بیوگرافی مریم حیدرزاده +ماجرای شکست عشقی و علت نابینایی
مریم حیدرزاده Maryam Heydarzadeh که متولد ۲۹ آبان ۵۶ است از میانه دهه هفتاد کار خود را به عنوان ترانه سرا آغاز کرد و در اواخر همین دهه بود که نخستین کتابش را به چاپ رسانید. از همان زمان تا امروز به عنوان ترانه سرا با بسیاری از چهره های موسیقی پاپ همکاری داشته است.
مریم حیدرزاده اما از میانه دهه هشتاد با ممنوعیت انتشار آثارش در ایران مواجه شد و به تازگی بعد از گذشت یک دهه مجوز مجموعه ای از او با نام “تو را در حضور همه دوست دارم” صادر شد.
این ترانه سرای بااحساس در گفتگویی تفصیلی که انجام داده است درباره برخی از نقاط مهم کارنامه کاریش حرف زده است.
* چه زمانی از سفر خارجیتان برگشتید؟
– چرا همه فکر میکنند من به خارج از کشور سفر کردهام؟! من یک ماه در سال ۸۳ به کانادا رفتم و خیلی زود هم برگشتم. من نمیتوانم در آنجا زندگی کنم و عاشق وطن و سرزمین خود هستم. باور کنید طاقت دوری ندارم و بعداً هم یک سفر تفریحی کوتاه مدت داشتم و درسم را نیز در لیسانس حقوق دانشگاه تهران دنبال میکردم اما برای فوق حتما در رشته نقاشی شرکت میکنم.
* شنیدیم به رنگ صندلیهای سالن ایراد گرفته بودید؟
– بله، متوجه شدم در سالنی که قرار بود مراسم رونمایی از کتابم برگزار شود صندلیهایش آبیرنگ است. فورا واکنش نشان دادم و گفتم رنگ صندلیها باید عوض شود و این طور بود که در سالنی که مراسم برگزار شد رنگ قرمز حرف اول و آخر را میزد.
* یعنی تا این اندازه به رنگ قرمز علاقه دارید؟
– بله، خیلی شدید و وحشتناک به رنگ قرمز علاقه دارم. علاقهام به پرسپولیس هم از خود اعضای تیم بیشتر است. باور کنید من از خود پرسپولیسیها پرسپولیسی ترم و شاید بتوان گفت من پرسپولیسی ترین عضو روی زمینم و به شدت عاشق رنگ قرمز هستم و رنگ آبی را هم با احترام به دوستداران این رنگ دوست ندارم.
* چرا شما با این سن و سال همچنان با تعصب زیاد به رنگ سرخ حرف میزنید؟
– چون تمام فک و فامیلهای ما پرسپولیسیاند و خوشبختانه در خانواده ما استقلالی پیدا نمیشود.
* اگر ناراحت نمیشوید از اینکه چطور شد بینایی خود را از دست بدهید تعریف کنید؟
– ۳.۵ ساله بودم و همه دنیا را مثل شماها میدیدم که متاسفانه چشمانم آب مروارید آورد و با اینکه به یک چشم پزشک پروفسور مراجعه کردیم اما در عمل جراحی اعصاب پشت چشمم هم قطع شد تا ارتباط شبکیه با مغز از بین برود و من بیناییام را از دست بدهم.
* چه رنگهایی از ۳.۵ سالگی در ذهنتان مانده است؟
– یکی کارتون پلنگ صورتی خیلی خوب یادم هست دیگری دسته گل سرخ خالهام در عروسی را به ذهن سپردهام. از سایر رنگها فقط هالهای از نور در ذهن تجسم میکنم.
* پس دلیل اصلی پرسپولیسی شدن شما مشخص شد؟!
– بله، علم روانشناسی هم میگوید که حتی نوزادان به رنگ قرمز عکسالعمل نشان میدهند و شاید بیجهت نیست که من سایر رنگها را فراموش کردهام.
* پزشک جراحتان؟
– پزشک من پروفسور محمد صادقزاده اسکویی بود که فردای عمل جراحیام به آمریکا پرواز کرد و رفت. بعد از آن حتی از نظام پزشکی آمریکا هم استعلام گرفتیم که گفتند نام چنین پزشکی ثبت نشده است.
شاید او اگر بداند شما بینایی خود را از دست دادهاید برای کمک به شما اقدام کند؟*
– همان موقع خودش متوجه شد که من نابینا شدم و گفت متاسفم!
* فقط گفت متاسفم؟!
– نه به مادرم هم گفت، تنها لطفی که میتواند در حق من بکند این است که پول عمل را نگیرد!
* چرا باید این اتفاق برای شما میافتاد تا ناگهان دنیای روشن برایتان تیره و تار شود؟
– من اعتقاد دارم تقدیر من این بود که نابینا شوم. شاید اگر چشمانم را جراحی هم نمیکردم به خاطر یک موضوع دیگر به این مشکل دچار میشدم.
* اتفاق افتاده به خاطر این مشکل کسی را نفرین کنید؟
– خیر، برای چه باید کسی را نفرین کنم؟ به نظر من خطای پزشکم هم عمدی نبود و بالاخره انسان جایزالخطاست. من همیشه این جمله مادربزرگ خدابیامرزم را به خاطر سپردهام که اگر خدا نخواهد برگی از درخت نمیافتد. واقعا به این جمله ایمان دارم.
* چقدر امیدواری که بیناییات را دوباره بازیابی؟
– با کمک خدای مهربان تلاش میکنم برای پیوند چشم به آلمان یا هلند بروم. این دو کشور در پیوند چشم پزشکان ماهری دارند اما متاسفانه دسته گل پزشکم چون دو تا بود و از همه مهمتر عصب پشت چشمم هم قطع شد بنابراین عمل پیوند روز چشمم کار آسانی نیست. با این حال توکلم به خداست و انشااله روزی دوباره دنیای زیبا را میبینم.
* برای آن روز رویایی فکر کردهای که اگر دوباره دنیا را ببینی چه میکنی؟
– انشااله آن روز بیاید یک شیرینی و سور حسابی به دوستان میدهم. البته من به کشیدن نقاشی حسرت داشتم که آن هم به لطف خدا از بین رفت.
* از چه نظر حسرت نقاشی کشیدن داشتید؟
– ۳.۵ سالم که بود قبل از عمل جراحی روی چشمم یکی از دوستان پدرم از کیش برایم یک آبرنگ بسیار زیبا آورد. من به نقاشی آبرنگ علاقه زیادی داشتم. قبل از جراحی میخواستم نقاشی بکشم که مادرم گفت، صبر کن بعد از جراحی بیناییات کاملا خوب میشود و حسابی نقاشی میکشی اما من از اتاق عمل که بیرون آمدم دیگر آن آبرنگ ها را ندیدم و همین مسئله باعث شد این موضوع به حسرت بزرگی در دلم تبدیل شود. در این مدت باور کنید هر چه گشتم آن آبرنگها را پیدا نکردم چون مادرم پنهان کرده بود. تا اینکه آقای قاسمیزاده از سال ۸۹ نقاشی را با من شروع کرد تا این حسرت چندین سالهام از بین برود. اتفاقا من اولین نمایشگاه عکسم را نیز برپا کردم و اسمش را هم با همین عنوان گذاشتم “پس از آن همه حسرت…” از همه جالبتر اینکه همان جعبه آبرنگ کودکیام را در نمایشگاه دیدم که بالاخره مادرم رو کرده بود هرچند آبرنگها خشکیده بودند اما حسرت چندین ساله من از بین رفت. حدود ۱۲ نمونه از نقاشیهایم نیز در اینترنت هست.
* شما که به حقوق علاقهداری چطور به شعر و ادبیات روی آوردهای؟
– باید از نادر کاشانی تهیه کننده برنامه تلویزیونی شبکه سه تشکر ویژهای داشته باشم که در برنامه شبهای تابستان سال ۷۴ به من خیلی کمک کرد. من به عنوان مجری و نویسنده ۵/۱ سال در این برنامه کسب تجربه کردم و هرچه مردم نامه مینوشتند من جواب نامهها را میدادم که در ادامه کتابم را نیز منتشر کردم. کاشانی بزرگترین مشوق من بود که در ادامه کاست اولم نیز با نام « مثل هیچ کس» با سه سیدی دکلمه و ۱۱ کتاب به بازار آمد.
* شما چطور نیازهای مخاطبان جامعه را حس میکنی؟
– من در فیس بوک و اینستاگرام با مردم حرف میزنم. در همین مراسم رونمایی از کتابم خیلیها آمدند و با من حرف زدند و مشورت کردند. به طور مثال یک آقایی از شمال کشور خودش را به این مراسم رسانده بود. از طرف دیگر من گاهی خودم برای خرید به بیرون میروم و مردم هرجا که مرا میبینند با من حرف می زنند.
* آیا احتمال دارد روزی برای استقلالیها هم ترانه بسرایی؟
– اصلا امکان ندارد! سرم هم برود برای استقلالیها شعر نمیگویم. من متولد ماه آبان هستم. آبانیها آدمهایی هستند که هرگز زیر قولشان نمیزنند.
* با این تفکر نمیترسی که مخاطبان استقلالیات را از دست بدهی؟
– من استقلالیها را دوست ندارم ولی برای عقاید و تفکرات آنها احترام قائلم. من به رنگ قرمز علاقه دارم و با رنگ آبی میانهای ندارم.
* یعنی اصلا در زندگی از رنگ آبی استفاده نمیکنی؟
– اگر هم استفاده کنم آبی آسمانی انتخاب میکنم و آبی لاجوردی را اصلا دوست ندارم. این را هم بگویم که در صفحات مجازیام دوستان استقلالی زیادی هم دارم و برای همه آنها واقعا احترام قائلم. با این حال من همیشه حرف دلم را گوش میکنم و هر کاری که قلبم بگوید انجام میدهم. در انتخاب رنگها هم دلم میگوید فقط قرمز.
* گویا مدتی هم در کارت با ممنوعیت مواجه شده بودی؟
– بله حدود ۸ سال ارائه آثارم منع شده بود و به من مجوز نمیدادند.
* به چه دلیلی؟
– به خدا خودم هم نمیدانم مشکل چه بود و از کجا بود اما خدا را شکر این مشکل با حمایت و پیگیری جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاون فرهنگیاش دکتر صالحی از بین رفت. من در راستای رفع مشکلم به وزیر نامهای نوشتم که آقای جنتی شخصا به نامه من جواب دادند و ثابت کردند وزیر فرهنگاند و به من احترام گذاشتند که جا دارد در همین فرصت از وزیر فرهنگ و همکارانش تشکر ویژهای داشته باشم.
* سوژههای اشعارت را چگونه انتخاب میکنی؟
– من سوژه انتخاب نمیکنم بلکه سوژهها از دلم میجوشد. ۹۰ درصد ژانر اشعار من عاشقانه است. شعر مثل چشمهای است که از دل کوه میجوشد و دل سنگها را میشکافد و به دریا میرود. شعری که با تلاش و زور زدن تنظیم شود هرچند که فنی هم باشد اما شعر دلنشین از آب در نمیآید.
* گویا در این راه افرادی هم به شما کمک میکنند؟
– بله، دو خواهر دارم که خیلی کمک حال من هستند. از اینکه برادر ندارم هم ناراحت نیستم چون فکر میکنم اگر برادر داشتم مدام به من گیر میداد و نمیگذاشت در کارم پیشرفت کنم.
* برای سال جدید چه آرزویی داری؟
– با اینکه به بهار آلرژی دارم و اصلا این فصل را دوست ندارم، اما سال نو را به همه تبریک میگویم و در سال جدید برای همه آرزوی معجزه دارم. آرزو میکنم مردم کشورم هر آنچه را که آرزو داشتند و رسیدن به آنها در دلشان حسرت شده بود به لطف خداوند مهربان به آن برسند و سالی شاد و پرخیر و برکت داشته باشند.
* راستی در مورد ازدواج چه نظری دارید؟
– من آدم ایدهآلیستی هستم و دوست دارم یا با کسی که دلم میخواهد ازدواج کنم یا با هیچ کس! ملاک و معیار من هم برای ازدواج این است که طرف مقابلم هنرمند باشد. وفاداری، صداقت و با احساس بودنش به اثبات برسد.
نمی توانستم شکایت کنم چون کارهایم ثبت نشده بود
از جمله این نقاط ماجرای سرقت ترانه “فقط بخاطر تو”ی وی توسط پاکسیما زکی پور ترانه سرای لوس آنجلسی و خواندن آن توسط منصور جعفری است. حیدرزاده درباره دلیل عدم شکایت از این ترانه سرا می گوید:آن زمان که خواننده لوس آنجلسی ترانه “فقط بخاطر تو” را خواند کپی رایت نبود و نمی توانستم از آنها شکایت کنم. برای خارج از کشور بعد از آن که منصور بدون اجازه کارم را خواند وکیل گرفتم به سفارت سوئیس رفتم و کارهایم را آنجا به ثبت رساندم تا دیگر این تجربه ها تکرار نشود.
وی ادامه می دهد:آن زمانی که ایشان “فقط بخاطر تو” را خواندند من هنوز کارم را ثبت نکرده بودم و اگر ثبت کرده بودم آن وقت می شد اقدامات حقوقی به عمل آورد. این ترانه را خانمی برداشت و بدون اجازه من و با اضافه و کم کردن عبارت هایی به آن خواننده داد برای همین در زیرش نوشتند با الهام از ترانه ای از مریم حیدرزاده. بعد هم پایه کار من و تکیه کلام این ترانه باعث شهرت بی جهت ایشان شد اما در هر حال ترانه را برداشتند و به اسم خودشان ثبت کردند.
مریم حیدرزاده خاطرنشان می سازد:من آن موقع نمی توانستم کاری انجام دهم اما چند سال بعد این کار را ثبت کردم ولی به هر حال آب رفته به جوی بازنمی گردد.
ترانه “نفرین” محصول یک شکست عشقی وحشتناک است
مریم حیدرزاده خالق ترانه “نفرین” یعنی اولین قطعه اولین آلبومی است که بصورت زیرزمینی با نام محسن چاووشی پخش شد یعنی همان قطعه ای که مطلع آن چنین است:الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرت/بیای ببینی که همه حلقه زدن دور و برش.
مریم حیدرزاده درباره نگاه نفرت انگیزی که در این کار به معشوق داشته است بیان می دارد:این ترانه برآمده از اتفاقی کاملا شخصی بود که در سال ۷۹ برای من رخ داد و این کمترین کاری بود که بعد از یک شکست وحشتناک از دستم برمی آمد. البته مهم نیست و الان خوشحالم در کتاب اخیرم هم نوشته ام که از همه کسانی که از زندگیم رفتند متشکرم چون اگر نمی رفتند آن کسی که بنا بود بیاید نمی آمد.
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانًا شَرْقِیًّا ﴿١۶﴾ فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا …﴿١٧﴾«مریم» و در این کتاب از مریم یاد کن، آنگاه که از کسان خود، در مکانى شرقى به کنارى شتافت. (۱۶) و در برابر آنان پردهاى بر خود گرفت. … (۱۷)
وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَهً لِّلْعَالَمِینَ ﴿٩١﴾ «انبیاء» و آن [زن را یاد کن] که خود را پاکدامن نگاه داشت، و از روح خویش در او دمیدیم و او و پسرش را براى جهانیان آیتى قرار دادیم. (۹۱)
وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَهً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَىٰ رَبْوَهٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ ﴿۵٠﴾ «مؤمنون» و پسر مریم و مادرش را نشانهاى گردانیدیم و آن دو را در سرزمین بلندى که جاى زیست و [داراى] آب زلال بود جاى دادیم. (۵۰)
وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ ﴿١٢﴾ «تحریم» و مریم دخت عمران را، همان کسى که خود را پاکدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدیم و سخنان پروردگار خود و کتابهاى او را تصدیق کرد و از فرمانبرداران بود. (۱۲)
مرحبا، بسیار خوشحال شدم که کامنت شما را دیدم و دریافتم که دیگرانی هم هستند که در سخن معیار بالایی دارند و جویای علم و حکمتند و به مدد قرآن کریم در برابر لغویات و لهویات و لعبیات و هزلیات و هجویات مجاهده میکنند و سعی مینمایند تا سرایندگانشان را هدایت کنند. اگر مایل به همکاری بودید با ایمیل من necron1023@gmail.com تماس بگیرید.
بنظرمیرسدخانم مریم حیدرزاده افکارنگران کننده ای دارد.خودرابا شعرهایش بالا می برد ویکدفعه بالهایش راشکسته به زمین سقوط می کند.ناامید ی خود شیطان است.بیشتر به قدرت وتوانایی خداوند متعال ایمان داشته باشید.ونگویید می شود یا نمی شود.همیشه بگویید : خواهد شد.خواهد شد.وشد.
به نظر من شعر اشون خیلی قشنگه و قشنگتر از شعر .صداشون وخوندن دکلمه ها.
من عاشقشمغ
چه بد سلیقه هست که رنگ آبی رو دوست نداره
خب نداشته باش