حسین نمازی (آقای دوربینی) کیست؟ +ماجرای طلاق همسرش

0

حسین نمازی مشهور به حسین دوربینی یا آقای دوربینی فردی ایرانی‌ست که همواره به دنبال شرکت در مراسم دولتی یا رسمی‌ست تا در تلویزیون یا در روزنامه‌ها نمایش داده شود و به همین دلیل از سوی رسانه‌ها و بین مردم ایران به این نام معروف شده‌است. اخیراً فرد دیگری به نام «حمیدرضا احمدآبادی» هم به همین ترتیب، در رسانه‌ها دیده می‌شود.

زندگی حسین نمازی

حسین نمازی متولد ۱۳۳۷ در تهران، با اصلیت شیرازی است که یک بار در سال ۱۳۷۹ ازدواج کرده و به دلیل علاقه زیادش به دوربین، از همسر خود جدا شده‌است.

همسر حسین نمازی سلبریتی های ایرانی حجت‌الاسلام قرائتی بیوگرافی محسن قرائتی بیوگرافی حسین نمازی اخبار سلبریتی ها

وی برادر زاده حسین نمازی، وزیر سابق اقتصاد و دارایی ایران است که به عنوان کارمند خدماتی وزارت ارشاد در کتابخانه پارک شهر مشغول بکار است.

او در مصاحبه با هفته‌نامه همشهری جوان می‌گوید:

از بچگی دوست داشتم آدم مهمی بشوم، دیپلم ردی هستم. آدم که هندوانه می‌خرد به ظاهرش نگاه می‌کند و بعد انتخاب می‌کند. من هم نه ظاهر زیبایی دارم و نه مدرک تحصیلی پس آدم مهمی نشدم. اما دوست دارم که من هم دیده شوم ولی الان دیگر تا می‌آیم اخبار تلویزیون را نگاه کنم سریع پدرم کانال را عوض می‌کند. برای دیدن فیلم مراسم‌هایی که در آنها شرکت کرده‌ام تا ساعت ۱۲ شب بیدار می‌مانم تا در حالت‌های مختلف خودم را تماشا کنم. تازه وقتی من صبح خیلی زود از خانه بیرون می‌زنم اهل منزل می‌فهمند که کسی فوت کرده و من برای تشییع جنازه می‌روم. یادم نمی‌آید تا به حال تشییع جنازه کسی را از قلم انداخته باشم. اما وقتی جمعیتی را در تلویزیون نشان می‌دهند و من در بین آنها نیستم خیلی حرص می‌خورم تا صبح خوابم نمی‌برد.

یک شب داشتم از خیابان کریمخان عبور می‌کردم، به فروشگاهی رسیدم که نمایندگی یکی از شرکت‌های ساخت تلویزیون آنجا است. آنجا ۱۰ تلویزیون روی هم چیده شده بود، ناگهان دیدم مصاحبه‌ای که گزارشگر صدا و سیما با من انجام داده بود در حال پخش است. در آن واحد ۱۰ تلویزیون من را نشان می‌داد. نمی‌دانید چه کیفی داشت آن لحظه.

بعضی وقت‌ها آدم دست و پایش را گم می‌کند. در مراسم ختم عماد مغنیه مانده بودم به کدام دوربین نگاه کنم. اگر صد میلیون هم به من بدهند به این اندازه خوشحال نمی‌شوم که دوربینی من را نشان بدهد.

آغاز ماجرا

آن طور که خود حسین به یاد دارد، همه چیز از مراسم عزاداری روز تاسوعا سال ۵۴ در مسجد ارگ شروع شد. آن روزها حسین جوانی ۱۷ ساله بود که برای عزاداری بداخل مسجد رفت و دیدن چند دوربین فیلمبرداری او را بسوی خود کشید. وقتی فیلم مراسم از تلویزیون پخش شد، حسین از دیدن تصویر خود ذوق زده و خوشحال شد:

آن موقع اینقدر مراسم نبود و مراسم تشیع جنازه یا بزرگداشت نبود. اما الان آنقدر که من را در تلویزیون نشان می‌دهند وزیرها را نشان نمی‌دهند.

و در خبرگزاری ایمنا گفته‌است: هنوز انقلاب نشده بود، حجت الاسلام فلسفی در مسجد ارک سخنرانی می‌کرد، من جلو نشسته بودم و دوربین را نگاه کردم و خوشم آمد، پیگیر شدم. اولین بار که من را از تلویزیون نشان دادند انتظار نداشتم خودم را ببینم ولی وقتی دیدم حسی وصف نشدنی برایم پیش آمد.

پیشنهاد بازیگری

او در پاسخ به این پرسش که «چرا به دنیای بازیگری وارد نمی‌شوی؟» با یک چهره بی‌حس و بی علاقه به دنیای سینما می‌گوید به او پیشنهادهای هنری داده‌اند، اما قبول نکرده‌است:

نه اینطوری هم به کارم می‌رسم و هم می‌توانم جلوی دوربین بیام. آخر من در یک اداره مشغول هستم.

حاشیه‌ها

در روز جمعه ۲۱ مهر ۱۳۹۶ ، محسن قرائتی حین اجرای برنامه عطر عاشقی و سخنرانی در امامزاده‌ ابوالحسن شهر ری تهران، آقای دوربینی را در وسط جمعیت می‌بیند و می‌گوید این آقا را بیرونش کنید: “اومده دوربین بازی کنه! پاشو برو بیرون، برو بیرون من صد دفعه تو تلویزیون دیدمت!”.

ضرغامی با اشاره به تماس تلفنی‌اش با حجت‌الاسلام قرائتی نوشت: آقای قرائتی از خدا و جناب آقای نمازی و هر کس دیگری که به هر دلیلی از ایشان ناراحتی به دل دارد عذرخواهی کردند.

همسر حسین نمازی سلبریتی های ایرانی حجت‌الاسلام قرائتی بیوگرافی محسن قرائتی بیوگرافی حسین نمازی اخبار سلبریتی ها

نه وزیر و نه سفیر، نه جزو کبیر و نه جزو گروه‌های چپ و راست است، حسین نمازی معروف به «آقای دوربینی»، همان مردی که کاریزمای دوربین او را گرفت و تا همین امسال پا برجا بر سر عشقش ایستاده است. حضور کمرنگ این روزهای آقای دوربینی بهانه‌ای شد که هم پای او سری به خیابان‌های اطراف محل کارش بزنیم و پای درد دل‌های او بنشینیم.

سین: برای سوال‌ اول؛ کمی از خودتان بگویید. متولد چه سالی هستید؟

جیم: من حسین نمازی، متولد سال ۱۳۳۷ ، در شهر شیراز به دنیا آمدم.

سین: از خانواده نمازی برای ما بگویید. فرزند چندم این خانواده شیرازی هستید؟

جیم: در بین خانواده شش نفری نمازی، من از همه کوچکتر و فرزند چهارم هستم.

سین: در شهر شیراز هم مثل تهران و شهرهای دیگر به این اندازه شهرت دارید؟

جیم: بله. خب وقتی تصویرم را از شبکه‌های سراسری پخش می‌کنند، به حتم شیراز و دیگر شهرها هم پخش می‌کنند و دیده می‌شوم. به خصوص شیراز که زادگاهم است.

سین: از همین ابتدا سری بزنیم به دوران کودکی شما، بچگی پر جنب و جوشی داشتید؟

جیم: نه. بچه‌ گوشه گیر و آرامی بودم و همیشه به خاطر وضع درسی بدی که داشتم، معلم‌هایم تحقیرم می‌کردند و سعی می‌کردم زیاد خودم را نشان ندهم و حرف نزنم.

سین: با این اوصاف دوست داشتید چه کاره شوید، به دکتر و مهندس شدن هم فکر می‌کردید؟

جیم: چون تحصیلات درستی نداشتم، نه فکر نمی‌کردم و (باخنده) قسمت نشد، دکتر، مهندس بشوم. اما از همان اول هم دلم می‌خواست آدم مهم و با شهرتی شوم و احساس می‌کنم، همین پیدا کردن لنز دوربین بهترین و جالب ترین راه است.

سین: الان که هم کلاسی‌ها و معلم‌های دوران مدرسه شما را می‌بینند، بازخوردشان چگونه است؟

جیم: اکثر معلم‌ها و دوستانم من را می‌شناسند و برای آن‌ها جالب و جذاب به نظر می‌رسد، شاید در آن دوران دوستانم به جایی که می‌خواستند، نرسیدند اما خوشحالم که به دنبال عشقم رفتم و برایم لذت بخش است.

سین: چقدر خانواده شما از کاری که می‌کنید راضی هستند؟ تصویر شما را دنبال می‌کنند؟

جیم: از همان روزهای اول هم خیلی مخالفت کردند، اما الان هر موقع من را نشان می‌دهند، پای تلویزیون می‌نشینم اما آنها زیاد دنبال نمی‌کنند.

سین: از همان اول هم عاشق لنز دوربین بودید؟ چه شد که کاریزمای شهرت جذبتان کرد؟

جیم: از اول عاشق دوربین نبودم، فقط دوست داشتم آدم مهمی بشوم، من از خیلی کم شروع کردم و کم کم برام عادت شد جلوی دوربین بودن.

سین: اولین بار در چه مراسمی بود؟ چه سالی؟

جیم: اولین بار در مراسم عزاداری مسجد ارگ، پای سخنرانی آقای فلسفی رفتم، آنجا دستگاه فیلمبرداری بود. من هم که روبروی دوربین بودم، شب وقتی برگشتم خانه از اخبار خودم را دیدم، خیلی خوشم آمد و همین راه را تا امسال دنبال کردم.

سین: این کار نه پول دارد، نه پاداش، چرا این همه پا فشاری می‌کنید و ادامه می‌دهید؟

جیم: درسته.این کار و شهرت پولی ندارد، اما همین که شب خودم را از تلویزیون می‌بینم قلبم شارژ می‌شود و تمام خستگی  از تنم بیرون می‌آید. این کار  برایم یک دنیا عشق دارد.

سین: براتون تا به امروز دردسر و هزینه هم داشته؟

جیم: هم دردسر دارد، هم هزینه و این که بخواهم در این همه جمعیت لنز دوربین را پیدا کنم، خودم را به آن برسانم بسیار سخت و خسته‌کننده است، اما لذت دیده شدن و شهرت به این همه دردسر و خستگی می‌ارزد.

سین: شما که می‌خواستید دیده شوید، چرا به دنبال بازیگری و یا هنروری در سینما نرفتید؟

جیم: خیلی از کارگردان‌ها و هنرمندان به من پیشنهاد بازیگری دادند و یکسری از اطرافیانم هم به دنبال هنروری در شهرک سینمایی رفتند، خیلی از مدیران در دوره‌های مختلف تغییر می‌کنند و بعد از دوره‌هاشون فراموش می‌شوند، اما من همیشه با رفت و آمد این آدم‌ها سر جای خودم هستم و راهم را ادامه می‌دهم.

سین: حضور شما را این روزها کمتر در اخبار و برنامه می‌بینیم، دلیل خاصی دارد؟ خسته شدید؟

جیم: خب موقیعتش پیش نیامده است که بخواهم جلوی دوربین بیایم.

سین: چرا در مراسم‌های دیگر و یا جاهایی مثل مسابقات ورزشی نمی‌روید؟

جیم: اکثر برنامه‌هایی که می‌روم، مراسم‌ مذهبی و ملی است؛ مثل راهپیمایی‌ها. جاهایی که بدونم دوربین‌ها همه هستند، من می‌روم و نقطه طلایی دوربین‌ها را پیدا می‌کنم و در همان ایستگاه می‌ایستم. در یک جاهای خود خبرنگاران هم متوجه نمی‌شوند، اما بعدها که برای پخش آماده می‌کنند من را می‌بینند.

سین: شده مراسمی را نروید و از رفتنتان پشیمان شوید؟

جیم: نه، بیشتر مراسم‌ها را که بدانم برد خبری بیشتری دارد، رفته‌ام. اما صبح روز تشییع جنازه مرتضی پاشایی حتی یک ساعت زودتر رفتم، اما آن قدر شلوغ بود و به خانه برگشتم و حتی از رفتنم پشیمان شدم.

سین: شغل اصلیتان چیست؟

جیم: با معرفی یکی از آشناهایمان در مغازه‌ای در محدوده‌ مولوی مشغول به کار هستم و همچنین در خدمات کتابخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم کار می‌کنم.

سین: با این که دو شغله هستید، آمار مراسم‌ها را از کجا متوجه می‌شوید؟

جیم: همیشه تمام آگهی‌های روزنامه‌ها و اطلاعات و اخبار را دنبال می‌کنم که کدام سازمان و یا کدام حوزه چه خبری است تا سر ساعت مشخص به آن مراسم بروم و روبروی نقطه اصلی و چراغ قرمز روشن دوربین بایستم.

سین: رابطه شما با خبرنگارها چه طوره؟

جیم: آن اوایل اوضاع خوب بود، اما الان دیگر گاهی خبرنگارها سعی می‌کنند من را نشان ندهند و یا با حضورم مخالفت می‌کنند، اما دیگر نمی‌توانند در مقابل عشق من بایستند.

سین: پس خیلی تخصصی جای دوربین‌ها را پیدا می‌کنید و می‌شناسید؟

جیم: (با خنده) دقیقا به همین صورت است. حالا  دیگر خیلی تخصصی دوربین‌ها را پیدا می‌کنم، شروع ضبط و پایان آن را تخمین می‌کنم و رد دوربین را دنبال می‌کنم تا بدانم کجا بایستم و به چه نحو باشد که کامل مشخص باشم، همه این‌ها یک ترم درس کلاس می‌خواهد که آموزش بدهد، برای خودش یک هنر است.

سین: دیده شدن و شهرت در همه جا به یک میزان است، هیچ وقت دوست داشتید، مانند سوپراستارهای سینما، عکس شما سر در پرده‌های سینما باشد؟

با این که در سینما سوپراستار و بازیگر اسم می‌گیری و تصویرت بزرگتر دیده می‌شود، اما نه! من ترجیح می‌دهم بیشتر در تلویزیون دیده شوم، در واقع تلویزیون مخاطبان بیشتری دارد و اطلاع رسانی و سراسری بودن تلویزیون از سینما جای بیشتری دارد و همه من را می‌بینند.

سین: بیشتر دوست دارید کجاها حضور پیدا کنید و دیده شوید؟

جیم: دیده شدن در جاهای معنوی را بیشتر از مراسم‌های دیگر دوست دارم.

سین: واکنش مردم با شما چگونه است؟ چقدر حسین نمازی و یا آقای دوربینی را می‌شناسند؟

جیم: خیلی از مردم من را می‌شناسند، اما به اسم آقای دوربینی، بعضی‌ها هم تا عینک نزنم من را  به جا نمی‌آورند، برای همین بسیاری از جاها که می‌روم عینک نمی‌زنم (باخنده). بالاخره شهرت  دردسر دارد، اما من عاشق کارم هستم و لذت می‌برم هرگز خسته نمی‌شوم.

سین: خاطره‌ای از مصاحبه با آقای نجف زاده دارید؟

جیم: مصاحبه آقای نجف‌زاده هم مثل مصاحبه با شما برایم بسیار شیرین بود. در آن مصاحبه آقای نجف‌زاده گفت: «چقدر بدهیم و چه بکنیم که دست از سر دوربین و خبرنگارها برداری؟ … و من گفتم این عشق و علاقه من است. من این کار را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم تا هر وقتی که عمر دارم، ادامه می‌دهم.

سین: حرف آخر و آرزوی آقای دوربینی؟

جیم: آرزویم این است که تا آخر به این مسیر ادامه بدهم و تا آخرش باشم.

مصاحبه‌ یک ساعته با آقای نمازی تمام شد و همین که لحظه لحظه از این عزیز دور می‌شدیم، نگاهم را جلب واکنش‌های مردم کردم تا ببینم چه می‌شود، راست می‌گفت مردم او را بیشتر با عینک و همان خنده‌های از ته دلش می‌شناسند و حالا شاید بعد از ماه‌ها که دوباره آقای دوربینی روبروی لنز دیگر همکارانمان برود، از ذهن‌ها کم کم کمرنگ شود و دوباره با چراغ قرمز روشن دوربین‌ها به صفحه‌ رنگارنگ تلویزیون برگردد.

فیلم مردی که تلویزیون را بر همسرش ترجیح داد!


ساتین

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ