بیوگرافی علیرضا افتخاری و ماجرای احمدی نژاد + فرزندان
علیرضا افتخاری مهیاری (متولد ۱۰ فروردین ۱۳۳۷، اصفهان) از خوانندگان بنام موسیقی سنتی ایرانی است. افتخاری طی چندین سال فعالیت در عرصه موسیقی سنتی ایرانی، خوانندگی بیش از شصت آلبوم موسیقی را بر عهده داشته است. وی در سال ۱۳۸۹ موفق به اخذ نشان چهرههای ماندگار شد.
استاد افتخاری سه دختر دارند. دختر اول ایشان خانم الهام افتخاری متولد ۱۳۵۸ میباشند.فرزند دوم ایشان هم آوا افتخاری است.
این عکس در پانزدهم مرداد ماه سال ۱۳۸۹توسط مجتبی محمدی و از خبرگزاری ایرنا گرفته و منتشر شده بود
واکنش افتخاری به بازتاب دیدار با احمدی نژاد (مرداد ۱۳۸۹)
فهرست مطالب
بعد از پخش تصویر علیرضا افتخاری از رسانه ملی در حالی که رییس جمهور را در آغوش گرفته و به او ابراز ارادت میکرد، علیرضا افتخاری در گفتگو با سایت برنا، به بیان برخی گلایهها و توضیحات پیرامون دیدار با رییس جمهور پرداخت. بخشهایی از این گفتگو بدین شرح است:
* هر کس هر نیتی می خواهد داشته باشد، داشته باشد. من وقتی با رییس جمهورمان رو به رو می شوم، باید چه واکنشی نشان دهم، باید احترام بگذارم. ادبم را به جا بیاورم. من که دنبال سیاست نیستم.
* وقتی شخصی مثل رییس جمهور یا هر کس دیگری مقابلم بایستد، من می بوسماش. من خاک پای همهام. مثلا من چه می خواهم. چه نیازی دارم آخر؟ هر کس جای من بود همین کار را می کرد.
* یکسری می گویند نباید این کار را می کردی. آن ها نمی فهمند. من این را روی حساب این می گذارم که خیلی ها داغاند و نمی دانند. وقتی من در همایش صدا و سیما دعوت دارم و روز خبرنگار است، باید ادب به جا بیاورم و از شخص اول که آنجا نشسته تا هزارمین نفر باید به همه عرض ادب کرد.
* میگویند افتخاری چرا این کار را کردی؟ ادب به جا آوردن، چرا ندارد.
* من همیشه عرض ادب می کنم. دورم هم نمی خواهم شلوغ شود. بلیط کنسرتم را هم نمی خواهم گران کنم…! طرفدار من خداست. من برای خدا خواندم. نخواندم که بقیه بخرند. هیچ وقت برای بنده های خدا نخواندم. خدا به من این صدا را داده، آنها باید هوای من را داشته باشند و حرصم ندهند و من را نگه دارند. نه این که سنگ جلوی پایم بیندازند. نه این که تهدیدم کنند و تو سایت مدام کامنت های تهدید بگذارند.
* من ادب به جا آوردم. آن ها به من بی ادبی می کنند. من که نرفتم فالوده بخورم.
* هر کسی می خواهد من را تهدید کند. اما شماهایی که ۳۰ سال است برایتان خوانده ام، بدون چشم داشت، سنگ پرانی نکنید. من از آن آدم هایی نیستم که نان را به نرخ روز بخورم. ببینم کجا می خواهم کنسرت بدهم که دورم شلوغ شود. من برای خدا می خوانم. همین.
* باز هم رییس جمهور یا هر کس دیگری که به من لبخند بزند و محبت کند را در آغوش می گیرم. ادب هیچ وقت کهنه نمی شود. گفت بی ادب محروم شد از لطف رب، ما بی ادب نیستیم. نسبت به کسی که احتراماش واجب است، احترام می گذارم. کار خلافی نکردم که تحت شرایط احساس دیگران پشیمان شوم.
موهای دختر علیرضا افتخاری را در دانشگاه کشیدند!! ( مهر ماه ۱۳۸۹)
علیرضا افتخاری که دیدار وی با رییس جمهوری و سخنان خودش بعد از دیدار با واکنشهایی از سوی برخی مواجه شده بود دیشب در گفت و گو با بخش خبری ۲۰:۳۰ با انتقاد شدید از بی حرمتی به دخترش در دانشگاه گفت: من چندی پیش در یک مکانی به رییس جمهوری ادای احترام کردم و ادب به جا آوردم تا لااقل عیب خودم را بپوشم اما متاسفانه فشارهایی به من و بچه هایم وارد شد و متاسفاته امروز در دانشگاه دختر من استاد الهام افتخاری به حکم این که دختر من است مورد آزار قرار گرفته و موهایش را کشیدهاند!!
وی افزود:همه فشارهایی که به خودم وارد شده و سنگسار شخصیتی خودم را می بخشم اما اذیت و آزار دو تا بچه هایم را نمیبخشم.
وی با گریه گفت:آیا این حق من است؟من چه بدی کرده ام جز این که می خواستم ادب به جا بیاورم؟
افتخاری در ابتدای صحبتهای خود این شعر را قرائت کرد:
طاووس را دیدم که می کند پر خویش
گفتم مکن که پر تو زیبا و با فر است
بگریست زار زار و مرا گفت که ای حکیم
آگه نیی که دشمن جان من این پراست
ناگفته های علیرضا افتخاری از دیدار با احمدی نژاد ( بهمن ۱۳۹۴)
از تلویزیون به من زنگ زدند و گفتند ۵ میلیون به شما میدهیم و شما برای برنامه بزرگداشت خبرنگاران بیایید و «پلی بک» اجرا کنید. من هم قبول کردم. من معمولا برای اجراها یا به صورت پلی بک قرارداد مینویسم، یا با گروه. آن روز قرار شد برای اجرای پلی بک به سالن بروم. ۵ میلیون به حساب من واریز شد و من هم رفتم به سالن. قبلش یک داستانی هم بود. دوستان در تلویزیون شعری از آقای حداد عادل را به من داده بودند تا رویش آهنگ ساخته شود و من هم بخوانم. ما به هر آهنگسازی این شعر را دادیم، زیر بار نرفت و کار را نساخت. آقای ضرغامی کاملا در جریان این موضوع بودند. وقتی این آهنگ درست نشد و ساخته نشد، صدا و سیما کمی علیه من موضع پیدا کرد. همه اینها باعث شد روبوسی من با آقای احمدینژاد بارها از تلویزیون پخش شود. مشخص بود همه چیز کاملا برنامهریزی شده است. این همه آدم با آقای احمدینژاد روبوسی کردند ولی کدامیک اندازه من تبعات داشت؟ آنقدر نشان دادند و پخش کردند تا بازی به شدت پیچیده شد و در آن اوضاع ملتهب، جامعه ایرانی علیه علیرضا افتخاری موضع بدی گرفت. آن اتفاق باعث شد خانواده من عذابی را تحمل کنند که گفتنش در کلمات نمیگنجد.
* از صحنه که پایین میآمدم، به روح پدرم قسم، فردی قد کوتاه به سرعت سمت من آمد و گفت: «بدو بدو که آقای احمدینژاد بهخاطر شما ایستادهاند و معطل شما شدهاند.» اسمشان یادم رفته که این فرد کوتاهقد چه کسی بودند. من اصلا قرار نبود سمت ایشان بروم. اتفاقا سخت گرفتار برخی کارها هم بودم و میخواستم بروم ولی دور و بریهای ایشان با این قبیل رفتارها باعث شدند این دیدار رخ دهد. تیم بادیگاردهای شخصی ایشان همیشه حواسشان هست که اصلا کسی نباید نزدیک آقای احمدینژاد شود ولی درباره من اوضاع کاملا برعکس شد و من را برای مواجهه با ایشان هدایت کردند. خودشان من را به سمت ایشان هل دادند و در ادامه هم رسانهای مثل تلویزیون این دیدار را پوشش داد و با قدرت و هدفمندی خاصی، آن را هر شب پخش کرد. برای چه؟ چرا؟ چون من نتوانسته بودم آهنگسازی را قانع کنم که شعر آقای حداد عادل را بسازند و روی آن کار بخوانم. همه این سناریو به نوعی بهخاطر عمل نکردن من به خواسته آنها درباره آقای حداد عادل بود. همه اینها دست به دست هم داد تا این موضوع به سرعت در جامعه با نگاهی بد و منفی ترویج پیدا کند.
* حدود یک هفته بعد بود که همه چیز شروع شد و به مرور بد و بدتر شد. رسانههای خارج از ایران هم که اوضاع را خرابتر کردند و فکر میکردند من برای بوسیدن آقای احمدینژاد وقت گرفتهام!
* من روی صحنه که بودم، گفتم چشم ۶ میلیارد مردمی که روی زمین زندگی میکنند، به ماست. منظورم این بود که حواستان باشد آقای رئیسجمهور. به حکم یک شهروند ایرانی دلم میخواهد در برابر مردم دنیا روسفید باشم. اینها جملاتی بود که روی صحنه گفتم. تصنیف «از اوج آسمانها» اثری از «عباس خوشدل» را روی صحنه «پلی بک» کردم و وقتی پایین آمدم و من را اطرافیان ایشان به سمت آقای رئیسجمهور هل دادند، فقط به من گفتند: «ماشاءالله». من چیزی برای گفتن نداشتم. آن لحظه وقتی برای حرف زدن نبود. از تصاویر مشخص است. یک «متشکرم» به «ماشاءالله» ایشان گفتم.
* بعد از همه این اتفاقاتها من به نظرم میآید اگر ایشان مثلا میگفتند که زنگ موبایل من صدای آقای افتخاری است و من به ایشان علاقه قلبی دارم، شاید کلیت این اتفاقات رخ نمیداد ولی دریغ از حتی یک جمله که در باره من ذکر شود. آقای احمدینژاد در این مدت حتی یک بار پیگیر احوال من نشدند. با صدای بلند به ایشان میگویم در مورد من بسیار انسان قدرنشناسی بودند. با صدای بلند این جملات را بر زبان میآورم و امیدوارم به گوششان برسد. شما را به جان مادرتان قسم میدهم که به من کمک کنید تا این حرفها به گوش همه برسد. امروز به آگاهی و درک سیاسی درستی از این بازیها رسیدهام و امیدوارم این موضوع به خوبی در رسانهها انعکاس پیدا کند.
* یادم هست که نوشتهای زیر در منزل شخصی من گذاشتند که اینجا بمبگذاری خواهد شد و هرچه سریعتر باید این منزل را تخلیه کنید. به قدری فشار و تهدیدها زیاد شد که مجبور شدیم از آن محل برویم. مدتها کلاه میگذاشتم روی سرم و برای خرید اینور و آنور میرفتم. اگر هم کسی من را میشناخت، برخوردهای اهانتآمیز و زشتی میشد. خوب یادم هست وقتی در فرودگاه وارد سالن انتظار شدم و نشستم، حد فاصل ۱۰ متری من همه مردم از صندلیها بلند شدند و اطرافم خالی شد. دوستان من دیگر من را مهمانیهای خودشان هم دعوت نمیکردند و میترسیدند بلایی سر بچههایشان بیاید. میگفتند علیرضا تو دوست ۲۰ ساله ما هستی ولی واقعا بهتر است دیگر نباشی، چون مردم و آشنایان، همسر و بچههای ما را مورد توهین قرار میدهند که چرا افتخاری را اینجا راه دادهاید. میگفتند چرا با «رفیق احمدینژاد» رفت و آمد میکنید!
* اگر تلویزیون اجازه میداد من ۱۰ دقیقه همین صحبتهایی که با شما داشتم را مطرح کنم، شاید تبعات آن اتفاقات اینگونه زندگی من را تحت تأثیر قرار نمیداد. فرزند کوچک من دیگر دانشگاه نرفت و انصراف داد. میگفت به من توهین میکنند و به شدت فضای بدی علیه من در دانشگاه راه افتاده است. روی وایتبرد عکس من را میکشیدند و دشنامهای زشتی مینوشتند. دخترم بارها با چشم گریان به خانه آمد. VOA و برنامه پارازیت بیش از ۲۰ بار من را چهره زشت و بد هفته انتخاب کرد و همین اتفاقات بازی را وحشتناکتر کرد. این در حالی بود که هیچ اظهارنظر یا حمایتی از سوی همین آقایان داخل کشور از من نشد و معلوم نبود با ادامه این روند چه بلایی سر فرزندان من قرار بود بیاید. مادرم را در اصفهان و در صف نانوایی هل داده بودند.
* آقای احمدینژاد مرد باشد! خدا آدم را گیر نامرد نیندازد دوست خوب من. این جملات را با سوز درونم میگویم به شما.
* محمدرضا شجریان برای من مطلقند. صحبتهایشان در آن گفتوگو (گفتوگو با یورونیوز) مرا کمی رنجاند ولی به رسولالله قسم همان زمان هم احساس میکردم که ایشان از بزرگواری و دلسوزی این جملات را درباره من استفاده کردند. ایشان میتوانستند فتیله این ماجرا را پایین بکشند و با یک جمله اوضاع را به حالت اول برگردانند. ایشان پیشکسوتی بودند که من در آن دوره نیاز داشتم ایشان از من حمایت کنند و اصلا از من بپرسند که اصل اتفاق چه بوده. ما همه با هم بودیم و باید به حکم سعدی «بنی آدم اعضای یکدیرند» در کنار هم میماندیم. دل من از آن مصاحبه شکست.
* آقای احمدینژاد جوری خودش را به آغوش من انداخت که انگار من یوسف گمگشته ایشان بودم. یک جوری به من چسبید و من را بوسید و پشت سر هم این اتفاقات را شکل دادند که … بابا بوسیدن یک بار، دو بار … جمله بعدیام را امیدوارم جرات انتشارش را داشته باشید ولی من طناب خریده بودم خودکشی کنم. فشار بدی روی من و خانوادهام بود. فرزند کوچکم فهمید و گریه کرد و گفت: «بابا نکن». گفتم نمیتوانم و واقعا تاب این همه توهین و تهدید را ندارم. در ایران که هیچکس حواسش به من نبود و درد دل من را نمیشنید. در خارج از کشور هم یک روز چهره بد بودم و یک روز چهره زشت. منفور شده بودم و این برای یک هنرمند غیرقابل تحمل بود. سوپرمارکت محل به من جنس نمیفروخت! آرایشگر محل ما میگفت آقا وقتی شما روی این صندلی مینشینید دیگر هیچکس به مغازه من نمیآید و عذرخواهی میکرد و مودبانه میگفت دیگر نیایم. آژانس به من ماشین نمیداد. مردم تا این حد تحت تأثیر قرار گرفته بودند و امیدوارم این صحبتها به درستی به گوش مردم برسد. حرف آخرم هم این است که آقای احمدینژاد خیر نبینید. آقای ضرغامی خیر نبینید و قطعا خیر نخواهند دید. در این موضوع شک ندارم. چون من حقم این نبود. من بعد از ۳۰ سال خواندن با تمام وجود، این حقم بود؟ بعد از سی و خردهای سال این حق من و خانوادهام نبود.
* امیدوارم وقتی مردم از قصد من برای خودکشی باخبر میشوند، قطره اشکی بریزند و فضای تلخ آن دوران را درک کنند. اگر چهار نفر در محل به شما وخانوادهتان توهین کنند، کسی صبر و تحملش را ندارد. فکر کنید که یک ملت علیه من شده بودند و واقعا دیگر امیدی برای زندگی نداشتم. من اگر خودکشی میکردم، همه خوشحال میشدند؟ راهی جز خودکشی برای من مانده بود؟ من تا این تصمیم هم جلو رفتم ولی بعد، فرزند بیمارم باعث شد از تصمیمم صرف نظر کنم. امیدوارم مردم ایران که مبنای دلشان محبت است و صداقت، در جریان اصل اتفاقات قرار بگیرند.
فیلم در آغوش کشیدن علیرضا افتخاری و احمدی نژاد
برخی هنرمندان با انتشار اولین آلبوم خود اول زنشان را طلاق میدهند
* امروز آیا این نگاه در بین هنرمندان و اهالی موسیقی را رواج دارد؟
– متاسفانه الان برخیها با اولین آلبوم خود اولین کاری که می کنند این است که زنشان را طلاق میدهند! برخیها گویی اصلا پایبندی به اخلاق و خانواده ندارند. حالا این آدم چطور میخواهد در مردم تاثیر بگذارد؟ آن صدایی که در دل مردم می ماند صدایی است که خواننده آن از خودش مراقبت می کند. در موسیقی اگر دیدید فردی زنش را طلاق داد و با فردی جوانتر و زیباتر ازدواج کرد، آثار او را گوش نکنید و بدانیم کسی که دو همسری را اختیار کرد سازش دیگر شنیدن ندارد.
برخی از هنرمندان هستند که با زیر پا گذاشتن اخلاق و به سبب آشنایی، با فردی دیگر که از همسرشان جوانتر و یا زیباتر است ازدواج میکنند و گاهی این اتفاق به عدد سه می رسد و برخی با جدا شدن از همسر دوم به سراغ سومی می روند. معتقدم چنین شخصی سازش شنیدن ندارد. چه بسا در عرصه موسیقی افرادی بودند که با رفتن به این راه، موفقیت را از خود سلب کردند.
* یک خواننده برای اینکه ماندگار باشد و در دل مردم بماند باید چه کند؟
– مطالعه زندگی پیشکسوتان موفق عرصه موسیقی رمز ماندگاری این هنرمندان را به ما نشان میدهد که آنها به «خودشناسی» توجه داشتند. زمانی که فرد یک کار خوب را شناخت، متوجه یک شاعر خوب هم میشود و آن موقع است که یک خواننده خوب هم پدید میآید. بنده معتقدم که موفقیت آرزو و خواستی است که خداوند آن را به انسان عطا میکند.
فرزندان شما بیشتر چه موسیقی را میپسندند؟
– دختر بزرگم الهام، موسیقی سنتی گوش میکند. فرزند دومم علاقه زیادی به موسیقی ندارد. سومین فرزندم هم که از ناحیه پا فلج و روی ویلچره است را بسیار دوست دارم و خانواده من از علاقمندی بسیار من به او آگاهند.
آرزویی فراتر از خوانندگی دارید؟
– من الحمدالله به آرزوهایم رسیدم و فعالیتهای هنری موفقی در سراسر جهان داشتم، اکنون نزدیک به هشت سال است که سعی میکنم کنار همسر و سه فرزندم باشم و به آنها بیشتر رسیدگی کنم چون من برای خانواده قداست بالایی قائلم.
ولی فیلم چیزدیگه ای میگه کاملابرعکس گفته هاتون
حسن جان سااااکوت یعنی ساکت و سکوت . نمک دان شدی ها !!!
إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوا وَّالَّذِینَ هُم مُّحْسِنُونَ ﴿١٢٨﴾ «نحل» در حقیقت، خدا با کسانى است که پروا داشتهاند و [با] کسانى [است] که آنها نیکوکارند. (۱۲۸)
استاد افتخاری آدم سیاسی نیست . و آدم مقام داری هم نیست که ما اینطوری معنی کنیم که به خاطر مقام و … چاپلوسی کردند . نه .
اگه از این ور هم نگا کنیم فرض کنیم آدم سیاسی یا صاحب مقام و … باشد و طرفدار یه نفر سیاسی مثل رییس جمهور .
باز ربطی نداره که از ارزشهای ایشون کم بشه . ما استاد را با هنرمندی . صدا و آوازهای دلنشینش می شناسیم و باید با هنرش به او نمره خوب یا بد بدهیم نه با خصوصیات شخصی و دیگر ایشان مثلا طرفدار کدام جناح یا کدام تیم است . ما ارزش کدام دانشمند کدام شاعر و کدام آدم بزرگی راشناختیم که استاد افتخاری هم یکیش باشد . این عادت دیرینه ایرانیاست . اگه طرفدار یکی باشیم باید مثل ما غذا دوست داشته باشد . مثل ما لباس بپوشد یا مثل ما عقیده داشته باشد .
اگه احمدی نژادو تحویل نمی گرفت طرف مقابلش را تحویل می گرفت فک میکردین اوضاع از این بهتر می شد ؟ طرف دیگش دوست و دشمن نداشت ؟
نه . هدف بی ارزش کردن استاد افتخاری بود که الحق خوب انجامش دادین . همینطور جواب ۳۰ سال زحمتخای او را
من خودم نه آدم سیاسیم نه هنر مندم و …
استاد افتخاری را به حاطر هنرش و هنرمندیش دوست دارم که در هر شرایطی . هر شرایطی او را دوست خواهم داشت از ته دل
حتی اگه یه روز بشنوم مثلا طرفدار تیم من نیست یا طرفدار رییس جمهور یا … من نیست . چه ربطی داره آخه
اینم بگم اگه یکم مرور کنید بین خواننده ها و هنر مندان و بزرگان .
در فروتنی . ادب و نزاکت و مهربانی کمتر کسی مثل افتخاری را پیدا میکنید .
پس له کردنش راحته فرصت از دست ندهید و نابورش کنید .
مطمئنان این تنها کاریه که از دست ایرانیا بر میاد
به نظر من اقای افتخاری باید با طمانینه خاص و رفتاری در خور مردم بابی فرهنگ از خود نشان میداد به صورتی که بر عکس تمام اهانت ها و ازارها از طریق قوه قضاییه بررسی میشد و مجالی برای بی ادبان هنر و فرهنگ باقی نمیگذاشت اگر قرار باشد انسان از چند تا جارچی یا بذله گدو جا بزنند که راه را برای ظاالمان فراهم کرده برعکس باید چنان برخورد قاطعی با افرادی که اهانت میکردند داشته باشد که از گفته و کرده خود پشیمان شوند.اینکع بگی خوب دیگه کسی توجه نمیکنه به اوازهام خب نکنن شما باید از ایت ترفند برای اخمیت ندادن به انها استفاده میکردید.