کاسبان ترس فروشی را بشناسید +عکس
آیا وقوع جنگ میان ایران و آمریکا محتمل است؟ پاسخ امروز و در این ساعت، یک «نه» محکم و بلند است؛ به دلایل متعددی که تا چند لحظه دیگر بیان میکنیم. پس چرا برخی رسانهها و سیاسیون از احتمال جنگ سخن میگویند و اینگونه ابراز میکنند که در آستانه یک درگیری با آمریکا هستیم؟ جواب این هم روشن است؛ یا ترسو هستند یا فقر واقعبینی به این روزشان انداخته است.
خب حتما منتظرید که استدلالهایمان درباره چرایی عدم وقوع جنگ را بخوانید، علتها به این ترتیب هستند:
۱- برخلاف شیخنشینهای حاشیه خلیجفارس و سیاستمداران پشت میزنشین در واشنگتن، نیروهای وزارت دفاع آمریکا و همچنین کادر CIA امروز در منطقه حضور دارند و واقعیات را میبینند. این روزها قاطعترین مواضع علیه جنگ و اینکه اساسا ایالات متحده بنای درگیری نظامی با ایران را ندارد، از زبان فرماندهان نظامی آمریکایی و کارشناسان CIA بیان میشود و نمونه آن را در اظهارات فرمانده سنتکام یا دیگران میتوان مشاهده کرد. علاوهبر این میتوان به اعلام نظر پنتاگون بعد از تروریستی اعلام کردن سپاه هم مراجعه کرد؛ جایی که میگویند تغییری در سیاستهایشان در قبال ایران به وجود نیامده و بنایی بر درگیری ندارند.
۲- سوای اینکه ترامپ تاجر است و از تبعات نافرجام اقتصادی درگیری با ایران هراس دارد و به عبارتی عربستان را برای دوشیدن میخواهد نه چیز دیگر، اظهارنظرهای چند روز اخیرش در مورد ایران و همچنین اظهارنظر صریح پمپئو هر دو مشخص میکند که آمریکا به دنبال جنگ نیست و اگر بود به این صراحت تکذیب نمیکرد.
۳- ایران به خوبی بر برخی گلوگاههای نفت و انرژی جهان تسلط دارد، از طرف دیگر بیخ گوش رژیم صهیونیستی در بلندیهای جولان و در لاذقیه حضور فیزیکی پیدا کرده و آمریکاییها به خوبی میدانند چه هزینه هنگفتی در کنار وقوع اولین درگیری با ایران در منطقه وجود دارد، لذا قریب به اتفاق کارشناسان اقتصادی و نظامی هم معتقدند وقوع این درگیری بسیار بعید است، چون آمریکا حاضر نیست بر سر قیمت بالای نفت و از آن مهمتر امنیت رژیم صهیونیستی دوئل کند.
۴- برخی به حضور ناو آبراهام لینکلن در منطقه استناد میکنند و نتیجه جنگ میگیرند، در صورتی که اگر از حداقل علم نظامی برخوردار بودند، میدانستند که در زمان درگیری، چنین ناو گرانقیمتی که امکان اثرگذاری در جنگ از فواصل دوری چون اقیانوس هند را هم دارد، هرگز به خود اجازه نمیدهد در خلیجفارس در تیررس موشکها و حتی سلاحهای نیمهسبک ایرانی قرار بگیرد. این استدلال عینا در مورد حضور B52های آمریکایی در منطقه نیز صادق است و توضیح میدهد که آرایش آمریکا در منطقه جنگی نیست. اینها البته نافی این نیست که جنگ دیگر از دنیا رخت بربسته، بلکه تنها موید این است که در شرایطی که ایران از مرزهای افغانستان در آسیای مرکزی تا مدیترانه در اروپا حضور سیاسی و نظامی دارد، تبعات درگیری با آن به مراتب بیشتر از فواید آن است. اما اینکه چرا با وجود ادله روشن، برخی در داخل همچنان ساز جنگ را کوک میکنند و میخواهند مردم را از این واقعه بترسانند و کشور را به سمت شکاف درونی و تردید در اقدام علیه آمریکا هل دهند، دلایل دیگری دارد که در ادامه از نظر میگذرد.
جریان تشدید تحریم
در شرایط کنونی بهطور کلی دو جریان فعال در سپهر سیاسی کشور اگرچه در روش متفاوت ولی در هدف مشترک هستند؛ دو جریانی که تلاشهایشان ماحصلی جز تشدید تحریم و فشار علیه کشور ندارد. طیفی از این جریان را جنگ هراسان تشکیل داده و طیفی دیگر را خوشخیالانی که چشم امید خود را به دموکراتهای آمریکایی بستهاند.
گروه اول: جریان صدای ترامپ یعنی جنگهراسان به عناوین مختلف سعی دارند همچون روزهای پیش از برجام، بار دیگر دوگانه جنگ و صلح به راه انداخته و با به عرصه کشاندن تابوی جنگ، افکار عمومی را برای تن دادن به مذاکره با کدخدا آنهم با هر ذلتی آماده سازند. این طیف (جنگ هراسان) اگرچه در شیوه مشترک ولی در خاستگاه سیاسی متفاوت هستند. طیف نزدیک به احمدینژاد که خود را بهاری میدانند، از یک سو و اصلاحطلبان رادیکال از سوی دیگر این جریان را نمایندگی میکنند.
۱ جنگ هراسان بهاری: گفتوگوی اخیر رئیس سابق صدا و سیما با عبدالرضا داوری، مشاور رسانهای احمدینژاد را میتوان در این راستا تعریف کرد. اگرچه پیش از این انگارههای قرابت میان این طیف و محمد سرافراز نهتنها غیرمشهود که در پنهان نیز وجود نداشت، ولی حضور وی در «اتاق شیشهای» ساخت داوری این گمان را پررنگ کرد که سرافراز این روزها به طیف احمدینژاد بیش از هر زمان دیگری نزدیک شده است. این قرابت تا آنجاست که تخریب بخشی از بدنه سپاه به ادبیات مشترک و نقطه اتصال آنها تبدیل شده است. سرافراز در این گفتوگو از احتمال جنگ آمریکا علیه ایران سخن گفت؛ احتمالی که چنان قاطع بیان شد که برای آن زمان هم تعیین شد و به صراحت اعلام کرد آمریکا بعد از ماه رمضان قصد حمله به ایران را دارد! اظهاراتی که حتی رسانههایی چون بیبیسی نیز در بازنشر این ادعا وی را با این سوال مواجه کردند که منبع خبرش کجاست. بههرحال سرافراز و همفکران امروزش میدانند شنیدن این سخن از او که روزی بر کرسی ریاست رسمیترین سازمان انتشار اخبار کشور تکیه زده بوده چه اثری خواهد داشت و بیشک با فرض علم به اثرگذاری پا در میدان این جنگهراسی گذاشتهاند!
۲ اصلاحطلبان رادیکال: اصلاحطلبان رادیکال که روزی در حمایت از برجام بر آتش دوگانه جنگ و صلح میدمیدند، امروز نیز در همان مسیر سابق گام برمیدارند. همزمان با اعلام اقدام متقابل ایران و پایان صبر استراتژیک یکساله، اصلاحطلبان رادیکال همچون کاسههایی داغتر از آش به دنبال منافع آمریکا افتادند تا آنجا که ظرفیت رسانهای خود را نیز تقدیمشان کردهاند! در همین راستا هفتهنامه صدا در جدیدترین شماره خود روز گذشته به صدای آمریکا تبدیل شد و بیپرده ابایی نداشت که «دوراهی جنگ و صلح» را بهعنوان تیتر اصلی خود انتخاب کند؛ تیتری که در کنار گزارشی از حضور ناو هواپیمابر آمریکا، هشدار داده که «بستن تنگه هرمز منجر به جنگی گسترده میشود!» و از طرف دیگر تاکید کرده که باید راههای تعامل تهران – واشنگتن در سطوح عالی گشوده شود! همزمان روزنامه سازندگی ارگان رسمی حزب کارگزاران نیز به قلم احمد نقیبزاده، عضو شورای مرکزی این حزب، تاکید کرده که دولتهای اروپایی و چین و روسیه حتی اگر به تعهداتشان پایبند باشند هم نمیتوانند حلال مشکلات ایران باشند، چراکه مساله اصلی ایران در مقطع فعلی، تشدید فشارها و تحریمها از سوی آمریکاست. این عضو شورای مرکزی کارگزاران به حضور ناوگان و بمبافکنهای آمریکایی در خلیجفارس هم اشاره داشته، ولی گفته که اینها فعلا ارتباطی با جنگ ندارد و آمریکا به دنبال اقدامات پیشگیرانه است و در واقع این اقدامات پاسخ به تهدیدهای ایران درباره بستن تنگه هرمز است! پیشتر مصطفی تاجزاده نیز تلاش ایران در جنگ نفتکشها برای بستن تنگه هرمز را بهرغم حضور گسترده ناوهای آمریکایی خطای استراتژیک خوانده و تاکید کرده بود باید از تکرار اشتباهات بپرهیزیم!
نقیبزاده در ادامه یادداشتش اشاره داشته که ترامپ نه به دنبال جنگ که به دنبال مذاکره است، منتها توافقی را مدنظر دارد که مطلوب ایران نیست و جمهوری اسلامی نمیتواند تن به چنین توافقی بدهد، با اینحال تصریح کرده «اما اگر تهدیدها جدیتر شود، به نظر این توافق برای جمهوری اسلامی از گزینه جنگ بهتر است!»
قابلتأمل اینکه همزمان با اعلام ضربالاجل ۶۰ روزه برای اروپا توسط رئیسجمهور، عبدالله رمضانزاده، سخنگوی دولت اصلاحات توئیت کرد: «زمان مذاکره و استفاده بیشتر از دیپلماسی عمومی فرارسیده است»؛ توئیتی که توسط هممسلکانش همچون مصطفی تاجزاده نیز بازتوئیت شد. طی این چند روز جواد امام، مدیرعامل بنیاد باران نیز بار دیگر بحث نخنماشده رفراندوم را مطرح کرده است. نمونه این جنگهراسیها در میان اصلاحطلبان رادیکال بیشمار است و به همین چند روز که گام اول اقدام متقابل ایران برداشته شده، منحصر نمیشود. به عنوان مثال، حتی بعد از خروج رسمی آمریکا از برجام، غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران، از نامه اصلاحطلبان رادیکال به مسئولان عالیرتبه نظام درباره مذاکرات مستقیم با آمریکا خبر داد؛ نامهای که امضای شخص کرباسچی را نیز در کنار جمیله کدیور، عیسی سحرخیز، حسین کروبی و… داشت و در آن نسخه مذاکره بدون پیششرط با آمریکا برای نظام پیچیده شده بود!
گروه دوم: جریان منتظران جوبایدن همانطور که اشاره شد، طیف دوم از جریانی که میتوان آنها را به جریان موسوم به جریان تشدید تحریم تعبیر کرد را سادهانگاران و خوشخیالانی تشکیل میدهند که میان دموکراتها و جمهوریخواهان آمریکا تفاوت ماهوی قائل هستند. دولتیها و بخشی دیگر از اصلاحطلبان در این تقسیمبندی قرار دارند. این طیف از مدتها پیش چشم امید خود را به انتخابات آمریکا بستهاند و همین نگاه گام متقابل در برابر بدعهدی اروپا و اقدامات خصمانه آمریکا را نیز برایشان با تردید مواجه کرده است. بر همین اساس است که ارگان رسمی کارگزاران گهگاه از نامزدی سندرز علیه ترامپ استقبال و گاهی جدایی ترامپ از بولتون را تیتر میکند. در همین راستا بهعنوان نمونه نقیبزاده نیز در همان یادداشت مورداشاره مینویسد: «اگر ایران شانس بیاورد و در آمریکا دموکراتها به پیروزی برسند، در آن صورت احتمال مذاکره مطلوب برای دو طرف بیشتر خواهد شد.» تفاوت ماهوی میان جمهوریخواه و دموکرات چنان در میان این طیف پررنگ است که این پیام به خارج ایران نیز مخابره شده و از این رو حتی ترامپ نیز سعی دارد با دعوای ساختگی میان خود و جان کری به این دوگانه برای رسیدن به اهداف خود رسمیت بخشد.
بدیهی است که دو جریان ذکرشده خروجی عملکردشان ماحصلی جز تشدید تحریم نخواهد داشت؛ چه از طیف جنگهراسان باشند و چه در زمره خوشخیالانی که سعی در ترمیم چهره آمریکا دارند و سیاستهای آمریکا را به دوگانه آمریکای خوب و آمریکای بد تقسیم میکنند. این دو طیف ذکرشده از جریانی که در این مجال «جریان تشدید تحریم» خوانده شدند، اگرچه در شیوه متفاوت هستند و یک جریان با جنگهراسی و جریانی دیگر به امید تغییر کرسی از جمهوریخواه به نفع دموکرات نشستهاند، ولی عملکردشان چند وجه اشتراک و نتیجه جانبی خواهد داشت:
۱. هر دو گروه از این جریان بیتردید خواسته یا ناخواسته مسیر را برای رسیدن دونالد ترامپ به اهداف خود آماده خواهند کرد.
۲.عملکردشان به ایجاد شکاف و دوقطبی در کشور منجر خواهد شد و وحدت و یکصدایی داخلی در مقابل اقدامات خصمانه آمریکا را مخدوش خواهد کرد.
۳. میتواند در میان مسئولان کشور برای استراتژی خروج از برجام تردید ایجاد کند و با ایجاد شکاف در جامعه، مسئولان را برای برداشتن گام بعدی مردد خواهد کرد.
۴. این رویه و ایجاد شکاف بیتردید میتواند ظرفیتهای منطقهای ایران را نیز تضعیف کند.
جریان خنثیسازی تحریم
در مقابل جریانی که با تولید هراس جنگ، سعی در گشودن باب مذاکره به هر قیمتی که هست را دارند و طیفی که استراتژی صبر و انتظار پیشه کردهاند و با خیال چرخش قدرت در آمریکا و بازگشت دوباره دموکراتها به کاخ سفید همچنان نسخه لیبرالیسم در مقابل امپریالیسم و ترامپ بد – جان کری و جو بایدن خوب (و بهطور کلی دموکرات خوب- جمهوریخواه بد) میپیچند، جریانی هم هستند که میگویند تا به امروز هرچه کوتاه آمدهایم کافی است و با در نظر داشتن کارنامه برجام و خسارات آن، زین پس باید در مواجهه با طرف غربی از در دیگری درآمد. این جریان که از روز اول هم نگاه مثبتی نسبت به ایده مرکزی دولت مبنیبر توسعه از مسیر مذاکره و رابطه با غرب نداشت، حالا مصممتر از گذشته دولت را به ادامه راه جدیدی که انتخاب کرده فرامیخوانند؛ راهی که چند روز قبل بخشهایی از آن توسط رئیسجمهور رونمایی شد. ایران محدودیتهای مربوط به نگهداری ذخایر اورانیوم غنیشده ۳.۶۷ درصد و ذخایر آب سنگین را کنار گذاشت و با تعیین مهلتی ۶۰ روزه برای حل مشکل خرید نفت و تبادلات مالی و بانکی اعلام کرد در صورت نقدنشدن مطالباتش، ذخیرهسازی اورانیوم با غنای بیش از ۳.۶۷ و احیای رآکتور اراک و حتی در گامهای بعد اقدامات جدیتر در دستور کار قرار خواهند گرفت.
از نگاه این جریان اگرچه گام نخست در رویه جدید دولت حداقلی به نظر میرسد، اما همین میزان را هم باید با جدیت دنبال کرد و برای آنکه اروپاییها ماستهایشان را کیسه کنند، بیپروا از خطونشانهای این روزهای چشمآبیها، از حالا آمادگی برداشتن گام دوم بعد از ۶۰ روز را در خود ایجاد کنند، چراکه اگر خیال طرف غربی برجام از بیپاسخ بودن فشارها بر تهران مثل سابق راحت باشد، رویه تنگ شدن دایره تحریمها همچنان ادامه خواهد داشت و هیچ بعید نیست نقطه پایان آن آغاز درگیری نظامی با یک ایران شدیدا تضعیفشده و منفعل باشد.
استدلال مرکزی این جریان آن است که باید جایی فشارهای آمریکا و سکوت حمایتآمیز اروپا در تشدید تحریمها را متوقف کرد و چه موقعیتی مناسبتر از امروز که تلاشها برای به صفر رساندن فروش نفت ایران، به سقف رسیده و راه بر تراکنشهای مالی هم مسدود است. هرچه هست، انتظار یکساله نشان داد با همین دستفرمان، آبی از اروپا گرم نمیشود و آمریکا هم که تصمیم خود را گرفته است. میماند یک انتخاب که آن هم عبارت است از تولید هزینه برای آمریکا و اروپا در صورت استمرار رویه موجود. چراغ سبز پمپئو به عملیاتی شدن اینستکس، برخلاف رویکرد پیشین که کارگزاران آن در معرض تحریمهای واشنگتن قرار گرفته بودند، تغییر ادبیات مقامهای آمریکایی و توضیحهای پیدرپی آنها در چند روز گذشته مبنیبر اینکه بنای ایالات متحده بر جنگ نیست و… نشان داده تا اینجا رویکرد جدید دولت تاثیر خود را داشته و طرف مقابل پیام مقتضی را دریافت کرده است. همین موضوع، استدلال جریان قائل به مقابله با تحریمها و فراموشی مذاکره را در موقعیت مناسبتری نسبت به دو جریان پیشگفته (جنگ هراس و بزککننده آمریکا) قرار داده و فهم منطق حاکم بر این استدلال را سادهتر میکند.
به این استدلال باید لزوم احیای مهرههای هستهای برای چانهزنیهای آتی با غرب را هم اضافه کرد. هرچه باشد، فضای موجود بیانگر آن است که این رشته سر دراز دارد و همانطور که در تجربه برجام هم مشاهده شد، در چنین شرایطی ضروری است برگهای مذاکراتی متنوعی در اختیار دولت قرار داشته باشد؛ برگهایی که به هر صورت یک بار پای میز مذاکره به کار ایران آمد و مانع از انعقاد توافق هستهای، ضعیفتر از آنچه که هست، شد.
این جریان قائل به آن است که جدای از اقدامات هستهای، برای کماثر کردن تحریمهای آمریکا باید مسیرهای دیگری را هم طی کرد؛ مسیرهایی از جمله تقویت دیپلماسی منطقهای و بهره بردن از ظرفیتهای موجود در آن. به هر ترتیب ایران بعد از سالها ناامنی موفق شده سرنوشت جنگ را به سود محور مقاومت رقم بزند و حالا وقت آن است که بعد از پیروزی در جنگ، صلح را هم ببرد. به بیان دقیقتر، ثبات نسبی شکلگرفته در عراق و سوریه بستر مطلوبی را در اختیار دولت ایران قرار داده تا ضمن کمک به بازسازی این دو کشور همسایه، آورد اقتصادی مناسبی را نیز از آن خود سازد؛ فضایی که افق همکاریهای اقتصادی ۲۵ میلیارد دلاری با عراق تنها بخشی از آن است. تقویت ظرفیتهای منطقهای البته بهطور طبیعی محدود به این دو نیست و کشورهایی چون ترکیه، قطر و حتی همسایگان شمالی فرصتهای مناسبی را برای عبور از فشار تحریمها در خود جای دادهاند که میتوان به فراخور سطح مناسبات و با تعریف پیمانهای پولی دوجانبه از آنها بهره برد.
موضوع دیگری که این جریان همواره آن را راهکار اصلی مواجهه با تهدیدات اقتصادی آمریکا میخواند، تمرکز بر بهبود اقتصاد داخلی و تقویت ظرفیتهای درونی است؛ ظرفیتهایی که بخشهای زیادی از آنها به واسطه سیاستگذاری غلط پیشین و ارجاع همه چیز به متغیرهای بیرونی همچون برجام، FTAF و … و انتظارسازی برای جامعه جهت تعیین تکلیف شدن این متغیرها، هدر رفت و شاید بخشی از آنها دیگر قابلاحیا هم نباشند. این گزاره البته حرف امروز و دیروز نیست و از همان ابتدا که دولت بنای خود را بر توسعه برونزا گذاشت، مطرح بود، اما حالا که با گذشت بیش از سه سال از برجام کار به اینجا رسیده، بیش از همیشه مطرح است.
***
هفتهنامه صدا، ارگان رسمی حزب کارگزاران بود که از فروردین ۹۳ بعد از توقیف هفتهنامه آسمان، به سردبیری محمد قوچانی مشغول به فعالیت شد. در این میان در دورهای چندماهه سعید لیلاز، عضو شورای مرکزی کارگزاران، سکان سردبیری این ماهنامه را به دست گرفت و بعد از آن از تیرماه ۹۶ اکبر منتجبی به سردبیری این هفتهنامه رسید؛ تغییر و تحولاتی که همه حول محور تیم رسانهای غلامحسین کرباسچی و حسین مرعشی میچرخید. پس از انتشار روزنامه سازندگی، اکبر منتجبی گفت کرباسچی با وجود روزنامه دیگر رغبتی برای انتشار هفتهنامه صدا ندارد و استدلال او نیز ضرر و کاهش چشمگیر فروش این هفتهنامه بود. با این استدلال دو ماهی این هفتهنامه تعطیل بود تا اینکه در بهمنماه سال ۹۷، اعلام شد محسن میردامادی، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت برخی از هزینههای هفتهنامه را تقبل کرده و سردبیری صدا هم برعهده محمدجواد روح، دبیر سیاسی مهرنامه (ماهنامه منتسب به غلامحسین کرباسچی) و عضو حزب اتحاد ملت گذاشته شد.
اشتباه راهبردی هفتهنامه صدا و تبدیل شدنش در برهه حساس کنونی به صدای آمریکا(!) آنطور که اکبر منتجبی خبر داده، به توقیف این هفتهنامه منجر شده است؛ توقیفی که دور از انتظار نبود. از همان چند ماه پیش اعلام شده بود هفتهنامه صدا مخاطب ندارد و به زیاندهی رسیده است؛ از این رو میتوان نتیجه گرفت دستاندرکاران باسابقه روزنامه صدا، خودخواسته خود را در مسیر توقیف انداختند تا از این طریق هم پیام خود را مخابره کنند و هم با ژست توقیف، جلوی ضرر را گرفته و به منفعت صرفهجویی هزینه گزاف کاغذ بهخصوص در ماههای منتهی به انتخابات برسند. روزنامه سازندگی هم که همچنان منتشر میشود… .
منبع : روزنامه فرهیختگان
مطلب خوبی بود تا آخر مطالعه کردم
خسته نباسید میگم بهتون