علت اصلی مرگ غلامرضا تختی چیست؟ +زندگینامه
علت مرگ تختی از زبان پسرش ، علت مرگ تختی از زبان مشایخی ، یادداشت خودکشی تختی ، بابک تختی در مراسم مادرش ، بعد از مرگ تختی چند نفر خودکشی کردند
در هجدهم دی ۱۳۴۶، خبر مرگ جهان پهلوان غلامرضا تختی پس از عمری مبارزه در میدان ورزش و سیاست و نیز در پی سالها سکوت خبری و رسانهای، بار دیگر در صدر اخبار رسانهها قرار گرفت، اما این بار خبری از تجلیل و تکریم و استقبال پرشور مردمی در پی قهرمانیهای باشکوه او در میادین جهانی نبود، بلکه خبر از رفتن دردمندانه او بود. هنوز ساعاتی از انتشار این خبر نگذشته بود که نشریه توفیق در صفحه اول خود تیتر شبههبرانگیز «تختی را خودکشی کردند» را زد. البته کمتر کسی در جامعه آن روز این خبر را باور کرد. پخش وسیع و سریع خبر خودکشی او تأملبرانگیز بود و بیتردید ساواک در این ماجرا دست داشت. انعکاس مطبوعاتی این رویداد هم عجیب بود. روزنامه کیهان در کمتر از دو ساعت از زمان وقوع حادثه تا انتشار روزنامه، گزارشی از چگونگی کشف جسد، ورود مأموران و پیدا کردن دستنوشتههای تختی در جیب و کمد و لباس او را منتشر کرد که خود سؤالبرانگیز بود. روزنامهها و دستگاه تبلیغاتی رژیم درست از لحظه کشف جسد، به شرح مفصل ماجرای عدم موفقیت تختی در ازدواج و اختلاف و درگیری او با همسرش پرداختند و از تمام امکانات خود برای دامن زدن به این شایعه بهره بردند. آنان با مربی تختی، حبیبالله بلور مصاحبهای تلویزیونی ترتیب دادند تا علت خودکشی او به عنوان یک مرد مذهبی و سنتی را ازدواجش با زنی تحصیلکرده، مدرن و امروزی معرفی کنند! (۱) برای کشف واقعیت، بررسی اسناد و مطالب ضرورتی اجتنابناپذیر است.
غلامرضا تختی متولد ۵ شهریور ۱۳۰۹ در جنوب تهران است. «رجب خان» (پدر تختی) متولد سال ۱۲۷۵محلهٔ دروازه غار تهران و مادرش از خانوادهٔ سنتی تهران بود.
با تبدیل شدن وی به یک «قهرمان ملی» در ایران از تختی به عنوان «جهانپهلوان» یاد میشود. کتابهای زیادی در وصف او تألیف شدهاست، فیلمی سینمایی در مورد وی ساخته شده، تندیسی از وی ساخته شده و در میدان تجریش در شهر تهران نصب شدهاست. به افتخار وی هر ساله به بهترین کشتیگیران ایران «جایزه غلامرضا تختی» اهدا میشود. تختی در طول زندگی خود به کارهای عامالمنفعه پرداخت و خدماتی به محرومان کرد. او عضو جبهه ملی ایران بوده و در نهضت ملیشدن نفت در ایران فعالیت داشت.
تبار
فهرست مطالب
حاج قُلی، پدربزرگ غلامرضا تختی، در محلهٔ خانیآباد، یخچال دار شناخته شدهای بود. در دکانش بر روی تخت بلندی مینشست و به همین سبب در میان اهالی خانیآباد به «حاج قلی تختی» شهرت یافته بود. همین نام بعدها به نام خانوادگی آنها تبدیل شد. ارباب رجب، پدر غلامرضا تختی، یخچال دار ورشکسته بود که زود درگذشت و او را با تنگدستی یتیم گذاشت (زمینهای یخچال ارباب رجب دقیقاً از راهآهن میگذرد که حکومت رضاشاه برای احداث راهآهن زمینهای ارباب رجب را مصادره میکند)
سالهای نخستین
او دو برادر و دو خواهر داشت که همهٔ آنها از وی بزرگتر بودند. وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان حکیم نظامی تهران گذراند و پس از گذراندن اول متوسطه در دبیرستان منوچهری تهران ترک تحصیل کرد. تختی ورزش زورخانه ای را ابتدا از زورخانه گردان شروع کرد و مدتی بعد به زورخانه پولاد در میدان شاپور رفت. تختی در ابتدا توفیق چندانی در ورزش زورخانه ای نداشت اما استعداد او برای کشتی توسط عبدالحسین فیلی شناخته شد و زیر نظر او پرورش پیدا کرد.
او در سال ۱۳۲۷ به خدمت سربازی رفت و در ۲۵ مهر همان سال در اداره راهآهن استخدام شد. وی پیشینهٔ کار در شرکت نفت مسجد سلیمان را هم داشت.
جوانی و ازدواج
او در پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۳۴۵ با شهلا توکلی ازدواج کرد . حاصل این ازدواج پسری به نام بابک بود که در ۱۱ شهریور ۱۳۴۶ به دنیا آمد. شهلا توکلی در روز ۲۷ خرداد ۱۳۹۳ در ۶۸ سالگی در بیمارستان ایرانمهر، تهران درگذشت.
یکی از جاهایی که تختی همیشه میرفت، گلفروشی رز نزدیک چهارراه تختجمشید (طالقانی کنونی) بود. تختی گلهای باغچهٔ خانهاش را میچید و دسته میکرد و میبرد گلفروشی رز که فروش برود. اما هربار که گذرش به آنجا میافتاد، مردم دور و برش را میگرفتند و با او گرم حرف زدن میشدند. تختی هم میخواست مهربانی آنها را جبران کند. همین بود که از دهتا دستهٔ گل، یک دسته هم به گلفروشی نمیرسید. تختی با ماشین بنز سفیدی که داشت میرفت گلفروشی. میگویند بچه مدرسهایها میآمدند تکیه میزدند به ماشین و کنار او عکس یادگاری میگرفتند. گلفروش حرص و جوش میخورد و از تختی میخواست که خودش را از بچهها و مردم پنهان کند. تختی گوش نمیکرد و میگفت: «مردم برای دیدن من آمدهاند؛ چرا باید خودم را پنهان کنم؟»
یکی از رویدادهای زندگی تختی، پیشنهاد به او برای بازی در فیلم سینمایی بودهاست. فردین که از دوستان تختی بود، او را برمیانگیزد که بازیگر سینما بشود. فردین به او میگوید: «بلور بازی کرد، تو هم بیا و بازی کن.» حتی پیشنهاد میدهند در فیلمهای تبلیغاتی بازی کند. به تختی پیشنهاد تبلیغ عسل میدهند اما او دو جواب میگوید: «من با خوردن عسل پهلوان نشدم! خاک و خُل خوردم و خوراکام نان و پنیر بود و با سختیها ساختم و تمرین کردم تا به جایی رسیدم.»
مرگ و ابهامهای آن
تختی در ۱۷ دی ۱۳۴۶ در اتاقاش در هتل آتلانتیک تهران درگذشت. او دو روز پیش از مرگاش یعنی ۱۵ دی، وصیتنامه اش را در دفترخانه اسناد رسمی شماره ۲۰۲ تحت شمارهٔ ۳۴۲۸ و با تعیین کاظم حسیبی به عنوان سرپرست فرزندش بابک (که تنها ۴ ماه داشت)؛ به ثبت رسانده بود. همواره دربارهٔ دلایل مرگ او، اختلاف نظرهای زیادی وجود داشتهاست.
خودکشی یا قتل؟
براساس اخبار منتشره در روزنامههای اطلاعات و کیهان ۱۸ دی ۱۳۴۶ غلامرضا تختی به خاطر وجود اختلافات خانوادگی با همسرش شهلا توکلی خودکشی کردهاست. با این حال عدهای از دانشوران مرگ وی را مشکوک میدانند. این عقیده که ساواک او را به دلیل محبوبیت زیاد و عدم وفاداری به نظام وقت ایران به قتل رساندهاست، در بین مردم وجود داشتهاست.
تنش با حکومت پهلوی و ناکامیها
غلامرضا تختی از سال ۱۳۴۲ بارها به ساواک احضار شد. اطرافیان شاه با ناکامی از نزدیک کردن او به دربار و حکومت، فشارها را بر تختی افزایش دادند. حتی در مواردی تختی از ورود به ورزشگاهها منع میشد. او پس از دوری دوساله از رقابتهای ورزشی برای چهارمینبار در بازیهای المپیک شرکت کرد و برای نخستین بار در این بازیها مدالی کسب نکرد. میرزایی با استناد به اسناد به جا مانده بیان میکند که گویا حکومت میل داشت تختی بدون تمرین و آمادگی جسمی و روحی در میدان حاضر شود و با شکستخوردن، محبوبیتاش در میان مردم را از دست بدهد. از سوی دیگر مردم نیز خواهان شرکت او در مسابقات جهانی بودند.
فرضیه قتل توسط ساواک
در چنین شرایطی تختی در سال ۱۳۴۵ هم در بازیهای جهانی شرکت کرد و بار دیگر دست خالی به ایران بازگشت. جلال آلاحمد دربارهٔ مرگ او چنین نوشت: «از آن همه جماعت هیچکس، حتی برای یک لحظه، به احتمال خودکشی فکر نمیکرد.» عدهای معتقدند، تختی اگر خودکشی هم کرده باشد مسئولیت آن با حکومت شاه است که با فشارها و تنگناهایی که برایش به وجود آورد او را به این سمت سوق داد.
در فروردین ۱۳۹۸، علیرضا زاکانی نمایندهٔ پیشین مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، خودکشی تختی را شایعه خواند و گفت تختی را به «شهادت» رساندهاند. وی گفت: «من شنیدم که عزیزی اینجا گفتهبود که مرحوم تختی خودکشی کردهاست. من از پدرم که هم از نزدیک مرحوم تختی را میشناختند و هم در مراسم تشییع و در غسالخانه میگفت که ایشان را شهید کردند. پدرم پس از انقلاب نزدیک به سه دهه مسئول برگزارکنندهٔ مراسم مرحوم تختی بود. من این را از پدرم میگویم که در این حرکت بودهاست.»
مدافعان فرضیه خودکشی
به گفتهٔ «پرویز عرب» از دوستان تختی در گفتگوی تفصیلی با ایسنا، وی خودکشی کردهاست: «قرص آسپرین و تریاک را با هم مخلوط کرده بود و پس از ریختن در لیوان آب، آن را خورده بود. فجوری، رئیس پزشک قانونی وقت پس از معاینه تختی گفته بود بازوی راست تختی کبود بوده که دلیل آن هم این بود که او هنگام جان دادن با دندان بازوی خود را گاز گرفته بود.»
پس از درگذشت تختی، جبهه ملی در بیانیهای مرگ وی را خودکشی اعلام کرد. جمشید مشایخی از دوستان تختی در اسفند ۱۳۹۷ در یک گفتوگوی تلویزیونی با شبکه تهران، علت مرگ تختی را با توجه به شناختی که از وی داشت، خودکشی به دلیل اختلافات خانوادگی اعلام کرد.
بعد از گفتههای جمشید مشایخی، خسرو معتضد نیز در برنامهای تلویزیونی در همین رابطه، حاضر شد و بر گفتهٔ مشایخی صحه گذاشت و به طور تلویحی حرف های جلال آلاحمد را در که تختی را عوامل شاهپور غلامرضا پهلوی کشتهاند، نکوهید.
در اسفند ۱۳۹۷ بابک تختی، تنها فرزند غلامرضا تختی، تأیید کرد پدرش کشته نشده بلکه خودکشی کرده و مدعی شد بحث پیرامون شهیدسازی تختی را جلال آلاحمد، آغاز کردهاست. فرزند تختی دربارهٔ مرگ پدرش و حواشی آن در بحبوحهٔ انقلاب ۵۷ گفتهاست: «تختی را نکشتند. من تصور میکنم تختی رفته بود هتل به این امید که شاید یکی سراغش بیاید و نجاتش بدهد. وگرنه میتوانست برود باغ خودش. تختی آگاهانه دست به این انتخاب زد. نمیتوانست پیشبینی کند که ۱۱ سال بعد انقلاب خواهد شد و آقای ساعد (مدیر هتل) دچار گرفتاری میشود وگرنه در هتل این کار را نمیکرد.» وی همچنین به دفاع از حیثیت مادر خودش پرداخت و شایعات را «اغراقآمیز» دانست.
بحثی که باعث شده بود دلیل خودکشی تختی اختلاف با همسرش عنوان شود، به اختلاف طبقاتی این دو برمیگردد؛ روایتهای زیادی نقل شده بودند از این که تختی از پایین جامعه، زنی را برای همسری برگزید که در یک کلاس طبقاتی نبودند. بابک هم در جدیدترین صحبتهایش به وجود چنین اختلافهایی اشاره میکند ولی میگوید مادرش از این که همسر تختی بوده، به خودش افتخار میکرده است. او اختلاف این دو را تأیید میکند ولی در آن حدی نمیبیند که پدر بخواهد برایش خودکشی کند. «مادرم یک دختر ساده از خانواده معمولی بود که نه ربطی به کبریت توکلی داشت و نه اتو توکل. مادر من کلی به خودش غره شده بود برای ازدواج با تختی… بله با هم اختلاف داشتند. هم اختلاف طبقاتی و هم اختلاف سنی داشتند و این را مادرم به اطلاعات هفتگی هم گفته بود. ولی خب، زن و شوهر بودند و چنین اختلافهایی طبیعی بود.»
بابک در ادامه به یک موضوع از اختلاف پدر و مادرش اشاره میکند و میگوید: «یکی از اختلافهایی که داشتند، مربوط به سینما رفتن بود؛ در سینما سرود شاهنشاهی میزدند و مردم باید بلند میشدند. تختی نمیخواست زمان پخش سرود شاهنشاهی در سالن باشد تا مجبور باشد بلند شود. او بیرون از سالن منتظر میماند تا وقتی سرود تمام شد به داخل برود. مادرم میگفت خب، برویم داخل سینما و بلند نشویم. این بابا را عصبانی میکرد.»
-
خودکشی هواداران
با انتشار خبر مرگ غلامرضا تختی، هفت تن در شهرهای مختلف ایران خود را کشتند که از همه فجیعتر، قصابی در کرمانشاه بود که خود را به قناره آویخت. وی قبل از مرگ یادداشت بزرگی بر شیشه مغازهاش چسبانده بود که «جهان بی جهانپهلوان ماندنی نیست».
از مرحوم تختی ۲ وصیت نامه به جای مانده است که ….
متن وصیتنامه اول غلامرضا تختی
این وصیتنامه را روزنامه اطلاعات در صفحه چهار شماره۱۲۴۸۱ مورخ نوزده دی ماه به چاپ رساند. در روزی که تیتر یک روزنامه این بود: «تختی دو ماه و نیم قبل تصمیم به خودکشی گرفت.»
بسمالله الرحمنالرحیم
سپاس خدای را که برانگیخت بندگانش بر وصیت و درود بر پیغمبر و آل او(ص). خدای در قرآن کریم فرموده هر شخصی که شربت ناگوار مرگ را میچشد باید برای سفر دور و دراز تهیه توشه کند.
لذا توفیق رضا ربانی شامل حال غلامرضا تختی فرزند رجب شماره شناسنامه ۵۰۰ از بخش ۵ تهران شده در حال صحت بدن و کمال عقل پس از احراز به وحدانیت خدا وصی شرعی و قائم مقام قانونی خود قرار داده برادر! ابوینی آقای محمد مهدی تختی را که ثلث مالش را به مصرف دفن، کفن و چهلم او برساند و مابقی این ثلث را به دو خواهر و یک برادرش بدهد و دو سوم مالش را طبق قانون بین وراث تقسیم کند.
متن وصیتنامه دوم غلامرضا تختی
تلفن داخلی هتل را میگیرد و از مسئول شیفت هتل برای اتاق ۲۳ درخواست قلم و کاغذی میکند و روی کاغذ آرمدار هتل در غروب ۱۶ دی، وصیتنامه دوماش را اینگونه تنظیم میکند:
« خانه شمیران به دو خواهرهایم واگذاردم، تا موقعی که زنده هستند از آن استفاده کرده، در صورتی که پسرم باقی بود بعد از مرگشان به بابکم واگذار کنند. مدالهایم را البته اگر بابک عزیزم بزرگ بود مال ایشان بود ولی چون چهار ماه بیشتر ندارد به اسم فرزند دلبندم بگذارید در موزه حضرت رضا(ع).
دیگر عرضی ندارم صورت بدهیهایم این است:
بانکها – آنها رهن است
اشخاص:
شرکت مریخ ۵ بنز ۵۰۰۰۰ ریال
نیکو سلیمی ۴۰۰۰۰ ریال
امیر خان ۲۰۰۰ ریال
پرویز خان بیضایی ۲۰۰۰ ریال
روحالله سلیمی ۵۰۰۰ ریال
حاج حسین خاله ۵۰۰۰ ریال
طلب از خسرو ضابطی ۲۰۰۰۰ ریال
غلامرضا تختی
اولین گزارش ساواک درباره مرگ تختی
ساعاتی پس از اعلام مرگ تختی در هتل آتلانتیک، ساواک طی گزارشی به دفتر ویژه اطلاعات به تاریخ ۱۸/۱۰/۴۶ (روز کشف جسد تختی) تحت عنوان خودکشی مینویسد: «دو روز قبل غلامرضا تختی قهرمان کشتی به هتل آتلانتیک واقع در خیابان تخت جمشید مراجعه و اتاقی را کرایه مینماید. نامبرده شب گذشته بهمنظور استراحت به اتاق خود رفته و ساعت ۱۰ روز جاری (۱۸/۱۰/۴۶) وقتی متصدیان هتل متوجه میشوند که از اتاق خارج نگردیده، در اتاق وی را زده و، چون پاسخی داده نمیشود، ناچار در را شکسته و مشاهده میکنند که تختی با خوردن مواد سمی خودکشی کرده و کاغذی از خود به جای گذارده که مسئول مرگ من کسی نیست و خودم مبادرت به این عمل نمودهام. طبق اطلاع علت خودکشی وی اختلافات خانوادگی و ناراحتی از همسرش بوده است. گفته میشود مشارالیه کلیه اموال خود را جز مهریه که به زنش تعلق میگیرد به مهندس حسیبی واگذار کرده است.» (۲)
نکته حائز اهمیت در این گزارش درج طبقهبندی «محرمانه» است. این تنها سند ساواک درباره تختی است که طبقهبندی پایینتر از خیلی محرمانه دارد. چرا ساواک این سند را به صورت محرمانه طبقهبندی کرد؟ آیا قصد آنان از انتخاب طبقهبندی دامن زدن به شایعه خودکشی تختی آن هم ناشی از اختلافات خانوادگی نبوده است؟
اداره اطلاعات تهران در گزارش دیگری که در ۱۹ /۱۰/ ۴۶ درباره چگونگی مرگ تختی ضمن ذکر تاریخ ۱۷ /۱۰/ ۴۷ به عنوان روز خودکشی تختی مینویسد: «تختی قهرمان کشتی ایران از تاریخ ۱۵ /۱۰/ ۱۳۴۶ در هتل آتلانتیک اقامت داشت و در شب ۱۷ /۱۰ /۱۳۴۶ با ماده سمی خودکشی کرد. موقعی که نماینده و دادستان در معیت مأموران انتظامی از اتاق نامبرده بازدید به عمل آوردند، از جیب کت او وصیتنامهای به دست آمد که در آن نوشته بود در جریان مرگ من هیچکس مقصر نیست. او برادرش را قیم خود معرفی کرده و ضمن بررسی در تقویم بغلی او مشاهده شد که نوشته، چون با همسرم اختلاف خانوادگی داشتم چندین مرتبه به مادر همسرم مراجعه کردم. ایشان به من اظهار داشت من از ابتدا با این ازدواج موافق نبودم و نمیدانم چرا دخترم با تو بچهگدا ازدواج کرد و حال زندگیام مثل یهودی سرگردان شده است. ضمناً جسد نامبرده برای کالبدشکافی به پزشکی قانونی حمل گردیده است». (۳)
در انتهای سند در ذیل ملاحظات آمده است: «چگونگی (خودکشی یا شهادت تختی) قبلاً به ۳۱۲ (اداره سوم ساواک) اطلاع داده شده است. ضمناً مرحوم تختی در روز مذکور در ابنبابویه به خاک سپرده شده و خبر خودکشی در جراید و اخبار تلویزیون ایران کانال (۱ و ۳) نیز پخش گردید». (۴) سند مزبور تمایل رژیم به دامن زدن به شایعه خودکشی تختی را بهخوبی نشان میدهد.
گزارش کیهان از حادثه مرگ جهان پهلوان
همانگونه که اشارت رفت، روزنامه کیهان مرگ تختی را با حواشی آن در همان روز در صفحه اول با عنوان: «غلامرضا تختی خود را کشت!» همراه با دستنوشتههای او در تقویم جیبیاش و کاغذهای هتل چاپ کرد. جالب این که بین گزارش ساواک و خبرنگار کیهان نقاط مشترک زیادی، از جمله قطعیت در خودکشی تختی و دلایل آن وجود دارند. البته تناقضاتی هم در چگونگی کشف جسد وجود دارند، از جمله خبرنگار کیهان خبر از کشف جسد در ساعت ده و نیم صبح میدهد و در گزارش ساواک ساعت ۱۰ صبح و هنگام باز کردن در اتاق هتل ذکر میشود. در گزارش ساواک مطلبی از مأمور آوردن کارکنان هتل و باز کردن در اتاق هتل با حضور مأمور کلانتری نیست، ولی در مطلب کیهان و سناریوی جنجالی و به ظاهر واقعی از واقعه کشف جسد ارائه میشود. کیهان مینویسد: «ساعت ده و نیم بود که وارد یکی از اتاقهای هتل آتلانتیک شدیم. اولین چیزی که در این اتاق جلب توجه میکرد جسد مرحوم تختی قهرمان معروف ایران بود که از پشت بر روی تخت افتاده بود و در کنار جسد سه نامه و یک لیوان خودنمایی میکرد. هر سه نامه به عنوان خواهران تختی بود و در داخل لیوان مقدار مختصری مایع بیرنگ دیده میشد.»
مسئول هتل میگفت: غلامرضا تختی روز شنبه ۱۶ دی ماه وارد هتل شد و تا امروز او را کسی ندیده که از اتاقش خارج شود. مدیر هتل افزود: «چون در این مدت تختی از اتاقش خارج نشده بود، صبح امروز به اتاقش مراجعه کردم، اما هرچه در زدم کسی جواب نداد. بعد وقتی به در فشار آوردم متوجه شدم که در از پشت بسته شده است. ناچار به کلانتری مراجعه کردم و جریان را اطلاع دادم. بعد از چند دقیقه مأموران کلانتری به اتفاق مأموران آگاهی (؟!) به هتل آمدند و هنگامی که در را باز کردند با جسد تختی روبهرو گردیدند. وضع اتاق مرتب بود و جسد تختی که کبود و متمایل به سیاه شده بود به پشت روی تخت قرار داشت و روی جسد پتویی کشیده شده بود و یک شورت و زیرپیراهن به تن داشت». (۵)
روزنامه کیهان در ادامه، محتوای نامههای تختی و وصیتنامه و یادداشتهای متعدد تختی را منتشر میکند. تمام مطالب کیهان در اثبات خودکشی نگاشته شد. سؤال اصلی اینجاست که چگونه خبرنگار کیهان اجازه یافته است از یک حادثه که برای مأموران آگاهی در وهله نخست میتوانست یک رخداد مشکوک به نظر آید- مگر پس از بررسی ادله و شواهد و قرائن خلاف آن ثابت شود- بدون کمترین شک و تردید، یک خودکشی ترسیم کند؟ چگونه یک خبرنگار در جیبهای متوفی جستوجو کرده و از متن نامههایی که روی میز و گوشه و کنار هتل بوده، اطلاع حاصل کرده و آن را در روزنامه همان روز و تنها ساعتی پس از کشف جسد به چاپ رسانده است؟ سرعت انتشار خبر خودکشی تختی، جداً سؤالبرانگیز است. اگر حادثه مشابهی در جای دیگر و برای فرد دیگری اتفاق میافتاد، باز چنین سرعتی در اطلاعرسانی وجود داشت؟ آیا اگر امروز حادثه مشابهی رخ دهد؛ بهرغم پیشرفت امکانات رسانهای و… یک خبرنگار میتواند جزئیات حادثه را به این گستردگی و سرعت منتشر کند؟ حداکثر اینکه خبر حادثه را در صفحات رویی روزنامه که در آخرین ساعات چاپ میشوند درج و مشروح آن را به روزهای بعد موکول میکنند.
تناقضات در بیان اخبار کشف جسد
نکته دیگر، وجود تناقضات متعدد در بیان ساعت کشف جسد و مسائل حاشیهای است. ساواک در گزارش خود ساعت کشف جسد و شکستن در هتل را ۱۰ صبح اعلام میکند، ولی کیهان در این باره، در شماره همان روز دو نقل قول دارد. یکی ساعت ۱۰:۳۰ صبح و دیگری ساعت ۱۱. اظهارات مدیر هتل در گفتوگو با خبرنگار کیهان بدین شرح است: «غلامرضا تختی سه شب قبل با اتومبیل به هتل مراجعه کرد و به تقاضای او اتاقی در هتل در طبقه دوم در اختیارش گذاشتیم. او صبح پریروز از اتاقش خارج شد و از هتل بیرون رفت. ساعت ده و نیم شب بود که دوباره بازگشت و اتاق دیگری را در اختیارش گذاشتیم. تختی یک بار نیز از هتل بیرون رفت و دوباره به هتل بازگشت، اما از ساعت ۱۱ پریشب که وارد اتاق خود شد دیگر بیرون نیامد و ساعت ۱۱ صبح امروز جسدش پیدا شد.» (۶)
در آرشیو ساواک به مطالبی برمیخوریم که به نظر میرسد مربوط به روزنامه اطلاعات ۱۹ /۱۰ /۴۶ است. در این روزنامه از قول بستگان تختی و همسر او دو نقل قول کاملاً متناقض به چشم میخورد: «یکی از بستگان تختی به خبرنگار ما گفت که ما از جریان اطلاع نداشتیم. حوالی ساعت یک بعد از ظهر خبر را به ما دادند. [خانم]شهلا [توکلی]همسر تختی وقتی فهمید سراسیمه از خانه بیرون رفت و به سمت هتل دوید و اضافه کرد تختی از چهار شب قبل به خانه نمیرفت و در هتل زندگی میکرد و…» یا «من چیزی برای گفتن ندارم تا روز دوشنبه ساعت یازده و نیم خبری نداشتم و…» مشاهده میشود بهرغم طراحی سناریوی دقیق برای ماجرای کشف جسد تختی، ضد و نقیضگویی در اظهارات واضح و صریح به چشم میخورد.
اظهارات دادستان تهران، علی گرگانی، هم در هنگام کشف جسد تختی بهنوبه خود جالب است. کیهان از قول او مینویسد: «در تحقیقات اولیه که در اطراف این حادثه به عمل آمده است به این نتیجه رسیدیم که مرگ غلامرضا تختی ظاهراً خودکشی بوده است.» (۷)
درج اظهارات یک پلیس هم چاشنی مستندات دادستان تهران میشود. او در روز کشف جسد به خبرنگار کیهان میگوید: «تحقیقاتی که شده، ظاهراً نشان میدهد بین ۸ تا ۱۲ ساعت از زمان خودکشی تختی میگذرد و چنین برمیآید که او دیروز بین ساعت ۴ تا ۱۲ شب اقدام به خودکشی کرده است.» (۸)
فرض بگیریم جسد کشف شده مربوط به شادروان غلامرضا تختی نبوده است و از طرفی فرض بگیریم اساساً جسدی مجهولالهویه در یک حادثه رانندگی در کنار خیابان پیدا شود. آیا با توجه به نحوه کار کارآگاهان پلیس، خبرنگاران اجازه دارند همراه و همزمان با پلیس وارد ماجرا شوند و حتی قبل از انگشتنگاری و سایر بررسیها درباره موضوع اعلام نظر کنند؟ یا به محل جنایت یا خودکشی یا هر عنوان دیگر سرک بکشند و متن کامل وصیتنامه و دستنوشتههای منسوب به یک متوفی را قبل از روشن شدن اصل واقعه و اینکه آیا نوشتهها دستخط او بوده یا خیر ببینند؟ نحوه عمل خبرنگار کیهان نشان میدهد که گزارش خبرنگار یاد شده اگر یک رپرتاژ آگهی از جانب دستگاه ساواک نبوده باشد، قطعاً کمال همکاری در تدوین آن از سوی ساواک به عمل آمده است. چگونه ممکن است یک خبرنگار تا ریزترین مسائل یک حادثه را فقط دو ساعت بعد از آن حادثه بهطور کامل در یک روزنامه سراسری درج کند؟
خبرنگار کیهان مینویسد: «تختی در یکی از سه نامهای که در اتاقش بود نوشته بود که: خانه قلهک را به خواهرانم و مدالهایم را به پسرم بابک عزیزم میبخشم؛ اما، چون بابکم هنوز صغیر است آنها را به موزه حضرت امام رضا (ع) بسپارید». ضمناً حلقه نامزدیاش را توی جیبش پیدا کردند.
وصیتنامه تختی، ابهامات و تناقضات
در اتاقی که جسد تختی در آن یافت شد، نامه دیگری به دست آمد که بعدها معلوم شد وصیتنامه اوست و پشت آن این جمله دیده میشد: حضور مبارک دادستان محترم تهران. در این وصیتنامه نوشته بود: «مهریه زنم را بدهید و خانه نارمک را هم به آقای رمضان فروختم!» روی صندلی کنار تختش دستهای از یادداشتهای هتل قرار داشت. تختی روی یکی از این یادداشتها نوشته بود: «نمیدانید خودکشی چقدر سخت است. خداحافظ… از قول من از مادر عزیزم خداحافظی کنید. ساعت یازده و سی دقیقه ۱۶ /۱۰ /۴۶». کیهان در ادامه مینویسد: در این یادداشتها که با قلم خودکار نوشته شده تختی اضافه کرده است: «خودم به این کار اقدام کردم و کسی مقصر نیست.»
این جمله در چند سمت از یادداشتها تکرار شده بود. در این یادداشتها نوشتههای پراکندهای دیده میشوند و تختی در یکی از کاغذها نوشته است: «خدایا… پسرم بابک عزیزم را به تو میسپارم.» جملات مزبور غالباً به صورت منقطع و ناقص بود. در جای دیگر این جمله به چشم میخورد: «چقدر خودکشی سخت است. دستم میلرزد… نمیدانم که فردا صبح زیر خاک هستم یا نه… از کسانی که از من دل آزرده هستند پوزش میطلبم.»
در این گزارش خبرنگار از محل استقرار اتومبیل جهان پهلوان تختی، پنچری چرخ عقب آن، وجود اسلحه شکاری در آن و سه فشنگ خفیف در جیب تختی و دهها مسئله ریز و درشت دیگر اطلاعات ارائه میکند. معلوم نیست به فرض قبول نقل قول اول، این اطلاعات چگونه در مدت کوتاه دو ساعت پس از کشف جسد در ساعت ۱۰ صبح به دست آمده است. نکته دیگر این است که از زمان کشف جسد تا زمان اطلاع دادن به خبرنگار کیهان و آمدن او فرصتی از دست نرفته بود، در حالی که خانواده تختی در ساعت یک بعد از ظهر از واقعه مطلع شدند. همه میدانند در هتلها یک کلید مادر وجود دارد که همه اتاقها را میتوان با آن باز کرد، بنابراین نیازی به شکستن در اتاق نبوده است.
بازتابهای اجتماعی حادثه از منظر ساواک
رژیم شاه با همه تلاشی که کرد، نتوانست اعتماد مردم را در مورد صحت خبر خودکشی تختی جلب کند، زیرا مردم تختی را چهرهای متدین و متشرع و پایبند به احکام الهی میدانستند. اداره سوم ساواک در گزارشی به تاریخ ۱۹ /۱۰/ ۴۶ نوشت: «موضوع خودکشی غلامرضا تختی قهرمان سابق کشتی بهسرعت در همه جا پخش شد. بعد از آنکه جسد او را به پزشکی قانونی منتقل کردند گروه زیادی از عناصر جبهه ملی، بازاریان، ورزشکاران و مردم رهگذر در جلوی پزشکی قانونی اجتماع کرده بودند. در این اجتماع اظهار نظرهای مختلفی شنیده میشد که همه آنها حاکی از آن بود که: «تختی خودکشی نکرده، بلکه او را کشتهاند.»
منبع مزبور در نظریه خود مینویسد: «با توجه به شعارهای اولیه و سمپاشیهایی که از طرف عناصر منحرف درباره مرگ تختی به عمل آمد، اخبار مندرج در جراید پیرامون این امر از نظر افکار عمومی قابل قبول نیست و کمکم این فکر تقویت میشود که واقعاً نامبرده را کشتهاند». (۹)
در این سند منبع ساواک برای کاهش شایعات و انحراف افکار عمومی پیشنهاد میکند: «برای جلوگیری از این گونه تعبیر و تفسیرهای غلط [؟!]و ایجاد امکان برای بهرهبرداری از سوی عناصر مخرب به نظر میرسد عین اسناد و مدارک و وصیتنامه، یادداشتها و نامههای تختی به دادستان تهران کلاً بهطور حتم در جراید گراور شود و بهعلاوه از مراسم ترحیم او جلوگیری نشود تا به این ترتیب هر گونه تبلیغ مضره و غیرواقعی که تا به حال در این موضوع شده است، خنثی گردد.
نظریه منبع توسط اداره کل سوم نیز مورد تأیید واقع شد. در پینوشت گزارش مزبور آمده است: «نظریه او با توجه به اینکه در گذشته نیز این گونه عناصر از چنین وقایعی مزورانه استفاده کردهاند مورد تأیید است». (۱۰) در گوشه دیگر سند فوق اعلام شده است که گزارش مزبور در بولتن روز ۱۹ /۱۰/ ۴۶ درج شده است. (۱۱) همچنین در ذیل سند فوقالذکر اعلان شده است که قرار شد معاون وزارت دادگستری از طرف دادستان تهران مصاحبه کند و پزشکی قانونی اعلامیه بدهد. (۱۲)
جسد غلامرضا تختی در ساعت ۱۱ صبح ۱۸ /۱۰ /۴۶ پس از معاینه پزشک قانونی با آمبولانس به اداره پزشکی قانونی منتقل شد. صدها نفر از کسانی که از مرگ تختی باخبر شده بودند در اطراف پزشکی قانونی اجتماع کردند به طوری که بعد از نیمساعت عبور و مرور در خیابانهای اطراف مختل شد و در میان انبوه جمعیتی که در اطراف پزشکی قانونی اجتماع کرده بودند، برادر بزرگ تختی دیده میشد که با صدای بلند میگریست و بر سر و صورتش میکوفت. به نوشته مطبوعات با اجتماع مردم تمام درهای پزشکی قانونی بسته شد و پزشکان وارد سالن تشریح شدند تا از جسد غلامرضا تختی معاینه به عمل آورند. (۱۳)
اگر بر خود را قانع کنیم که من در دامن مادری و سایه پدری مسلمان با اعتقادات آن زمان بزرگ شدم پس محال ممکن است که دست به خودکشی بزنم پس باید اول بدانیم تختی که و تختی چه شد
هیچکس از دل دیگری خبر ندارد وجهان پهلوان هم مستثنی نیست که در احوالاتش چه میگذشته ونمیشه نظر داد خود داندوخدای خود
روحش درارامش باشد حالا چطور رفت مهم نیست چطور زندگی کرد مهمه که شدجهان پهلوان