بیوگرافی محمدرضا محسنی (بنیانگذار پیک برتر) +مصاحبه
محمدرضا محسنی در کارنامهٔ حرفهای خود، تأسیس پیک برتر -که رهبری تبلیغات چاپی در شهر تهران را دارا است- بهعلاوهٔ مجموعه وبسایتهای موفق ایرانی همچون برترینها داتکام، برترینها داتآیآر، الو دکتر، دکتر سلام، دنده، همگردی، چیدانه، نینیبان، کودکیاری، چاشنیک، روکنا، چی بپوشم، دونفره، من آشپزم، جعبه، دانرو، خبرخوان، دارت، کلیکیاب، طرفداری و همچنین اپ آیبرتر را دارا است.
علاوه بر این، مجلات ایدهآل، سیبسبز، آشپزی مثبت، تخت گاز، و منزل نیز از زیرمجموعههای پیک برتر است که با همکاری چیزی در حدود ۵۰ الی۶۰ شریک ایشان، به فعالیت مشغول هستند.
محمدرضا محسنی در سال ۱۳۷۵ به تهران رفت و علاوه بر ادامه تحصیل در رشتهٔ کارشناسی مدیریت جهانگردی، مشاغل مختلفی همچون بازاریابی و کار در صداوسیما را تجربه کرد؛ به مرور زمان و پس از آزمون و خطاهای مختلف، وی بههمراه ۲ شریک دیگرش، در سال ۱۳۷۹ شروع به کار روی ایدهٔ پیک برتر کرده که در ابتدا تنها با ۳ میلیون تومان سرمایهٔ اولیه برای اجارهٔ آفیس شروع شد و پس از گذشت ۲ سال، از اواخر سال ۸۲ شرکت شروع به سوددهی کرد و طی سالهای ۸۸ تا ۹۰، نرخ رشد ۱۰۰ درصدی را داشته است. در حال حاضر هم در شرکتهای تحت مدیریت ایشان بیش از ۲۰۰۰ نفر مشغول بهکار هستند و این در حالی است نرخ ریزش نیرو در ۵ سال گذشته در شرکتهای زیرمجموعهٔ پیک برتر، کمتر از ۱ درصد است که رقم شگفتانگیزی است.
لازم به ذکر است که یکی دیگر از مؤسسات تحت رهبری ایشان، مؤسسه آیندهٔ برتر است که دورههای آموزشی در زمینهٔ آموزش نیروی کار، مشاوره، تیمسازی و ارتباطات برگزار میکند و باتوجه به این که یکی از علائق ایشان کوچینگ است، وی در تلاش است تا از این طریق افرادی ماهر و آماده ورود به بازار کار را به جامعه تقدیم کند.
گرچه مجموعه شرکتهای ایشان از کل حوزهٔ آیتی در حال حاضر حدود ۱۵ درصد سهم دارا است، اما هدفشان این است که تا سال ۱۳۹۷، چیزی بیش از ۵۰ رسانهٔ موثر با ضریب نفوذ بالا در این حوزه داشته باشند.
به گفتهٔ محمدرضا محسنی، مجموعهٔ تحت رهبری وی تاکنون ریالی وام و اعتبار از جایی نگرفته، رانتخواری نکرده و رشوه نداده است؛ و از جمله علائق وی این است که ایشان را در ایران بهعنوان «پدر علم تبلیغات نوین» شناخته و در سطح بینالمللی حضور داشته باشد و با مربیگری و تأسیس یک بنیاد خیریه، تاثیرگذاری بیشتری در کشورش ایجاد کند.
محمدرضا محسنی، متولد ۲۰ شهریور ۱۳۵۶ در روستای علیآباد دمق از شهرستان ملایر استان همدان است. میگوید شناسنامهاش را یک سال بزرگتر گرفتهاند و به قول خودش هیچ معلوم نیست این تاریخ چقدر درست باشد.
میگوید پدرش کشاورز بوده و هنوز هم هست و زندگی متوسطی دارد و کل منطقه زادگاهش از نظر اقتصادی ضعیف و محروم است. محمدرضا پسربچه بیشفعال و پرشروشوری بوده که آزار و اذیت زیادی برای خانواده داشته.
خانوادهای ۸ نفره که هفت برادر هستند و یک خواهر.
محسنی میگوید: «سال اول ابتدایی خودم را به مریضی میزدم که به مدرسه نروم. آخرش هم آن سال مردود شدم.» خلاصه دوران دبستان را با تجدید و نمرات کم سپری میکند. «نمره گرفتنم همیشه کلی اما و اگر داشت.» محمدرضا از آن دوران با همه تلخیها و سختیهایش به خوبی یاد میکند و میگوید: «شاید روحیه شکست خوردن و خم به ابرو نیاوردن ریشه در همین کودکی سخت داشته باشد.» از روستای زادگاهش هم به خوبی یاد میکند و از مردمانش به مهربانی.
از بچگی کار کرده؛ از همان دوران دبستان. «قبل از رفتن به مدرسه باید کارهای مربوط به دامها و باغ را انجام میدادیم. سختیهای زیادی متحمل شدم و زخمهای بسیاری در آن محیط خوردم که بعدها شفا دادن این زخمها تجربه و نیروی پیشبردم در مسیر کار شد.» بزرگتر که میشود درسش را هم بهتر میخواند تا اینکه کنکور میدهد و با رتبه ۷۰ منطقه سه در رشته روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی تهران قبول میشود. میگوید: «روانشناسی را عاشقانه دوست داشتم.» هرچند بعدها تغییر رشته میدهد و در رشته مدیریت تحصیل میکند. اینها مربوط است به سال ۷۵. دو سال اول دانشگاه را در خوابگاه میگذراند و همزمان کار هم میکند: «در دوران دانشگاه باید کار میکردم تا روزگارم بگذرد.» در همین دوران برادرش نیز در رشته هوافضا در تهران تحصیل میکند و در سازمان هوافضا مشغول به کار میشود و بهنوعی از او پشتیبانی میکند. از برادرش بهعنوان یکی از نخبههای حوزه هوافضا یاد میکند و میگوید: «مهمترین و بزرگترین شریک کاریام الان هم برادرم است. برادرم همیشه بچه مثبت بود و من پسر پرشروشور و بد.» خوابگاه در برههای از زمان تعطیل میشود و با برادرش در لویزان خانهای اجاره میکنند.
کارهای زیادی در دوران دانشجوی انجام داده، از پخش تراکت گرفته تا کارهای ساختمانی. کارهای بازاریابی و تبلیغاتی و… «سال ۷۶ طی تماسهایی که با دفاتر مختلف برای آگهی میگرفتم، با خانمی که دانشجوی رشته پزشکی بود آشنا شدم. او از من خواست پیکی را با نام چاپار روز شروع کنیم که در کاغذهای ۴A ریسو به صورت تکرنگ چاپ میشد. اما کارمان بهاصطلاح نگرفت و من آن خانم را دیگر هیچگاه ندیدم و خبری از او ندارم. اما ایدهاش در ذهنم ماند و پرورش یافت تا اینکه سال ۷۹ با اینکه در صداوسیما کار میکردم و کارهای تحقیقاتی و تبلیغاتی انجام میدادم، ایده چاپار روز را پرورش دادم و کار پیک برتر را شروع کردم. در دو سه سال اول روزی هزاربار از کاری که شروع کرده بودم، پشیمان بودم و مورد لعن و نفرین همه قرار گرفتم. کسی این نوع کار را نمیشناخت. آن روزها بارها میخواستیم کار را تعطیل کنیم چون هم من و هم برادرم کارمان را رها کرده بودیم و با ریسکهای جدی به این حوزه آمده بودیم. اما رها کردن کار هم ریسک بزرگتری بود.»
محسنی میگوید: «فکر میکنم کله سالمی نداشتم کلا. در همان سالها یعنی ۲۳سالگی با اینکه وضعیت پایداری نداشتم ازدواج هم کرده بودم. درس هم میخواندم و هفتهای ۵ شبانهروز خانه نمیرفتم. چون برای اینکه هزینههای چاپمان ارزانتر تمام شود، دستگاه چاپ را شبانه اجاره کرده بودیم مثلا ۸ شب تا ۸ صبح و باید شب کنار دستگاه چاپ میماندیم و کارهای چاپ را تمام میکردیم و صبح دوباره سر کار میآمدیم. سختیهای زیادی را پشت سر گذاشتیم و از نظر مالی هم شرایط بدی داشتیم. البته در ادامه سرمایهگذار گرفتیم. با همه این اوصاف بعد از دو سال به شرایط اصطلاحا یربهیر در ماه رسیدیم.» حالا پیک برتری که در ۱۷ اردیبهشت ۷۹ کارش را آغاز کرده چندین هزار مشتری دارد.
پرسش و پاسخپینگپنگی
- چند بچه دارید؟
دوتا. مانی ۱۰ساله و محیا ۷ساله.
- همسرتان چه نقشی در موفقیت شما داشتهاند؟
خانمم فرشتهای واقعی است و خردی درونی دارد که من را به نهایت آرامش میرساند. خانوادهام را خیلی دوست دارم و گاه که سر کار هستم دلم تابتاب میزند که زود به خانه برگردم، اما کار همیشه مانع بزرگی است.
- روزی چند ساعت کار میکنید؟
روزی ۱۴ ساعت و اعتقاد دارم اگر کسی میخواهد موفق باشد، حال در هر کاری که باشد، اگر کمتر از این میزان در طول روز کار کند، موفق نخواهد شد. یعنی کسی که بخواهد کارآفرین باشد، کمتر از این میزان نباید کار کند.
- گفتید حدودا ۶۰ شریک دارید. شراکت را چقدر پیشبرنده میدانید؟
باورم به خرد جمعی و تصمیمسازی جمعی است.
- تصمیمگیری نهایی هم جمعی است؟
تصمیم در یک فرایند گرفته میشود. از وقتی کارم را شروع کردهام همواره تصمیمهایم را در یک پروسه میگیرم. حتی اگر کسی از همین امروز کاری را شروع کند، شروع کند و شکست بخورد، به نظر من چیزی را از دست نمیدهد. من تا دلتان بخواهد شکست خوردهام اما واقعا دیدگاهم این است که شکست نخوردهام بلکه تجربه کردم و رها نکردم. شکست زمانی رخ میدهد که بیتفاوت بشوید و رها کنید.
- معمولا چه کتابهایی مطالعه میکنید؟
زمانی خوره کتاب بودم ولی الان کمتر وقت میکنم. ولی در حوزه مارکتینگ و روانشناسی بیشتر مطالعه میکنم. همچنین قرآن و نهجالبلاغه خیلی به من آموزه دادهاند. ادبیات و مشخصا مولانا را هم دوست دارم و علاقهمندم در چنین کلاسهایی حضور داشته باشم.
- اطرافیان شما را به چه ویژگی منحصربهفردی میشناسند؟
مثبتها را بگویم یا منفیها؟
هردو را.
مثبت: باهوش و منصف.
منفی: جوگیر یا شاید بدقول. چون بعضی وقتها کسانی بودهاند که در حوزه کار به آنها قولی دادهام و نتوانستهام به آن عمل کنم که خیلی اذیتم میکند و دوست دارم جبران کنم.
- اولین درآمد شخصیتان مربوط به چندسالگی است؟
سوم راهنمایی بودم که به خاطر سرما محصولات کشاورزیمان مثلا گندمها کاملا از بین رفتند و ما صیفیجات کاشتیم. من مسئول کاشت و فروش خیار بودم و در آن سال بهاندازه پدرم درآمد داشتم که به دهنم مزه کرد و تا سه سال این کار را انجام دادم.
- در جوانی میخواستید چهکاره شوید؟
دبیر کل سازمان ملل.
- ماشین شما چه مارکی دارد؟
من ماشین ندارم اما همسرم تویوتا راوفور دارد.
- سوالی هست که دوست داشته باشید ازتان بپرسم ولی نپرسیده باشم؟
دوست داشتم از من بپرسید نظرم در مورد پول چیست.
- تیوی پلاس و آقای حسینیان با شما چه ارتباطی دارند؟
الان هیچی. قبلا در مجله ایدهآل از شرکای ما بودند که ما سهمشان را خریدیم و الان به حوزه آنلاین رفتهاند.
- سایت الکسا روبهرویتان باز است؛ در آن عضو هستید؟
رتبههای سایتهایمان را در آن میبینم و کیف میکنم. در حال حاضر برترینها بالاترین رتبه را دارد که حدود ۳۰ است و همچنین طرفداری، های دکتری، همگردی و الو دکتر، چیدانه و نینیبان که همگی زیر هزار ایران هستند.
وی با بیان اینکه در حال حاضر ۱۵۰۰ پرسنل شاغل در بخشهای مختلف پیک برتر شامل سیستم توزیع و چاپ و خبرنگاران، گرافیستها و… میباشند، افزود: پیک برتر در مناطق بیست و شش گانه تهران، ۲۰ هزار نسخه تیراژ دارد که به شکل ماهنامه منتشر می شود.
ضمنا نشریات دیگری نیز در زمینههای تخصصی شامل راهنمای مشاغل، کودک، آشپزی و سیب سرخ (در حوزهی زیبایی و سلامت) هستند که بر روی کیوسکها عرضه میشود و مسوئولیت آن، به عهده این گروه است. محسنی گفت: تلاش داریم مجموعهی پیک برتر را در استان کرج و شهر مشهد نیز توسعه دهیم و تبلیغات چاپی توانمند و تخصصی برای مخاطبان و مشتریان عرضه کنیم. او تاکید می کند، موضوع آموزش پرسنل مجموعه از اهمیت بهسزایی برخوردار است و سعی می شود، از توانمندیهای پرسنل مجموعه استفاده بهینه شود.
محسنی می گوید : قدیم ترها کتابی از آنتونی رابینز میخواندم در مورد توان بی پایان.
یکی از قسمتها و فصلها این بود که در دنیای قدیم زور و بازو وقدرتهای دیگری مطرح بود، ولی به صراحت گفته بود قدرتی که امروز توانایی برتر ایجاد میکند ارتباطات ماست و من معتقدم که در ارتباطات چند نکته هست. ایدههایی که شما هم با دوستان مطرح کردید خوب بود و برای شروع خوب بود. من چند نکته به آن اضافه میکنم اگر سهم ۱۰۰ درصدی برای ارتباطات در نظر بگیریم هفتاد درصد آن ارتباط با خودمان و درونمان است. ارتباطی که ما باشکستها و موفقیتها و دستاوردهامون داریم و قسمت خیلی مهم آن ارتباط با دیگران و گروه ها و افراد است. یکی از مهمترین بحثها در ارتباطات هم تیمسازی است و تمرکز. آدمهای زیادی را هم میشناسیم که ارتباطات زیادی دارند اما به دردشان نمیخورد. ما ارتباطاتی را نیاز داریم که برای ما مفید باشند.
سال های جوانی
پیشنهاد میکنم کتاب همسایه میلیونر را بخوانید و ببینید چه چیزی برای کسانی که شرایط کسب و کار مطلوبی ایجاد کرده اند ارزش ایجاد کرده است. باور من این است که هرچیزی که برای یک آدم موفق موثر بوده، شما دقیقاً همان را بهکار بگیرید و اجرا کنید دقیق برای شما هم موثر خواهد بود. استنلی و دوستش ویژگیهای مشترکی از کسانی که میلیونر شدن درآوردند. یکی از این ویژگیها ذهن قوی است. که میگویند همهی اینها ذهن قوی داشتهاند و بعد تشریح میکنند که ذهن قوی یعنی چی و چه چیزی باعث شده که اینها ذهن قوی داشته باشند. خیلی فاکتورها و آیتم ها را بررسی میکنند از آی کیو تا مسائل مختلف. در نهایت می گویند که ذهن قوی از دو مسئله به وجود می آید.
تمرکز و دوری از هیجان
تمرکز در ارتباطاتی که ایجاد میکنید بسیار مهم است، قرار نیست در همهی حوزهها ارتباطات گسترده داشته باشید، قرار نیست در سیاست، فوتبال و.. ارتباط گسترده داشته باشید. در حوزه ای که مربوط به شماست و قرار است از آن پول در بیاورید ردپا داشته باشید و تمرکز کنید و بعد این ارتباطات را عمق دهید. نه اینکه فقط بگویید که من ارتباطات دارم و اینها را میشناسم. دیدید بعضیها با همه رفیق هستند؟ میگویند با همه رفیقم و این رفاقت یعنی فقط یه جا سلام و عیلک داشته اند. برخیها همه را میشناسند! خواننده میگویید، میشناسد. سیاستمدار میگویید میشناسد. ما به این نوع ارتباطات نیازی نداریم و مخالف این هستیم که در هر زمینه ای ارتباط داشته باشید و ارتباط را گسترده کنید، وقت شما را خواهد گرفت و برای شما مفید نیستند. ارتباطات در حوزه ای که وجود دارد مثل منابع انسانی و مدیریت و .. که در گروه های تلگرامی. و دوستانی که در شبکه های اجتماعی برای خودتون ایجاد میکنید.
شکستن و دوباره ساختن
کارهای زیادی انجام دادم یکی از کارها این بود که در ضلع شمال شرقی میدان ونک برای آموزشگاههای کنکور تراکت پخش میکردیم. خیلی هم حقوق کمی میدادند. ۱۰ ساعت پخش میکردیم ۷۰۰ تومن یعنی ساعتی ۷۰ تومن. اما اتفاقهای خوبی از همان زمان افتاد. سال ۷۶ وقتی دیدم درآمدم خیلی کم است تصمیم گرفتم از آن مجموعه جدا شوم. پسر عموی من داشت ساختمانی خراب میکرد در خیابان بنیهاشم، میگفت پنجشنبه جمعهها بیا اینجا بیشتر درمیاوری منم گفتم دیگه اینجا نمیام. اهل شیطونی هم بودیم. دخترهای هم کلاسی میدیدن که تراکت پخش میکنیم، خجالت میکشیدیم. متلک میگفتند و به ما میگفتند و ما هم خجالت میکشیدیم. رفتم و گفتم میخواهم از این مجموعه جدا شوم و بروم اما یک گزارش تحلیلی نوشتم و فرمی آماده کردهام به این شکل که شمردم چند نفر اومدن، چند نفر رفتن، چند تا خانم، چند تا آقا، چند تا کوچیک. چه تعداد جوون، چه تعداد پیر.
چه ساعتی بیشتر این ساعتها میتونید با پرداخت هزینه کمتر کار رو پیش ببرید. هزینههای نظارتی رو هم کمتر کنید. من رفتم و دو روز بعد تماس گرفتن و من را مسئول نظارت آنجا کردند و من مسئلول تبلیغات آنجا شدم. خانم دکترمحبوب که بعدها دیگر ندیدمش یا پزشک بود یا پزشکی میخواند پیکی را راه انداخت تا محله ها تبلیغاتشان را به اهالی همان محله بدهند. پرزنتش با این لحن و کلمات بود. مثلا من مرغ فروشی دارم میخواهم جمع کنم و تغییر شغل بدهم. تا مرغهارو یک روزه بفروشم. بعد چاپار روز بود که از اسم همان پیکهای قدیم استفاده میشد اما موفق نبودیم. سرمایه گذار او بود و من کار میکردم و چون آن موقع هم من خیلی دقیق نبودم، شکست خوردیم. وقتی من به کل مسیر تمامی سالها نگاه میکنم همهی درسها را از شکستها یادگرفتم. نه اینکه از موفقیتها یا پیروزیها درس نگرفتم، اما قابل مقایسه با درسهایی که از شکستها گرفتهام نیست.
شاید این روزها در حال حل بحرانی هستم که بزرگترین شکست زندگی من است. کاری نیست. ولی طبیعتاً مطمئنم که در موقعیت شکستی هستم که درسهای زیادی برای من خواهد داشت. اما ایمان دارم. میایستم که دوباره بسازم. مدتی است که دورههای روانشناسی و روانکاوی یونگ میروم. بر میگردیم به مطالبی که در این دورهها گفته میشود و آن پایهای که در همه ادیان هست. وقتی خداوند آدم و حوا را آفرید آنها را وارد بهشت کرد اما رشد آنها زمانی اتفاق افتاد که سقوط کردند و از بهشت رانده شدند و بعد شروع کردند برای ساختن بهشتی که خودشان میخواستند.
وقتی ما شکست میخوریم شروع میکنیم برای ساختن بهشتی که خودمان میخواهیم. بهشت ساختنی است. یونگ میگوید که هر بهشتی تاریخ انقضا دارد. فکر نکنید الان در جایگاهی که هستید و تمام چیزهایی که دارید حفظ میشوند. اگر یک بیزینیس خیلی بزرگ هم در دنیا میبینید. میبینید که بارها تجدید حیات کردند. چرا در چرخه عمر یک محصول یک اصل به اسم تجدید حیات هست؟
به باور من با ایمان و ترس قاطع میگویم که بیستتاسی سالگی مهم است. چرا که شما فرصت دارید بارها تجربه کنید و بارها شکست بخورید و دوباره شروع کنید. از نظر من ما شکست نمیخوریم. به ظاهر برخی روابط، پروژهها و طرحها شکست میخورند، اما در واقع آدمها زمانی شکست میخورند که کنار بکشند و دیگر تلاشی نکنند. رها کنند و بیتفاوت شوند. و بزرگترین دردی که میتواند جامعه ما را به سکون برساند این است که مردم ما دچار بیتفاوتی شوند. بزرگترین درد و شرایطی که انسان تجربه میکند بیتفاوتی است. پس بیتفاوت نباشیم. شکست میخوریم، اما شروع کنیم و بایستیم برای شروع دوباره.
من آقای محسنی رو از نزدیک میشناسم . رشته ای که ایشون در ابتدا درس میخوند مددکاری اجتماعی بود و نه روانشناسی ضمن اینکه سال حضور ایشان در تهران هم سال ۱۳۷۶ بوده ، به هر حال من ایشان را فردی میدانم که در عین کاآفرین بودن ، داشتن پول و ثروت زیاد و سرمایه گذاری های متعدد ، فردی فوق العاده خوش قلب مهربان و دلسوز هستند . انشاالله همه کارآفرینها و سرمایه گذاران کشورمون رفتار و اخلاقی مث ایشون داشته باشند
کاش دست از سر سایت طرفداری بر دارند
آدمها به اندازه تجربه و تخصص خودشون قابل خریداری هستن. اما انسان واقعی قیمت ندارد.
اونهایی که بخاطر وطن و اعتقادشون در مقابل ظلم شهید شدن، انسان واقعی هستن. افرادی هم بخاطر مال اندوزی وطن فروشی کردن.
همه دیدن و میدونن