زندگینامه محمود امیری، مالک شرکت مادیران +عکس و گفتگو

7

وقتی در برج ایکس‌ویژن روبه‌روی ساختمان آفتاب ملاقاتش می‌کنیم، مسعود چشمش را جراحی کرده و در اروپا مانده، فرخ هم در بریتانیای محبوبش است؛ او دور از پسر و برادرش، سالم و صمیمی از میان انبوه جلسات، امضاها و تماس‌ها ساعتی باز می‌کند تا گپ بزنیم.

اتاق نورانی‌اش پر از ماشین‌های مدل، دستگاه‌های قدیمی و تابلوهای مدرن نقاشان ایرانی است که همسرش خریده. با دستگاه نسپرسو برای مهمانانش قهوه درست می‌کند.  دست‌کم نیمی از حیات حرفه‌ای‌ام صرف نبرد رسانه‌ای با خاندان امیری شده تا تیغ انتقاد بر تولید گلخانه‌ای، استثمار شبکه فروش و انزوای صنفی تیز شود ولی وقتی با محمود امیری حرف می‌زنید سحر کلام و صداقتش شما را از هر سلاحی عریان می‌کند تا فقط در برابرتان پدربزرگی دوست‌داشتنی را ببینید که شیفته تجارت، صنعت و ادبیات میهنش است. خودش نیم‌قرن قربانی رانت‌خواری، زورگویی و فشارهای سیاسی و اقتصادی شده اما هرگز نپذیرفته سرمایه و علاقه‌اش را مانند بسیاری دیگر از کشور خارج کند. مانده است و جای چکمه‌های لشگری و کشوری را روی تن تجارتش تاب آورده؛ ساواک دستگیرش کرده و ارتش ریشه‌اش را کنده است.  حالا هم که یکی از سخت‌ترین دوره‌های اقتصاد کشور را تاب می‌آورد همچنان خندان و خوش‌سخن است، با لذت از تمامی دشواری‌های کارش حرف می‌زند و باور دارد باز هم مادیران این گردنه را می‌گذراند. هیچ کجای ساعت‌ها گفت‌وگو، درباره رقیبی بدگویی نمی‌کند. شیک‌پوش، خوش‌سخن و بزرگ‌منش بیشتر درباره خانواده و دوستی‌هایش صحبت می‌کند تا اختلافات و گرفتاری‌ها.

میلیاردرهای ایران مدیرعامل شرکت مادیران محصولات مادیران مالک شرکت مادیران مالک شرکت کیمیا سبز مالک شرکت سرمایه گذاری کارآفرینی سیمرغ آریا مالک شرکت توسعه و عمران ساشا کارآفرینان موفق ایرانی کارآفرینان برتر جهان فرخ امیری کیست سهامداران شرکت مادیران زندگینامه کارآفرینان راز موفقیت ثروتمندترین افراد ایران ثروتمند ترین کارآفرینان ثروت محمود امیری تاریخچه شرکت های ایرانی تاریخچه شرکت مادیران بیوگرافی میلیاردرهای ایران بیوگرافی محمود امیری برند میوا MEVA برترین شرکت های خصوصی ایران ایکس ویژن ساخت کجاست اسامی ثروتمندان ایران اخبار شرکت مادیران

سال تولد: ۱۳۱۸
محل تولد: تهران
سوابق تحصیلی: لیسانس تجارت از یونیورسیتی کالج لندن
سوابق مدیریتی: موسس و مدیرعامل مرکز و صنایع ماشین های اداری ایران

متولد ۱۳۱۸ در تهران است ولی با چشمان سبز خندان یک کارخانه‌دار شوخ‌طبع می‌گوید: «البته ما مونتاژ آذربایجان هستیم و تولید تهران.» پدر و مادر هر دو از خاندان ملاکان قدیم خطه شرق هستند. پدرش اهل رضاییه است و مادرش متولد تبریز برآمده از بزرگان لیقوان. به تبع تبار اشرافی‌شان خانواده‌ها هر دو برای زمان خود منورالفکر هستند و در مدرسه آمریکایی‌های تبریز درس خوانده‌اند. پدر برای خودش ماجراجویی صاحب سبک است؛ در انگلستان رشته بانکداری خوانده و زمان بازگشتش به ایران، مقارن شده است با تاسیس بانک ملی ایران در سال ۱۳۰۷ .

خودش معتقد است پدرش هرچند در دم و دستگاه بانکی ایران اسم و رسمی داشت ولی اخلاق کارمندی نداشت و آبش با روسا در یک جوی نمی‌رفت : «خون ترک و کرد در رگ‌هایش می‌جوشید و جلوی کسی گردن کج نمی‌کرد.» پدرش حتی به اتفاق ابوالحسن ابتهاج، رئیس سرشناس سازمان برنامه و بودجه آن زمان، بانک ایرانیان را تاسیس می‌کند ولی با او هم نمی‌سازد و در اواخر سلطنت پهلوی ابتدا وارد کار تجارت می‌شود.

پدر در کار تجارت هم موفق نیست و از بخت بد درست روزی که بار شیشه‌اش از کانال سوئز عبور می‌کند، جنگ جهانی دوم آغاز می‌شود تا سرانجام محموله با یک سال تاخیر و نابود شدن به بندرعباس برسد: «من هنوز کودک بودم ولی یادم هست مجبور شد چند قطعه از باغاتش را در سمت شهرش بفروشد تا پول طلبکارها را بدهد.»

مجموعه این بدبیاری‌ها برای مدتی پدرش را قانع می‌کند که به حرفه آبا و اجدادی‌اش یعنی زمینداری بازگردد ولی چند سال بعد باز هم رشته بانکداری وسوسه‌اش می‌کند تا در بانک پارس که توسط عبدالحسین نیک‌پور و مهدی نمازی دو نفر از موسسان اتاق بازرگانی تاسیس شده است، مدتی رئیس باشد و دوباره این بار با حاج‌آقا نیک‌پور مشهور، رکورد‌دار ریاست اتاق بازرگانی پیش از انقلاب، نسازد و سرانجام به همان ملاکی رضایت دهد.

مادرش نیز داستان جالبی دارد؛ دختر یکی از خانواده‌های فقهی مشهور تبریزی است که مسجد و آرامگاه امامیه را بنا کرد‌ه‌اند و به عنوان خاندان سید امامی مشهورند. پدربزرگش که مادرش را به تبع موج نوگرایی آن‌ سال‌ها به مدرسه‌ای شبانه‌روزی در تهران می‌فرستد، با مخالفت بخش مذهبی‌تر فامیل مواجه می‌شود:«میسیونر‌های مسیحی مدرسه شبانه‌روزی را اداره می‌کردند و فامیل می‌گفتند مادرم را مسیحی می‌کنند ولی پدربزرگم فرستادش تا درس بخواند.» تحصیلات هم منجر به آموختن بی‌مانند زبان انگلیسی توسط مادرش می‌شود و خودش سال‌های سال معلم و مدیر ایرانی مدرسه آمریکایی دختران در میدان ژاله آن روزها بود.

پدر و مادر که هر دو از طبقه متجدد و آریستوکرات آن زمان هستند، در تبریز ازدواج و به تهران کوچ می‌کنند تا هر سه فرزندشان در تهران متولد شوند و ببالند؛ ژینوس، محمد و فرخ.

فرخ مشهور را با روحیه شوخ و شنگش اکنون همه صنف فناوری ایران می‌شناسند و مدیرعامل مرکز ماشین‌های اداری ایران است.

خاطراتش از دوران کودکی بسیار رنگی و زیباست، خیابان انقلاب آن موقع در سرحد شمالی شهر واقع است. خیابان در سرحد میدان فردوسی تا لاله‌زار تازه نوسازی شده و خانه‌ امیری‌ها در همان منطقه قرار دارد:

«هیچ کس حق نداشت برای خانه‌اش دیوار بسازد و دیوار حداکثر در حد نرده‌هایی بود که باغ‌های وسیع را از هم جدا می‌کرد و داخل خانه‌ها دیده می‌شد. حالا خانه‌ای که من در آن متولد شدم کوبیده شده و جایش بانک ملت ساخته‌اند ولی نام کوچه تغییر نکرده و همچنان آذرنوش است. بعدها که فرخ به دنیا آمد، خیابان آسفالت شد ولی در زمان کودکی من هنوز خیابان انقلاب خاکی بود. چند تیر چراغ‌‌برق و خیابان سمیه به بعد گندم‌زار بود. می‌رفتیم آنجا ملخ بگیریم. همیشه ما را دعوا می‌کردند.»

املاک پدری در سمت بستان‌آباد است و پدرش هم شیفته باغ و مزرعه. بیشتر سال آنجاست و فقط تابستان‌ها که به ییلاق می‌روند، پدرشان را یک دل سیر می‌بینند، مادرشان هم که یک استاد تمام‌عیار زبان انگلیسی و ادبیات فارسی است.

محمود کودک را در دبستان منوچهری در چهارراه کالج به مدرسه‌ای دولتی می‌فرستند: «مادرم به‌رغم جدیتش زنی بسیار اجتماعی بود و به عنوان یک فرهنگی قدیمی بسیار نزد محله و خانواده عزت و احترام داشت. هرچند من خودم اصلا درسخوان نبودم. زیر دست مادربزرگ‌ها بزرگ شده بودم که همه ترک بودند و تا در مدرسه کتکم نزدند حاضر نشدم فارسی حرف بزنم.»

منوچهری دیوار به دیوار دبیرستان البرز است و همه بچه‌هایش آرزو دارند در دبیرستان البرز پذیرفته شوند ولی او دو سال پس از منوچهری به دبیرستان مشهور زرتشتیان تهران یعنی فیروز‌بهرام می‌رود که در خیابان جمهوری فعلی واقع شده و جنب سفارت انگلستان است. به اصرار مادرش سرانجام راهی دبیرستان البرز می‌شود اما کلاس نهمش را که تمام می‌کند پدرش به سیاق خانواده پسر ارشد را به انگلستان می‌فرستد: «من به ادبیات و شعر علاقه زیادی داشتم ولی کلا درسخوان نبودم و مجتهدی به زود قبولم کرد، آن هم به صورت مشروط. دوره به‌خصوصی بود که همه می‌خواستند بچه‌هایشان را بفرستند خارج و چون بین آمریکا و انگلیس دو به شک بودند، گفتند انگلستان نزدیک‌تر است و مرا به آنجا فرستادند.»

مقصد امیری نوجوان که ظرف ۱۰ سال چهار مدرسه عوض کرده، کالج تاریخی برنت‌وود است که چند سال بعد خود ملکه انگلیس برای جشن ۴۰۰ سالگی‌اش راهی مدرسه می‌شود. مدرسه نه‌تنها شبانه‌روزی‌ است بلکه به تبع این حقیقت که کشور ارتش حرفه‌ای ندارد، مطابق اصول نظامی‌گری هم اداره می‌شود: «ملکه انگلستان که برای جشن ۴۰۰ سالگی کالج آمد، همه ما باید در مقابلش رژه می‌رفتیم و من هم برای اینکه شکم و شانه‌هایم درست بایستد، کلی دفتر و کتاب کار گذاشته بودم که به نظر شق و رق بیایم. چهار قدم که راه رفتم همه ریخت؛ هم هیکلم از ریخت افتاد و هم آبرویم رفت.»

میلیاردرهای ایران مدیرعامل شرکت مادیران محصولات مادیران مالک شرکت مادیران مالک شرکت کیمیا سبز مالک شرکت سرمایه گذاری کارآفرینی سیمرغ آریا مالک شرکت توسعه و عمران ساشا کارآفرینان موفق ایرانی کارآفرینان برتر جهان فرخ امیری کیست سهامداران شرکت مادیران زندگینامه کارآفرینان راز موفقیت ثروتمندترین افراد ایران ثروتمند ترین کارآفرینان ثروت محمود امیری تاریخچه شرکت های ایرانی تاریخچه شرکت مادیران بیوگرافی میلیاردرهای ایران بیوگرافی محمود امیری برند میوا MEVA برترین شرکت های خصوصی ایران ایکس ویژن ساخت کجاست اسامی ثروتمندان ایران اخبار شرکت مادیران

عکس محمود، ژینوس و فرخ امیری در باغ خانه پدری

از خاطراتش در کالج بریتانیایی مشخص است هرچند دوری خانه و خانواده گرمش آزارش داده، اما تن به نظم انگلو ساکسون‌ها هم نداده است: «فکر می‌کنم خیلی سریع از زبان ترکی به انگلیسی رفتم و برای همین هیچ وقت فارسی‌ام روان نشد!» درست در میانه کالج است که محمد مصدق در اوایل سلطنت پهلوی دوم قدرت می‌گیرد و هرچند تاکنون شرایط ارزی به نفع وی بوده است ولی با علم شدن جریان ملی شدن صنعت نفت، کار پول فرستادن برای امیری جوان بسیار دشوار می‌شود:«شب‌ها باید در کتابخانه خوابگاه روزنامه می‌خواندیم و همه صفحات اول درباره مصدق بود که نفت ایران را به روی انگلستان بسته است. خیلی از بچه‌ها هم ادای مصدق یا آیت‌الله کاشانی را درمی‌آوردند ولی هرچند هیچ وقت خودم و خانواده‌ام سیاسی نبودیم، به ملی‌گرایی آن روز کشورم افتخار می‌کردم که مقابل زورگویی بریتانیا ایستاده است.»

میلیاردرهای ایران مدیرعامل شرکت مادیران محصولات مادیران مالک شرکت مادیران مالک شرکت کیمیا سبز مالک شرکت سرمایه گذاری کارآفرینی سیمرغ آریا مالک شرکت توسعه و عمران ساشا کارآفرینان موفق ایرانی کارآفرینان برتر جهان فرخ امیری کیست سهامداران شرکت مادیران زندگینامه کارآفرینان راز موفقیت ثروتمندترین افراد ایران ثروتمند ترین کارآفرینان ثروت محمود امیری تاریخچه شرکت های ایرانی تاریخچه شرکت مادیران بیوگرافی میلیاردرهای ایران بیوگرافی محمود امیری برند میوا MEVA برترین شرکت های خصوصی ایران ایکس ویژن ساخت کجاست اسامی ثروتمندان ایران اخبار شرکت مادیران

محمود جوان در کالجی در بریتانیا

در بازه سال ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۳ موفق نمی‌شود حتی همان سالی یک بار هم نزد خانواده‌اش در تهران برود تا تقابل سیاسی میان تهران و لندن فروکش کند. فرخ کودک هم که فقط تا چهارم دبستان را در کشورش خوانده، دیگر در انگلستان در مدرسه‌ای بریتانیایی مشغول تحصیل است.

پس از اتمام کالجش محمود ۱۸ساله عازم یونیورسیتی کالج لندن می‌شود تا تجارت بخواند ولی شرایط در تهران در حال سخت ‌شدن برای خانواده‌ای است که پایه تحصیلات فرزندانش را بر مکنت آبا و اجدادی سوار کرده است. محمدرضا پهلوی انقلاب سفید اعلام می‌کند و تمام مزارع خانوادگی آنها تقسیم می‌شود و فقط بخش قلیلی از باغات باقی می‌ماند: «اسم دهات پدری خانواده ما امیرالله و بهادر بود و پدرم چنان شیفته این دهات بود که به خرج خودش برای آنها جاده کشید و تمام عشقش این مزارع و زمین‌ها بود. بسیار هم برای آبادی آنها زحمت کشید و وقتی واگذار شدند اغلب رو به خشکی گذاشتند؛ که خیلی دل پدرم را شکست.»

آن سوی آب‌ها تمام عشق امیری جوان زبان فارسی است و حتی در میانه تحصیل تجارت هم باز برای خواندن دیوان حافظ وقت دارد. سر کلاس‌های آن لمپتن، از ایران‌شناسان و البته چهره‌های سیاسی سفارت انگلستان، مشهور حاضر می‌شود: «پروفسور لمپتن وادارم می‌کرد از حفظ اشعار را بخوانم و می‌گفت خودت را با این بچه‌های فرنگی مقایسه نکن، باید بر زبان مادری‌ات مسلط باشی.»

یکی از دوستان صمیمی‌اش در آن دوران مسعود راد است که برخلاف امیری در بازگشت از لندن در بانک مرکزی کارش را دنبال می‌کند و در سال‌های اخیر نقشی کلیدی در حضور خانواده امیری در بانک‌های کارآفرین و البته خاورمیانه دارد: «من هیچ وقت ورزشکار یا دانشجوی شاخصی نبودم، بیشتر هم به اصرار پدرم راهی رشته تجارت شدم که می‌خواست برگردم در ایران برای بانک کار کنم. بیشتر سرم در کتاب بود و هنوز هم بر حسب تشویق مادربزرگم در کودکی برای خودم از اشعار و قطعات ادبی جُنگ می‌نویسم.»

میلیاردرهای ایران مدیرعامل شرکت مادیران محصولات مادیران مالک شرکت مادیران مالک شرکت کیمیا سبز مالک شرکت سرمایه گذاری کارآفرینی سیمرغ آریا مالک شرکت توسعه و عمران ساشا کارآفرینان موفق ایرانی کارآفرینان برتر جهان فرخ امیری کیست سهامداران شرکت مادیران زندگینامه کارآفرینان راز موفقیت ثروتمندترین افراد ایران ثروتمند ترین کارآفرینان ثروت محمود امیری تاریخچه شرکت های ایرانی تاریخچه شرکت مادیران بیوگرافی میلیاردرهای ایران بیوگرافی محمود امیری برند میوا MEVA برترین شرکت های خصوصی ایران ایکس ویژن ساخت کجاست اسامی ثروتمندان ایران اخبار شرکت مادیران

فرخ امیری

برادر کوچک‌ترم فرخ هشت سال با من اختلاف سنی داشت و همیشه شیطان‌تر و به اصلاح خودمونی شرتر بود چون بچه ته‌تغاری هم بود، همیشه عزیزدردانه خانواده بود و در خانه خودمان هم جرات نمی‌کردند با آن جدیتی که با من و ژینوس برخورد کرده بودند با فرخ برخورد کنند. خوب یادم هست همسایه خدا بیامرزی داشتیم به نام ایران خانم قراگوزلر که از ترک‌های همدان بودند، هر وقت این بنده خدا فرخ را دعوا می‌کرد می‌گفت الان کاری می‌کنم تا آژان‌ها بیایند تو را بگیرند. فکر کنید یک بچه سه چهارساله می‌رفت وسط خیابان انقلاب هوار می‌کشید: «ایران‌توده‌ای خانه ماست، بیایید بگیریدش!» حالا از کجا جریانات سیاسی را درک می‌کرد برای همه ما سوال بود.

وقتی قصد می‌کند به تهران بازگردد، سال ۱۳۳۹ است ولی پدرش بعد از از دست رفتن مایملک خانوادگی و عدم توفیق در تجارت یا بانکداری، سودای جدید در سر دارد؛ تاسیس اولین سوپرمارکت ایرانی. محمود بیست و اندی ساله را به عنوان کارآموز به یکی از شعبات سوپرمارکت‌های زنجیره‌ای مشهور تسکو می‌فرستد و در آنجا وی در بخش‌های مختلف از قصابی گرفته تا صندوق پرداخت کار می‌کند. پس از چندین ماه تجربه دشوار در کنار تحصیلش به تهران بازمی‌گردد و به همراه پدرش یکی از اولین سوپرمارکت‌های پایتخت را در طبقه نوساز همان خانه‌شان تاسیس می‌کنند که کم و بیش با ایران‌سوپر مقارن است:« ایده، نقشه و حتی سبدها سوپرمارکت را مجبور شدیم از انگلستان وارد کنیم ولی چون در گمرک تا آن زمان ترولی ندیده بودند، می‌گفتند درشکه بچه برای چه وارد کرده‌اید!؟ دست‌آخر مجبور شدیم برای اینکه ۷۰ درصد گمرک درشکه را ندهیم، برویم عکس از مجلات خارجی بیاوریم که این همان زنبیل خرید است؛ شش دهه ‌است با قاچاق و گمرک درگیریم.»

اوایل کارشان سکه است ولی ایران‌سوپر که پا می‌گیرد هم بزرگ‌تر است هم جای پارک بهتری دارد تا اینکه با آمدن سایر رقبا و تشدید رکود اقتصادی، ناچار می‌شوند پس از سه سال در مغازه را ببندند. دوران نخست‌وزیری علی امینی هم یکی از تاریک‌ترین دوره‌های اقتصادی آن سال‌هاست که کمبود ارزاق و فقدان ارز خارجی بسیاری از فروشگاه‌‌ها را به تعطیلی می‌کشاند اما همین تلاش ناموفق پدرش که حکایتی تکراری است، درهای جدید را به روی محمود نوجوان باز می‌کند؛ شیفته مکانیسم صندوق‌های فروش می‌شود. آن زمان این صندوق‌های مکانیکی تازه وارد ایران شده‌ بودند و فقط سه مارک ناسیونال و NCR از آمریکا و سوئدا از سوئد در بازار موجود بودند:«ما آنها را از سوئدا خریدیم که شرکت ایران‌سوئد نمایندگی‌اش بود. حالا شما همان شرکت را به عنوان اریکسون می‌شناسید. فردی که برای تحویل آمد کلی درباره مکانیسم ثبت پول و البته دشواری‌های تعمیر آن در ایران صحبت کرد. من هم کلی با آنها سر و کله زدم و خیلی از مکانیسم‌شان خوشم آمد.»

علی رغم فراز و نشیب های فراوان هرگز درباره کسی به بدی سخنی نگفت

اواخر کار سوپرمارکت است که امیری جوان در حین مطالعه نشریه تایم چشمش به آگهی فروش ماشین‌حسابی ژاپنی می‌خورد که با برق کار می‌کند و فقط هم جمع و تفریق را انجام می‌دهد. به شرکت توکیو الکتریک یا همان تک نامه می‌نویسد و آنها هم خیلی راحت به محمود نمایندگی می‌دهند:«به حساب سابقه آشنایی با بازار صندوق‌های فروش وارد این جریان شدم ولی آن زمان ژاپن شرایطی مانند چین همین چند سال اخیر داشت. خیلی‌ها در قیاس با اروپا و آمریکا ژاپنی‌ها را بنجل‌فروش می‌شناختند. مجبور بودیم در آگهی‌ها بگوییم ژاپنی‌ها بزرگ‌ترین تولید‌کننده فولاد هستند تا بقیه باور کنند آنها عروسک‌فروش نیستند.»

پدر اصرار دارد حالا که ابوالحسن ابتهاج بانک تاسیس کرده محمود برود در بانک شاغل شود. برای مصاحبه و البته کارآموزی به آنجا می‌رود: «چندین ساعت آنجا با چند پسر دیگر مانند خودم که خارج درس خوانده بودند نشستیم تا یکی آمد گفت این صفحات را اول چک و بعد کپی کنید. ناهار هم رفتیم بیرون و تا عصر کارمان فقط همین بود. به خانه که برگشتم، به پدرم گفتم من از فردا دیگر سر این کار نمی‌روم، با روحیه من سازگار نیست.»

پدر پافشاری می‌کند که خانواده آنها جنم تجارت ندارند و باید دنبال کارهای مدیریتی باشند، به همین دلیل تاکید می‌کند پسرش را به هیچ بانکی معرفی نمی‌کند که برود وام بگیرد و مقروض شود ولی محمود خودش سرخود نزد یکی از دوستان خانوادگیشان در بانک می‌رود و با گفتن این حقیقت که پدرش رضایت نمی‌دهد ضامن شود، این دوست پدرش راضی می‌شود وجه لازم برای ۵۰ دستگاه ماشین‌حساب را در اختیار محمود بگذارد:«دلار فقط هفت تومان بود و هر دستگاه حدود ۶۸ دلار.»

میلیاردرهای ایران مدیرعامل شرکت مادیران محصولات مادیران مالک شرکت مادیران مالک شرکت کیمیا سبز مالک شرکت سرمایه گذاری کارآفرینی سیمرغ آریا مالک شرکت توسعه و عمران ساشا کارآفرینان موفق ایرانی کارآفرینان برتر جهان فرخ امیری کیست سهامداران شرکت مادیران زندگینامه کارآفرینان راز موفقیت ثروتمندترین افراد ایران ثروتمند ترین کارآفرینان ثروت محمود امیری تاریخچه شرکت های ایرانی تاریخچه شرکت مادیران بیوگرافی میلیاردرهای ایران بیوگرافی محمود امیری برند میوا MEVA برترین شرکت های خصوصی ایران ایکس ویژن ساخت کجاست اسامی ثروتمندان ایران اخبار شرکت مادیران

خودش ماشین‌‌حساب‌ها را ترخیص می‌کند و با قطار از جنوب به تهران می‌آورد. حتی برای فروشش هم شخصا اقدام می‌کند. می‌رود بازار و حجره به حجره کار ماشین‌حساب را به بازاری‌هایی نشان می‌دهد که همه با چرتکه مشغول حساب هستند. حتی او را تحویل هم نمی‌گیرند.

اولین فروشش را انگار که همین دیروز بوده باشد، به خوبی به خاطر دارد:«یکی از جاهایی که ترک‌زبان بودن به درد شما می‌خورد، همین‌جاهاست. یک تاجر ادویه‌ای در بازار پیدا کردم که در مغازه‌اش سخت مشغول‌ حساب و کتاب بود و حتی یک تار مو هم روی سرش نداشت. گفتم بیا ماشینی به تو می‌دهم که همین کارت را خیلی سریع‌تر و راحت‌تر انجام بدهد. با هم حساب کردیم دید ماشین واقعا درست حساب می‌کند. پرسید چند؟ گفتم ۶۸۰٫ گفت ۵۲۰ بده، ندادی برو پی کارت. اول زدم زیر بغلم آمدم بیرون. گفتم عجب کاری کردم، حداقل یکی را بفروشم که هزینه بانک دربیاید. برگشتم گفتم ۵۲۰ می‌دهم به شرطی که برایم مشتری پیدا کنی. گفت همه را ۶۸۰ برایت می‌فروشم، ۵۰ تومن به من سود بده. اولین نماینده ما همین آقا بود و خودم ماشین‌حساب‌ها را به آدرس‌هایی که می‌داد، می‌بردم.»

در همین حین خانه پدری به نیاوران می‌رود و خاطرات محمود از شمیرانات همان دهی است که باید سر راه درشکه می‌ایستاد تا ناهار بخورند. با دختر یکی از بستگان ازدواج می‌کند و در جنب خانه پدری‌اش ساکن می‌شوند؛ مسعود و علی هم در همان خانه به دنیا می‌آیند.

هنگامی که فروشش کمی بهتر می‌شود، به صرافت می‌افتد از دانشجویان موسسه عالی حسابداری در خیابان ایرانشهر که تازه باز شده بود، برای خودش بازاریاب بگیرد و به جای حقوق به آنها کمیسیون می‌دهد. تا اینجای کار تحت نام شرکت سابق پدرش یزدان‌مهر فعالیت می‌کند که از یکی دیگر از تجارت‌های ناکام پدرش در زمینه روغن موتور و ژنراتورهای برق بر جای مانده است. کسب و کار که بزرگ‌تر می‌شود برای شفاف‌تر شدن امور مالی شرکت تضامنی محمود امیری و شرکا را تاسیس می‌کند که همزمان با تولد مسعود، فرزند ارشدش است. به زیبایی تولد پسر اولش را به یاد می‌آورد:«در بیمارستان پارس که جنب خیابان فرانسه آن زمان بود، به دنیا آمد و چون روز ۲۱ آذر بود، هواپیماها بر فراز شهر مانور می‌رفتند؛ که بچه را می‌ترساند.»

کار با ماشین‌حساب‌های تک که بالا می‌گیرد به سراغ ماشین‌های اسکناس‌شمار دلار می‌رود که محصول بریتانیاست؛ کشوری که انحصار چاپ اسکناس‌های ایرانی را هم در اختیار دارد. این محصول جدید ناگهان فروش شرکت را چندین برابر می‌کند. اولیوتی از ایتالیا، فاسیت و اولیمپیا مهم‌ترین رقبایش هستند و بخش عمده‌ای از بازار بانکی آن روز را در اختیار دارند. نمایندگی‌های رقیب هم قدرتمند هستند ولی امیری این مزیت را در اختیار دارد که قیمت ژاپنی‌ها بسیار اقتصادی‌تر از آمریکایی‌ها و اروپایی‌هاست. هنوز پای آنها مستقیم به بازار بانکی باز نشده است ولی کم‌کم دستگاه‌های پول‌شمار برای رسیدن آنها به این بازار بزرگ‌تر کمک‌شان می‌کند.

مذهب

من خودم را آدم معتقدی می‌دانم، هیچ وقت نماز صبحم ترک نشده و باور دارم آدم‌های مذهبی دارای آرامش و بینشی هستند که هیچ گاه غیرمذهبی‌ها ندارند. خانم من هم با وجود آنکه در سوئیس بزرگ شده، هیچ وقت نماز و روزه‌اش را ترک نکرده است و همین امسال هم در آنجا نشست تمام ماه رمضان قرآنش را خواند و همه را دعا کرد. من همیشه اعتقاد دارم پشت کوه‌ها سبز است و این در مواقع استرس به من کمک بسیاری می‌کند.

پدرش اصرار دارد از همان روز اول حساب و کتاب دفتر همیشه قانونی و روشن باشد:«حسابدار بود و می‌گفت باید مالیات بدهی تا ما از شر انگلیسی‌ها و پول نفت‌شان خلاص شویم. دولت با این پول هیچ کاری برای ما انجام نمی‌دهد. وقتی مالیات بدهی زبانت دراز است! البته بعدا که می‌آمد مالیات‌های کلان‌مان را می‌دید حرص می‌خورد که این چه وضع تجارت کردن است!»

میلیاردرهای ایران مدیرعامل شرکت مادیران محصولات مادیران مالک شرکت مادیران مالک شرکت کیمیا سبز مالک شرکت سرمایه گذاری کارآفرینی سیمرغ آریا مالک شرکت توسعه و عمران ساشا کارآفرینان موفق ایرانی کارآفرینان برتر جهان فرخ امیری کیست سهامداران شرکت مادیران زندگینامه کارآفرینان راز موفقیت ثروتمندترین افراد ایران ثروتمند ترین کارآفرینان ثروت محمود امیری تاریخچه شرکت های ایرانی تاریخچه شرکت مادیران بیوگرافی میلیاردرهای ایران بیوگرافی محمود امیری برند میوا MEVA برترین شرکت های خصوصی ایران ایکس ویژن ساخت کجاست اسامی ثروتمندان ایران اخبار شرکت مادیران

شرکای ثبتی شرکت، فرخ، خواهر و پدر و مادرش هستند و اولین دفتر شرکت تضامنی در خیابان سعدی جنب ساختمان مشهور بیمه ایران است. فرخ در انگلستان تبدیل به یک حسابرس رسمی می‌شود و به زودی به ایران بازخواهد گشت تا شریک تاریخی برادرش شود. ولی فعلا در جزیره ساکسون‌هاست.

کار در حال گسترش است که با یکی از رفقای آمریکایی‌اش به نام ادوارد ماهونی تصمیم می‌گیرند اولین کارخانه تولید مداد را در ایران تاسیس کنند. او به قول خودش فارسی را کوچه‌بازاری حرف می‌زند و بازار ایران را بسیار خوب می‌شناسد و با دیدن قیمت بالای نوشت‌افزار وارداتی در ایران به محمود پیشنهاد می‌دهد شراکتی کارخانه تولید مداد راه بیندازند.

کارخانه‌ای در حوالی یافت‌آباد امروز تاسیس می‌کنند ولی با بلوک‌های چوب سدر و نوک‌های وارداتی آلمانی نمی‌توانند با رقبای چینی و مافیای بازار آن روز لوازم‌التحریر رقابت کنند. پس از دو سال تولید ناچار می‌شوند کارخانه را بفروشند که هنوز هم در یافت‌آباد مداد‌های اشتدلر را تولید می‌کند:«از خودشان نبودیم و الفبای توزیع این کالا را هم بلد نبودیم.»

به‌رغم ناکامی در بازار لوازم‌‌التحریر، در ماشین‌های اداری موفقند. به تدریج به سراغ سایر برند‌های ژاپنی می‌روند؛ بعد از تک به سراغ سیتی‌زن می‌روند و حتی ماشین‌های ثبت مکانیزه فروش را هم به بازار می‌آورند که بازارشان را توسعه می‌دهد. خدمات پس از فروش این بازار بسیار بزرگ هم ماجراهای خودش را دارد. داستان اولین تعمیر هم جالب است:«یک آقای ارمنی در خیابان ایرانشهر بود که همه می‌گفتند استاد تعمیر ماشین‌حساب است. بعد از دو روز رفتم ماشین‌حساب را بگیرم، دیدم دستگاه را داد یک کیسه هم کنارش گذاشت که پر از پیچ و مهره بود، گفت اینها اضافی است. رفتیم خانه تا دکمه را زدیم دل و روده دستگاه پرید بیرون. بعدها دو تعمیرکار برای کار خودمان تربیت کردیم که شروع مرکز خدمات‌مان بود.»

معتقد است مسیر زندگی انسان با وقایعی تعیین می‌شود که در ابتدا بسیار کوچک و ناچیز هستند و شاید همه ماجرا از سوپرمارکت و یک آگهی از تایم شروع شده است. دقیقا پنج سال پس از تشکیل شرکتش آگهی دیگری در تایم می‌بیند که برای اولین بار درباره ماشین‌حساب‌های دیجیتالی به جای مکانیکی حرف زده است.

این شروع همکاری تاریخی امیری با شارپ است. این بار هم برای آنها نامه می‌نویسد ولی برخلاف دفعه پیش مدیر لبنانی دفتر خاورمیانه شارپ به محمود زنگ می‌زند. در آن زمان شارپ بیشتر یک برند لوازم خانگی و صوتی و تصویری و گروه صنعتی بهشهر غول قدرتمند شریک آنها در ایران است. به ترغیب نماینده لبنانی برای ملاقات با روسای شارپ محمود به نمایشگاه هانوفر آلمان می‌رود و با ذوق و شوق فراوان پنج صبح وارد غرفه می‌شود:«حتی بلیت ورود به نمایشگاه را نداشتم ولی چون فقط انگلیسی بلد بودم همه فکر کردند یکی از غرفه‌دارها هستم و هوا هم هنوز درست روشن نشده بود که مردم برای بازدید بیایند. غرفه کوچک شارپ را پیدا کردم و آشنایی دادم ولی اصلا روح‌شان هم خبر نداشت. چون زود بود و کاری نداشتم حتی کمک کردم غرفه را چیدند.» پس از صبحانه که سایر غرفه‌ها را می‌بیند، متوجه می‌شود با چه انقلابی رو‌به‌روست؛ اولین دستگاه باینری خانگی.

به عنوان صنعتگری با سابقه به تولید اقتصادی اعتقاد دارد

با وجود اینکه دستگاه بسیار گران‌قیمت است و بسیاری از برندهای آمریکایی و اروپایی از شارپ می‌خواهند تحت نام آنها تولید کند، موفق می‌شود ژاپنی‌ها را قانع کند. به تهران بازمی‌گردد و دفتر شیک‌تر و بزرگ‌تری در ابتدای خیابان جمهوری می‌گیرد تا برای بازدید شارپی‌ها آماده شود. بهشهری‌ها هم خواستار گرفتن ماشین‌حساب‌های دیجیتالی هستند ولی نماینده شارپ اطمینان پیدا می‌کند که تخصص امیری‌ها ماشین‌های اداری است. چون آشنایی لازم برای فروش و معرفی یک کالای دیجیتالی را در مجموعه آنها نمی‌بیند برای اولین بار امیری عازم کشوری می‌شود که خودش پای آن را به بازار ماشین‌های اداری ایران باز کرده است؛ ژاپن.

کارخانه شارپ در یکی از نقاط دورافتاده ژاپن است که هنوز کاملا صنعتی نشده و امیری تمام روز در آموزشگاه و کارگاه شرکت می‌کند و شب‌ها با سایر آسیایی‌ها در پانسیون کوچکی در نزدیکی کارخانه می‌خوابد. او که تاکنون فقط به مبانی ابزارهای مکانیکی آشنا بود، حالا به صورت جدی با مفاهیم اولیه الکترونیک آشنا می‌شود. طی سه ماه با مشکلات غذایی و کاهش شدید وزنش کنار می‌آید تا سرانجام در نارا، اولین پایتخت امپراتوری ژاپن، پای خطوط تولید می‌نشیند و کار در خود کارخانه را تجربه می‌کند و با نمره پایینی در امتحانات پذیرفته می‌شود. هرچند ضعفش در الکترونیک مانع از درک تمام‌عیار دوره‌ها می‌شود ولی وقتی از نزدیک تولید و فروش چیپ‌ست‌های آمریکایی، برش و توسعه آنها در ژاپن و سرعت کوچک‌ شدن دستگاه‌ها را ظرف سه ماه می‌بیند، درک می‌کند که با چه صنعتی مواجه شده. پیش از بازگشتش به ایران به دیدار رئیس کارخانه شارپ که استاد دانشگاه اوساکا و رئیس مجمع الکترونیک ژاپن هم هست، می‌رود و در حالی که از اتاق و دم و دستگاه محقر وی در شگفت است، حرف‌های جالبی می‌شنود:«دکتر ساساکی دست کرد جیبش یک کارت کوچک از آن بیرون آورد که هنوز کلی سیم به آن وصل بود و گفت ماشین‌حساب آینده این است. من طبیعتا فکر کردم طفلک زیاد کار کرده خل شده.» سر راهش در بازگشت پای کوه فوجی به دیدن کارخانه‌های تک و سیتی‌زن می‌رود ولی از بکر ماندن کشور در ۵۰ سال پیش تعجب می‌کند:«بچه‌ها راه می‌افتادند دنبال من می‌گفتند هنجی هنجی، یعنی خارجی، و شعر می‌خواندند.»

به تهران که بازمی‌گردد پسر دومش علی دیگر او را نمی‌شناسد ولی به سختی خدمات و فروش کالاهای جدید را راه‌اندازی می‌کند:«دیدم این فرصت خوبی است که از همه جلو بیفتیم و تازه یک سال گذاشت تا خدا بیامرز مایل افشار از کانن مشابه کالای ما را آورد.»

بازار دولتی و شرکت‌های بزرگ به روی او و محصول جدیدش بسته است تا آنکه مدیرعامل وقت آی‌بی‌ام در ایران را در یک مهمانی می‌بیند و قانعش می‌کند که یک روز نمونه کار دستگاه را به او نشان می‌دهد:«آقای سعیدی وقتی کار دستگاه را دید گفت ما همه دستگاه‌های اولیوتی‌مان را به تو می‌دهیم، بفروش و این دستگاه‌‌ها را نصف قیمت به ما بفروش. با نماینده‌هایم مشورت کردم، گفتند فقط می‌شود امانی فروخت. سعیدی قبول کرد نصف پول را پیش بدهد ولی به همه توصیه خواهد کرد که از این کالاها بخرند.» از فردای آن روز بخش فروش شرکت به همه می‌گوید آی‌بی‌ام دارد از شارپ استفاده می‌کند و می‌توانند از بخش مالی و اداری آنها هم توصیه بگیرند. این آغاز تاسیس مادیران امروزی است.

جواد کاشانی‌نژاد، داماد مایل افشار، کانن را در بازار توزیع می‌کند، محمدتقی برخوردار توشیبا را به بازار می‌آورد و رقابت شدید می‌شود ولی ماجرا پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. بر حسب تجربه مداد‌ها، مادیران پخش مویرگی را به خوبی ‌آموخته و با تکیه بر تکنولوژی و قیمت ژاپنی‌ها به سرعت از دیگران جلو می‌افتد، در این میان رقیب خطرناک NCR است که نمایندگی‌اش را بنیاد پهلوی بر عهده دارد.

بانک ملی ایران برای نوسازی صندوق‌های تحویلداری خود اعلام مناقصه می‌کند که باید تاییدیه به فارسی صادر می‌کردند و برق و باتری می‌بودند، چون برخی شعبه‌ها تمام روز برق نداشتند. با همراهی شارپ اعلام نیاز می‌شود و با توجه به بزرگ بودن پروژه برنامه‌‌های لازم هم به زبان C نوشته می‌شود. کالاها که تایید فنی و وارد مناقصه می‌شوند و مادیران با اختلاف قیمت قابل توجهی برنده می‌شود. این تازه شروع ماجراست.

امیری چند روز بعد یک صبح از دفترش در ساختمان لندرور، توسط دو مامور از سازمان امنیت و اطلاعات کشور، موسوم به ساواک، خارج می‌شود و با یک ماشین ولکس‌واگن به محل ناشناسی برده می‌شود:«سوار ماشین‌مان که کردند چشمان‌مان را بستند و در یک حیاط بزرگ باز کردند. تمام وسایلم را گرفتند و حتی بدون اینکه یک کلمه جوابم را بدهند یا خودشان حرف بزنند به سلولی هدایتم کردند که فقط یک پنجره مسدودشده، یک دستشویی آهنی در گوشه و لامپ کوچکی در وسط اتاق داشت. به تدریج افکار هجوم آوردند و حس زمان را از دست دادم. هر چقدر در زدم و صدا زدم کسی جواب نداد تا یکی برایم آبگوشت آورد. در اتاق قدم زدم، با میله‌های پنجره ورزش کردم و همین‌طور احساس بدتری پیدا کردم. بالاخره بعد از زمانی که به نظر خودم سال‌ها بود، مرا بیرون آوردند. دوباره چشم‌بند زدند و پایین عباس‌آباد پیاده‌ام کردند؛ تازه فهمیدم ۱۸ ساعت است در اتاق حبس شده‌ام. در خانه همه دیوانه شده بودند.» فردای آن روز یکی از دوستان البرزی‌اش از NCR به او زنگ می‌زند تا از مناقصه بیرون بیاید.

نصایح

پدرم می‌گفت این طرف میز که هستی و باید وام بدهی با آن سوی میز که باید وام بگیری زمین تا آسمان فرق دارد. می‌گفت بعضی‌ها حساب‌شان تا یک میلیون تومان درست است ولی وقتی شد یک میلیون و یک تومن می‌شوند دزد؛ پس هر کس ظرفیتی دارد. به من می‌گفت وقتی به دنیا می‌آیی یک صفری، می‌توانی هر چقدر خواستی جلوی این یک صفر بگذاری ولی نگذار این یک بیفتد؛ پس صداقت و انسانیتت را از دست نده. می‌گفت بازار خیلی سریع آدم نادرست را می‌شناسد و وقتی آبرویت برود، دیگر هیچ وقت بازنمی‌گردد.

امیری عاجز از برخورد قهرآمیز سازمان اطلاعات می‌رود پیش محمود رئیس، معاون مدیرعامل، در بانک ملی و اعلام انصراف می‌کند. رئیس که دوست پدرش است جویای دلیل این انصراف ناگهانی می‌شود و وقتی به وحشت امیری از برخورد امنیتی پی می‌برد، تاکید می‌کند بانک ملی پای تعهدات خود می‌ایستد و اگر امیری بماند آنها کم نخواهند آورد. امیری یک قهوه سرنوشت‌ساز در کافه نادری می‌خورد و تصمیم می‌گیرد در مقابل فشارها کم نیاورد. مناقصه هزار دستگاه به نام مادیران می‌خورد و ناگهان شرکت از این رو به آن رو می‌شود.

سال ۵۴ مادیران در اوج قدرتش در بازار ماشین‌های اداری است. بخش سرویس و خدمات شرکت به سرعت رشد می‌کند و آنها نه‌تنها برای اولین بار ماشین فتوکپی حرارتی شارپ را می‌آورند بلکه قدم بعدی برایشان ماشین‌های تحریر مشهور هرمس سوئیسی است. برای غلبه بر رقبای موجود در بازار ماشین‌های تحریر دست به حرکتی انقلابی می‌زند و پس از سال ۱۹۳۸ که اولین خط استاندارد عربی- فارسی طراحی شده است، به سراغ طراحی دوباره آن می‌رود. یک خطاط صاحب قریحه پیدا می‌کند و پس از یک تلاش ناکام برای نوشتن حروف در ایران، به همراه وی راهی سوئیس می‌شوند؛ یک ماه تمام بازنویسی طول می‌کشد و در بازار موفقیتی جدید برای مادیران خلق می‌کند. چند ماه بعد آی‌بی‌ام اجازه می‌گیرد از همان خط برای تایپ توپی‌اش استفاده کند و به فونت آی‌بی‌ام مشهور می‌شود. با تثبیت‌شان در این بازار، ماشین‌های حسابداری شعب که تحت سلطه آمریکایی‌ها هم هست، مورد توجه‌شان قرار می‌گیرد و این بار نیز محمود امیری برخلاف روند بازار حرکت می‌کند. در نمایشگاه هانوفر با برند درخشان آن روز آلمانی‌ها، نیکسدورف، آشنا می‌شود که توسط خود هاینز نیکسدورف بنیانگذاری شده. خود نیکسدورف را قانع می‌کند برای ایران برنامه حسابداری لازم را بنویسد؛ این آغاز آمدن امیری به بازار فناوری اطلاعات است ولی در قدم اول خوشایند نیست. در میانه راه نیکسدورف می‌میرد و شرکت با تغییر مالکیت توسط زیمنس خریده می‌شود که پروسه تحویل را مستهلک‌کننده می‌کند:«در همان نمایشگاه که سال ۵۵ بود، نیکسدورف به من گفت بعدها تلفن‌های بدون سیم همه جهان را فرا می‌گیرند که این بار هم مثل ساساکی فکر کردم بنده‌ خدا دیوانه شده.»

خانواده در تمامی خاطراتش نوری است که به زندگی اش می تابد

به سراغ یک شرکت دیگر می‌روند و سه نمونه پروتوتایپ از کامپیوترهای حسابداری برای ایران می‌سازند که در بانک فرهنگیان منجر به پیروزی آنها در اولین مناقصه کامپیوتری‌شان می‌شود و تا ۳۰ دستگاه سفارش می‌گیرند. چند بار سراغ تولید هم می‌رود ولی شارپ تاکید می‌کند سرعت تکنولوژی و مقیاس بازار ایران هنوز جوابگوی تولید نیست.

رسیدن به بحبوحه انقلاب برای آنها خالی از تنش نیست. در حالی که بزرگ‌ترین وارد‌کننده ماشین‌حساب در ایران هستند، یک روز در میانه عید سال ۵۶ در راه شمال از رادیوی ماشین می‌شنود که واردات هر گونه ماشین‌حساب به کشور ممنوع اعلام شده است. در میانه تعطیلات، به زحمت هوشنگ انصاری، وزیر وقت اقتصاد را در پیست دیزین پیدا می‌کند و او فقط می‌گوید از صنایع الکترونیک ایران موسوم به صاایران که متعلق به ارتش است، دستور گرفته. چند ماه بعد در پی اعتراضات مداوم می‌فهمند در چالوس، صنعتگر گمنامی در حال تولید است. تیم تحقیق‌شان به آنجا می‌رود و می‌بیند کارگاهی محقر در آنجا فقط جعبه‌ها را تولید می‌کند.

به دیدن تیمسار امیر اردلان می‌رود که صاایران را تحت نظر دارد و در آنجا می‌شنود صنایع الکترونیک ایران در حال ساخت چیپ‌ست است و برای حفظش صاایران ناگزیر است تولیدش را در داخل توجیه‌پذیر کند:«من و تیمسار خیلی شیک رو‌به‌روی هم نشستیم و او که خیلی خوب در جریان کار ما بود، گفت فقط اجازه می‌دهیم ماشین‌حساب‌های بزرگ را وارد کنید. ناگهان من عصبانی شدم و داد زدم پول این آقا را که ادای تولید درمی‌آورد، چه کسی دارد به جیب می‌زند؟ چه کسی با هواپیمای ارتشی این چیپ‌ست‌ها را از هنگ‌کنگ می‌آورد. تیمسار اردلان به من گفت یعنی می‌گویی من دزدم؟ من هم گفتم بله و رفتم طرفش. خیلی عصبانی شده بودم، اصلا نفهمیدم چطور با یک زنگ محافظانش را خبر کرد؛ فقط دیدم دو نفر مرا انداخته‌اند زمین و یکی روی پاهایم نشسته و دیگری روی سینه‌ام. آمد گفت حرفت را پس بگیر. من گفتم پس نمی‌گیرم تا ثابت نکنی. محافظانش را مرخص کرد. با من دست داد و گفت همه اینها پوشش است و من دودستی بازار را تحویل دادم. تا انقلاب به کل جریان را رها کردیم، چون ممنوع بود.»

ازدواج

با همسرم نسبت فامیلی دوری داشتیم ولی خانواده‌هایمان بسیار به یکدیگر نزدیک بودند. ایشان از کودکی به خاطر بیماری تنفسی پدرشان در سوئیس زندگی می‌کردند و وقتی برای دیدن مادربزرگ‌شان که بسیار عزیز بود، به ایران برگشت؛ پیشنهاد ازدواج دادیم و خانواده‌ها هم دوست داشتند که این وصلت صورت بگیرد. به این صورت همسرم در ایران ماندگار شد تا زمان انقلاب که برای تحصیل بچه‌ها به خارج از کشور رفتند.

جالب است بدانید موج‌های اولیه انقلاب به سود مادیران بود نه‌تنها چون واردات آزاد شد بلکه به این دلیل که مردم خشمگین صندوق‌های بانک‌ها را می‌شکستند، بازارهای قدیمی دوباره به روی آنها باز می‌شود. شارپ هم نهایت حمایتش را از مادیران و بانک‌های ایرانی می‌کند.

آغاز انقلاب و تعطیلی برخی مدارس همراه می‌شود با رفتن همسر و پسرانش برای ادامه تحصیل بچه‌‌ها، و محمد در رکود سال‌های نخست مجبور می‌شود شرکت را کوچک کند و دست از تمام فعالیت‌های تجاری‌اش بر‌دارد. خدمات را نگه می‌دارد ولی بقیه را بازخرید می‌کند. راهی هنگ‌کنگ می‌شود تا ICMI را ثبت کند که حالا در دوبی فعال است. باز هم شانس خودشان را در زمینه لوازم‌التحریر آزمایش می‌کنند و به کمک تجربه‌شان در زمینه بانکی در دوبی ال‌سی باز می‌کنند و چون واردات ماشین‌های اداری ممنوع است، نمایندگی فروش یونی‌بال را برای ایران و امارات می‌گیرد. کار در سال‌های سخت اوایل جنگ موفق می‌شود و شبکه توزیع‌شان هم کمک‌شان می‌کند که در این زمینه ناکام نشوند. حتی نمایندگی لوازم‌التحریر سونی را هم می‌گیرد و تک‌تک کشورهای خاورمیانه را برای بازاریابی زیر پا می‌گذارد.

فروش

اولین بار که ماشین‌حساب دیجیتالی را برای فروش بردیم به بانک مسکن، مدیر بانک گفت یکی از حسابداری خبره‌اش بیاید کنار ما با هم حساب‌های یک دفتر چهارستونه را حساب کنیم ببینیم چه کسی زودتر مانده را حساب می‌کند. طرف خیلی خبره بود و ۲۰ سال بود همین کار را انجام می‌داد. تا ما آمدیم بفهمیم در دفتر چه خبر است او کل مانده را حساب کرد و زد و رفت. ما هم ماشین‌حساب را گذاشتیم زیر بغل‌مان شرمنده و سر افکنده آمدیم بیرون.

اندک‌اندک دوباره به صرافت تولید می‌افتند که می‌فهمند بازار ماشین‌ اداری در حال جنبش است. دولت اول هاشمی رفسنجانی شعارهای تولید سر داده است و اپسون هم دوباره به سراغ مادیران می‌آید که به ظن وی دارای تجربه توزیع مناسبی برای ماشین‌های اداری است. بازار لوازم‌التحریر اسیر قاچاق است ولی واردات کامپیوتر آزاد می‌شود. فروش اپسون و کامادور ۶۴ را شروع می‌کنند اما قطب دیگر بازار محمود جراحی در صاایران و مظفر پوررنجبر در ایزایران هستند. به‌رغم رقابت سنگینی که دارند معتقد است آنها هیچ وقت قیمت‌‌ها را نشکستند و قواعد بازی را رعایت کردند.

بازگشتن‌شان به بازار کامپیوتر دوباره راه‌شان را به بانک‌ها باز می‌کند، باقیمانده دستگاه‌‌های کامپیوتری‌شان را می‌فروشند و منجر می‌شود به آغاز عصر جدیدی در مادیران:«پیش از انقلاب ما تمام‌مدت با غول‌هایی رقابت می‌کردیم که خودشان در بازارشان تثبیت شده بودند ولی پس از انقلاب دیگر آنها در بازار نبودند.»

در دوره پایانی جنگ تحمیلی نسل جدید ماشین‌های تحویلداری را برای کل سیستم بانکی کشور می‌سازند و یکی از مناقصه‌های عجیب عمرشان را برنده می‌شوند:«تیم نرم‌افزاریمان را برای ماه‌ها به ژاپن نزد شارپ فرستادیم ولی وقتی پروتوتایپ نهایی ساخته شد، انگشت یکی از مدیران بانک ملی هنگام فرستادن کاغذ در آن کار می‌کرد.» کل پروژه ماه‌‌‌ها تعطیل می‌شود و با متوسط انگشت ایرانی‌ها دستگاه‌‌های جدید پرفراژ را می‌سازند. برگ برنده سرویس مادیران خدمات پس از فروشش است و وقتی فروش کامپیوترهای اولیوتی را ادامه می‌دهند، روی کامپیوترهای نکسدورف و سی‌تی‌ام شروع به نوشتن نرم‌افزار می‌کنند. دولت که تعرفه کامپیوتر را بالا می‌برد برای اولین بار با مشاوره ال‌جی به تولید مانیتور می‌پردازند. هشت شرکت دیگر هم تولید مانیتور را همزمان شروع می‌کنند که از سیمآوا گرفته تا شهاب و پارس متفاوت هستند. سبد کامل کالا و توزیع مویرگی مادیران، موفقیت تولید این شرکت را تضمین می‌کند.

یک کارخانه کوچک در هشتگرد به نام پارس‌برد را به قیمت ناچیزی می‌خرد و با همکاری ال‌جی خط تولیدش را آغاز می‌کند. سپس تولید اپسون و اولیوتی را هم آغاز می‌کند. طی شش ماه کارخانه را با وسواس عجیبی می‌سازد و زیرساخت خدمات و توزیع آنها را بسیار جلو می‌اندازد.

از آینده نگران نیست و باور دارد از این گردنه هم می گذرد

مادیران

شرکای بازرگانیِ محمود امیری و شرکا، خانواده من بودند ولی دهه اول که گذشت از خودم پرسیدم چرا باید آنها ضرر احتمالی شرکتی که در آن دخیل نیستند را بپردازند. این شد که با گسترش سبد کالایمان تصمیم گرفتیم اسم شرکت را بگذاریم Iran Business Machines که خب چون مخففش باز هم می‌شد آی‌بی‌ام، در نهایت با اعتراض مدیرعامل وقت آی‌بی‌ام مواجه شد و ما بر حسب دوستی تصمیم گرفتیم اسم شرکت را بگذاریم
Iran Office Machines Center که معادل فارسی‌اش شد مرکز ماشین‌های اداری ایران. سهامدارها هم شدند فرخ و مسعود و علی. فرخ هنوز ازدواج نکرده بود که پسرش شریک شود. برای من هم فرقی نمی‌کرد چون قیم‌شان بودم.

طی این سال‌ها هرچند در هیات مدیره بانک کارآفرین و خاورمیانه حضور داشته ولی آن را بیشتر یک جریان دوستانه می‌داند تا حرفه‌ای. بازگشت پرویز عقیلی از آمریکا منجر به آمدن وی در گروه سرمایه‌گذاری ایرانیان می‌شود که در نهایت پای آنها را به بانک کارآفرین و سپس بانک خاورمیانه باز می‌کند

میلیاردرهای ایران مدیرعامل شرکت مادیران محصولات مادیران مالک شرکت مادیران مالک شرکت کیمیا سبز مالک شرکت سرمایه گذاری کارآفرینی سیمرغ آریا مالک شرکت توسعه و عمران ساشا کارآفرینان موفق ایرانی کارآفرینان برتر جهان فرخ امیری کیست سهامداران شرکت مادیران زندگینامه کارآفرینان راز موفقیت ثروتمندترین افراد ایران ثروتمند ترین کارآفرینان ثروت محمود امیری تاریخچه شرکت های ایرانی تاریخچه شرکت مادیران بیوگرافی میلیاردرهای ایران بیوگرافی محمود امیری برند میوا MEVA برترین شرکت های خصوصی ایران ایکس ویژن ساخت کجاست اسامی ثروتمندان ایران اخبار شرکت مادیران

تاریخچه شرکت مادیران (مرکز ماشینهای اداری ایران)

گروه مادیران در سال ۱۳۴۳ تحت عنوان ”شرکت امیری و شرکاء“ توسط جناب آقای محمود امیری بنیان گذاری شد.

نخستین کالاها
یکسال پس از تاسیس مرکز ماشین های اداری ایران، شرکت موفق به دریافت نمایندگی انحصاری برند Olivetti و ماشین حساب های الکترونیکی Sharp شد. در آن زمان، ماشین حساب های شارپ در رده اولین ماشین حساب های الکترونیکی پیشرفته در سرتاسر دنیا به شمار می رفت. دریافت نمایندگی انحصاری دستگاه های سکه و پول شمار بانکی De La Rue در آن دوره از دیگر موفقیت های این شرکت به شمار می رفت.

۱۳۵۲ محصولات بانکی و اتوماسیون اداری

گسترش بازار
مادیران نخستین کالاهای خود را با نمونه هایی باورنکردنی آغازکرده و تحولی عظیم در بازار اتوماسیون اداری و بانکداری ایجادکرد. دربرخی زمینه ها، سهم بازار مادیران بیش از ۹۰% می باشد.

۱۳۵۳ تغییر برند شرکت

مرکز ماشینهای اداری ایران
پس از گسترش و افزایش فعالیت ها در زمینه ماشین های اداری و تجهیزات بانکی، نام شرکت به ”مرکز ماشین های اداری ایران“ تغییر یافت.

۱۳۵۵ نمایندگی انحصاری توزیع و فروش

اولین ماشین تحریر
در سال ۱۳۵۵ مرکز ماشین های اداری ایران امتیاز انحصاری ماشین های تحریر Hermes را دریافت کرد. پس از کار با این دستگاه، اولین روش حروفچینی فارسی در ایران با ماشین های تحریر Hermes ابداع شد.

۱۳۵۶ دریافت نمایندگی

کامپیوترهای NIXDORF و CTM
مرکز ماشین های اداری ایران اولین کامپیوترهای Nixdorf وCTM را وارد سیستم بانکی کرد. در آن زمان این کامپیوترها اولین سیستم های غیرمتمرکز بوده و انقلابی بزرگ در صنعت IT محسوب می شدند. این کالاها به سرعت جذب مشاغل کوچک تا متوسط بازار شدند.

۱۳۵۹ رویدادی جهانی

انقلاب اسلامی ایران
دوران انقلاب و جنگ تحمیلی، سالهای پرتنش و مشقت باری را برای شرکت به همراه داشت. علیرغم فشارجنگ و تحریم های ناشی از آن، مرکز ماشین های اداری ایران همچنان به تلاش خود در راستای اهداف شرکت و رضایت مندی مشتریان ادامه داد.

۱۳۶۳ نوآوری

ورود اولین کامپیوتر به ایران
مرکز ماشین های اداری ایران اولین کامپیوترهای خانگی Commodore را وارد بازار ایران کرد. شرکت Commodore با اعطای نمایندگی به ما توانست ۱۰۰% سهم بازار ایران را به خود اختصاص دهد.

۱۳۶۳ نوآوری

اولین دستگاه فاکس در ایران
مرکز ماشین های اداری ایران اولین شرکت خصوصی بود که دستگاه های فاکس را به بازار ایران معرفی کرد. آخرین فن آوری شرکت شارپ خیلی زود توانست جایگاه خود را دربین محصولات دیگر به دست آورد. کمپین تبلیغاتی ”فقط شارپ!“ موجب محبوبیت و معرفی بهتر این برند در بازار ایران شد.

۱۳۶۴ اولین برند مادیران

راه اندازی برند UNITEC
مرکز ماشین های اداری ایران اولین ماشین حساب و کامپیوتر برند خود با نام تجاری Unitec را راه اندازی کرد. این روند تا سال ۱۳۷۳ و دریافت نمایندگی انحصاری Olivetti ادامه پیداکرد. برند Olivetti جایگزین محصولات Unitec شد.

۱۳۶۸ نوآوری

ورود اولین لپ تاپ به بازار ایران
در سال ۱۳۶۸ اولین لپ تاپ با برند شارپ توسط مرکز ماشین های اداری ایران وارد بازار ایران شد.

۱۳۶۸ نمایندگی توزیع

ورود برند اپسون به ایران
طی یک توافق نامه با شرکت Seikosha Printers (امروزه تحت عنوان Seiko Epson شناخته می شود) نمایندگی انحصاری محصولات اپسون به مادیران اعطاء شد. مرکز ماشین های اداری ایران در سال ۱۳۷۰، فروش چاپگرهای لیزری و جوهرافشان اپسون را آغاز کرد.

۱۳۷۳ ایجاد شرکت مستقل

خدمات پس از فروش
از بدو تاسیس شرکت، پشتیبانی از مشتریان همواره یکی از دغدغه های اساسی مادیران بوده است. در سال ۱۳۷۳ برای ارائه خدماتی بهتر و متمرکزتر، بخش خدمات مرکز ماشین های اداری ایران در قالب شرکتی مجزا و تحت عنوان ”خدمات ماشین های داری ایران“ به عنوان شعبه ای مستقل تشکیل شد. بزرگترین و مجهزترین مرکز خدمات IT در ایران ماحصل پایه گذاری این مرکز می باشد.

۱۳۷۳ پایه گذاری اولین تولید و توسعه شرکت

آغاز تولید
درسال ۱۳۷۳ مرکز ماشین های اداری ایران تصمیم گرفت تا وارد عرصه تولید شود. طی توافقات صورت گرفته با شرکت LG Electronics، خط تولید اولین مانیتورهای CRT ال جی در کارخانه مادیران واقع در شهر صنعتی هشتگرد (۸۰ کیلومتری تهران) راه اندازی شد. افتتاح کارخانه موجب شکل گیری شعبه جدید مادیران تحت عنوان ”صنایع ماشین های اداری ایران“ گردید.

۱۳۷۳ نوآوری

یک اولین دیگر در ایران
راه اندازی خط تولید مانیتورهای CRT تنها دستاورد صنایع ماشین های اداری ایران نبود. این شرکت موفق شد در سال ۱۳۷۴ خط مونتاژ چاپگرهای Epson و Seikosha را افتتاح کند. کمی پس از آن نیز تولید مانیتورهای LCD آغاز شده و سهم بالایی از فروش منطقه را از آن خود کرد.

۱۳۸۰ تغییر نام برند

مادیران متولد شد
پس از تاسیس مرکز ماشین های اداری ایران در دهه ۴۰، این شرکت توانست سه شعبه موفق و مستقل خود را راه اندازی کند. در این میان مرکز ماشین های اداری ایران نیازمند انتخاب یک نام مشترک برای برند و هویت تمامی شعبات خود بود. پس از ارائه گزینه های مختلف، سرانجام پیشنهاد ”مادیران“ ازجانب یکی از مهندسین شعبه خدمات پذیرفته شده و این نام به عنوان هویت مشترک شعبات و همچنین گارانتی شرکت انتخاب شد.

۱۳۸۵ افتتاح برند جدید مادیران

ورود ایکس ویژن به بازار ایران
درسال ۱۳۸۵ مادیران با راه اندازی خط تولید تلویزیون های X.Vision وارد بازار تجهیزات صوتی و تصویری شد. کیفیت بالای محصولات موجب قرارگیری این برند درجایگاه سوم بازار شد.

۱۳۸۶ نوآوری و گسترش محصولات

اولین گوشی های تلفن همراه
در سال ۱۳۸۶ شرکت مادیران تولید انبوه گوشی های تلفن همراه را تحت لیسانس LG Electronics آغاز کرد. باتوجه به ظرفیت بالای کشوربرای فروش گوشی های تلفن های همراه، برند LG خیلی زود توانست جایگاه مناسبی را در بازار تلفن همراه به دست آورد. پس از چندین ماه ، تغییر قوانین دولتی موجب توقف تولید گوشی های LG شد.

۱۳۸۷ راه اندازی دومین برند مادیران

تاسیس برند میوا
مادیران با دومین برند خود میوا وارد بازار تجهیزات جانبی کامپیوتر شد. تنها دوماه پس از راه اندازی میوا، این برند موفق شد ۱۵% از سهم بازار تجهیزات جانبی کامپیوتر را به خود اختصاص دهد.

۱۳۸۸ رویدادهای جهانی

ایران تحریم شد
در سال ۱۳۸۸ دولت آمریکا ایران را تحت سخت ترین تحریم های مالی قرارداد. افت شدید اقتصادی در کشور موجب شد تا مادیران و بسیاری از شرکت های دیگر فعالیت تجاری و خط مشی کاری خود را تغییر دهند.

۱۳۸۸ توسعه شرکت

احداث کارخانه تزریق پلاستیک
همگام باافزایش تولید، مادیران کارخانه تزریق پلاستیک خود را در منطقه هشتگرد و در فضایی بالغ بر ۷۳۰۰۰ مترمربع احداث کرد. این کارخانه مجهز به جدیدترین روبات ها و سیستم های پیشرفته می باشد که در نوع خود بی نظیر است.

۱۳۸۹ ساختمان جدید مادیران

اولین فضای اداری باز در ایران
در سال ۱۳۸۹، گروه مادیران تمامی شعبات خود را به ساختمان اداری تازه تاسیس مادیران منتقل کرد. این ساختمان تنها مرکز اداری با طراحی فضای باز در ایران می باشد. علاوه بر شعبات گروه مادیران، دفاتر مرکزی چندین شرکت بین المللی نیز در ساختمان مادیران قرارگرفته است.

۱۳۹۲ رویکردی جدید

سرمایه گذاری متفاوت
مادیران به منظور سرمایه گذاری در جدیدترین و به روزترین زمینه ها، شرکت سرمایه گذاری سیمرغ را تاسیس کرد. گروه مادیران و سیمرغ با شرکت در پروژه های متنوع و بین المللی، اقدامات بسیاری در جهت پیشبرد اهداف شرکت پیش رو دارند.

۱۳۹۲ سرمایه گذاری در بخش مسکن

شرکت توسعه و عمران ساشا
باتوجه به اهمیت بخش مسکن در بازار ایران، گروه سرمایه گذاری سیمرغ و مادیران طی تصمیمی مشترک و جهت فعالیت در این بخش، شرکت ساشا را پایه گذاری کردند. این شرکت در کارنامه فعالیت خود پروژه های تکمیل شده و دردست احداث بسیاری را گنجانده است.

۱۳۹۳ سرمایه گذاری در حیطه ای متفاوت

میلیاردرهای ایران مدیرعامل شرکت مادیران محصولات مادیران مالک شرکت مادیران مالک شرکت کیمیا سبز مالک شرکت سرمایه گذاری کارآفرینی سیمرغ آریا مالک شرکت توسعه و عمران ساشا کارآفرینان موفق ایرانی کارآفرینان برتر جهان فرخ امیری کیست سهامداران شرکت مادیران زندگینامه کارآفرینان راز موفقیت ثروتمندترین افراد ایران ثروتمند ترین کارآفرینان ثروت محمود امیری تاریخچه شرکت های ایرانی تاریخچه شرکت مادیران بیوگرافی میلیاردرهای ایران بیوگرافی محمود امیری برند میوا MEVA برترین شرکت های خصوصی ایران ایکس ویژن ساخت کجاست اسامی ثروتمندان ایران اخبار شرکت مادیران

شرکت کیمیا سبز
گروه مادیران در سال ۱۳۹۰ شرکت کیمیا سبز را با هدف کمک به حفظ محیط زیست تاسیس کرد. عمده فعالیت این شرکت تولید کیسه های پلاستیکی تخریب پذیر بر پایه گیاهی (نشاسته ذرت) می باشد.

۱۳۹۵ گسترش فعالیت

لوازم خانگی
مادیران در ادامه برنامه های روبه رشد خود ، فعالیت در عرصه لوازم خانگی را آغاز کرده است. هم اکنون محصولاتی همچون یخچال فریزر و لباسشویی با برند X.Vision و گارانتی مادیران در بازار عرضه می شوند.

منبع : ماهنامه پیوست

ساتین

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

نظرات شما ( 7 )
  1. حمید میناچی می گوید

    از این ابتکار که شایستگان و کارآفرینان کشور را به نسلهای بعدی معرفی کرد و ثبت در تاریخ پیشرفت مملکت نمود، بسیار خشنود شدم.
    این امر همان روش تربیت مدیران ارشد در کشورهای مترقی و دانشگاههای مترقی جهان است.
    و اما چرا این یادداشت؟
    آموزش چگونگی موفقیت افراد بخشی از لازمات است ، لیکن بررسی و علل عدم توفیق و تحلیل موضوعات بسیار آموزنده تر و تاثیرگذار تر در افگار جوانان میباشد.
    آقای محمود امیری که بنده هم سن وسال و دوست ایشان و همکار وی طی سالها بنیان گذاری صنعت ،تمام داستان صنعتی شدن “ماشین های اداری ایران ” را بیان نفرمودند. نقدهای بسیار و آموزنده ای باقی است.

    کارآفرینان آتی این ملک و ملت باید همچین از ” چرا موفق نشدم ” هم از تجارب دیگران بیاموزند.
    در خدمتتم.
    با احترام،
    حمید میناچی.

  2. فرشید می گوید

    جالبه که نماز و روزه شان و نماز صبحشان تا کنون ترک نشده ولی هنگام تقسیم سود تو بورس از انهمه سود عملیاتی فقط ۲۲ تومن یعنی ۲۲ تک تومانی درسال ۹۹ تقسیم میکنند در حالیکه تاچندبرابرهم میتوانستن ولی به خودشان نفری ۲ میلیارد تومن پاداش هیات مدیره میدهند مادیران آنقدر سهامدار خرد را عاصی میکند که در ضرر بفروشد برود چون میزان سهم شناور را میدانند وقتی از همه در کف قیمت خریدند دوباره روندی مثبت میدهند که سهامدار جدید بیاید و تیغش بزنن…. خدایا بزرگیت را شکر که به اسم تو همه جور خیانتی در حق بندگانت میکنند و با اسم نماز و روزه و جای مهر پیشانی جیب بندگان ضعیفت را میزنند فقط کافیه به پیج سهامیاب نماد مادیران بروید تا ببینید چقدر نفرین پشت تو و خاندانت هست جناب محمود امیری

  3. رذل مادیران می گوید

    خدا رو شاهد میگیرم به عنوان یک عضو همکار در واحد فروش یکی از … ترین و … ترین شرکت های حال حاضر در ایران همین شرکت مضخرف مادیران هست

  4. مرتضی مسکین فام لنگرودی می گوید

    سلام و درود خدمت شما
    زمانی که در کار مورد علاقه خود گام می نهی و توسعه فردی را همراه با اعتماد و اعتقاد به یگانه قدرت عالم هستی همراه می سازی در دل سخترین شرایط هم فرصت ها را خواهی شناخت چون یقین داری که این شرایط دلیلی برای رشد اوست
    به جایی خواهی رسید که خود خدا برایت تصمیم میگیرد و جای تو فکر می کند.
    واقعا لذت بردم واز زمانی که برای مطالعه صرف نمودم ونتیجه ایی که گرفتم راضی هستم

  5. مرتضی مسکین فام لنگرودی می گوید

    ویک مورد اینکه یادمان نرود که از کجا شروع کردیم و الان کجا هستیم از لطف آن عزیزی که ماشین حساب را یه جا خریدوتا بقیه مسیر
    امانت دار خوبی باشیم و این چرخه را تکرار پذیر نماییم

  6. ناشناس می گوید

    به عنوان کارگری که سالهای بسیار زیادی در شرکت آقای امیری کار کرده ام یک نصیحت به ایشان میکنم تک تک کارگران شرکت خدمات را که با انحلال صوری حقشان را پایمال کردید را پیدا کنید و از آنها حلالیت بگیرید ۸۵ سال از عمرتان گذشت مگه یک انسان چند سال عمر میکند

  7. اسلامی می گوید

    من حدود نه سال صادقانه تو اون شرکت کارکردم وشاید باورتان نشود حسابداری بودم ‌که اندازه ۴ نفر کارمی کردم ولی اندازه نصف یک آدم هم حقوق نمی گرفتم و وقتی بچه دار شدم اصلا حمایتی نکردند و مرخصی ندادند و بناچار استعفا دادم و حتی در مورد بازخرید هم درحقم جفا کردند من از این شرکت واقعا راضی نیستم چون حسابدار بودم از خیلی چیزها باخبر بودم به مدیرانی که اصلا کارنمی کردن چند ده برابر حفوق می دادند و به کارمندانی که با جان و دل کار می کردند حقوق اندکی می دادندمخصوصا به خانم ها