر، بهمن ۱۳۹۱
- گوشه دل تهرون، کارگردان رامبد جوان، سریال تلویزیونی ۱۳۹۲
- سه ماهی، کارگردان حمیدرضا قربانی، تلهفیلم ۱۳۹۲
فیلمهای راضیه برومند
سال | نام | سمت | کارگردان | توضیحات |
---|---|---|---|---|
۱۳۹۱ | آبپریا | نویسنده | مرضیه برومند | در نوروز ۱۳۹۲ از شبکه ۲ پخش شد. |
۱۳۸۸ | همهٔ بچههای من | نویسنده | مرضیه برومند | شبکه ۱ |
۱۳۸۸ | ماه عسل | بازیگر | شاهد احمدلو | شبکه ۲ |
۱۳۸۷ | تلهفیلم «بازی» | بازیگر | سروش صحت | |
۱۳۸۵ | کتابفروشی هدهد | بازیگر | مرضیه برومند | در نقش «عمهخانم» |
۱۳۸۲–۱۳۸۳ | خانهٔ آبی | نویسنده | بهرام شاهمحمدلو | از برنامه کودک و نوجوان شبکه ۱ پخش شد. |
۱۳۷۵–۱۳۷۶ | تهران ۱۱–۵۹۵ ج ۴۸ | بازیگر | مرضیه برومند | بازی در اپیزود «یک قرار مهم» |
۱۳۷۵ | قصههای تابهتا | نویسنده | مرضیه برومند | |
۱۳۷۵ | زیر گنبد کبود (سری دوم) | نویسنده | ایرج طهماسب هرمز هدایت |
|
۱۳۶۹ | آرایشگاه زیبا | بازیگر | مرضیه برومند | |
۱۳۶۵–۱۳۶۷ | راویان اخبار | بازیگر | گروه کارگردانان | |
۱۳۶۶ | خونه مادربزرگه | صداپیشه | مرضیه برومند | گویندگی بهجای «مراد» / شبکه ۲ |
۱۳۶۵–۱۳۶۶ | گرگها | بازیگر | داوود میرباقری | |
۱۳۶۴ | اندر لطائف روزگار | بازیگر | منصور کوشان | شبکه ۱ |
۱۳۶۴ | حکایت مسافر گمنام | بازیگر | داوود میرباقری | |
۱۳۶۲ | یک و دو، همه با هم | بازیگر | مرضیه برومند | برنامه کودک و نوجوان شبکه ۱ |
۱۳۶۰ | مدرسه موشها | صداپیشه | مرضیه برومند | گویندگی بهجای «دم دراز» |
۱۳۵۷ | گلباران | بازیگر | رضا بابک | برای برنامه کودک و نوجوان |
۱۳۵۶ | تلهتئاتر «باران، باران» | بازیگر | بهرام شاهمحمدلو | برای برنامه کودک و نوجوان |
۱۳۵۵ | تلهتئاتر «خرس و کوزه عسل» | بازیگر | بهرام شاهمحمدلو | برای برنامه کودک و نوجوان |
ساتین